گنجور

بخش ۱ - المقالة الرابعة و العشرون

سالک طیار شد پیش طیور
گفت ای پرندگان نار و نور
ای برون جسته ز دام پر بلا
صف کشیده جمله فی جوالسما
هم زفان مرغ در شهر شماست
هم نوا و نور از بهر شماست
زآشیان بی صفت پریده اید
در جهان معرفت گردیده اید
هم ز بال و پر قفس بشکسته اید
هم ز دام و بند بیرون جسته اید
از شما شد هدهد دلاله کار
صاحب انگشتری را راز دار
این شما را بس که هدهد یافتست
وز چنان شاهی تفقد یافتست
شب هوای طشت پروین میکنید
تا سحرگه خایه زرین میکنید
ای همه بیواسطه بشتافته
چینه از تغدوا خماصاً یافته
زیر سایه غرب تا شرق شما
سایهٔ سیمرغ بر فرق شما
چون شما را صحبت سیمرغ هست
هرچه خواهم تا به شیر مرغ هست
طفل راهم چارهٔ شیری کنید
می بمیرم تشنه تدبیری کنید
چون شنیدند این سخن مرغان باغ
شد جهان بر چشمشان چون پر زاغ
مرغ گفت ای بیخبر از حال من
زین مصیبت سوخت پر وبال من
زین غمم در خون و درگل مانده
همچو مرغی نیم بسمل مانده
جملهٔ عالم به پر پیموده ام
پر و منقارم بخون آلوده ام
روز تا شب این طلب میکرده ام
خواب را شب خوش بشب میکرده ام
عاقبت همچون تو حیران مانده ام
بال و پر زین جست و جو افشانده ام
هست مرغ عاشق ما عندلیب
واو ندارد هیچ جز دستان نصیب
گر همایست استخوانی میخورد
تا ازو شاهی جهانی میخورد
جلوهٔ طاوس منگر این نگر
کو فرو آرد بیک میویز سر
هدهد از خود نیز در سر میکند
در سرش چیزیست سر بر میکند
چون شتر مرغی ما سیمرغ دید
لاجرم از ننگ ما عزلت گزید
گر تو پریدن بپر ما کنی
پر بریزی خویش را رسوا کنی
سالک آمد پیش پیر بی نظیر
داد حالی شرح از زاری چو زیر
پیر گفتش هست مرغ از بس کمال
جملهٔ معنی علوی را مثال
معنئی کان از سر خیری بود
صورتش را آخرت طیری بود
ذات جان را معنی بسیار هست
لیک تا نقد تو گردد کار هست
هر معانی کان ترا درجان بود
تا نپیوندد به تن پنهان بود
چون بتن پیوست آن خاص آن تست
نیست خاص آن تو گر در جان تست
دولت دین گر میسر گرددت
نقد جان با تن برابر گرددت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سالک طیار شد پیش طیور
گفت ای پرندگان نار و نور
هوش مصنوعی: سالک به پرندگان گفت: ای پرندگان آتش و نور، من آماده‌ام و قصد پرواز دارم.
ای برون جسته ز دام پر بلا
صف کشیده جمله فی جوالسما
هوش مصنوعی: ای کسی که از چنگال مشکلات آزاد شده‌ای، همه به صف ایستادند در آسمان.
هم زفان مرغ در شهر شماست
هم نوا و نور از بهر شماست
هوش مصنوعی: صدای خوش پرندگان و زیبایی و روشنی زندگی در شهر شما وجود دارد و همه این‌ها به خاطر شما و برای شماست.
زآشیان بی صفت پریده اید
در جهان معرفت گردیده اید
هوش مصنوعی: شما از مکانی که ویژگی خاصی ندارد، خارج شده‌اید و در دنیای شناخت و معرفت جای گرفته‌اید.
هم ز بال و پر قفس بشکسته اید
هم ز دام و بند بیرون جسته اید
هوش مصنوعی: شما هم از قفس که شکسته فرار کرده‌اید و هم از دام و زنجیرها رسته‌اید.
از شما شد هدهد دلاله کار
صاحب انگشتری را راز دار
هوش مصنوعی: هدهد از سوی شما پیام‌آور و واسطه‌ای برای معرفی صاحب انگشتری شده است و راز او را حفظ می‌کند.
این شما را بس که هدهد یافتست
وز چنان شاهی تفقد یافتست
هوش مصنوعی: این شما را کافی است که هدهد را پیدا کرده‌اید و از چنین شاهی لطف و محبت دریافت کرده‌اید.
شب هوای طشت پروین میکنید
تا سحرگه خایه زرین میکنید
هوش مصنوعی: در طول شب، شما به دنبال طشتی از ستاره‌های پروین هستید تا در صبح زود، آن‌ها را به طلا تبدیل کنید.
ای همه بیواسطه بشتافته
چینه از تغدوا خماصاً یافته
هوش مصنوعی: ای همه کسانی که بدون واسطه به ما نزدیک شده‌اید، به زودی از دشمنی و کینه رهایی خواهید یافت.
زیر سایه غرب تا شرق شما
سایهٔ سیمرغ بر فرق شما
هوش مصنوعی: در زیر سایه‌ی غرب تا شرق، سیمرغ بر سر شما سایه افکنده است.
چون شما را صحبت سیمرغ هست
هرچه خواهم تا به شیر مرغ هست
هوش مصنوعی: وقتی صحبت از سیمرغ می‌شود، هر چیزی که بخواهم به اندازه‌ی شیر مرغ ارزش دارد.
