بخش ۱ - المقالة الثانیة و العشرون
سالک آمد چون شکر پیش نبات
گفت ای سرسبزیت زآب حیات
پاکیت چون آب ذاتی آمده
قابل نفس نباتی آمده
فالق الحب از نوا داده ترا
حبه حب صد نوی داده ترا
سبز پوشان را تو محرم آمدی
لاجرم سر سبز عالم آمدی
قوت ارواح و بینائی ز تست
دلگشائی و دل افزائی ز تست
در جهان نوباوهٔ هر دم تراست
صد بهشت عدن در عالم تراست
جملهٔ دارو و درمان از تو رست
گل ز تو بشکفت و ریحان از تو رست
نیست خاری از تو بی سرو سهی
نیست ناری ظاهر از تو بی بهی
نار چون از شاخ سبزت بردمید
درد موسی را بهی آمد پدید
قصه انی انااللّه زان تست
سدرهٔ و طوبی بهم درشان تست
خواجهٔ کونین منت از تو یافت
در نماز انگور جنت از تو یافت
عشق حنانه چو آتش از تو خاست
آن حنین او چنین خوش از تو خاست
کی بود شرح عصای تو مرا
موسئی باید که گوید از عصا
چون تو سر سبزی دولت یافتی
موی در نشو و نما بشکافتی
پس بسوی بحر جوئی بردهٔ
چون تو داری عود بوئی بردهٔ
یا ببوئی زنده گردان جان من
یا بساز از داروئی درمان من
زین سخن بس تلخ شد عیش نبات
نی شکر گفتی نماندش در حیات
گفت تا کردم برون سر از زمین
روز و شب از شوق مینالم چنین
روزکی چندی چو سیرابی کنم
بعد از آن رخساره چون آبی کنم
چون به سر سبزی بیابم راستی
سر نهم در زردی و در کاستی
سر برآرم تازه در آغاز کار
پس فرو ریزم به آخر زرد و زار
گه نهندم اره بر سر سخت سخت
گه ببرندم بسختی لخت لخت
گه بسوزندم چو خاکستر کنند
گاه از داسی تنم بی سر کنند
گه خورند و گاه ریزندم بخاک
شرح دادم قصهٔ بس دردناک
آنچه میجوئی مرا با خویش نیست
زانکه با من رنگ و بوئی بیش نیست
چون ندارد رنگ و بوی من سری
کی گشاید از منت هرگز دری
سالک آمد پیش پیر خوش زفان
کرد حال خویش پیش او عیان
پیر گفتش هست اشجار و نبات
از صغار و از کبارش مثل ذات
عاقل و کامل کبارش آمدند
بیدل و مجنون صغارش آمدند
هرکه جان را محرم دلخواه یافت
چون شجر سرسبزی این راه یافت
یا کمالی یافت بر درگاه او
یا نه شد دیوانه دل در راه او
هرکه او دیوانه شد از دلنواز
هرچه دل میخواستش میگفت باز
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سالک آمد چون شکر پیش نبات
گفت ای سرسبزیت زآب حیات
هوش مصنوعی: سالک که به معنای مسافر یا جوینده راه معنوی است، به همراه خود مانند شکر در کنار گیاهی که سرسبز است، میگوید: «ای گیاه، سرسبزی و خوشحالی تو از آب زندگی است.» این صحبت نشاندهنده زیبایی و زندگیبخشی است که منبع آن آب حیات است.
پاکیت چون آب ذاتی آمده
قابل نفس نباتی آمده
هوش مصنوعی: پاکی تو مانند آب است که به طور طبیعی وجود دارد و توانایی رشد و زندگی را به گیاهان میدهد.
فالق الحب از نوا داده ترا
حبه حب صد نوی داده ترا
هوش مصنوعی: شکافنده دانه، دانهای به تو داده که حبیبانه صد خصلت را در آن نهفته است.
سبز پوشان را تو محرم آمدی
لاجرم سر سبز عالم آمدی
هوش مصنوعی: تو با پوشش سبز خود به جمع سبزپوشان پیوستهای، بنابراین به دنیای سرسبز و پربرکت آمدهای.
قوت ارواح و بینائی ز تست
دلگشائی و دل افزائی ز تست
هوش مصنوعی: نیرو و قوت جانها از توست، دلها با شادی و روشنی تو سرشار میشود.
در جهان نوباوهٔ هر دم تراست
صد بهشت عدن در عالم تراست
هوش مصنوعی: در هر لحظه از زندگیات، دنیا به تو پیشنهادات و فرصتهای خوشبختی و لذت را میدهد، به طوری که انگار هزاران بهشت در دسترس توست.
جملهٔ دارو و درمان از تو رست
گل ز تو بشکفت و ریحان از تو رست
هوش مصنوعی: تمامی داروها و درمانها از وجود تو به وجود آمدهاند، همانطور که گل و ریحان هم از تو روییدهاند.
نیست خاری از تو بی سرو سهی
نیست ناری ظاهر از تو بی بهی
هوش مصنوعی: هیچ خار و خاری نیست که از تو بیسرو و بیپایه باشد، هیچ شعلهای هم نیست که از تو بدون زیبایی و جذابیت باشد.
نار چون از شاخ سبزت بردمید
درد موسی را بهی آمد پدید
هوش مصنوعی: زمانی که نار (میوه نار) را از شاخ سبزت برچیدم، درد موسی (پیامبر موسی) به صورت واضحی آشکار شد.
قصه انی انااللّه زان تست
سدرهٔ و طوبی بهم درشان تست
هوش مصنوعی: داستان من، منم خداست، زیرا این درخت سدره و طوبی به همه شآن و مقام تو بستگی دارد.
