گنجور

بخش ۱ - المقالة العشرون

سالک آمد پیش دریای پر آب
گفت ای از شور او مست و خراب
موج عشقت میکند زیر و زبر
شور و شوقت میکند شیرین و تر
تشنهٔ سیراب از خویش آمده
تو مزاجی خشک لب پیش آمده
این همه خوردی دگر میبایدت
حوصله داری اگر میبایدت
در سراندازی سرافرازی تراست
سرفرازی کن که جان بازی تراست
گر کبودی صوفی کار آمدی
عاشقی الحق گهردار آمدی
گر نبودی شور در تو ای دریغ
در کبودی گوهری بودی چو تیغ
صوفی پیروزه پوش گوهری
جوش میزن چون بجوشی خوش دری
خویش را در شور مست آوردهٔ
وآنچه میجوئی بدست آوردهٔ
چشم من بنگر چو ابر خون فشان
ذرهٔ از بی نشانم ده نشان
تو محیطی درمیان داری مدام
هین مرا این ده گر آن داری مدام
هم گهر هم آب داری همچو تیغ
آب از تشنه چرا داری دریغ
زین سخن افتاد در دریا خروش
آب او چون آتشی آمد بجوش
گفت آخر من کیم سرگشتهٔ
خشک لب تر دامنی آغشتهٔ
ای عجب در تشنگی آغشته ام
وز خجالت در عرق گم گشته ام
بر جگر آبم نماند از دلنواز
همچو ماهی مانده ام در خشک باز
تو نمیدانی که با این کار و بار
ماهیان بر من همی گریند زار
هر زمانی جوش دیگر میزنم
کف درین اندوه بر سر میزنم
مانده ام شوریده در سودای او
قطرهٔ میجویم از دریای او
جان به لب میآید از قالب مرا
تا که او آبی زند بر لب مرا
چون ندارد تشنگی من سری
چون نشانم تشنگی دیگری
از چو من تشنه چه میباید ترا
رو که از من آب نگشاید ترا
سالک آمد پیش پیر رهروان
درس حال خویش برخواندش روان
پیر گفتش بحر صاحب مشغله
هست سر تا بن مثال حوصله
نوش کرده آب چندان وز طلب
مانده شوق قطرهٔ آن خشک لب
هر کرا سیرابئی ناید تمام
چاره نیست از تشنگی بر دوام
تشنگی جان و دل میبایدت
لیک هر دو معتدل میبایدت
زآنکه گر ناقص و گر افزون شود
از کمال خویشتن بیرون شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سالک آمد پیش دریای پر آب
گفت ای از شور او مست و خراب
هوش مصنوعی: سالی که در حال سفر است به دریا که پر از آب است نزدیک می‌شود و می‌گوید: ای کسی که از شور و حال این دریا شگفت‌زده و نابخود هستی.
موج عشقت میکند زیر و زبر
شور و شوقت میکند شیرین و تر
هوش مصنوعی: عشق تو طوری است که احساساتم را به هم می‌ریزد و شور و شوقم را شیرین و تر می‌کند.
تشنهٔ سیراب از خویش آمده
تو مزاجی خشک لب پیش آمده
هوش مصنوعی: کسی که تشنه است، به‌دنبال آب می‌گردد و به‌خاطر فقدان آب، حالش بد است. او از خودِ بی‌حالی و خشکی‌اش آمده تا به دیگران بگوید که در این وضعیت قرار دارد.
این همه خوردی دگر میبایدت
حوصله داری اگر میبایدت
هوش مصنوعی: اگر اینقدر چیزی خوردی، حالا باید صبر و حوصله داشته باشی. اگر هنوز نیاز به داشتن حوصله داری، باید انتظار داشته باشی.
در سراندازی سرافرازی تراست
سرفرازی کن که جان بازی تراست
هوش مصنوعی: در اوج خوشبختی، عزت و شرافت تو نهفته است؛ پس با افتخار زندگی کن، زیرا زندگی واقعی به خودباوری و شادی تو بستگی دارد.
گر کبودی صوفی کار آمدی
عاشقی الحق گهردار آمدی
هوش مصنوعی: اگر عشق در دل بیکاری و زهد وجود داشته باشد، حقیقتاً تو در مسیر عشق و معشوق قرار گرفتی.
گر نبودی شور در تو ای دریغ
در کبودی گوهری بودی چو تیغ
هوش مصنوعی: اگر در تو شوری نبود، افسوس که در رنگ آبی مانند سنگ قیمتی بودی که چون تیغ تیز است.
صوفی پیروزه پوش گوهری
جوش میزن چون بجوشی خوش دری
هوش مصنوعی: صوفی در لباس زیبا می‌درخشد و مانند جواهر در حال جوشیدن است؛ وقتی که تو هم به جوش و خروش بیفتی، حال خوشی خواهید داشت.
خویش را در شور مست آوردهٔ
وآنچه میجوئی بدست آوردهٔ
هوش مصنوعی: خود را در حالتی شاد و سرمست قرار بده و آنچه را که به دنبالش هستی، به دست بیاور.
