گنجور

بخش ۱ - المقالة الاولی

سالک آمد تا جناب جبرئیل
همچو موری مرده پیش ژنده پیل
گفت ای سلطان اسرار علوم
نقش غیب الغیب را جان تو موم
ای برادر خواندهٔ خیل رسل
مهدی اسلام و هادی سبل
هم تو روح القدس و هم روح الامین
هم امین وحی رب العالمین
هم اولوالعزم از تو رفته پیش صف
هم گرفته مرسلین از تو شرف
حامل قرآن و تورات و زبور
صد کتاب آورده از حق جمله نور
خانهٔ خاص تو خدر کبریا
منزل پاک تو جان مصطفی
صد هزاران پر طاوسی تراست
در مقام قدس قدوسی تراست
انبیا را ترجمانی کردهٔ
شرح صد عالم معانی کردهٔ
عاجزم وز خان و مان افتاده ام
بی سرو بن در جهان افتاده ام
در دلم دردیست ار درمانش هست
چارهء کن چون رگی باجانش هست
جبرئیلش گفت راه خویش گیر
در سلامت رو صلاحی پیش گیر
ما درین دردیم همچون تو مدام
تو برو خود درد ما ما را تمام
یک مقام خاص دارم از هزار
بیشتر زان نبودم یک ذره بار
گر به انگشتی کنم زانجا گذر
همچو انگشتم بسوزد بال و پر
این دمم سدره ست باری منتها
تا کیم آید خبر از مبتدا
بر من از هیبت که آید هر نفس
شرح نتوان داد آن با هیچکس
زانکه کس طاقت ندارد آن سماع
زان کند هر دوجهان جان را وداع
تا که حمال کلام او شدم
ذره ذره ز احترام او شدم
نه توانم بار آن هرگز کشید
نه توانم ذل بی آن عز کشید
زین همه هیبت که بر جان منست
آنچه بس پیداست پنهان منست
من نیم از خوف شاد او هنوز
می نیارم کرد یاد او هنوز
تو سر خود گیر کاینجا راه نیست
ورنه سر زن چون سرت آگاه نیست
سالک آمد پیش پیر راهبر
قصهٔ خود بازگفتش سر بسر
پیر گفتش هست جبریل امین
روح یعنی امر رب العالمین
ذرهٔ گر جبرئیلی بایدت
امر را جانی سبیلی بایدت
مدتی جبریل طاعت کرد و کار
سال آن هفتاد ره هر یک هزار
تا خدا را یاد کردن زهره داشت
پیش از آن دایم خموشی بهره داشت
باز همچندان که اول کرد کار
تا که حاجت خواه شد از کردگار
عمرها در طاعت و در راه شد
تا بنامش خواند و حاجت خواه شد
این همه اورا چو میبایست کرد
تو چه خواهی کرد ای فرتوت مرد
جبرئیل از بعد چندین ساله کار
یافت گنج یاد کرد کردگار
تو زننگ خویش نندیشی دمی
بر تهور نام او گوئی همی
یاد او مغز همه سرمایهاست
ذکر او ارواح را پیرایهاست
گر ملایک را نبودی یاد او
نیستندی بندهٔ آزاد او

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سالک آمد تا جناب جبرئیل
همچو موری مرده پیش ژنده پیل
هوش مصنوعی: سالک به سراغ جبرئیل آمد، در حالی که مانند موری مرده در برابر فیل زشت و کهنه‌ای ایستاده بود.
گفت ای سلطان اسرار علوم
نقش غیب الغیب را جان تو موم
هوش مصنوعی: ای پادشاه دانش‌های پنهان، روح تو همانند موم در برابر نقش و نگار غیب نرم و قابل تغییر است.
ای برادر خواندهٔ خیل رسل
مهدی اسلام و هادی سبل
هوش مصنوعی: ای برادر، تو همانند جمعیتی بزرگ از پیامبران و مهدی اسلام هستی که راهنمایی را به انسان‌ها نشان می‌دهی.
