گنجور

بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید

بدان خود را و خود را کن فراموش
تو جوهر ذات را میدان و بخروش
بدان خود را که تا مظهر ببینی
ز وصلت نامه‌ام اظهر ببینی
بدان خود را که حلّاجم چنین گفت
که از اسرارنامه دُر توان سفت
بدان خود را که مرغ لامکانی
کتاب طیر ما را آشیانی
بدان خود را و خسرو دان تو معنا
الهی نامه گفتست این معمّا
بدان خود را که پند من شفیق است
مصیبت نامه‌ات این دم رفیقست
بدان خود را که بلبل نامه‌داری
به اشترنامه کی همخانه داری
بدان خود را اگر تذکیره خوانی
جمیع اولیا را دیده دانی
بدان خود را که این معراج نامه
به هفتم آسمان دارد علامه
بدان خود را که این مختارنامه است
دو عالم را از و دانه و دام است
بدان خود را جواهر نامه کن کوش
بشرح القلب من فی الحال می نوش
بدان خود را که این هفده کتب را
نهادم بر طریق علم اسما
شمار بیت اینها را بگویم
من از کشف معانی تخم جویم
دویست و دو هزار و شصت بیت است
برای سالکان هر بیت بیت است
مرا در علم و حکمت بس کتبها است
ولیکن آن به پیش مرد داناست
هر آن شخصی که خواند او تمامش
بهشت عدن می‌باشد مقامش
همه علمی به پیش او مکمل
همه حکمت به پیش او مسجل
هر آن دانا که آن جمله نیابد
بجهد وسعی خود دو سه بیابد
تمام علم و حکمت اندرین دوست
طریق اولیا میدان در این کوست
همه در این کتب پیدا ببیند
ازو مقصود هر دو کون چیند
کدامند این کتب ای یار شبخیز
که دارد او دمی همچون قمر تیز
کتاب جوهر الذاتست و مظهر
بود در پیش دانای مطّهر
همه در پیش دانا هست روشن
به پیش عارفانش همچو گلشن
هر آنکس را که دولت بختیار است
مراورا این کتبها در کنار است
هر آنکس کو بحیدر راه بین شد
بجوهر ذات و مظهر همنشین شد
هر آنکس کو محبّ هر دو پور است
مراورا این کتبها همچو نور است
دو پور و دو کتب از بهر شاه است
دگرها غرق دریای گناه است
هر آنکس کو ازین بحر است آگاه
صفات ذات او شد قل هوالله
محمّد بود از بهر حق آگاه
نمی‌دانی از آن گم کردهٔ راه
به ره از هستی خود شو گریزان
که تایابی مقام قرب جانان
ترا چندانکه گفتم غیر کردی
بمعنی خویش را در دیر کردی
دریغا سی ونه سال تمامت
بکردم درمعانیها سلامت
همه اوقات من در پیش نادان
برفت از دست کو مرد صفادان
ولیکن شکر گویم صد هزاری
که دارد ملک اسرارم مداری
دوعالم گر ازین اسرار گویند
نه براین شیوهٔ عطّار گویند
بحمدالله که عارف راز دار است
چو اشترهای مستم در قطار است
مرا ملک سلیمان درنگین است
که انسانم بمعنی همنشین است
ز بهر عارفان دارم کتبها
که گویندم دعا در صبح اعلا
هلا ای عاشق مست سخندان
ترا باشد همه اسرار در جان
بگویم با تو حال دین و تقوا
اگرداری دمی با من مدارا
ز آدم تا به این دم علم دارم
چو تخم عشق درجانت بکارم
ز آدم نور عرفان گشت پیدا
ولی در پرده پنهان بود آنجا
بدور مصطفی کرد اوظهوری
بجان حیدر آمد او چو نوری
ز حیدر شاه بشنید و نبی گفت
به همراهان اهل فسق کی گفت
ز آدم تا بایندم سر همو گفت
یکی منصور بی دانش فرو گفت
سرش اندر سر اینکار رفت او
مرا خود او همی گوید که رو گو
وگرنه من کیم یک مستمندی
چو صیدی اوفتاده درکمندی
کمندم او فکند و صید اویم
ز چوگانش در این میدان چو گویم
رو ای درویش سالک راه او گیر
شنو اسرار معنیهاش از پیر
برو در لو کشف بنگر زمانی
اگر داری بکویش آشیانی
که تا حل گرددت اسرار مشکل
شوی اندر طریقت مرد کامل
ترا انسان کامل می‌توان گفت
منافق را چو جاهل می‌توان گفت
اگرداری ز علم دین تونوری
تو داری در دو عالم خوش حضوری
تو داری آنچه مقصود جهان است
از آن جایت بچارم آسمانست
بیا این گنج را سرپوش بردار
که تا بینی تو روی خوب دلدار
بیک صورت بیک معنی بیک حال
همو باشد درون این زمان قال
ولیکن خاص دیگر یار دیگر
برون پرده خود اغیار دیگر
بیک جوزی که نامش چار مغز است
تو اصل روغنش میدان که نغز است
دگرها را بباید سوختن زود
که تا از وی برآید بوی چون دود
دگر آن روغنش گر در چراغی
بمانی و بسوزیش چو داغی
ازو مقصود دیگر نیز زاید
که پیش اهل معنی رو نماید
شعاع او نمی‌دانی و رفتی
همان بهتر که اندر خاک خفتی
تو این خورشید انور را نبینی
چو کوران بر سر رهها نشینی
کسی کو روز این خورشید نادید
بشب او شمع ما را او کجا دید
جهان اندر جهان خورشید و نور است
وگراندر جنان رضوان و حور است
مرا با اصل اینها کار باشد
هم اویم دلبرو دلدارباشد
چو بد اصلی ندانی اصل خود را
ترا کی باشد اندر کوی ما جا
تو ناپاکی و هم ناپاک زاده
ز حتّ شهسوار ما پیاده
هر آنکس را که حبّ حیدری نیست
شعاع روی او خود انوری نیست
هر آنکس کو باین ره راه برده
ز عرش هفتمین خرگاه برده
بیا در راه حق جان را فدا کن
پس آنگه کار خود با او رها کن
بیا و صدق خود بر صادقان خوان
تو حال معنوی بر عاشقان خوان
میا درخانهٔ مستان تو هشیار
اگر هستی تو واقف خود ز اسرار
اگر آئی چو ایشان مست گردی
بدور مالکان پابست گردی
ولیکن هر که صالح نیست چون ما
ندارد او میان اولیا جا
اگر هستی تو قابل جای داری
تو بی‌شک در بهشت خود پای داری
وگرنه میشوی همچون حماری
به انسانت نباشد هیچ کاری
دریغا و دریغا و دریغا
که کردی خویش را در دین تو رسوا
تو انسان بودی و انسان تو بودی
میان اولیا برهان تو بودی
تو انسان بودی و انسان رفیقت
محمّد بود در عقبی شفیقت
تو انسان بودی و انسانت میثاق
ولیکن در معانی گشتهٔ عاق
تو انسان بودی و انسان امیرت
