گنجور

بخش ۶ - الحكایة و التمثیل

پادشاهی در رهی میشد پگاه
خاک بیزی میگذشت آنجایگاه
پس زفان بگشاده بود آن خاک بیز
کای خدا بر فرق کردم خاک ریز
گر مرا بایست رفتن سوی کار
تاکنون در کار بودم بی قرار
ور پگه بایست کردن عزم راه
کار را برخاستم اینک پگاه
آنچه بر من بود آوردم بجای
کار اکنون با تو افتاد ای خدای
شاه خوش شد از حدیث خاک بیز
گفت گیر این بدره در غربال ریز
چون پگاهی کار را بشتافتی
آنچه جستی بیشتر زان یافتی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پادشاهی در رهی میشد پگاه
خاک بیزی میگذشت آنجایگاه
هوش مصنوعی: یک پادشاه در صبح زود در مسیری حرکت می‌کرد که ناگهان تکه‌ای خاک به رنگ آبی را می‌دید که از آنجا عبور می‌کرد.
پس زفان بگشاده بود آن خاک بیز
کای خدا بر فرق کردم خاک ریز
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی از زمین سخن می‌گوید و از خداوند درخواست می‌کند که او را در دل خاک قرار دهد، به طوری که انگار در میان خاک ریزه‌ها قرار گرفته است. این تصویر می‌تواند نماد تواضع و نزدیکی به زمین و از خود بی‌خود شدن در برابر قدرت الهی باشد.
گر مرا بایست رفتن سوی کار
تاکنون در کار بودم بی قرار
هوش مصنوعی: اگر قرار بود که به سوی کار بروم، تا به حال بی‌وقفه درگیر کار بودم.
ور پگه بایست کردن عزم راه
کار را برخاستم اینک پگاه
هوش مصنوعی: اگر صبح شده و تصمیم به راهی گرفتن داشتم، اکنون آماده‌ام تا شروع کنم.
آنچه بر من بود آوردم بجای
کار اکنون با تو افتاد ای خدای
هوش مصنوعی: آنچه که بر من گذشته بود، به جای کارهای دیگرم، اکنون بر تو نازل شده، ای خدا.
شاه خوش شد از حدیث خاک بیز
گفت گیر این بدره در غربال ریز
هوش مصنوعی: شاه از شنیدن ماجرای زمین مسرور شد و گفت: این کیسه را در غربال بریز.
چون پگاهی کار را بشتافتی
آنچه جستی بیشتر زان یافتی
هوش مصنوعی: زمانی که صبح زود به کار و تلاش بپردازی، آنچه به دست می‌آوری بیشتر از آن چیزی است که انتظار داشتی.