بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
بود درویشی یکی خانه تهی
دزد در شد یافت درویش آگهی
کرد بسیاری طلب تا هیچ هست
هیچ جز بادش نمیآمد بدست
کرد صد لاحول کار خویش را
خنده آمد زان سبب درویش را
دزد گفتش با چنین خانه تهی
خنده چون میآیدت بس ابلهی
با چنین خانه که در عالم کمست
نیست جای خنده جای ماتمست
خویش را از جهل میخوانی دلیر
زانکه برگرمابه دیدستی توشیر
چون ز بیشه بانگ شیر آید پدید
حیز از مرد دلیر آید پدید
در قدیمی راه محدث کی بود
رستمی کار مخنث کی بود
چون بتابد آفتاب آن جمال
تو چه سنجی خوی کرده در خیال
چون کند جلوه جمال بی نشان
اولین و آخرین را جاودان
سر به بحر بینهایت در نهد
آنگهی آن بحر را سر بر نهد
در میان این کف و این دود تو
چون نخواهی بد که خواهی بود تو
می بباید رفت آخر عاقبت
بیخبر از خاتمت وز سابقت
نه ز اول لحظهٔ پیشان پدید
نه ز آخر ذرهٔ پایان پدید
من میان این و آن نه این نه آن
بیخبر از جسم و جان نه این نه آن
کفر در بنیاد و ایمانی ضعیف
نفس غالب تن قوی جانی ضعیف
چون کنم من چون کنم بسیار گشت
بود حیرت عشق با او یار گشت
این زمان در حیرت ودر حسرتم
میکند از پرموری غیرتم
می ندانم کین ندانم از کجاست
زهد عقل و عشق جانم از کجاست
می ندانم هیچ تا دانسته ام
ور همه دانم کجا دانسته ام
عین دانائی مرا نادانی است
کل نادانی من حیرانی است
جملهٔحیرانیم افسردگیست
جملهٔ افسردگی از مردگیست
مرده را گر زندگی دین دهند
دختر جمشید بی کابین دهند
آب خوردن زهر مستسقی بود
خاصه کاستسقای او دقی بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود درویشی یکی خانه تهی
دزد در شد یافت درویش آگهی
هوش مصنوعی: یک درویش در خانهای خالی زندگی میکرد، که ناگهان دزدی به آنجا وارد شد و درویش متوجه حضور او شد.
کرد بسیاری طلب تا هیچ هست
هیچ جز بادش نمیآمد بدست
هوش مصنوعی: کسی تلاش زیادی کرد تا به چیز خاصی دست یابد، اما در نهایت متوجه شد که هیچ چیز جز باد به دستش نیامد.
کرد صد لاحول کار خویش را
خنده آمد زان سبب درویش را
هوش مصنوعی: کسی که قادر به تغییر وضعیت خود نیست، احساس ناامیدی میکند. اما چون به مشکلاتش با خنده و شوخی نگاه میکند، در نتیجه، دلی شاداب پیدا میکند.
دزد گفتش با چنین خانه تهی
خنده چون میآیدت بس ابلهی
هوش مصنوعی: دزد به او گفت: با این خانه خالی، چه دلیلی برای خندیدن داری؟ تو خیلی نادانی.
با چنین خانه که در عالم کمست
نیست جای خنده جای ماتمست
هوش مصنوعی: این خانه که در عالم وجود دارد، نه جایی برای شادی است و نه برای غم.
خویش را از جهل میخوانی دلیر
زانکه برگرمابه دیدستی توشیر
هوش مصنوعی: شجاعت تو از دانایی نشأت میگیرد، زیرا وقتی به حقیقت نگاه کنی، متوجه میشوی که جهل واقعی چیست.
چون ز بیشه بانگ شیر آید پدید
حیز از مرد دلیر آید پدید
هوش مصنوعی: وقتی که صدای شیر از جنگل به گوش میرسد، شجاعت و دلیر بودن مردان خود را نشان میدهد.