امیرالمؤمنین بُد دستگیرت
ولیکن خویش را نشناختی تو
تو ایمان را بیک جو باختی تو
دریغا نام فرزندیّ آدم
که باشد بر تو این نام مسلّم
تو شرعش را چو من دان ای برادر
بکن از لفظ عطّار این تو باور
بهر چه الله گفت احمد چنان کرد
نماز خویش را بر آسمان کرد
بخاطر هیچ غیر او میآور
تمامی ورد او الله اکبر
تو گر اندر نمازی خواب داری
ز رحمت روی خود بی آب داری
نماز و روزه‌ات بر هیچ باشد
ز طوق لعنتت صد پیچ باشد
بخاطر فکر دنیا همچو نمرود
شدستی پیش اهل الله مردود
اگر خواهی که با مقدار باشی
به این عالم تو با اسرار باشی
بکن پیشه تو عزلت را بعالم
که گویندت توئی فرزند آدم
بکن همره تو علم عارفان را
که تا همره شوی تو صالحان را
بکن با علم معنی آشنائی
که تا آید به قلبت روشنائی
بکن اصلاح ملکت ای برادر
اگر هستی تو خود ازنسل بوذر
ز نسل بوذر غفّار دیدم
بتون از وی معانیها شنیدم
ازو احوال جانان گشت معلوم
نبد پیش من این اسرار مفهوم
هر آنکس کو ز اسرارش خبر یافت
چو جبریل آسمان در زیر پر یافت
هر آنکس کو معانی را بداند
کلام الله را از بر بخواند
مرا مقصود معنیهاش باشد
میان جان من غوغاش باشد
ز معنیّ کلام الله محوم
نه چون مفتی بیمعنی است صحوم
مرا فتوی ز حکم این کلام است
نه ازگفتار شیخ و شرح عامست
ز شرح عام بگذر شرح او خوان
که تا گردی معانی دان قرآن
به پیشم کفر باشد قول مفتی
بدام زرق و سالوسش نیفتی
تو گرد فشّ و دستار بلندش
نگردی تا نیفتی در کمندش
تو ایشان را مدان انسان عاقل
که ایشانند مثل خر در آن گل
تو از ایشان مجو معنی قرآن
از ایشان گرروایت هست برخوان
روایت حقّ ایشان شد به تقلید
مرا خود نطق قرآنست و توحید
تو گرد عارفان راه حق گرد
بدین مصطفی میباش خود فرد
تو شرع مصطفی چون شاه من دان
که او بوده است نصّ و بطن قرآن
امیرالمؤمنین انسان کامل
به پیشش هر دوعالم یک منازل
تو منزلگاه شاه ما چه دانی
وگردانی چرا مظهر نخوانی
ز مظهر گرددت روشن شریعت
معانی دان شوی در سرّ وحدت
ز مظهر تو طریقت را بیابی
بجوهر ذات من خود نور یابی
ز جوهر ذات من ذات خدابین
حقیقت در وجود انما بین
مرا دانای اسرار معانی
بگفتا ای رفیق من چه خوانی
بگفتم سورهٔ یوسف ز اوّل
به آخر سورهٔ طاها مکمّل
بیا ای نور خود را نیک بشناس
ز شیطانان دنیا زود بهراس
تو این خلقان دنیا را شناسی
که ایشانند چون شیطان لباسی
کسی کو زین چنین شیطان جداشد
مراو را طوق ازگردن رها شد
ولیکن این چنین دولت که یابد
کسی کز جاه دنیا روی تابد
بگویم اصل درویشی کدام است
که این معنی بعالم نی بعام است
بگویم با تو ای درویش کن گوش
مکن ما را در این معنی فراموش
به اوّل آنکه پیش نور باشی
دوم آنکه ز دنیا دور باشی
سیم آنکه ز خلق این جهان تو
کناره گیری و باشی تو نیکو
ز اوّل نور میدانی چه باید
بود پیری که از وی علم زاید
نه آن علمی که زرّاقان بخوانند
نه آن علمی که سالوسان بدانند
بنور آن علم آموزد که حق گفت
نه آن علمی که او وی را سبق گفت
بتو از معنی قرآن بگوید
ز سرّ مَن عرف عرفان بگوید
بروای یار ازدنیا جدا شو
پس آنگه در معانی رهنما شو
هر آنکس کو خبر از بود دارد
همه دنیا و دین نابود دارد
مر او را با اناالحق کار باشد
چه پروایش ز پای دار باشد
ز اصل و وصل دارم من خبرها
که تا گردی تو واقف از خطرها
که این دنیا خطر بسیار دارد
بسی را همچو خود افگار دارد
خداوندا ازین جمله خطرها
نگهداری تو درویشان دین را
که درویشان ترا دانند و خوانند
ز اسرار تو خود درها فشاند
ز درویشی تو سلطانی و برهان
ترا باشد مراد از وصل جانان
توئی آنکه بحکمت همنشینی
طریق شرع را در خویش بینی
شریعت خانهٔ دان همچو این بند
طریقت اندرو هم قفل و هم بند
حقیقت یار در خانه نشانده
همه مستان حق جانها فشانده
همه کرّوبیان لبیّک گویان
بگرد خانه خود از بهر جانان
بیا ای دوست بنشین باهم آنجا
میفکن این چنین روزی بفردا
هر آنکس کو چنین نقدی ز کف داد
به نسیه عمر خود بر هیچ بنهاد
بنقد این سود در بازار عشق است
برای عاشقان اذکار عشق است
بذکر دوست مست مست مستم
بهشیاریّ او از جای جستم
تو هم پاداری و گوش و بصر هم
بکن از غیر حق این دم حذر هم
بجه از جوی این دریای پرخون
وگرنه اوفتی دروی هم اکنون
هر آنکس کو زجوی این جهان جست
بدریای جنانش هست صد شصت
بهر شستی هزاران ماهی حور
فتاده هم ز رضوان با چنان نور
اگر تو ای برادر هوشداری
سخنهای معانی گوش داری
در آیینی نهان صد بحر اسرار
بهر بحری هزاران درّ شهوار
تو آن دُر در همه الفاظ من دان
که تا گردد معانی بر تو آسان
هر آنکس کو معانی دان چو من شد
ملایک پیش او بی‌خویشتنشد
هر آنکو کو بداند سرّ جانان
برد همراه خود او کلّ ایمان
هر آنکس را که ایمان نیست مرده است
به آخر خویش با شیطان سپرده است
هرآنکس راکه حقّ شد رهنمایش
دو عالم شد تمامی زیر پایش
هرآنکس کو بحکمت پیش دیده
طریق شرع را در خویش دیده
هر آنکس کو نظاره کرد جان را
طلاقی داد او ملک جهان را
تو اندر این جهان تا چند باشی
به این مشت دغل در بند باشی
شکن این بند از دنیا برون شو
بکوی آخرت چون من درون شو
که تا بینی کیانند مست جبّار
ولی درخلوت یارند هشیار
ز هشیاران عقبایت خبر نیست
بشیطانان دنیایت ظفر نیست
تو شیطان را بگیر و دور انداز
درون بوتهٔ دنیاش بگداز
که تا ایمن شوی از مکرش ای یار
وگرنه درجهان گردی تو مردار
هر آنکس کو شود مردار خواره
وجود او جراحت گشت و پاره
ز مردار جهان بگذر چو مردان
