گنجور

بخش ۱ - المقالة الحادیة و العشرون

سالک شوریدهٔ پاک اعتقاد
آمد از دریا برون پیش جماد
گفت ای افسرده از برد الیقین
گاه سنگ و گاه آهن گه نگین
از یقین هم ثابتی هم ساکنی
نقد عالم چون تو داری ایمنی
چون زمعدن میرسی پاک از منی
هرچه داری هست جمله معدنی
هست یک سنگ تو رحمن را یمین
وان دگر سنگت سلیمان را نگین
آن یکی فرمانده دیو و پری
وان دگر را هر دو کون انگشتری
آن یکی در فقر پوشیده سیاه
وان دگر از عشق گشته پادشاه
آن یکی را ملکت روی زمین
وان دگر یک را یساری چون یمین
آهنت آیینهٔ اسکندریست
گوهرت را ذوالفقار حیدریست
یک نگینت نسخهٔ هر دو سرای
جام جمشیدی شده گیتی نمای
نقد تو سیم و زر و در خوشاب
لعل و یاقوت و زمرد بی حساب
وصف الماس تو نه گفتن توان
نه بالماس زفان سفتن توان
گاه سرسبزی ز مینا روزیت
گاه از پیروزه صد پیروزیت
هم ز در شب چراغت روشنی
هم ز لعلت سرخ روی گلشنی
چون تو داری منصبی و رتبتی
حاصلم کن سوی معنی قربتی
چون تو داری در محک داری عمل
نقد قلبم را به زرّی کن بدل
چون جماد از راه رو بشنود راز
چون جمادی ماند از اندیشه باز
گفت من افسردهٔ ام بیخبر
نه نشان دارم ز معنی نه اثر
گر یمین اللّه در عالم مراست
حصن کعبه خانهٔ خاص خداست
چون میان کعبه بادی بیش نیست
سنگ را از کعبه ره در پیش نیست
چون کلوخ کعبه را شد بسته راه
چون برد ره سوی او سنگ سیاه
در سیاهی ساکنم زین غم مدام
مانده ام در جامهٔ ماتم مدام
هر زمان از من بتی دیگر کنند
خویشتن را و مرا کافر کنند
گرچه من افسرده ام جانم بسوخت
آتش دوزخ ز من خواهد فروخت
این چنین دردی که آمد حاصلم
پای ازان ماندست دایم درگلم
درد من بین در میان من بی گناه
وز چو من افسردهٔ درمان مخواه
سالک آمد پیش پیر منتهی
داد از احوال خویشش آگهی
پیر گفتش چون شود ظاهر جماد
عالم افسردگی کن اعتقاد
تا رگی افسردگی میماندت
صد نشان از مردگی می ماندت
چون ترا افسردگی زایل شود
در جمادی زندگی حاصل شود
زنده شو وین مردگی از خودببر
گرم گرد افسردگی از خود ببر
تو نمیترسی که همچون دیگران
غرقهٔ‌دنیا شوی بار گران

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سالک شوریدهٔ پاک اعتقاد
آمد از دریا برون پیش جماد
هوش مصنوعی: یک مسافر پرشور و بی‌خبر از دنیا، که به اصول و باورهای خود پایبند است، از دریا خارج شد و به سمت اشیاء بی‌جان آمد.
گفت ای افسرده از برد الیقین
گاه سنگ و گاه آهن گه نگین
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی که افسرده و ناامید است، گفته می‌شود که زندگی گاهی سخت و چالش‌برانگیز مانند سنگ و گاهی محکم و ارزشمند مانند آهن و گاه حتی زیبا و درخشان مانند نگین است. در واقع، این پیام به انسان یادآوری می‌کند که زندگی همیشه یکسان نیست و تغییرات و تنوع در آن وجود دارد.
از یقین هم ثابتی هم ساکنی
نقد عالم چون تو داری ایمنی
هوش مصنوعی: اگر به یقین و ثبات رسیده‌ای، آرامش درونی‌ات را با خود داری. در دنیای پر تلاطم، مانند تو افرادی هستند که امنیت را تجربه می‌کنند.
