گنجور

بخش ۵ - الحكایة و التمثیل

در رهی میرفت محمود از پگاه
در میان راه خلقی دید شاه
آن یکی را زار میآویختند
سرنگون از دار میآویختند
چون نظر افتاد بر وی شاه را
خواست او مر عزم کردن راه را
مرد حالی بانگ زد از زیر دار
گفت میبینند خلقم ده هزار
هم تو میبینی مرا ای دادگر
نیست فرقی زین نظر تا آن نظر
چون نظر از پادشاه آید پدید
نیست ممکن گر گناه آید پدید
آن سخن محمود را دلشاد کرد
لاجرم دادش دیت و آزاد کرد
چون کشنده گشت فارغ از گناه
دست محکم کرد در فتراک شاه
شاه گفتش چون برستی از خطر
پای در ره نه چه میخواهی دگر
گفت من زینجا کجادانم شدن
یک زمان دور از تو نتوانم شدن
گفت ای احمق ترا با من چکار
گفت من خود با تودارم کار وبار
زانکه من آزاد کرد خسروم
از کرم تو دادهٔ جانی نوم
از خودم گر دور گردانی بزور
زنده انگارم که در کردی بگور
ورنه گرمی دی بگو بخشیدهٔ خون
تادر آویزند از دارم نگون
هرکه شد آزاد کرد خاص تو
بد نبیند نیز از اخلاص تو
من کنون آزاد کرد این درم
تا که جان دارم از این درنگذرم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در رهی میرفت محمود از پگاه
در میان راه خلقی دید شاه
هوش مصنوعی: محمود در راهی در ابتدای روز حرکت می‌کرد و در میانه راه، افرادی را ملاقات کرد.
آن یکی را زار میآویختند
سرنگون از دار میآویختند
هوش مصنوعی: یک نفر را به شدت کتک می‌زدند و او را به حالتی زار و نزار به دار می‌آویختند.
چون نظر افتاد بر وی شاه را
خواست او مر عزم کردن راه را
هوش مصنوعی: زمانی که شاه به او نگاه کرد، تصمیم گرفت که به سمت او برود و راهی را انتخاب کند.
مرد حالی بانگ زد از زیر دار
گفت میبینند خلقم ده هزار
هوش مصنوعی: مردی در حالتی خاص و در زیر دار فریاد زد که مردم مرا می‌بینند و هزاران نفر نظاره‌گر من هستند.
هم تو میبینی مرا ای دادگر
نیست فرقی زین نظر تا آن نظر
هوش مصنوعی: تو مرا می‌بینی ای دادگر، اما بینش ما در این دو حالت هیچ تفاوتی ندارد.
چون نظر از پادشاه آید پدید
نیست ممکن گر گناه آید پدید
هوش مصنوعی: وقتی نگاه پادشاه بر کسی بیفتد، دیگر جایی برای پنهان‌کاری وجود ندارد و اگر خطا یا گناهی هم باشد، آشکار خواهد شد.
آن سخن محمود را دلشاد کرد
لاجرم دادش دیت و آزاد کرد
هوش مصنوعی: سخن دلنشین محمود باعث خوشحالی او شد و به همین خاطر او را آزاد کرد و هدیه‌ای هم به او داد.
چون کشنده گشت فارغ از گناه
دست محکم کرد در فتراک شاه
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به خوبی و بدون گناه عمل کرد، به راحتی بر مشکلات و چالش‌ها غلبه می‌کند و قدرتش را در دست گرفته و بر اوضاع تسلط می‌یابد.
شاه گفتش چون برستی از خطر
پای در ره نه چه میخواهی دگر
هوش مصنوعی: شاه از او پرسید: وقتی از خطر نجات پیدا کردی، در مسیر زندگی چه آرزویی داری؟
گفت من زینجا کجادانم شدن
یک زمان دور از تو نتوانم شدن
هوش مصنوعی: می‌گوید من نمی‌دانم از اینجا به کجا بروم، زیرا دوری از تو برایم ممکن نیست.
گفت ای احمق ترا با من چکار
گفت من خود با تودارم کار وبار
هوش مصنوعی: یکی به شخصی می‌گوید که تو چرا با من کاری داری، در جواب او می‌گوید که من خودم به تنهایی با تو مسئله و کار دارم و نیازی به کسی دیگر ندارم.
زانکه من آزاد کرد خسروم
از کرم تو دادهٔ جانی نوم
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و مهری که تو به من داشتی، من از بند و بی‌خبری رهایی یافتم.
از خودم گر دور گردانی بزور
زنده انگارم که در کردی بگور
هوش مصنوعی: اگر مرا از خود دور کنی به زور، انگار که مرده‌ام و در قبر هستم.
ورنه گرمی دی بگو بخشیدهٔ خون
تادر آویزند از دارم نگون
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه روز سرد زمستان به خاطر محبت تو به من، کس نتواند به کمک من بیاید و من به حال خودم رها شوم.
هرکه شد آزاد کرد خاص تو
بد نبیند نیز از اخلاص تو
هوش مصنوعی: هرکس که آزاد و رها شود، خاصیتی از طرف تو نخواهد دید و از صداقت و اخلاص تو نیز آسیب نخواهد دید.
من کنون آزاد کرد این درم
تا که جان دارم از این درنگذرم
هوش مصنوعی: من حالا این درم را آزاد کرده‌ام و تا زمانی که جان دارم، از آن عبور نخواهم کرد.