که تا گردی مطهّر بهر جانان
هرآنکس کو ز آلایش برونست
هم او مقصود کلّ کاف ونونست
ز بهر تو سخن بسیار گفتم
دو صد من گوهر اسرار سفتم
دو عالم راز بهرت راست کردم
ز دوزخ من ترا در خواست کردم
چه حاصل چونکه ننیوشی تو پندم
برین اوقات بی معنیت خندم
ز اوقاتت هزاران گریه زاید
رهت مالک بدوزخ میگشاید
پس آنگه خط مردودی کشندت
بقعر دوزخ تابان برندت
ببین اوقات خود را ای برادر
مکن تو گفت شیطان هیچ باور
هزاران آدمی کو علم خوانده
بگرد خویشتن خطّی کشانده
که من در علم خود ناجی شدستم
میان عالمان عالی شدستم
همی گوید دماغم پر ز علمست
همه اجسام من خود کان حلمست
مرا از علم و حلمت حال باید
نه همچون آن مدرّس قال باید
ز حال انسان کامل نور گردد
ز قال بد مدرّس کور گردد
غلطهای حماران درس گویند
میان مدرسه خود قرس گویند
ز قرس و درس بگذر راه او گیر
پس آنگه رو بخاک راه اومیر
وگرنه کور گردی اندرین راه
نگردد هیچکس از حالت آگاه
هرآنکس کو بباطن کور باشد
بباطن خود زعلمم عور باشد
هر آن کز علم معنی دیده کور است
باو این علم دنیا نیز زور است
بیا از علم معنی پرس ما را
اگرداری بحال خویش پروا
برو تو مظهرم را سرّ کلّ دان
درو گفتم همه اسرار آسان
برو او را ز سر تا پا بخوانش
که تا گردی تو نور آسمانش
بتابی بر جمیع خلق عالم
منوّر باشی همچون نور آدم
بدانش خود کلید علم معنا
بدانش خود تونور روح عیسی
کلید جمله توحید الاه است
بر این معنی شه مردان گواه است
شه مردانست علم وحال و گفتم
ازو من درّ هر اسرار سفتم
اگر صد قرن باشد عمر نوحت
بدنیا دمبدم باشد فتوحت
چو اسرارش ندانی خود تو گیجی
میان عارفان بر مثل هیجی
برو عارف شو و اسرار او دان
پس آنگه مظهر انوار او دان
که تاکشفت شود اسرار مبهم
شوی در پیش اهل الله محرم
مرا شوقش ز عالم کرد بیرون
بعشقش آمدم در عالم اکنون
بعشقش زنده باشم در جهان من
شدم دانای سرّ لامکان من
زنم لبّیک منصوری بعالم
به دانا ختم شد والله اعلم
هر آنکس را که دانا همنشین است
بر او علم معانی خود یقین است
هر آنکس کو ز دانا روی تابد
به آخر او جزای خویش یابد
ترا دانا رفیق نیک باشد
که تا از چاه کفرت خود برآرد
ترا دانا رفیق ملک جانست
که در شهر معانی او زبان است
ترا دانا بسوی خویش خواند
بمحشر از صراطت بگذراند
ترا دانا دهد از حوض کوثر
شرابی همچو روح جان مطهّر
ترا دانا کند واقف ز اسلام
مرو در کوی نادان کالأنعام
ترا دانا ز دانش راز گوید
طریق علم معنی بازگوید
ترا دانا کند ازحال آگاه
برو تو فکر خود کن اندرین راه
ترا دانا بحقّ واصل کند زود
اگر صافی کنی این جسم مقصود
ترا دانا همه توحید گوید
ز نوروز محبّت عید گوید
ترا دانا کند خود عقل همراه
ترا دانا کند از حالت آگاه
ترا دانا بحکمت رهنمون کرد
پس آنگه روح حیوانی برون کرد
ترا دانا زاصل کار گوید
میان شرع و حکمت یار گوید
ترا دانا براه فقر آرد
درون توبه عشقت گذارد
ترا دانا زند از عشق اکسیر
که تا آرد ز غشّ فسق تطهیر
ترا دانا کند از من خبردار
که تا آئی بسوی من دگر بار
ترا دانا هم از عطّار گوید
نه از قاضیّ و از طرّار گوید
ترا دانا برون آرد ز تقلید
نماید خود ترا این راه توحید
ترا دانا ز فکر و شیخ و مفتی
برون آرد مثال نوح و کشتی
ترا دانا ز مکر او رهاند
چو نوحت اندر آن کشتی نشاند
ترا دانا مثال بحر باید
که لب خشک آید و خوش رخ گشاید
ترا دانا دهد از عشق بهره
تو باشی در معانیهاش شهره
ترا دانا رهاند از بدیها
مکن خود را چو شیخ بدتورسوا
ترا دانا بشرع مصطفی خواند
دگر بر تو طریق مرتضی خواند
طریق مرتضی ایمان کل دان
وزو هر دم کتاب عاشقان خوان
طریق مرتضی یک راه دارد
حقیقت را بمعنی شاه دارد
شریعت کرد او شد در طریقت
طریقت ورد او شد در حقیقت
حقیقت غیر او من غیر دانم
چو منصور این معانی من بخوانم
از آن درجسم عطّار آمدی تو
که برگوئی اناالحق را تو نیکو
اناالحق هم توئیّ و هم تو باشی
میان عاشقان محرم تو باشی
درون شمع احمد راه دیدم
شه مردان از آن آگاه دیدم
کسی بهتر ازو این ره نرفته
وگر رفته رهش از وی شنفته
کسی دیگر ندارد حدّ این قرب
وگر گوید بحلقش ریز خود سرب
مرا تیز است مظهر سرب ریزان
میان جان دشمن نار سوزان
تو سربش ریز در حلق و برون شو
بجوهر ذات من چون درون شو
که تا گردی همچون شیخ مردان
از آنکو نخوتی دارد چو شیطان
هر آنکس را که نخوت یار باشد
امیر ما ازو بیزار باشد
امیرم آنکه مدّاحش خلیل است
تولّدگاه او خانهٔ جلیل است
بکعبه زاد از مادر امیرم
از آن شد حلقهٔ او دستگیرم
بدانستم من این دم راه خود را
از آن گشتم بعالم مست و شیدا
هر آنکس را که حیدر راهبر شد
درون جنّت او همچون قمر شد
هر آنکس را که حیدر دوستار است
محمّد خود شفیعش در شمار است
هر آنکس را که حیدر میر دین شد
خوارج بیشکی با او بکین شد
هر آنکس را که حیدر مقتدایست
تمام جان و تن نور صفایست
هر آنکس را که حیدر میر باشد
چه پروایش ز شاه و میر باشد
هر آنکس را که حیدر پیش خواند
بدرب هیچکس او را نراند
هر آنکس را که حیدر خود شفیق است
خداوندش بمعنی دان رفیق است
هر آنکس را که حیدر شد طلبکار
هزارش یوسف مصری خریدار
هر آنکس را که حیدر شد امامش
همه اسرار معنی شد تمامش
هر آنکس را که حیدر یار غار است
چه پروایش ز زهر و نیش مار است
هر آنکس را که حیدر لطف دارد
بجنت حوریانش عطف دارد
هر آنکس را که حیدر کرد بیرون
خدا بیزار گشت ازوی هم اکنون
هر آنکس را که حیدر نور تن شد
