گنجور

بخش ۱ - المقالة الثامنة عشر

سالک آمد پیش خاک بارکش
گفت ای افکندهٔ تیمارکش
هر کجا سریست در هر دو جهان
گر برون آری درون داری نهان
توخمیر دست قدرت بودهٔ
حامل اسرار فطرت بودهٔ
چون ز چار ارکان بحق رکنی تراست
نقد رکنی گر ز تو جویم رواست
گرچه بار و رنج داری از برون
لیک بار گنج داری از درون
در کنارت گنج بینم صد هزار
با میان آر آنچه داری در کنار
هر کرا گنجی بود خاصه غریب
دیگران را کی گذارد بی نصیب
چون تو میدانی که هستم راز جوی
سر گنج خویش با من باز گوی
بر دل مستم دری بگشای تو
سوی مقصودم رهی بنمای تو
زین سخن چون خاک راه آگاه شد
باد در کف همچو خاک راه شد
گفت آخر من که باشم در جهان
تا بود رازیم پیدا ونهان
من ندارم هیچ جز افسردگی
نیست بر من وقف الا مردگی
بر نهاد من قضا بگشاد دست
پس لبادم آمد و برگاو بست
اولم از خاک ره برداشتند
پس چو خاکم خاکسار انگاشتند
من زنومیدی چنین افسرده ام
خفته درخاکی وخاکی خورده ام
گاو را چون دشمن من میکنند
جمله را درخرمن من میکنند
بر تن خود بار دارم همچو کوه
باگروهی هر زمان گیرم گروه
گرچه گشتم ذره ذره زیر پای
ذرهٔ گردش ندیدم هیچ جای
روز و شب از درد این افسرده ام
می ندانم زنده ام یا مرده ام
آنچه بر من رفت از ظلم و فساد
در بدل خواهند از ننگم معاد
در مضیقی بس خطرناکم ازین
خاک بر سر بر سر خاکم ازین
مردگان را جمله در من مینهند
مرگ را زرین نهنبن مینهند
من میان مردگانم بیخبر
کی مرا از زندگی باشد اثر
زندگی کی یابی از مرده دلی
ترک من کن چون ندارم حاصلی
سالک آمد پیش پیر پاک زاد
شرح حال خویش پیش پیر داد
پیر گفتش هست خاک بارکش
عالم حلم و جهان خلق خوش
گر تحمل میکنی چون خاک تو
در دو عالم همچو آبی پاک تو
ذرهٔ گر تو تحمل میکنی
همچو خورشیدی تجمل میکنی
هرکه او موئی تحمل خوی کرد
مشک خلقش عالمی پر بوی کرد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سالک آمد پیش خاک بارکش
گفت ای افکندهٔ تیمارکش
هوش مصنوعی: سالک به خاک که بار او را بر دوش می‌کشد، نزدیک شد و گفت: ای کسی که به دیگران محبت می‌کنی و مسئولیت آن‌ها را بر عهده داری.
هر کجا سریست در هر دو جهان
گر برون آری درون داری نهان
هوش مصنوعی: هر جا که فردی وجود دارد، در هر دو دنیای مادی و معنوی، اگر ظاهر او را مشاهده کنی، در باطن او چیزی پنهان است.
توخمیر دست قدرت بودهٔ
حامل اسرار فطرت بودهٔ
هوش مصنوعی: تو از ماده‌ای هستی که دست قدرت آن را شکل داده است و حامل رازهای طبیعی و ذات خود هستی.
چون ز چار ارکان بحق رکنی تراست
نقد رکنی گر ز تو جویم رواست
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به زبان ساده بگویم، این شعر بیانگر این است که در میان چهار اصل و رکن وجودی، تنها یک رکن وجود دارد که به حقیقت نزدیک است. پس اگر از تو چیزی بخواهم، این خواسته به جا و مناسب خواهد بود.
گرچه بار و رنج داری از برون
لیک بار گنج داری از درون
هوش مصنوعی: اگرچه تو از مشکلات و سختی‌ها در دنیای بیرون رنج می‌بری، اما در درون خود ذخیره‌ و گنجینه‌ای از ارزش‌ها و نعمت‌ها داری.
در کنارت گنج بینم صد هزار
با میان آر آنچه داری در کنار
هوش مصنوعی: در کنار تو گنجینه‌ای ارزشمند می‌بینم، پس آنچه را که داری به من نشان بده.
هر کرا گنجی بود خاصه غریب
دیگران را کی گذارد بی نصیب
هوش مصنوعی: هرکس گنج و ثروتی داشته باشد، به ویژه اگر آن ثروت به دیگران تعلق داشته باشد، نمی‌تواند به راحتی آن را از دیگران دریغ کند.
چون تو میدانی که هستم راز جوی
سر گنج خویش با من باز گوی
هوش مصنوعی: چون تو می‌دانی که من وجود دارم، راز و نیاز خود را با من در میان بگذار.
بر دل مستم دری بگشای تو
سوی مقصودم رهی بنمای تو
هوش مصنوعی: بر دلم که در حال شادی است، در را به روی خودت باز کن و راهی به سمت هدفم را به من نشان بده.
