بخش ۱ - المقالة الثالثة و العشرون
سالک آمد نه درو عقل ونه هوش
وحشی آسا تنگدل پیش وحوش
گفت ای جنبندگان بحر و بر
راه پیمایان عالم سر بسر
پایمال هر خس ودون گشته اید
در میان خاک در خون گشته اید
در مقام نیستی افتاده اید
چشم بر هستی حق بنهاده اید
حق بلطف خود مثل زد از شما
جوهر موری بدل زد از شما
سورتی از نص قرآن قدم
کرد گردن بند موری از کرم
باز نحلی را چو شیر فحل کرد
زآنکه نام سورتی النحل کرد
عنکبوتی را همین تشریف داد
سورتی را هم بدو تعریف داد
مور را دل پر سخن در پیش کرد
تا سلیمان را ازو بی خویش کرد
چون شما را هست در اسرار دست
شد مراهم چون زفان از کار دست
دست من گیرید تا جائی رسم
بو کزین پستی ببالائی رسم
چون سلیمان پند گیرد از شما
دل سخن از جان پذیرد از شما
وحش چون بشنود از سالک سخن
گفت فرمان کن حدیث من مکن
من که باشم در همه روی زمین
تا مرا نامی بود در کوی دین
عمر کوتاهی ضعیفی بی تنی
خرده گیری همچو چشم سوزنی
عنکبوتی گر درآمد روز غار
پس شد آن دو چشم دین را پرده دار
عنکبوتی بر سطرلابست نیز
کو نداند بر فلک یک ذره چیز
خلق را روشن شود زو آفتاب
واو نداند آفتاب از هیچ باب
در همه عالم که جست از عنکبوت
قصهٔ حی الذی هو لایموت
قصهٔ مور ضعیف تیره حال
هم برین منوال میدان و مثال
نیک بین کز تشنگی مردن ترا
بهتر است از نام ما بردن ترا
گر کسی را از شکر تنگی بود
یک شکر خواهد قوی ننگی بود
عالمی پر عاشق شوریده اند
جمله صاحب درد و صاحب دیده اند
چه طلب داری تو از مور ومگس
گوئیا جز ما ندیدی هیچ کس
تا سخن گفتیم ما را مرده گیر
عمر رفته ره بسر نابرده گیر
سالک آمد پیش پیر تیز هوش
قصهٔ برگفتش از خیل وحوش
پیر گفتش هست وحش تنگ حال
هر صفت را کان خفی باشد مثال
هست در هر ذات صد عالم صفت
لیک اصل جمله آمد معرفت
معرفت را اصل توحید آمدست
ره سوی توحید تفرید آمدست
گر شوی چون وحش در ره پایمال
تا ابد جان را بدست آری کمال
کی دهد هرگز کمال جانت دست
تا نگردی پاک نیست از هر چه هست
تا تو با خویشی عدد بینی همه
چون شوی فانی احد بینی همه
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سالک آمد نه درو عقل ونه هوش
وحشی آسا تنگدل پیش وحوش
هوش مصنوعی: سالک به اینجا آمده است بدون عقل و هوش، مانند یک حیوان وحشی که دلش تنگ است و در میان دیگر وحوش قرار دارد.
گفت ای جنبندگان بحر و بر
راه پیمایان عالم سر بسر
هوش مصنوعی: ای حیوانات دریا و زمین، شما راهنمایان جهانیان هستید.
پایمال هر خس ودون گشته اید
در میان خاک در خون گشته اید
هوش مصنوعی: شما در میان خاک و خون پا گذاشتهاید و به اندازه هر علف و گیاه، ارزش و قربانی خود را فراموش کردهاید.
در مقام نیستی افتاده اید
چشم بر هستی حق بنهاده اید
هوش مصنوعی: شما در حالت عدم و نیستی قرار گرفتهاید و به وجود و حقیقت خداوند نگاه میکنید.
حق بلطف خود مثل زد از شما
جوهر موری بدل زد از شما
هوش مصنوعی: خداوند با لطف و رحمت خود، مانند موریانهای است که از درون شما ویژگیهای خوب و ارزشمند را به نمایش میگذارد.
سورتی از نص قرآن قدم
کرد گردن بند موری از کرم
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف زیبایی و ظرافتی پرداخته شده که در قرآن وجود دارد و آن را با جواهر و زیورآلات مقایسه میکند. به نوعی نشان میدهد که کلام الهی دارای درخشندگی و شکوهی است که شایسته توجه و ارزش نهادن است.
باز نحلی را چو شیر فحل کرد
زآنکه نام سورتی النحل کرد
هوش مصنوعی: پرندهای را مانند شیر نر قوی و شجاع کرد، چون نامش را عسلساز گذاشتند.
عنکبوتی را همین تشریف داد
سورتی را هم بدو تعریف داد
هوش مصنوعی: عنکبوتی به خاطر ویژگی هایش به فردی با صفات خاص احترام گذاشت و به او اجازه ورود داد.
مور را دل پر سخن در پیش کرد
تا سلیمان را ازو بی خویش کرد
هوش مصنوعی: مور دلش پر از حرف و کلام بود و آن را به سلیمان نشان داد تا او را از خود بیگانه کند.
چون شما را هست در اسرار دست
شد مراهم چون زفان از کار دست
هوش مصنوعی: وقتی شما به اسرار و رموز آشنا شدید، من نیز مانند زبانی که از کار میافتد، از کار افتادهام.
دست من گیرید تا جائی رسم
بو کزین پستی ببالائی رسم
هوش مصنوعی: دست مرا بگیرید تا به جایی برسم که از این پایین به بالا بروم.
