بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل
بود شهری بس قوی اما خراب
پای تا سر شوره خورده زآفتاب
صد هزاران منظر و دیوار و در
اوفتاده سرنگون بر یکدگر
دید مجنونی مگر آن شهر را
درعمل آورده چندان قهر را
در تحیر ایستاد آنجایگاه
شهر را میکرد هر سوئی نگاه
نیمروز آنجایگه منزل گرفت
گوئی آنجا پای او در گل گرفت
سایلی گفتش که ای مجنون راه
از چه حیران ماندهٔ این جایگاه
سخت سرگردان و غمگین ماندهٔ
می چه اندیشی که چنین ماندهٔ
گفت ماندم در تعجب بیقرار
کآنزمان کاین شهر بودست استوار
وآنگهی پر خلق بودست این همه
مصر جامع مینمودست این همه
آن زمان کاین بود شهر مردمان
من کجا بودم ندانم آن زمان
وین زمان کاینجا شدم من آشکار
تا کجا رفتند چندان خلق زار
من کجا بودستم آخر آن زمان
یا کجااند این زمان آن مردمان
من نبودم آن زمان و ایشان بدند
من چو پیدا آمدم پنهان شدند
می ندانم این سخن را روی و راه
این تعجب میکنم این جایگاه
کس چه میداند که این پرگار چیست
یا ازین پرگار بیرون کار چیست
چون بسی رفتم ندیدم پیش باز
گشتم اکنون بیدل و بیخویش باز
هیچ دل را جز تحیر راه نیست
وز شد آمد جان کس آگاه نیست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود شهری بس قوی اما خراب
پای تا سر شوره خورده زآفتاب
هوش مصنوعی: شهر بزرگی وجود داشت که از نظر قدرت و عظمت شهرت داشت، اما به دلیل تابش شدید آفتاب، تمام باغها و زمینهای آن خشک و نابود شده بودند.
صد هزاران منظر و دیوار و در
اوفتاده سرنگون بر یکدگر
هوش مصنوعی: هزاران صحنه و دیوار و در، به طور بینظم و به هم ریخته روی یکدیگر افتادهاند.
دید مجنونی مگر آن شهر را
درعمل آورده چندان قهر را
هوش مصنوعی: مجنون در آن شهر افرادی را میبیند که به خاطر عشق و جنون، از همدیگر دور شده و در دلشان خشم و قهر وجود دارد.
در تحیر ایستاد آنجایگاه
شهر را میکرد هر سوئی نگاه
هوش مصنوعی: در آنجا که شهر قرار داشت، او در حیرت ایستاده بود و هر طرف را با دقت مینگریست.
نیمروز آنجایگه منزل گرفت
گوئی آنجا پای او در گل گرفت
هوش مصنوعی: در وسط روز، به نظر میرسد که او در آنجا منزل گزیده و انگار که پایش در گل گیر کرده است.
سایلی گفتش که ای مجنون راه
از چه حیران ماندهٔ این جایگاه
هوش مصنوعی: سایهای به مجنون گفت: تو چرا در این مکان سردرگم و حیران ایستادهای؟
سخت سرگردان و غمگین ماندهٔ
می چه اندیشی که چنین ماندهٔ
هوش مصنوعی: در حالتی سخت و ناامید به سر میبرم و نمیدانم چرا اینقدر درگیر افکارم هستم.
گفت ماندم در تعجب بیقرار
کآنزمان کاین شهر بودست استوار
هوش مصنوعی: گفت نتوانستم از تعجب خودم را آرام نگهدارم، چرا که در آن زمان این شهر چه مقاوم و پایدار بود.
وآنگهی پر خلق بودست این همه
مصر جامع مینمودست این همه
هوش مصنوعی: سپس این نکته را باید گفت که پر از خلق و جمعیت بوده است، در حالی که در اینجا همگی در یک جا گرد آمدهاند.
آن زمان کاین بود شهر مردمان
من کجا بودم ندانم آن زمان
هوش مصنوعی: در آن زمان که اینجا شهری برای مردم بود، من خود را در کجا میدیدم، نمیدانم.
وین زمان کاینجا شدم من آشکار
تا کجا رفتند چندان خلق زار
هوش مصنوعی: در این زمان که من اینجا به وضوح حضور دارم، باید بگویم که چندین نفر در حالت زار و نزار به کجا رفتهاند.
من کجا بودستم آخر آن زمان
یا کجااند این زمان آن مردمان
هوش مصنوعی: من در آن زمان کجا بودم و این مردم اکنون کجا هستند؟
من نبودم آن زمان و ایشان بدند
من چو پیدا آمدم پنهان شدند
هوش مصنوعی: در آن زمان که من حضور نداشتم، آنها (دشمنان یا مخالفان) خود را نشان میدادند. اما وقتی من شروع به ظهور کردم، آنها به طور ناگهانی پنهان شدند و دیگر قابل مشاهده نبودند.
می ندانم این سخن را روی و راه
این تعجب میکنم این جایگاه
هوش مصنوعی: من نمیدانم این چه سخنی است و از کجا آمده، فقط به این جایگاه و مقامش تعجب میکنم.
کس چه میداند که این پرگار چیست
یا ازین پرگار بیرون کار چیست
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که این پرگار چه معنایی دارد یا اینکه بیرون از این پرگار چه اتفاقی میافتد.
چون بسی رفتم ندیدم پیش باز
گشتم اکنون بیدل و بیخویش باز
هوش مصنوعی: وقتی که خیلی دور رفتم و چیزی ندیدم، حالا دوباره برگشتم و در حالتی از بینهایتی و تنهایی هستم.
هیچ دل را جز تحیر راه نیست
وز شد آمد جان کس آگاه نیست
هوش مصنوعی: هیچ دلی نمیتواند در برابر حیرت و شگفتی مقاومت کند و هیچکس از حالت وجودی خود در لحظهی جدایی و فراق آگاهی ندارد.