مر او را حلّهٔ ایمان کفن شد
هر آنکس را که حیدر جام دارد
در او مستی حقّ آرام دارد
هر آنکس را که حیدر شد زبانش
بخواند مظهر وداند بیانش
هر آنکس را که حیدر گفت سلمان
تو او را بوذر و غفّار میخوان
هر آنکس را که حیدر شد محبّش
طبیب حاذق آمد کلّ طبّش
هر آنکس را که حیدر حقّ نماید
درخت دید از ذاتش برآید
برو ای یار برخطّش بنه سر
که تا آزاد گردی همچو بوذر
برو ای یار گفتم گوش کن تو
میان عارفان خاموش کن تو
اگر خاموش بنشینی چو مردان
نباشد خود ترا ز اسرار نقصان
وگرگوئی بکشتن می‌کشندت
بگویندت توئی رافض برندت
ندانستی که رافض کیست ای سگ
بگویم تا شود خود خشکت این لب
روافض آنکه دین شه ندارد
بکوی مرتضی این ره ندارد
روافض آنکه ملعون شد در اسلام
ندارد او براه شاهم اقدام
روافض آنکه دین غیر دارد
بکوی غیر حیدر سیر دارد
روافض آنکه حق بیزار زو شد
بدوزخ مالکان دل زار ازو شد
روافض آنکه دین تغییر داده است
بغیر راه حق راهی نهاده است
روافض آنکه او اغیار دیده است
تمام آل احمد خار دیده است
روافض آنکه ازتوحید دور است
بعلم چار مذهب خود کفور است
مرا نام احد بس دل پسند است
که ایمانم بسی شیرین چو قنداست
مرا احمد بشرعش ره یکی داد
نهادی تو مراو را چار بنیاد
خدا و مصطفی را دور کردی
بهر دو کون خود را کور کردی
امیرمؤمنان را دین چو تو نیست
ویا چون حنبل و شافع نکو نیست
همه را راه راه احمدی هست
ولی در ذات بعضی بس بدی هست
ابابکر و عمر را دوست دارید
همه را پیرو احمد شمارید
همه را دین حق یک شد نه دو شد
ترا خار مغیلان در گلو شد
ترا ایمان سلمانیت باید
که تا خورشید از کوهت برآبد
ترا ایمان بایشان هست محکم
که ایشانند نورذات آدم
چرا غافل شدی از حال ایشان
مگر رفته است از ذات تو ایمان
مرا ایمان علیّ مرتضایست
که او در دین احمد مقتدایست
مرا دین نبی از وی مسلّم
که او بد مصطفی را یارو همدم
مرا تعلیم دین مصطفی کرد
همه مذهب ز دین او جدا کرد
مرا کرد او اشارت خود بجعفر
که ازگفت ولیّ حقّ بمگدز
بگفتا گفت او گفت نبیّ است
بمعنی و بتقوی او ولیّ است
بزهد و پاکی او حق گواه است
تمام اولیآ را عذر خواه است
باو ختمست ایمان و توکّل
تو بر غیرش مکن چنگ توسّل
که دارد چون تو شاهی پاک و معصوم؟
مرا از لطف خود مگذار محروم
تو بحر حلم و کان جود و علمی
تو مست بادهٔ صافی و سلمی
ترا باده ز دست باب دادند
تمام اهل حق را آب دادند
کرا قدرت که آن باده بنوشد
مگر او جامهٔ شاهی بپوشد
کرا قدرت که پا بر کتف احمد
نهد غیر از تو ای سلطان سرمد
کرا قدرت که گوید لو کشف را
و یا داند وجود من عرف را
کرا قدرت که گویدحق بدیدم
و یا گوید که از او این شنیدم
کرا قدرت که استادیّ جبریل
کند در علم قرآن تا به انجیل
کرا قدرت که او اسرار داند
به پیش او مگر عطّار داند
چو عطار این زمان از سرگذشته‌است
به جان جان جان مهرت نوشته است
بگوید سرّ اسرارت به هر کو
برآرد نعرهٔ یاهو و من هو
ورای ذکر تو ذکری ندارم
ورای فکر تو فکری ندارم
توئی مظهر نمای کل مظهر
توی اندر وجود من منوّر
جهان از نور تو روشن شناسم
همین باشد بمعنی خود لباسم
به پیش احمق نادان چگویم
که یک گامی نرفته او بکویم
مرا از احمق نادان گریز است
که کار احمقان جنگ و ستیز است
برو بر گفت دانایان عمل کن
نه همچو احمقان مکر و دغل کن
مرا باشد زبان چون نور روشن
ترا باشد زبان گفت الکن
بمظهر گفته‌ام آنچه خدا گفت
که او در گوش جان من ندا گفت
که من روشن ترم از نور خورشید
گرفته همچو عاشق ملک جاوید
من این مظهر بلفظ عام گفتم
گهی پخته و گه خود خام گفتم
که فهم خلق دروی خوش برآید
ز جهل و کبر خود بیرون درآید
وگرنه خود بالفاظ شریفش
همی گفتم که می‌آید حریفش
دل درویش ازو محروم ماند
به پیش خادم و مخدوم ماند
بچشم دانش اندر وی نظر کرد
همه عبّاد عالم را خبر کن
درو گم کرده‌ای من علم عالم
ز دور خویشتن تا دور آدم
تو ختم این معمّا کن که بسیار
سخن دارم من از اسرار دلدار

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان خود را و خود را کن فراموش
تو جوهر ذات را میدان و بخروش
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و از یاد ببر، جوهر وجودت را درک کن و با انرژی به جلو برو.
بدان خود را که تا مظهر ببینی
ز وصلت نامه‌ام اظهر ببینی
هوش مصنوعی: برای اینکه خود را بشناسی و به حقیقت وجودی‌ات پی ببری، باید به نشانه‌های عشق و ارتباط معنوی‌ام توجه کنی.
بدان خود را که حلّاجم چنین گفت
که از اسرارنامه دُر توان سفت
هوش مصنوعی: بدان خودت را بشناس، زیرا حلّاج گفت که می‌توان از نوشته‌های عمیق و ارزشمند، چیزهای گرانبهایی مانند مروارید استخراج کرد.
بدان خود را که مرغ لامکانی
کتاب طیر ما را آشیانی
هوش مصنوعی: خودت را بشناس که مانند پرنده‌ای هستی که در هیچ مکانی نمی‌تواند جا بگیرد و کتاب پرواز ما به تو اشاره دارد که در جستجوی سرپناهی است.
بدان خود را و خسرو دان تو معنا
الهی نامه گفتست این معمّا
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و به مقام و شخصیت بزرگت پی ببر، زیرا در این عالم، حقیقتی عمیق و رازهایی نهفته است که باید آن‌ها را درک کنی.
بدان خود را که پند من شفیق است
مصیبت نامه‌ات این دم رفیقست
هوش مصنوعی: بدان که خودت را بشناس، چرا که نصیحت من از روی محبت و خلوص است. در این لحظه، مشکلات و مصیبت‌های تو نیز همراهی و همدلی دارند.
