گنجور

بخش ۷ - الحكایة و التمثیل

عاشقی روزی مگر خون میگریست
زو کسی پرسید کاین گریه ز چیست
گفت میگویند فردا کردگار
چون کند تشریف رؤیت آشکار
چل هزاران ساله بدهد بر دوام
خاصگان قرب خود را بار عام
یک زمان زانجا بخود آیند باز
در نیاز افتند خو کرده بناز
زان همی گریم که با خویشم دهند
یک نفس در دیدهٔ‌ خویشم نهند
چون کنم آن یک نفس با خویشتن
میتوانم کشت ازین غم خویش من
باخدا باشم چو بیخود بینیم
تاکه با خود بینیم بد بینیم
آن زمان کز خود رهائی باشدم
بیخودی عین خدائی باشدم
هر که موئی پای آرد در میان
باز ماند یک سر موی از عیان
محو باید مرد در هر دو سرای
پای از سر ناپدید و سر ز پای
گر سر موئی تفاوت میبود
جمله سر تاپای او بت میبود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشقی روزی مگر خون میگریست
زو کسی پرسید کاین گریه ز چیست
هوش مصنوعی: روزی عاشقی از شدت غم و اندوه، به شدت گریه می‌کرد. کسی از او پرسید که این اشک‌ها به خاطر چیست و علت اندوهش چیست.
گفت میگویند فردا کردگار
چون کند تشریف رؤیت آشکار
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که فردا خداوند چگونه خود را به صورت آشکار نشان خواهد داد.
چل هزاران ساله بدهد بر دوام
خاصگان قرب خود را بار عام
هوش مصنوعی: سال‌هاست که خاصان و نزدیکان خود را به مهمانی می‌طلبد و از آن‌ها می‌خواهد که در کنار او بمانند.
یک زمان زانجا بخود آیند باز
در نیاز افتند خو کرده بناز
هوش مصنوعی: مدتی بعد از آنجا به خود می‌آیند و متوجه نیازهایشان می‌شوند، در حالی که به تجمل و ناز عادت کرده‌اند.
زان همی گریم که با خویشم دهند
یک نفس در دیدهٔ‌ خویشم نهند
هوش مصنوعی: از این‌رو گریم که با خودم، در یک لحظه، نگاهی به چشم‌های خودم بیندازند.
چون کنم آن یک نفس با خویشتن
میتوانم کشت ازین غم خویش من
هوش مصنوعی: وقتی یک لحظه به درون خودم فکر می‌کنم، می‌توانم از این غم و اندوه خودم رها شوم و آن را کنار بگذارم.
باخدا باشم چو بیخود بینیم
تاکه با خود بینیم بد بینیم
هوش مصنوعی: اگر با خدا باشیم، زمانی که از خود بی‌خود می‌شویم، می‌توانیم به درستی خود را ببینیم و از دیدن‌هایمان دلسرد نشویم.
آن زمان کز خود رهائی باشدم
بیخودی عین خدائی باشدم
هوش مصنوعی: زمانی که از خودم رها شدم، به حالتی رسیدم که به نوعی مانند خداوند شدم و از هر قید و بندی آزاد گشتم.
هر که موئی پای آرد در میان
باز ماند یک سر موی از عیان
هوش مصنوعی: هر کسی که در میان جمعیتی پا بگذارد، در واقع یک سر مویی از خود را به نمایش می‌گذارد و در این حالت، یک بخش از وجودش ناپیدا می‌ماند.
محو باید مرد در هر دو سرای
پای از سر ناپدید و سر ز پای
هوش مصنوعی: انسان باید در دو دنیا (دنیا و آخرت) خود را فراموش کند و آرامش را بیابد. او باید از دغدغه‌های زندگی روزمره رها شود و به معنای عمیق‌تری دست یابد.
گر سر موئی تفاوت میبود
جمله سر تاپای او بت میبود
هوش مصنوعی: اگر حتی یک سر مو هم تفاوت داشت، تمام وجود او به عنوان یک معشوق و بت کامل در نظر گرفته می‌شد.