هم تو روح القدس و هم روح الامین
هم امین وحی رب العالمین
هوش مصنوعی: تو همان روح القدس هستی و هم روح امانت‌دار، که امانت‌های خداوند جهان را به درستی منتقل می‌کنی.
هم اولوالعزم از تو رفته پیش صف
هم گرفته مرسلین از تو شرف
هوش مصنوعی: نخستین پیامبران بزرگ از تو پیشگام شده‌اند و فرستادگان دیگر نیز با افتخار و جایگاه عالی از تو به صف آمده‌اند.
حامل قرآن و تورات و زبور
صد کتاب آورده از حق جمله نور
هوش مصنوعی: کتاب‌های آسمانی همچون قرآن، تورات و زبور، پیام‌هایی از حقیقت و نور را به انسان‌ها منتقل کرده‌اند.
خانهٔ خاص تو خدر کبریا
منزل پاک تو جان مصطفی
هوش مصنوعی: خانه‌ای که مخصوص توست و در عظمتش قابل قیاس نیست، مکان پاکی است که جان مصطفی در آن اقامت دارد.
صد هزاران پر طاوسی تراست
در مقام قدس قدوسی تراست
هوش مصنوعی: به تعداد بسیار زیاد، زیبایی و شکوه پرهای طاووسی به تو تعلق دارد و در جایگاه مقدس، تو از همه مقدسات والاتر و پاک‌تر هستی.
انبیا را ترجمانی کردهٔ
شرح صد عالم معانی کردهٔ
هوش مصنوعی: پیامبران معانی عمیق و شگرفی دارند که می‌توان آن‌ها را به زبان ساده بیان کرد و شرح داد.
عاجزم وز خان و مان افتاده ام
بی سرو بن در جهان افتاده ام
هوش مصنوعی: من به شدت ناراحتم و از خانه و کاشانه‌ام دور افتاده‌ام، بدون سرپناه در این دنیا سرگردانم.
در دلم دردیست ار درمانش هست
چارهء کن چون رگی باجانش هست
هوش مصنوعی: در دل من دردی وجود دارد و اگر راهی برای درمانش هست، لطفاً اقدام کن؛ زیرا این درد به جانم مرتبط است.
جبرئیلش گفت راه خویش گیر
در سلامت رو صلاحی پیش گیر
هوش مصنوعی: فرشته‌ای به او گفت که مسیر خود را مشخص کند و با سلامتی به جلو برود و به دنبال خیر و نیکی باش.
ما درین دردیم همچون تو مدام
تو برو خود درد ما ما را تمام
هوش مصنوعی: ما نیز همچون تو در گرفتاریم، اما تو به حال خودت برس و درد ما را فراموش کن.
یک مقام خاص دارم از هزار
بیشتر زان نبودم یک ذره بار
هوش مصنوعی: من در جایی ویژه و با ارزشی قرار دارم که بالاتر از هر چیز دیگری است و به خاطر آن، حتی اگر یک ذره کمبود داشته باشم، برایم مهم نیست.
گر به انگشتی کنم زانجا گذر
همچو انگشتم بسوزد بال و پر
هوش مصنوعی: اگر به اندازه یک انگشت از آنجا عبور کنم، مثل اینکه بال و پرم بسوزد.
این دمم سدره ست باری منتها
تا کیم آید خبر از مبتدا
هوش مصنوعی: این لحظه برای من نقطه عطفی است، اما نمی‌دانم تا چه زمانی باید منتظر خبر از آغاز ماجرا بمانم.
بر من از هیبت که آید هر نفس
شرح نتوان داد آن با هیچکس
هوش مصنوعی: هر بار که به عظمت و جلال او فکر می‌کنم، نمی‌توانم آن را به هیچ کس توضیح دهم.
زانکه کس طاقت ندارد آن سماع
زان کند هر دوجهان جان را وداع
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه هیچ‌کس توانایی تحمل آن حال و حرکت را ندارد، هر دو جهان جان خود را وداع می‌کنند.
تا که حمال کلام او شدم
ذره ذره ز احترام او شدم
هوش مصنوعی: تا وقتی که بار سخنان او را بر دوش کشیدم، به خاطر احترام او کم‌کم به ذره‌ای از او تبدیل شدم.