بدان خود را که بلبل نامه‌داری
به اشترنامه کی همخانه داری
هوش مصنوعی: بدان که خودت را بشناس، چرا که بلبل (پرنده‌ای با صدای زیبا) مسئولیت پیام‌رسانی را دارد و تو نمی‌توانی با شتری که طبیعتی متفاوت دارد، هم‌سفر و همخانه باشی.
بدان خود را اگر تذکیره خوانی
جمیع اولیا را دیده دانی
هوش مصنوعی: اگر به خودت توجه کنی و با دقت در زندگی‌ات بنگری، می‌توانی تمام ویژگی‌ها و راهنمایی‌های بزرگانی که پیش از تو بوده‌اند را درک کنی.
بدان خود را که این معراج نامه
به هفتم آسمان دارد علامه
هوش مصنوعی: بدان که وجود تو به اندازه‌ای ارزشمند است که می‌تواند به بالاترین مقام‌ها و جایگاه‌ها دست یابد.
بدان خود را که این مختارنامه است
دو عالم را از و دانه و دام است
هوش مصنوعی: بدان که این دنیا یک نوع انتخاب و آزادی عمل است که هر فردی در آن می‌تواند مسیر زندگی خود را تعیین کند. هر دو جهان (مادی و معنوی) تحت تأثیر این انتخاب‌ها و تصمیمات قرار دارند و ممکن است باعث بی‌راهه رفتن انسان‌ها شوند.
بدان خود را جواهر نامه کن کوش
بشرح القلب من فی الحال می نوش
هوش مصنوعی: خود را مانند یک جواهر باارزش بساز و سعی کن با مهارت و دقت، احساسات و عواطف قلبی‌ات را بیان کنی و بنویسی.
بدان خود را که این هفده کتب را
نهادم بر طریق علم اسما
هوش مصنوعی: بدان که من این هفده کتاب را بر اساس علم نام‌ها تالیف کرده‌ام.
شمار بیت اینها را بگویم
من از کشف معانی تخم جویم
هوش مصنوعی: بگذارید بگویم که شمار این ابیات چقدر است؛ من همچون دانه‌ای از گندم، معانی را کشف می‌کنم.
دویست و دو هزار و شصت بیت است
برای سالکان هر بیت بیت است
هوش مصنوعی: دوستداری‌ها و آموزه‌های اینجا به اندازهٔ دویست و دو هزار و شصت شعر است، و برای هر جستجوگری، هر شعر یک درس و راهنمایی خاص به شمار می‌آید.
مرا در علم و حکمت بس کتبها است
ولیکن آن به پیش مرد داناست
هوش مصنوعی: من در زمینه علم و حکمت کتاب‌های بسیاری دارم، اما آنچه اهمیت دارد، داشتن یک مرد عالم و دانا در پیش است.
هر آن شخصی که خواند او تمامش
بهشت عدن می‌باشد مقامش
هوش مصنوعی: هر کسی که به خوبی و با نیت پاک بخواند، مقام او در زمره بهترین‌ها و بهشت برین است.
همه علمی به پیش او مکمل
همه حکمت به پیش او مسجل
هوش مصنوعی: تمام دانش و علم پیش او کامل است و تمام حکمت‌ها نیز در حضور او ثابت و مشخص هستند.
هر آن دانا که آن جمله نیابد
بجهد وسعی خود دو سه بیابد
هوش مصنوعی: هر کسی که به دانایی کامل نرسد، باید تلاش کند و زحمت بکشد تا به فهم و دانش بیشتری دست یابد.
تمام علم و حکمت اندرین دوست
طریق اولیا میدان در این کوست
هوش مصنوعی: تمام دانش و خرد در دوستی نهفته است و راهی که اولیای الهی آن را می‌شناسند، همین مسیر است.
همه در این کتب پیدا ببیند
ازو مقصود هر دو کون چیند
هوش مصنوعی: هر کسی می‌تواند در این کتاب‌ها بیابد که هدف از آن‌ها چیست و چگونه حقیقت دو جهان را به هم پیوند می‌زند.
کدامند این کتب ای یار شبخیز
که دارد او دمی همچون قمر تیز
هوش مصنوعی: کدام کتاب‌ها هستند که مانند تو، ای دوست شب‌زنده‌دار، درخششی مشابه قمر دارند و لحظه‌ای پر از شتاب و زیبایی را به ارمغان می‌آورند؟
کتاب جوهر الذاتست و مظهر
بود در پیش دانای مطّهر
هوش مصنوعی: کتاب، حقیقت اصلی را نمایان می‌سازد و در برابر دانای پاک و فرهیخته، جلوه‌ای از وجود است.
همه در پیش دانا هست روشن
به پیش عارفانش همچو گلشن
هوش مصنوعی: همه چیز برای دانای واقعی واضح و روشن است، همان‌طور که عارفان می‌توانند زیبایی و روشنی یک گلشن را ببینند.
هر آنکس را که دولت بختیار است
مراورا این کتبها در کنار است
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی خود خوش‌بختی و نعمت دارد، من نیز برای او این کتاب‌ها را آماده کرده‌ام.
هر آنکس کو بحیدر راه بین شد
بجوهر ذات و مظهر همنشین شد
هوش مصنوعی: هر کسی که بر مسیر حضرت علی (ع) راهنمایی شود، به عمق وجود و ذات واقعی خود دست می‌یابد و با دیگران به خوبی و دوستی ارتباط برقرار می‌کند.
هر آنکس کو محبّ هر دو پور است
مراورا این کتبها همچو نور است
هوش مصنوعی: هر کسی که نسبت به هر دو فرزند من محبت داشته باشد، برای من مثل نور درخشان است.
دو پور و دو کتب از بهر شاه است
دگرها غرق دریای گناه است
هوش مصنوعی: این ابیات اشاره به این دارد که دو فرزند و دو کتاب به منظور خدمت به شاه و مقامش هستند، در حالی که سایر افراد و اعمال در آلودگی و لغزش‌های اخلاقی غرق شده‌اند.
هر آنکس کو ازین بحر است آگاه
صفات ذات او شد قل هوالله
هوش مصنوعی: هر کس که از این دریا باخبر باشد، به ویژگی‌های وجودی او پی می‌برد. بگو او همان خداست.
محمّد بود از بهر حق آگاه
نمی‌دانی از آن گم کردهٔ راه
هوش مصنوعی: محمد به خاطر حق و حقیقت آگاهی دارد، اما تو از این موضوع بی‌خبر هستی و در راه خود گم شده‌ای.
به ره از هستی خود شو گریزان
که تایابی مقام قرب جانان
هوش مصنوعی: از وجود خود دور شو و به جستجوی مقام نزدیکی به معشوق برو.
ترا چندانکه گفتم غیر کردی
بمعنی خویش را در دیر کردی
هوش مصنوعی: هرچقدر که من درباره تو صحبت کردم، تو برعکس عمل کردی و نسبت به هویت خود در مکانی دچار تغییر و تحول شدی.
دریغا سی ونه سال تمامت
بکردم درمعانیها سلامت
هوش مصنوعی: افسوس که سی و نه سال تمام، برای درک و فهم حقایق و معانی زندگی تلاش کردم و از این راه به سلامت و سعادتی نرسیدم.