چشم من بنگر چو ابر خون فشان
ذرهٔ از بی نشانم ده نشان
هوش مصنوعی: چشمان من، مانند ابری که خون می‌بارد، به ذره‌ای بی‌نشان نگاه کن و به من نشانی بده.
تو محیطی درمیان داری مدام
هین مرا این ده گر آن داری مدام
هوش مصنوعی: تو همیشه در فضایی هستی، مواظب باش که اگر چیزی برای من داری، آن را به من بده.
هم گهر هم آب داری همچو تیغ
آب از تشنه چرا داری دریغ
هوش مصنوعی: تو هم گوهر داری و هم آب، اما چرا مانند تیغی که آب را از تشنه جدا می‌کند، از خودت دریغ می‌کنی؟
زین سخن افتاد در دریا خروش
آب او چون آتشی آمد بجوش
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر حالتی است که به دلیل یک موضوع یا سخن، دریا به خصوص در اینجا به مثابه یک نیروی خروشان و جوشان، به شدت می‌جنبش و ناآرام می‌شود. به طوری که مانند آتش، شدت و حرارتش افزایش می‌یابد. این تصویر به نوعی نشان‌دهنده تأثیر مستقیم سخن بر طبیعت و ایجاد تغییراتی در آن است.
گفت آخر من کیم سرگشتهٔ
خشک لب تر دامنی آغشتهٔ
هوش مصنوعی: او می‌گوید که من چه کسی هستم، کسی که بلاتکلیف و پریشان است و در دامنش آبی از شوق و احساس وجود دارد.
ای عجب در تشنگی آغشته ام
وز خجالت در عرق گم گشته ام
هوش مصنوعی: عجیب است که در حالی که تشنه‌ام، خیس عرق شده‌ام و از خجالت در آن گم شده‌ام.
بر جگر آبم نماند از دلنواز
همچو ماهی مانده ام در خشک باز
هوش مصنوعی: من به شدت دلم شکسته و از غم بی‌پایان رنج می‌برم، مانند ماهی‌ای که در خشکی بی‌پناه مانده و نمی‌تواند به آب برگردد.
تو نمیدانی که با این کار و بار
ماهیان بر من همی گریند زار
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که به خاطر این وضعیت، ماهی‌ها به خاطر من به شدت گریان هستند.
هر زمانی جوش دیگر میزنم
کف درین اندوه بر سر میزنم
هوش مصنوعی: هر بار که دچار غم می‌شوم، به طور متفاوتی با آن مواجه می‌شوم و به نوعی واکنش نشان می‌دهم.
مانده ام شوریده در سودای او
قطرهٔ میجویم از دریای او
هوش مصنوعی: من در آرزوی او سرگردان مانده‌ام و به دنبال یک قطره از انبوه عشق او هستم.
جان به لب میآید از قالب مرا
تا که او آبی زند بر لب مرا
هوش مصنوعی: جانم به شدت در حال آزار است و به زودی از بدنم خارج می‌شود، تا بلکه او آب شیرینی بر لبانم بریزد.
چون ندارد تشنگی من سری
چون نشانم تشنگی دیگری
هوش مصنوعی: زیرا من خود تشنه نیستم، اما می‌بینم دیگری در حال تشنگی است و این حس را در درونم حس می‌کنم.
از چو من تشنه چه میباید ترا
رو که از من آب نگشاید ترا
هوش مصنوعی: از کسی مانند من که تشنه است، چه انتظاری می‌توانی داشته باشی؟ که من توانایی سیراب کردن تو را ندارم.
سالک آمد پیش پیر رهروان
درس حال خویش برخواندش روان
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر زندگی راهی را می‌پیماید، به پیش پیر و استادش می‌رود تا از تجربه‌ها و وضعیت روحی خود بگوید و از او درس بگیرد.
پیر گفتش بحر صاحب مشغله
هست سر تا بن مثال حوصله
هوش مصنوعی: پیر به او گفت: دریا، که نمودار مشغله و کارهای مختلف است، از سر تا پا همانند صبر و حوصله است.
نوش کرده آب چندان وز طلب
مانده شوق قطرهٔ آن خشک لب
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی صحبت از احساس عمیق خود می‌کند که هرچقدر هم آب نوشیده است، همچنان اشتیاق او برای یک قطره دیگر باقی مانده و لب‌هایش خشک مانده است. نشان‌دهنده‌ی عطش و کمبود چیزی در زندگی است که برآورده نشده و همچنان در جستجوی آن به سر می‌برد.
هر کرا سیرابئی ناید تمام
چاره نیست از تشنگی بر دوام
هوش مصنوعی: اگر کسی نتواند به طور کامل سیراب شود، هیچ راهی برای رهایی از تشنگی او وجود ندارد.
تشنگی جان و دل میبایدت
لیک هر دو معتدل میبایدت
هوش مصنوعی: برای سیراب کردن جان و دل نیازمند هستی، اما باید در همه چیز تعادل را رعایت کنی.
زآنکه گر ناقص و گر افزون شود
از کمال خویشتن بیرون شود
هوش مصنوعی: اگر چیزی از کمال و خوبی خود کم یا زیاد شود، از اصالت و درستی خود خارج می‌شود.