طفل راهم چارهٔ شیری کنید
می بمیرم تشنه تدبیری کنید
هوش مصنوعی: به کودک هم چاره‌ای برای شیر خوردن بیندیشید، من از شدت تشنگی در حال از بین رفتنم هستم، لطفاً تدبیری باندیشید.
چون شنیدند این سخن مرغان باغ
شد جهان بر چشمشان چون پر زاغ
هوش مصنوعی: وقتی پرندگان باغ این حرف را شنیدند، دنیا را برایشان همانند پر زاغ دیدند.
مرغ گفت ای بیخبر از حال من
زین مصیبت سوخت پر وبال من
هوش مصنوعی: پرنده به کسی می‌گوید: تو که از درد و رنج من بی‌خبری، نمی‌دانی چقدر به خاطر این مصیبت دلم به حال خودم سوخته است.
زین غمم در خون و درگل مانده
همچو مرغی نیم بسمل مانده
هوش مصنوعی: از این غم، مانند پرنده‌ای که نیمه جان در خون و گل مانده، در وضعیت عجیبی به سر می‌برم.
جملهٔ عالم به پر پیموده ام
پر و منقارم بخون آلوده ام
هوش مصنوعی: من در تمام علم و دانش غوطه‌ور شده‌ام و حالا که به این مرحله رسیده‌ام، دلم از خون و درد آلوده است.
روز تا شب این طلب میکرده ام
خواب را شب خوش بشب میکرده ام
هوش مصنوعی: روز تا شب همیشه در پی خواب بوده‌ام و شب‌ها را با خوشی و آرامش سپری می‌کرده‌ام.
عاقبت همچون تو حیران مانده ام
بال و پر زین جست و جو افشانده ام
هوش مصنوعی: در نهایت من هم مثل تو در سردرگمی مانده‌ام و از جست‌وجوهای بی‌پایان خود، ناامید و بی‌بال و پر شده‌ام.
هست مرغ عاشق ما عندلیب
واو ندارد هیچ جز دستان نصیب
هوش مصنوعی: ما هم مثل پرنده‌ای عاشق هستیم که فقط از دستان سرنوشت بهره‌مند است و هیچ چیز دیگری ندارد.
گر همایست استخوانی میخورد
تا ازو شاهی جهانی میخورد
هوش مصنوعی: اگر همای (پرنده‌ای افسانه‌ای) بر روی استخوانی بنشیند، به خاطر آن استخوان، جهانی از پادشاهی را به دست می‌آورد.
جلوهٔ طاوس منگر این نگر
کو فرو آرد بیک میویز سر
هوش مصنوعی: به زیبایی و ظاهری شگفت‌انگیز و جذاب توجه نکن، بلکه به عمق و باطن او بنگر که مانند یک میوهٔ خوشگوار و دلپذیر، از درون سرشار از خیر و خوبی است.
هدهد از خود نیز در سر میکند
در سرش چیزیست سر بر میکند
هوش مصنوعی: هدهد درون خود را جستجو می‌کند و چیزی در ذهنش دارد که به آن می‌پردازد.
چون شتر مرغی ما سیمرغ دید
لاجرم از ننگ ما عزلت گزید
هوش مصنوعی: زمانی که شتر مرغ ما سیمرغ را دید، به ناچار از شرمندگی و شرم، به گوشه‌نشینی روی آورد.
گر تو پریدن بپر ما کنی
پر بریزی خویش را رسوا کنی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی پرواز کنی، باید به روش درست و اصولی این کار را انجام دهی؛ در غیر این صورت، نه‌تنها در پرواز موفق نخواهی بود، بلکه خود را هم به رسوایی می‌کشی.
سالک آمد پیش پیر بی نظیر
داد حالی شرح از زاری چو زیر
هوش مصنوعی: سالک به پیش پیر دانا رفت و حالش را بیان کرد و از غم و ناله‌هایش گفت.
پیر گفتش هست مرغ از بس کمال
جملهٔ معنی علوی را مثال
هوش مصنوعی: پیر به او گفت: از بس که کمال و زیبایی در معنی‌های علی وجود دارد، مثل یک پرنده است.
معنئی کان از سر خیری بود
صورتش را آخرت طیری بود
هوش مصنوعی: معنایی که از صفای دل و بخشی از خوبی‌ها به وجود آمده، مانند پرنده‌ای است که به دنیای دیگری پرواز کرده و به کمال رسیده است.
ذات جان را معنی بسیار هست
لیک تا نقد تو گردد کار هست
هوش مصنوعی: نفس و روح انسان معانی و مفاهیم زیادی دارد، اما تا زمانی که تو نتوانی آن را به درستی درک کنی و بیان کنی، کار دشوار خواهد بود.
هر معانی کان ترا درجان بود
تا نپیوندد به تن پنهان بود
هوش مصنوعی: هر مفهومی که در درون تو وجود دارد، تا زمانی که با جسمت ارتباط برقرار نکند، در خفا و پنهان خواهد ماند.
چون بتن پیوست آن خاص آن تست
نیست خاص آن تو گر در جان تست
هوش مصنوعی: زمانی که روح و جسم به هم پیوسته‌اند، خاصیت آن تنها به خود آنها مربوط نمی‌شود. اگر این پیوند در وجود تو باشد، در حقیقت آن خاصیت متعلق به توست.
دولت دین گر میسر گرددت
نقد جان با تن برابر گرددت
هوش مصنوعی: اگر به موفقیت و خوشبختی دین دست یابی، باید جانت را بر سر آن بگذاری و ارزش آن را با زندگی‌ات بسنجی.