همه اوقات من در پیش نادان
برفت از دست کو مرد صفادان
هوش مصنوعی: تمام اوقات من در برابر نادانی سپری شد و به هدر رفت. کجاست آن کسی که در صلح و آرامش زندگی کند؟
ولیکن شکر گویم صد هزاری
که دارد ملک اسرارم مداری
هوش مصنوعی: اما من سپاسگزارم از این نعمت بی‌شمار که دارای سرّ و رازهایی هستم که در دستانم قرار دارد.
دوعالم گر ازین اسرار گویند
نه براین شیوهٔ عطّار گویند
هوش مصنوعی: اگر دو جهان هم از این رازها سخن بگویند، هرگز به شیوهٔ عطّار نخواهند گفت.
بحمدالله که عارف راز دار است
چو اشترهای مستم در قطار است
هوش مصنوعی: خوشبختانه عارف کسی است که رازها را حفظ می‌کند، مانند شترهای سرمست که در صف قرار دارند.
مرا ملک سلیمان درنگین است
که انسانم بمعنی همنشین است
هوش مصنوعی: من دارای قدرت و ثروت سلیمان هستم، اما انسان بودنم باعث می‌شود که به دوستان و همنشینی اهمیت بدهم.
ز بهر عارفان دارم کتبها
که گویندم دعا در صبح اعلا
هوش مصنوعی: به خاطر عارفان، کتاب‌هایی دارم که در آنها دعاهایی برای صبح برتر نوشته شده است.
هلا ای عاشق مست سخندان
ترا باشد همه اسرار در جان
هوش مصنوعی: بیا ای عاشق سرمست، تو با سخنانت می‌توانی به عمق جان رسوخ کنی و تمام رازها را در آن بیابی.
بگویم با تو حال دین و تقوا
اگرداری دمی با من مدارا
هوش مصنوعی: اگر بخواهم با تو درباره‌ی دین و تقوا صحبت کنم، باید بگویم که اگر می‌توانی کمی با من مهربانی کنی و لحظه‌ای مرا در کنار خودت ببینی، این موضوع را مطرح کنیم.
ز آدم تا به این دم علم دارم
چو تخم عشق درجانت بکارم
هوش مصنوعی: از آغاز تا به حال دانشی دارم، مثل اینکه عشق را در دلت بکارم.
ز آدم نور عرفان گشت پیدا
ولی در پرده پنهان بود آنجا
هوش مصنوعی: نور آگاهی و دانش از انسان پیدا شد، اما در آنجا در پرده و پنهان باقی ماند.
بدور مصطفی کرد اوظهوری
بجان حیدر آمد او چو نوری
هوش مصنوعی: او به دور پیامبر (مصطفی) ظهور کرد و جان حیدر (علی) مانند نوری برآمد.
ز حیدر شاه بشنید و نبی گفت
به همراهان اهل فسق کی گفت
هوش مصنوعی: از حیدر شنید که پیامبر به همراهانش گفت: اهل فسق چه زمانی سخن از او گفته‌اند؟
ز آدم تا بایندم سر همو گفت
یکی منصور بی دانش فرو گفت
هوش مصنوعی: تا زمانی که آدم وجود داشته، شخصی به نام منصور وجود داشته که بی‌خبر و نادان صحبت کرده است.
سرش اندر سر اینکار رفت او
مرا خود او همی گوید که رو گو
هوش مصنوعی: او با تمام وجود در این کار مشغول است و خودش نیز به من می‌گوید که جلو برو.
وگرنه من کیم یک مستمندی
چو صیدی اوفتاده درکمندی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من در واقع کی هستم؟ مانند یک دلداده و بی‌چاره‌ام که در دام افتاده‌ام.
کمندم او فکند و صید اویم
ز چوگانش در این میدان چو گویم
هوش مصنوعی: او کمندش را به سمت من پرتاب کرده و من گرفتار او هستم. در این میدان مانند توپ چوگان به سوی او می‌روم.
رو ای درویش سالک راه او گیر
شنو اسرار معنیهاش از پیر
هوش مصنوعی: ای درویش، در مسیر او قدم بگذار و رازهای معانی او را از استاد بشنو.
برو در لو کشف بنگر زمانی
اگر داری بکویش آشیانی
هوش مصنوعی: به جایی برو و به کشف و بررسی بپرداز، اگر وقت داری، در مسیر او به دنبال مکانی برای سکونت باش.
که تا حل گرددت اسرار مشکل
شوی اندر طریقت مرد کامل
هوش مصنوعی: تا زمانی که رازهای دشوار برایت روشن شود، در مسیر حقیقت به انسانی کامل تبدیل خواهی شد.
ترا انسان کامل می‌توان گفت
منافق را چو جاهل می‌توان گفت
هوش مصنوعی: می‌توان گفت که کسی که به کمال انسانی رسیده است، در واقع همانند فردی است که در نادانی و جهل به سر می‌برد.
اگرداری ز علم دین تونوری
تو داری در دو عالم خوش حضوری
هوش مصنوعی: اگر از دانش دینی بهره‌مند باشی، در هر دو جهان حضوری دل‌نشین و خوشایند خواهی داشت.
تو داری آنچه مقصود جهان است
از آن جایت بچارم آسمانست
هوش مصنوعی: تو آنچه را که هدف و آرزوی دنیا است، در اختیار داری؛ بنابراین، مکان تو شایسته است تا به آسمان برود.
بیا این گنج را سرپوش بردار
که تا بینی تو روی خوب دلدار
هوش مصنوعی: بیا این راز را فاش کن تا بتوانی زیبایی محبوب را ببینی.
بیک صورت بیک معنی بیک حال
همو باشد درون این زمان قال
هوش مصنوعی: در اینجا به یک حالت واحد و یک معنا اشاره شده است. در این زمان، تنها وجود یک حالت و یک تجلی را می‌توان مشاهده کرد.
ولیکن خاص دیگر یار دیگر
برون پرده خود اغیار دیگر
هوش مصنوعی: اما یار خاص دیگری وجود دارد که در میان دیگران، نقاب خود را کنار زده است.
بیک جوزی که نامش چار مغز است
تو اصل روغنش میدان که نغز است
هوش مصنوعی: یک نوع گردو به نام چهار مغز وجود دارد که تو می‌دانی اصل روغن آن چقدر باکیفیت و خوشمزه است.
دگرها را بباید سوختن زود
که تا از وی برآید بوی چون دود
هوش مصنوعی: دیگران باید زود بسوزند تا بوی آن مانند دود به مشام رسد.
دگر آن روغنش گر در چراغی
بمانی و بسوزیش چو داغی
هوش مصنوعی: اگر آن روغن را در چراغی نگه‌داری و بسوزانی، همانند داغی خواهد بود.
ازو مقصود دیگر نیز زاید
که پیش اهل معنی رو نماید
هوش مصنوعی: از او هدف‌های دیگری نیز به وجود می‌آید که به کسانی که به معانی عمیق‌تری آگاه‌اند، نشان داده می‌شود.
شعاع او نمی‌دانی و رفتی
همان بهتر که اندر خاک خفتی
هوش مصنوعی: تو نمی‌دانی که نور و تأثیر او چقدر بزرگ است، و رفتی بهتر است که در خواب ابدی آرام بگیری.