چون زمعدن میرسی پاک از منی
هرچه داری هست جمله معدنی
هوش مصنوعی: زمانی که به مراحل بالا و برتر می‌رسید، از هر گونه آلودگی و ناپاکی رهایی می‌یابید و آنچه که دارید، همه از جنس خوبی و ارزشمند است.
هست یک سنگ تو رحمن را یمین
وان دگر سنگت سلیمان را نگین
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که یک سنگ در دستان رحمن (خداوند) است و دیگری که در دستان سلیمان، به عنوان انگشتری نگین دارد. این به معنای ارزش و مقام ویژه‌ای است که برای هر کدام از این شخصیت‌ها و اشیاء در نظر گرفته شده است. این دو سنگ به نوعی نماد قدرت و زیبایی هستند که هر یک به فرد مربوطه تعلق دارد.
آن یکی فرمانده دیو و پری
وان دگر را هر دو کون انگشتری
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها فرمانده دیوان و پری‌هاست و دیگری دو انگشتری در دست دارد که هر دو را می‌دهد.
آن یکی در فقر پوشیده سیاه
وان دگر از عشق گشته پادشاه
هوش مصنوعی: یکی در فقر زندگی می‌کند و لباس‌های تیره بر تن دارد، اما دیگری به خاطر عشق به مقام و قدرت رسیده و به‌عنوان پادشاه شناخته می‌شود.
آن یکی را ملکت روی زمین
وان دگر یک را یساری چون یمین
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها صاحب قدرت و حکومت بر روی زمین است، و دیگری، مانند دست راست، در حمایت و یاری او قرار دارد.
آهنت آیینهٔ اسکندریست
گوهرت را ذوالفقار حیدریست
هوش مصنوعی: آهن تو مانند آینه‌ای است که بر عظمت و ارزش تو دلالت می‌کند و گوهر وجودت همچون ذوالفقار علی (ع) نیرومند و با ارزش است.
یک نگینت نسخهٔ هر دو سرای
جام جمشیدی شده گیتی نمای
هوش مصنوعی: یک گوهر تو، نشان‌گر تمام ویژگی‌ها و زیبایی‌های هر دو دنیا شده و مانند جام جمشید، گیتی را به نمایش می‌گذارد.
نقد تو سیم و زر و در خوشاب
لعل و یاقوت و زمرد بی حساب
هوش مصنوعی: نقد تو مانند طلا و نقره ارزشمند است و در خوشبو بودن، مانند لعل و یاقوت و زمرد فراوان و بی‌پایان است.
وصف الماس تو نه گفتن توان
نه بالماس زفان سفتن توان
هوش مصنوعی: درباره‌ی تو نمی‌توان با کلمات توصیف کرد، چون همانند الماس است که نمی‌توان آن را با فریاد بیان کرد.
گاه سرسبزی ز مینا روزیت
گاه از پیروزه صد پیروزیت
هوش مصنوعی: گاهی خوشحالی و شادابی تو از میناست و گاهی از پیروزه، که نشان‌دهنده موفقیت و پیروزی توست.
هم ز در شب چراغت روشنی
هم ز لعلت سرخ روی گلشنی
هوش مصنوعی: در شب، نور چراغت به روشنی می‌آورد و رنگ سرخ لبت زیبایی گل را دو چندان می‌کند.
چون تو داری منصبی و رتبتی
حاصلم کن سوی معنی قربتی
هوش مصنوعی: وقتی تو دارای مقام و جایگاهی هستی، من را به سمت درک نزدیکتر ببر.
چون تو داری در محک داری عمل
نقد قلبم را به زرّی کن بدل
هوش مصنوعی: وقتی که تو در اختیار داری، می‌توانی ارزش واقعی احساسات من را به چیزی گرانبها تبدیل کنی.
چون جماد از راه رو بشنود راز
چون جمادی ماند از اندیشه باز
هوش مصنوعی: وقتی موجود بی‌جان از مسیر خود آگاه شود، مانند یک موجود بی‌جان دیگر می‌ماند که از فکر و اندیشه دور است.