در قدیمی راه محدث کی بود
رستمی کار مخنث کی بود
هوش مصنوعی: در زمانهای قدیم، آیا کسی مانند رستم در عرصهی ادب و داستانسرایی وجود داشت؟ آیا کسی توانسته بود مانند او شجاعت و قوت را به نمایش بگذارد؟
چون بتابد آفتاب آن جمال
تو چه سنجی خوی کرده در خیال
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید زیبایی تو تابناک میشود، چگونه میتوانی خود را در خیال سنجیده و مقایسه کنی؟
چون کند جلوه جمال بی نشان
اولین و آخرین را جاودان
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی خالص و بینشان، نه تنها از اول جهان بلکه تا ابد، خود را نشان دهد.
سر به بحر بینهایت در نهد
آنگهی آن بحر را سر بر نهد
هوش مصنوعی: سر به عمق بیپایان دریا میگذارد و سپس آن دریا را بر میدارد.
در میان این کف و این دود تو
چون نخواهی بد که خواهی بود تو
هوش مصنوعی: در میان این شلوغی و آشفتگی، اگر نخواهی بد باشی، پس چطور میتوانی خوب باشی؟
می بباید رفت آخر عاقبت
بیخبر از خاتمت وز سابقت
هوش مصنوعی: باید گذشت و رفت، چرا که در نهایت از سرنوشت و گذشته خود بیخبر خواهیم ماند.
نه ز اول لحظهٔ پیشان پدید
نه ز آخر ذرهٔ پایان پدید
هوش مصنوعی: نه در آغاز و نه در پایان چیزی به وضوح دیده نمیشود.
من میان این و آن نه این نه آن
بیخبر از جسم و جان نه این نه آن
هوش مصنوعی: من در میان این دو انتخاب، نه به این سمت میروم و نه به آن سمت. از حال و احوال جسم و روحم بیخبرم و هیچکدام را انتخاب نمیکنم.
کفر در بنیاد و ایمانی ضعیف
نفس غالب تن قوی جانی ضعیف
هوش مصنوعی: کسی که از نظر اعتقادی ضعیف باشد، ممکن است در ظاهر قوی به نظر برسد، اما در باطن با مشکلات و ناامیدیها روبهروست. در واقع، قدرت جسمانی نمیتواند جایگزینی برای ایمان و اعتقاد قوی باشد.
چون کنم من چون کنم بسیار گشت
بود حیرت عشق با او یار گشت
هوش مصنوعی: چگونه باید رفتار کنم؟ احساس حیرت و شگفتی در عشق به شدت زیاد شده و عشق به من همراهی میکند.
این زمان در حیرت ودر حسرتم
میکند از پرموری غیرتم
هوش مصنوعی: در این لحظه، من دچار سردرگمی و حسرت هستم و این احساس از شدت و تعهد به آنچه که دارم به وجود آمده است.
می ندانم کین ندانم از کجاست
زهد عقل و عشق جانم از کجاست
هوش مصنوعی: نمیدانم که این حالتی که دارم از کجا آمده است؛ نه عشق و عقل من را میشناسم و نه میدانم که منبع آنها کجاست.
می ندانم هیچ تا دانسته ام
ور همه دانم کجا دانسته ام
هوش مصنوعی: من هیچ نمیدانم تا زمانی که به دانایی رسیدهام، و اگر همه چیز را هم بدانم، نمیدانم که از کجا به این دانایی رسیدهام.
عین دانائی مرا نادانی است
کل نادانی من حیرانی است
هوش مصنوعی: دانایی من همان نادانی من است و همه نادانیام در حیرت و سرگردانی خلاصه میشود.
جملهٔحیرانیم افسردگیست
جملهٔ افسردگی از مردگیست
هوش مصنوعی: تمام گیجی و سردرگمی ما به خاطر افسردگی است و اساس این افسردگی ناشی از احساس مردگی در درون ماست.
مرده را گر زندگی دین دهند
دختر جمشید بی کابین دهند
هوش مصنوعی: اگر به مرده زندگی دوبارهای ببخشند، دختر جمشید را بدون مهریه به او میدهند.
آب خوردن زهر مستسقی بود
خاصه کاستسقای او دقی بود
هوش مصنوعی: آب خوردن به بیماری اسهال شدید، مخصوصاً نوع خاصی از آن بسیار خطرناک است.