خواجهٔ کونین منت از تو یافت
در نماز انگور جنت از تو یافت
هوش مصنوعی: آقای جهانی در نماز خود از تو بهرهای برد و خوشبختیاش را مانند انگور بهشتی از تو استخراج کرد.
عشق حنانه چو آتش از تو خاست
آن حنین او چنین خوش از تو خاست
هوش مصنوعی: عشق حنانه مانند آتش از وجود تو شعلهور شد و این نالهاش به خاطر تو بهطرزی زیبا به گوش میرسد.
کی بود شرح عصای تو مرا
موسئی باید که گوید از عصا
هوش مصنوعی: کسی باید باشد که داستان عصای تو را برایم توضیح دهد، مانند موسی که از عصای خود سخن گفت.
چون تو سر سبزی دولت یافتی
موی در نشو و نما بشکافتی
هوش مصنوعی: زمانی که تو به موفقیت و برکت دست یافتی، نشانههای رشد و پیشرفت در تو به وضوح نمایان شده است.
پس بسوی بحر جوئی بردهٔ
چون تو داری عود بوئی بردهٔ
هوش مصنوعی: پس به سمت دریا برو، چرا که تو مانند کسی هستی که عطر خوشی به همراه دارد.
یا ببوئی زنده گردان جان من
یا بساز از داروئی درمان من
هوش مصنوعی: یا ای ببوئی، اگر میتوانی جانم را زنده کن، و اگر نه، با داروئی برای من درمانی فراهم کن.
زین سخن بس تلخ شد عیش نبات
نی شکر گفتی نماندش در حیات
هوش مصنوعی: این سخن به قدری تلخ و ناگوار است که خوشی و شیرینی زندگی را به نابودی میکشاند، به طوری که گویی هیچ شکر و لذتی برای باقیمانده در زندگی وجود ندارد.
گفت تا کردم برون سر از زمین
روز و شب از شوق مینالم چنین
هوش مصنوعی: گفت وقتی که سرم را از زمین بلند میکنم، همیشه و در هر لحظه از شادی و شوق به این صورت ناله میزنم.
روزکی چندی چو سیرابی کنم
بعد از آن رخساره چون آبی کنم
هوش مصنوعی: مدت زمانی را با آبیاری گذرانده و بعد از آن چهرهام را چون آبی روشن میکنم.
چون به سر سبزی بیابم راستی
سر نهم در زردی و در کاستی
هوش مصنوعی: وقتی به سبزی و طراوتی برسم، سر خود را بلافاصله در جاهایی که زرد و پژمردهاند، پنهان میکنم.
سر برآرم تازه در آغاز کار
پس فرو ریزم به آخر زرد و زار
هوش مصنوعی: من در آغاز کار با انرژی و نشاط شروع میکنم، اما در پایان کار به تدریج خسته و ناتوان میشوم.
گه نهندم اره بر سر سخت سخت
گه ببرندم بسختی لخت لخت
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، اگر سرسختی کنم، سختی و مشکلاتی را تحمل میکنم و در مواقعی دیگر، با شدت و سختی به چالشها پاسخ میدهم.
گه بسوزندم چو خاکستر کنند
گاه از داسی تنم بی سر کنند
هوش مصنوعی: گاه مرا خواهند سوزاند و نابود خواهند کرد، و گاه دیگر ممکن است بدنم را بدون سر بگذارند.
گه خورند و گاه ریزندم بخاک
شرح دادم قصهٔ بس دردناک
هوش مصنوعی: هر از گاهی افرادی به من احترام میگذارند و گاهی هم مرا نادیده میگیرند و به خاک میافکنند؛ داستانی که روایت کردم، داستانی پر از درد و رنج است.
آنچه میجوئی مرا با خویش نیست
زانکه با من رنگ و بوئی بیش نیست
هوش مصنوعی: هر چیزی که دنبالش میگردی، در من وجود ندارد، زیرا من فقط یک ظاهر و نشانه هستم و عمق و باطن ندارم.
چون ندارد رنگ و بوی من سری
کی گشاید از منت هرگز دری
هوش مصنوعی: چون من هیچ رنگ و بویی ندارم، هیچگاه ممکن نیست که از سوی او در را به روی من باز کند.
سالک آمد پیش پیر خوش زفان
کرد حال خویش پیش او عیان
هوش مصنوعی: مردی مسافر به نزد پیر دانا و خوشزبان رفت و حالات خود را به وضوح برای او بیان کرد.
پیر گفتش هست اشجار و نبات
از صغار و از کبارش مثل ذات
هوش مصنوعی: پیر به او گفت که درختان و گیاهان هم بزرگ و هم کوچک وجود دارند و این موضوع در ذات آنها نهفته است.
عاقل و کامل کبارش آمدند
بیدل و مجنون صغارش آمدند
هوش مصنوعی: عقل و نیکخویی در بزرگسالان حضور دارد، اما حالتهای عاشقانه و شور و شوق در جوانان وجود دارد.
هرکه جان را محرم دلخواه یافت
چون شجر سرسبزی این راه یافت
هوش مصنوعی: هر کسی که به راز دل و خواستههایش آگاه شود، مانند درختی سرسبز، مسیر صحیح زندگی را پیدا میکند.
یا کمالی یافت بر درگاه او
یا نه شد دیوانه دل در راه او
هوش مصنوعی: در نزد او ممکن است کسی به کمال برسد و یا اینکه دلش بر اثر عشق او دیوانه شود.
هرکه او دیوانه شد از دلنواز
هرچه دل میخواستش میگفت باز
هوش مصنوعی: هر کسی که با زیبایی و دلنوازی فریفته شد، هر آنچه را که دلش میخواست، دوباره و دوباره بیان میکند.