گفت من افسردهٔ ام بیخبر
نه نشان دارم ز معنی نه اثر
هوش مصنوعی: می‌گوید که من غمگین هستم و از حالتی که در آن قرار دارم آگاه نیستم؛ نه نشانی از ماهیت این حال دارم و نه اثری از آن.
گر یمین اللّه در عالم مراست
حصن کعبه خانهٔ خاص خداست
هوش مصنوعی: اگر دست خداوند در عالم یاری‌گر من باشد، پس حصن کعبه، محل ویژهٔ خداست.
چون میان کعبه بادی بیش نیست
سنگ را از کعبه ره در پیش نیست
هوش مصنوعی: وقتی در کعبه وزش بادی وجود دارد، نشان می‌دهد که سنگ‌ها نمی‌توانند از کعبه راهی داشته باشند یا به آنجا برسند.
چون کلوخ کعبه را شد بسته راه
چون برد ره سوی او سنگ سیاه
هوش مصنوعی: زمانی که سنگی به نام کعبه مانع حرکت شد، مثل کلوخی که راه را بسته باشد، سپس راهی به سوی آن سنگ سیاه پیدا شد.
در سیاهی ساکنم زین غم مدام
مانده ام در جامهٔ ماتم مدام
هوش مصنوعی: من در این تاریکی زندگی می‌کنم و به خاطر غم همیشگی‌ام مدام در حالت اندوه و عزا مانده‌ام.
هر زمان از من بتی دیگر کنند
خویشتن را و مرا کافر کنند
هوش مصنوعی: هر بار که کسی به من بی‌احترامی می‌کند و دستیابی به خود را فراموش می‌کند، من را ناپسند و بی‌اعتبار می‌سازد.
گرچه من افسرده ام جانم بسوخت
آتش دوزخ ز من خواهد فروخت
هوش مصنوعی: هرچند که من در غم و افسردگی به سر می‌برم، ولی جانم به شدت در حال سوختن است و آتش جهنم از من می‌خواهد که مال و سرمایه‌ام را به فروش برسانم.
این چنین دردی که آمد حاصلم
پای ازان ماندست دایم درگلم
هوش مصنوعی: این درد شدیدی که به من رسیده، نتیجه‌ی پایانی است که همیشه در درونم باقی مانده و مرا آزار می‌دهد.
درد من بین در میان من بی گناه
وز چو من افسردهٔ درمان مخواه
هوش مصنوعی: درد من به گونه‌ای است که هیچ گناهی از من سر نمی‌زند و مانند من کسی را که افسرده و نیازمند درمان باشد نخواهید یافت.
سالک آمد پیش پیر منتهی
داد از احوال خویشش آگهی
هوش مصنوعی: مردی که در مسیر حقیقت قدم گذاشته بود، به سوی استاد خود رفت و از وضعیت و حالات درونی‌اش خبر داد.
پیر گفتش چون شود ظاهر جماد
عالم افسردگی کن اعتقاد
هوش مصنوعی: پیر به او گفت که وقتی دنیا پدیده‌ها و اجسام بی‌جان را نشان می‌دهد، باید به حالت افسردگی و عدم امید اعتقاد داشته باشی.
تا رگی افسردگی میماندت
صد نشان از مردگی می ماندت
هوش مصنوعی: اگر احساس ناراحتی و افسردگی را به مدت طولانی همراه داشته باشی، نشانه‌هایی از عدم زندگی و نشاط در وجود تو باقی می‌ماند.
چون ترا افسردگی زایل شود
در جمادی زندگی حاصل شود
هوش مصنوعی: زمانی که غم و اندوه تو برطرف شود، در دوران سکون و رکود زندگی به دست می‌آوری.
زنده شو وین مردگی از خودببر
گرم گرد افسردگی از خود ببر
هوش مصنوعی: بیدار شو و این حالت مردگی را از خود دور کن، و دلت را پر از گرما و نشاط کن.
تو نمیترسی که همچون دیگران
غرقهٔ‌دنیا شوی بار گران
هوش مصنوعی: تو نگران نیستی که مانند دیگران در مشکلات و دغدغه‌های دنیا غرق شوی و زیر بار سنگین زندگی له شوی.