بخش ۱۲ - الحكایة و التمثیل
لشکر محمود نیرو یافتند
در ظفر یک طفل هندو یافتند
طرفه شکلی داشت آن طفل سیاه
از ملاحت فتنهٔ او شد سپاه
آخرش بردند پیش شهریار
عاشق او گشت شاه نامدار
همچو آتش گرم شد در کار او
یک نفس نشکیفت از دیدار او
هر زمان شاخ نو از بختش نشاند
لاجرم با خویش بر تختش نشاند
درّ و جوهر ریخت در پیشش بسی
وعدهٔ خوش داد از خویشش بسی
طفل هندو در میان عز و ناز
کرد چون ابر بهاری گریه ساز
شاه گفتش از چه میگریی برم
گفت ازآن گریم که گه گه مادرم
کردی از محمودم از صد گونه بیم
گفت بدهد او سزای تو مقیم
زآن همی گریم که چندین گاه من
بودم از محمود بی آگاه من
مادرم کو تا براندازد نظر
پیش شه بیند مرا بر تخت زر
ای دریغا بیخبر بودم بسی
زنده بی محمود چون ماند کسی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
لشکر محمود نیرو یافتند
در ظفر یک طفل هندو یافتند
هوش مصنوعی: لشکر محمود قدرت و نیروی بیشتری پیدا کردند و در پیروزی خود، یک کودک هندو را به دست آوردند.
طرفه شکلی داشت آن طفل سیاه
از ملاحت فتنهٔ او شد سپاه
هوش مصنوعی: آن کودک سیاهپوست چهرهای زیبا و جذاب داشت که باعث شد گروهی تحت تأثیر جذابیت او قرار بگیرند و به او توجه کنند.
آخرش بردند پیش شهریار
عاشق او گشت شاه نامدار
هوش مصنوعی: در نهایت او را به حضور پادشاه بردند و پادشاه به عشق او دچار شد.
همچو آتش گرم شد در کار او
یک نفس نشکیفت از دیدار او
هوش مصنوعی: در برابر او، مانند آتش گرم و مشتاق شدم و حتی لحظهای از دیدار او آرام نگرفتم.
هر زمان شاخ نو از بختش نشاند
لاجرم با خویش بر تختش نشاند
هوش مصنوعی: هر وقت شاخ جدیدی از خوشاقبالی به وجود میآید، به ناچار آن را با خود بر روی تخت نشاند.
درّ و جوهر ریخت در پیشش بسی
وعدهٔ خوش داد از خویشش بسی
هوش مصنوعی: زیور و ارزشهای گرانبها را در برابر او قرار دادند و او از خودش وعدههای شیرین و زیادی به دیگران داد.
طفل هندو در میان عز و ناز
کرد چون ابر بهاری گریه ساز
هوش مصنوعی: کودک هندو در میان لذت و زیبایی، مانند ابرهای بهاری شروع به گریه کرد.
شاه گفتش از چه میگریی برم
گفت ازآن گریم که گه گه مادرم
هوش مصنوعی: شاه از او پرسید چرا میگرید؟ او در پاسخ گفت: به خاطر این که بعضی اوقات به یاد مادرم اشک میریزم.
کردی از محمودم از صد گونه بیم
گفت بدهد او سزای تو مقیم
هوش مصنوعی: تو از محمودم به گونههای مختلف بیم داری، پس باید بدان که او به تو پاداش خواهد داد و در کنار تو خواهد ماند.
زآن همی گریم که چندین گاه من
بودم از محمود بی آگاه من
هوش مصنوعی: به خاطر این که مدتی طولانی از وجود محمود بیخبر بودهام، گریه میکنم.
مادرم کو تا براندازد نظر
پیش شه بیند مرا بر تخت زر
هوش مصنوعی: مادرم کجاست که بیاید و نظرش را بر اساس شأن و مقام من در پیش فرمانروایان اظهار کند و مرا بر تخت زرین ببیند؟
ای دریغا بیخبر بودم بسی
زنده بی محمود چون ماند کسی
هوش مصنوعی: متأسفانه، من بیخبر بودم که چگونه میتوان در جهانی که فاقد وجود محمود است، زندگی را ادامه داد.
حاشیه ها
1388/04/12 16:07
رسته
این داستان در دفتر ششم مثنوی آمده است
اینچ گفتم از غلطهات ای عزیز
هم برین بشنو دم عطار نیز
رحمة الله علیه گفته است
ذکر شه محمود غازی سفته است