تو این خورشید انور را نبینی
چو کوران بر سر رهها نشینی
هوش مصنوعی: اگر در راه‌ها مانند کوردلان بمانی و حرکت نکنی، هرگز نخواهی توانست این نور درخشان را ببینی.
کسی کو روز این خورشید نادید
بشب او شمع ما را او کجا دید
هوش مصنوعی: کسی که در روز روشنایی این خورشید را نمی‌بیند، چگونه می‌تواند در شب شمع ما را ببیند؟
جهان اندر جهان خورشید و نور است
وگراندر جنان رضوان و حور است
هوش مصنوعی: در این دنیا نشانه‌های زیبایی مانند خورشید و نور وجود دارد، و در بهشت نیز نعمت‌هایی چون رضوان و حور وجود دارد.
مرا با اصل اینها کار باشد
هم اویم دلبرو دلدارباشد
هوش مصنوعی: من با واقعیات و ماهیت این مسائل درگیرم و خودم هم دلبر و معشوق هستم.
چو بد اصلی ندانی اصل خود را
ترا کی باشد اندر کوی ما جا
هوش مصنوعی: اگر اصل و حقیقت خود را نشناسی، چه کسی در کوی ما می‌تواند برای تو جایی پیدا کند؟
تو ناپاکی و هم ناپاک زاده
ز حتّ شهسوار ما پیاده
هوش مصنوعی: تو ناپاکی، و تو از ناپاکی به دنیا آمده‌ای، در حالی که ما از قهرمانان بزرگ و نیکو هستیم.
هر آنکس را که حبّ حیدری نیست
شعاع روی او خود انوری نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که محبت علی (علیه‌السلام) را در دل ندارد، نور و روشنی‌اش مثل روشنایی انور (نوری که از چهره‌های روشن سرچشمه می‌گیرد) نخواهد بود.
هر آنکس کو باین ره راه برده
ز عرش هفتمین خرگاه برده
هوش مصنوعی: هر کسی که به این مسیر قدم بگذارد، از بلندترین جایگاه‌ها و بالاترین مرتبه‌ها به منزلگاه و مقام واقعی خود می‌رسد.
بیا در راه حق جان را فدا کن
پس آنگه کار خود با او رها کن
هوش مصنوعی: بیایید در راه حقیقت جان و دل را فدای آن کنیم، سپس باقی امور را به خود آن حقیقت واگذار کنیم.
بیا و صدق خود بر صادقان خوان
تو حال معنوی بر عاشقان خوان
هوش مصنوعی: بیایید و راستگویی خود را بر کسانی که راستگو هستند بگویید، حال معنوی خود را بر عاشقان بگشایید.
میا درخانهٔ مستان تو هشیار
اگر هستی تو واقف خود ز اسرار
هوش مصنوعی: اگر در خانه‌ی می‌نوشان قدم می‌زنی و هشیار هستی، بهتر است خود را از رازهای نهفته در آن دور نگه‌داری.
اگر آئی چو ایشان مست گردی
بدور مالکان پابست گردی
هوش مصنوعی: اگر مانند آنها وارد شوی، در حالت شادی و سرخوشی قرار خواهی گرفت و به دنیای مالکیت و ثروت پیوسته می‌شوی.
ولیکن هر که صالح نیست چون ما
ندارد او میان اولیا جا
هوش مصنوعی: اما کسی که مانند ما صالح و نیکو نیست، جایی در میان دوستان و اولیا ندارد.
اگر هستی تو قابل جای داری
تو بی‌شک در بهشت خود پای داری
هوش مصنوعی: اگر وجود تو ارزشمند است، بدون شک در بهشت خود جایگاه ویژه‌ای داری.
وگرنه میشوی همچون حماری
به انسانت نباشد هیچ کاری
هوش مصنوعی: اگر خود را تربیت نکنی و آمادگی لازم را نداشته باشی، هیچ تفاوتی با یک حیوان باربر نخواهی داشت و از انسانیت خود چیزی به نمایش نخواهی گذاشت.
دریغا و دریغا و دریغا
که کردی خویش را در دین تو رسوا
هوش مصنوعی: ای کاش، ای کاش و ای کاش که خود را در دین تو رسوا کردی.
تو انسان بودی و انسان تو بودی
میان اولیا برهان تو بودی
هوش مصنوعی: تو انسانی با ویژگی‌های ارزشمند، و در بین انسان‌های بزرگ و روحانی، دلیل و نشانه‌ای از حقیقت تو و ویژگی‌های انسانی‌ات بودی.
تو انسان بودی و انسان رفیقت
محمّد بود در عقبی شفیقت
هوش مصنوعی: تو انسانی و رفیق تو، محمّد، در روز قیامت راهنمای تو خواهد بود.
تو انسان بودی و انسانت میثاق
ولیکن در معانی گشتهٔ عاق
هوش مصنوعی: تو انسانی و در وجودت واقعیتی وجود دارد که نشان‌دهنده‌ی انسانیت توست، اما در درک و فهم عمیق معانی، دچار اشتباه و گمراهی شده‌ای.
تو انسان بودی و انسان امیرت
امیرالمؤمنین بُد دستگیرت
هوش مصنوعی: تو انسانی و انسانی که بر تو فرمانروایی می‌کند، امیرالمؤمنین است که از تو حمایت می‌کند.
ولیکن خویش را نشناختی تو
تو ایمان را بیک جو باختی تو
هوش مصنوعی: اما تو خود را نشناختی و به آسانی ایمان را از دست دادی.
دریغا نام فرزندیّ آدم
که باشد بر تو این نام مسلّم
هوش مصنوعی: ای کاش نام فرزند آدم بر تو بیفتد، چون این نام برای تو مناسب است.
تو شرعش را چو من دان ای برادر
بکن از لفظ عطّار این تو باور
هوش مصنوعی: برادر، تو هم اگر مانند من به اصول و قواعد دین آگاه هستی، می‌توانی از سخنان عطّار الهام بگیری و آن‌ها را بپذیری.
بهر چه الله گفت احمد چنان کرد
نماز خویش را بر آسمان کرد
هوش مصنوعی: هر چه خداوند فرمود، احمد (پیامبر) همانطور عمل کرد و نماز خود را به سمت آسمان قرار داد.
بخاطر هیچ غیر او میآور
تمامی ورد او الله اکبر
هوش مصنوعی: به خاطر هیچ کس جز او، تمام نیکی‌ها و عبادت‌هایم را به نام او و با ذکر "الله اکبر" به جا می‌آورم.
تو گر اندر نمازی خواب داری
ز رحمت روی خود بی آب داری
هوش مصنوعی: اگر در هنگام نماز خواب باشی، از رحمت خداوند بی‌نصیب خواهی ماند.
نماز و روزه‌ات بر هیچ باشد
ز طوق لعنتت صد پیچ باشد
هوش مصنوعی: نماز و روزه‌ات هیچ ارزشی ندارد و رغم تمام عباداتت، خودت را در زنجیر لعنت‌ها پیچیده‌ای.