زین سخن چون خاک راه آگاه شد
باد در کف همچو خاک راه شد
هوش مصنوعی: از این سخن، چون باد به آگاهی و درک رسید، احساس کرد که مانند خاکِ راه هویتی پیدا کرده است.
گفت آخر من که باشم در جهان
تا بود رازیم پیدا ونهان
هوش مصنوعی: در نهایت، من چه جایگاهی در این دنیا دارم، وقتی که راز و اسرار من همزمان نمایان و پنهان است؟
من ندارم هیچ جز افسردگی
نیست بر من وقف الا مردگی
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی ندارم و فقط افسردگی با من است و همه‌چیزم تنها در انتظار مرگ است.
بر نهاد من قضا بگشاد دست
پس لبادم آمد و برگاو بست
هوش مصنوعی: قدر و تقدیر بر من سلطه یافت و دست از کار خود کشید. سپس، حادثه‌ای رخ داد و او را به دامان خود جذب کرد.
اولم از خاک ره برداشتند
پس چو خاکم خاکسار انگاشتند
هوش مصنوعی: ابتدا من را از خاک برداشتند و سپس به عنوان خاکی که سر به زیر و humble است، شناخته شدم.
من زنومیدی چنین افسرده ام
خفته درخاکی وخاکی خورده ام
هوش مصنوعی: من در دنیای غم و اندوه زندگی می‌کنم، مانند کسی که در زیر خاک خوابیده و خاک را به تن خود گرفته است.
گاو را چون دشمن من میکنند
جمله را درخرمن من میکنند
هوش مصنوعی: دشمنان به جای اینکه با من رو در رو شوند، از پشت به من حمله می‌کنند و در دل کار من خرابکاری می‌کنند.
بر تن خود بار دارم همچو کوه
باگروهی هر زمان گیرم گروه
هوش مصنوعی: من بر دوش خود بار سنگینی را دارم، مانند کوه که همیشه گروهی از افراد را در بر می‌گیرد.
گرچه گشتم ذره ذره زیر پای
ذرهٔ گردش ندیدم هیچ جای
هوش مصنوعی: با اینکه من در جستجوی کوچکترین نشانه‌ها و نشانه‌های زندگی بوده‌ام، اما هیچ جایی از گردش و حرکت زندگی را ندیده‌ام.
روز و شب از درد این افسرده ام
می ندانم زنده ام یا مرده ام
هوش مصنوعی: روز و شب به خاطر درد و افسردگی‌ام به سر می‌برم و نمی‌دانم در حقیقت زنده هستم یا حتی مرده‌ام.
آنچه بر من رفت از ظلم و فساد
در بدل خواهند از ننگم معاد
هوش مصنوعی: هر آن چیزی که از ظلم و فساد بر من گذشته است، به خاطر ننگی که دارم، به عوضش خواهند گرفت.
در مضیقی بس خطرناکم ازین
خاک بر سر بر سر خاکم ازین
هوش مصنوعی: من در وضعیتی سخت و خطرناک هستم و از این زمین که بر سرم ریخته، به خاک خودم فکر می‌کنم.
مردگان را جمله در من مینهند
مرگ را زرین نهنبن مینهند
هوش مصنوعی: مردگان را همه در وجود من قرار می‌دهند و مرگ را در قالبی زیبا و ارزشمند به نمایش می‌گذارند.
من میان مردگانم بیخبر
کی مرا از زندگی باشد اثر
هوش مصنوعی: من بین مردگان زندگی می‌کنم و نمی‌دانم که آیا نشانی از زندگی در من باقی مانده است یا نه.
زندگی کی یابی از مرده دلی
ترک من کن چون ندارم حاصلی
هوش مصنوعی: زندگی را از دل مرده‌ای مانند من نمی‌توانی بگیری، پس بهتر است مرا ترک کنی چرا که چیزی برای از دست دادن ندارم.
سالک آمد پیش پیر پاک زاد
شرح حال خویش پیش پیر داد
هوش مصنوعی: سالک به پیش پیر باصفات و باخود آمده و داستان زندگی‌اش را برای او بیان کرد.
پیر گفتش هست خاک بارکش
عالم حلم و جهان خلق خوش
هوش مصنوعی: پیر به او گفت: تو از خاک هستی و بار زندگی را به دوش می‌کشی، برای دیگران تحمل و آرامش باش.
گر تحمل میکنی چون خاک تو
در دو عالم همچو آبی پاک تو
هوش مصنوعی: اگر بتوانی مثل خاک، سختی‌ها را تحمل کنی، در دو جهان همانند آبی خالص و پاک خواهی بود.
ذرهٔ گر تو تحمل میکنی
همچو خورشیدی تجمل میکنی
هوش مصنوعی: اگر ذره‌ای از سختی‌ها را تحمل کنی، مثل خورشید می‌درخشی و شکوه و عظمت پیدا می‌کنی.
هرکه او موئی تحمل خوی کرد
مشک خلقش عالمی پر بوی کرد
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند عیب‌های خود را بپذیرد و به خود درستی دهد، بر دیگران تأثیر مثبت می‌گذارد و فضایی دل‌انگیز و خوشبو ایجاد می‌کند.