چون سلیمان پند گیرد از شما
دل سخن از جان پذیرد از شما
هوش مصنوعی: چون سلیمان از شما درس بگیرد، دل او از عمق جان، سخنان شما را خواهد پذیرفت.
وحش چون بشنود از سالک سخن
گفت فرمان کن حدیث من مکن
هوش مصنوعی: وقتی وحش صدای سالک را میشنود، دستور میدهد که دربارهی ما سخن نگو.
من که باشم در همه روی زمین
تا مرا نامی بود در کوی دین
هوش مصنوعی: من در این دنیا چه ارزشی دارم، وقتی که نامم در جایی باشد که به دین مربوط میشود؟
عمر کوتاهی ضعیفی بی تنی
خرده گیری همچو چشم سوزنی
هوش مصنوعی: زندگی کوتاه و ناتوانی مانند یک حسرت کوچک است که به اندازهی دیدن یک سوزن برای ما آزاردهنده و ناراحتکننده است.
عنکبوتی گر درآمد روز غار
پس شد آن دو چشم دین را پرده دار
هوش مصنوعی: اگر عنکبوتی در روز به غار وارد شود، آنگاه پردهداری میشود برای آن دو چشم که به دین نگاه میکنند.
عنکبوتی بر سطرلابست نیز
کو نداند بر فلک یک ذره چیز
هوش مصنوعی: عنکبوتی در تار خود گرفتار شده است و نمیداند که در آسمان، حتی یک دانه کوچک چه ارزشی دارد.
خلق را روشن شود زو آفتاب
واو نداند آفتاب از هیچ باب
هوش مصنوعی: مردم با نور او روشن میشوند، اما خود او از هیچ کدام از درها نمیداند.
در همه عالم که جست از عنکبوت
قصهٔ حی الذی هو لایموت
هوش مصنوعی: در تمام جهان، اگر به دنبال داستانی بگردی، داستان عنکبوت را پیدا کن که به زندگی جاودان اشاره دارد.
قصهٔ مور ضعیف تیره حال
هم برین منوال میدان و مثال
هوش مصنوعی: داستان مور ضعیف که در وضعیتی سخت و دردناک قرار دارد، همچنان برای من به عنوان یک نشانه و مثال قابل توجه است.
نیک بین کز تشنگی مردن ترا
بهتر است از نام ما بردن ترا
هوش مصنوعی: بهتر است که از تشنگی بمیری تا اینکه نام ما را بر زبان بیاوری.
گر کسی را از شکر تنگی بود
یک شکر خواهد قوی ننگی بود
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر تنگدستی و کمبود شکر در زندگیاش احساس ناراحتی کند، در حقیقت او میخواهد برای خودش یک شکر بزرگتر و بهتر پیدا کند.
عالمی پر عاشق شوریده اند
جمله صاحب درد و صاحب دیده اند
هوش مصنوعی: در دنیای ما، افرادی وجود دارند که عاشقانه در جستجوی عشق و حقیقت هستند، و همه آنها با درد و اندوهی عمیق دست و پنجه نرم میکنند.
چه طلب داری تو از مور ومگس
گوئیا جز ما ندیدی هیچ کس
هوش مصنوعی: چرا از مور و مگس چیزی میخواهی؟ انگار هیچ کس غیر از ما را ندیدهای.
تا سخن گفتیم ما را مرده گیر
عمر رفته ره بسر نابرده گیر
هوش مصنوعی: زمانی که ما صحبت کردیم، عمر ما به پایان رسیده و وقتی که به خود آمدیم، دیگر فرصتی نمانده است.
سالک آمد پیش پیر تیز هوش
قصهٔ برگفتش از خیل وحوش
هوش مصنوعی: یک شاعر زنده دل به نزد مربی باهوش خود رفت و داستانی از گروهی از حیوانات وحشی را برای او نقل کرد.
پیر گفتش هست وحش تنگ حال
هر صفت را کان خفی باشد مثال
هوش مصنوعی: پیر به او گفت: حالتی که در آن هستی بسیار سخت و دشوار است، هر صفت و ویژگی که داشته باشی، مانند چیزی است که در دل پنهان شده و بهراحتی قابل مشاهده نیست.
هست در هر ذات صد عالم صفت
لیک اصل جمله آمد معرفت
هوش مصنوعی: در هر موجودی صفات و ویژگیهای زیادی وجود دارد، اما در نهایت، اصل و اساس آن شناخت است.
معرفت را اصل توحید آمدست
ره سوی توحید تفرید آمدست
هوش مصنوعی: شناخت و آگاهی به حقیقت، به اصل یگانگی خداوند بستگی دارد، و در مسیر شناخت به یگانگی، از تفرقه و جدا افتادگی باید پرهیز کرد.
گر شوی چون وحش در ره پایمال
تا ابد جان را بدست آری کمال
هوش مصنوعی: اگر مانند حیوانات وحشی در مسیر زندگی زیر پا قرار بگیری، به مدت ابد میتوانی کمال جان را به دست آوری.
کی دهد هرگز کمال جانت دست
تا نگردی پاک نیست از هر چه هست
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به تو کمال و تمامیت روحیات را بدهد، مگر اینکه خود را از هر آنچه که هست، پاک کنی.
تا تو با خویشی عدد بینی همه
چون شوی فانی احد بینی همه
هوش مصنوعی: وقتی تو خود را با عدد و شمارش میسنجی و به روابط دنیوی توجه داری، همه چیز برایت محدود و فانی به نظر میرسد. اما وقتی به حقیقت وجود فناپذیری نگاه کنی، درمییابی که در نهایت همه چیز به یک حقیقت واحد و بینهایت ختم میشود.