نه توانم بار آن هرگز کشید
نه توانم ذل بی آن عز کشید
هوش مصنوعی: من نه می‌توانم آن بار سنگین را تحمل کنم و نه می‌توانم بدون آن احساس افتادگی و ذلت را داشته باشم.
زین همه هیبت که بر جان منست
آنچه بس پیداست پنهان منست
هوش مصنوعی: از تمام این قدرت و بزرگی که بر جانم احساس می‌کنم، آنچه به وضوح مشخص است، در واقع چیزهایی است که در درونم پنهان است.
من نیم از خوف شاد او هنوز
می نیارم کرد یاد او هنوز
هوش مصنوعی: من هنوز از ترس او شاد نیستم و هنوز به یاد او هستم.
تو سر خود گیر کاینجا راه نیست
ورنه سر زن چون سرت آگاه نیست
هوش مصنوعی: آگاه باش که اینجا راهی وجود ندارد، پس اگر نمی‌دانی چه باید بکنی، خودت را بیهوده به زحمت ننداز.
سالک آمد پیش پیر راهبر
قصهٔ خود بازگفتش سر بسر
هوش مصنوعی: سالک به پیش پیر راهنما رفت و داستان زندگی‌اش را کامل برای او بازگو کرد.
پیر گفتش هست جبریل امین
روح یعنی امر رب العالمین
هوش مصنوعی: پیر به او گفت که روح قدسی، یعنی امر خداوند متعال، در وجود او هست.
ذرهٔ گر جبرئیلی بایدت
امر را جانی سبیلی بایدت
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی کارهای بزرگ و مهمی را انجام دهی، باید از روح و انرژی بالایی برخوردار باشی.
مدتی جبریل طاعت کرد و کار
سال آن هفتاد ره هر یک هزار
هوش مصنوعی: مدتی فرشته جبریل به خدمت و اطاعت مشغول بود و در هر سال، هفتاد بار کارهایی انجام داد که هر بار هزار مورد بود.
تا خدا را یاد کردن زهره داشت
پیش از آن دایم خموشی بهره داشت
هوش مصنوعی: قبل از آنکه انسان بتواند خدا را یاد کند، همیشه در سکوت و خاموشی به سر می‌برد.
باز همچندان که اول کرد کار
تا که حاجت خواه شد از کردگار
هوش مصنوعی: باز هم مانند شروع اولیه، کارها انجام می‌شود تا اینکه نیازها از سوی خداوند برآورده گردد.
عمرها در طاعت و در راه شد
تا بنامش خواند و حاجت خواه شد
هوش مصنوعی: سال‌ها در اطاعت و در تلاش برای رضایت او سپری شد تا اینکه نامش را بر زبان آوردند و درخواست نیاز کردند.
این همه اورا چو میبایست کرد
تو چه خواهی کرد ای فرتوت مرد
هوش مصنوعی: این همه سختی‌ها و مشکلاتی که باید به او رسیدگی می‌شد، حالا تو چه کاری می‌خواهی انجام دهی، ای مرد ناتوان؟
جبرئیل از بعد چندین ساله کار
یافت گنج یاد کرد کردگار
هوش مصنوعی: جبرئیل پس از سال‌ها، به یاد خداوند و گنجی که در دل داشت، مشغول به کار شد.
تو زننگ خویش نندیشی دمی
بر تهور نام او گوئی همی
هوش مصنوعی: اگر به خودت فکر نکنی و لحظه‌ای از دلتنگی رها نشوی، هرگز نمی‌توانی به شجاعت و نام نیکی دست یابی.
یاد او مغز همه سرمایهاست
ذکر او ارواح را پیرایهاست
هوش مصنوعی: یاد او اساس تمام علوم و دانایی‌هاست و ذکر او روح‌ها را زیبا و آراسته می‌کند.
گر ملایک را نبودی یاد او
نیستندی بندهٔ آزاد او
هوش مصنوعی: اگر یاد او برای فرشتگان نمی‌بود، هیچگاه بندهٔ آزاد او وجود نمی‌داشت.