بخاطر فکر دنیا همچو نمرود
شدستی پیش اهل الله مردود
هوش مصنوعی: به خاطر افکار دنیوی، مانند نمرود شده‌ای و در نظر اهل الله ناپسند هستی.
اگر خواهی که با مقدار باشی
به این عالم تو با اسرار باشی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی در این دنیا به ارزش و اعتبار برسی، باید با رازها و نکته‌های پنهان زندگی آشنا باشی.
بکن پیشه تو عزلت را بعالم
که گویندت توئی فرزند آدم
هوش مصنوعی: کار و زندگی‌ات را به دوری و خلوت بگذران؛ چرا که در این دنیا می‌گویند تو فرزند آدم هستی.
بکن همره تو علم عارفان را
که تا همره شوی تو صالحان را
هوش مصنوعی: برای اینکه با اهل علم و دانایی همراه شوی، باید علم عارفان را به‌دست‌آوری، تا بتوانی در کنار افراد نیکوکار قرار بگیری.
بکن با علم معنی آشنائی
که تا آید به قلبت روشنائی
هوش مصنوعی: با آگاهی و دانش ارتباطی برقرار کن تا روشنایی و روشنی به قلبت بیافزاید.
بکن اصلاح ملکت ای برادر
اگر هستی تو خود ازنسل بوذر
هوش مصنوعی: ای برادر، اگر تو خود از نسل بوذر هستی، تلاش کن تا وضعیت کشور را بهبود ببخشی.
ز نسل بوذر غفّار دیدم
بتون از وی معانیها شنیدم
هوش مصنوعی: از نسل بوذر غفّار، معنای عمیق و مفاهیم با ارزشی را دریافت کردم و آنها را در آثارش مشاهده کردم.
ازو احوال جانان گشت معلوم
نبد پیش من این اسرار مفهوم
هوش مصنوعی: از اوضاع و احوال محبوبم آگاه شدم، اما پیش از این هیچ‌یک از این رازها برای من قابل درک نبود.
هر آنکس کو ز اسرارش خبر یافت
چو جبریل آسمان در زیر پر یافت
هوش مصنوعی: هر کسی که به رازهای درونی خود آگاه شود، مانند جبرئیل که در آسمان پرواز می‌کند، احساس آرامش و قدرت پیدا می‌کند.
هر آنکس کو معانی را بداند
کلام الله را از بر بخواند
هوش مصنوعی: هر کسی که به معانی عمیق آشنا باشد، می‌تواند آیات قرآن را از حفظ بخواند.
مرا مقصود معنیهاش باشد
میان جان من غوغاش باشد
هوش مصنوعی: من به دنبال معناهایی هستم که در اعماق وجودم طنین‌انداز می‌شود و در درونم شور و هیجانی به وجود می‌آورد.
ز معنیّ کلام الله محوم
نه چون مفتی بیمعنی است صحوم
هوش مصنوعی: معنای کلام خداوند همیشه در حال حرکت و تغییر است و نمی‌توان آن را به آسانی درک کرد؛ بنابراین نباید مانند مفتی‌هایی که بدون فهم درست سخن می‌گویند، به آن نزدیک شد و به سادگی قضاوت کرد.
مرا فتوی ز حکم این کلام است
نه ازگفتار شیخ و شرح عامست
هوش مصنوعی: معنای این بیت این است که من نتیجه‌گیری و نظر خود را بر اساس این گفته، که یک کلام خاص است، بیان می‌کنم و نه بر مبنای سخنان شیخ یا توضیحات عمومی دیگران.
ز شرح عام بگذر شرح او خوان
که تا گردی معانی دان قرآن
هوش مصنوعی: از توضیحات عمومی فراتر برو و به تفسیر عمیق‌تری بپرداز تا معناهای قرآن را بهتر درک کنی.
به پیشم کفر باشد قول مفتی
بدام زرق و سالوسش نیفتی
هوش مصنوعی: گفته‌های مفتی و فریبکارانه او برای من به عنوان کفر و ناحق محسوب می‌شود و هرگز زیر بار این دروغ‌ها نمی‌روم.
تو گرد فشّ و دستار بلندش
نگردی تا نیفتی در کمندش
هوش مصنوعی: اگر به دنبال شخصیتی با جذبه و مقام بالا بروی، مراقب باش که در دام آن شخصیت نیفتی و دچار مشکل نشوی.
تو ایشان را مدان انسان عاقل
که ایشانند مثل خر در آن گل
هوش مصنوعی: آنها را انسان های خردمند ندان، زیرا که مانند الاغی هستند که در گل گیر کرده اند.
تو از ایشان مجو معنی قرآن
از ایشان گرروایت هست برخوان
هوش مصنوعی: به معنی این بیت می‌توان گفت: به دنبال درک و تفسیر قرآن از دیگران نباش، بلکه اگر روایاتی در دست داری، خودت به خواندن و فهم آنها بپرداز.
روایت حقّ ایشان شد به تقلید
مرا خود نطق قرآنست و توحید
هوش مصنوعی: حقایق آن‌ها به گونه‌ای بیان شد که گویی خود قرآن و توحید در حال سخن گفتن هستند.
تو گرد عارفان راه حق گرد
بدین مصطفی میباش خود فرد
هوش مصنوعی: به جمع افرادی که در جستجوی حقیقت و معرفت هستند بپیوند و در مسیر هدایت و راهی که به پیامبر الهی می‌انجامد قدم بگذار.
تو شرع مصطفی چون شاه من دان
که او بوده است نصّ و بطن قرآن
هوش مصنوعی: تو باید بدانید که قوانین و احکام پیامبر، مانند شاهی است، زیرا او در واقع متن و معنای پنهان قرآن را نمایان کرده است.
امیرالمؤمنین انسان کامل
به پیشش هر دوعالم یک منازل
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین، انسانی است که به کمال رسیده و در نزد او، هر دو جهان (دنیا و آخرت) ارزش و مقام خاصی دارند.
تو منزلگاه شاه ما چه دانی
وگردانی چرا مظهر نخوانی
هوش مصنوعی: تو چه می‌دانی که ما در این جا چه جایگاهی داریم و چرا آن را به عنوان نشانهٔ قهرمانی نمی‌شناسی؟
ز مظهر گرددت روشن شریعت
معانی دان شوی در سرّ وحدت
هوش مصنوعی: از نشان و نمای تو که نورانی است، حقایق شریعت را درک خواهی کرد و به راز تنها بودن و یگانگی پی خواهی برد.
ز مظهر تو طریقت را بیابی
بجوهر ذات من خود نور یابی
هوش مصنوعی: از نمایان تو راه و روش را پیدا می‌کنی و در حقیقت وجود من نوری را می‌یابی.
ز جوهر ذات من ذات خدابین
حقیقت در وجود انما بین
هوش مصنوعی: از عمق وجود من، ذات خدا را می‌توان دید؛ حقیقت در وجود من تنها به آن ممکن است.
مرا دانای اسرار معانی
بگفتا ای رفیق من چه خوانی
هوش مصنوعی: دوست من، دانای رموز و معانی به من گفت: چه چیزی را می‌خوانی؟
بگفتم سورهٔ یوسف ز اوّل
به آخر سورهٔ طاها مکمّل
هوش مصنوعی: گفتم داستان یوسف را از ابتدا تا انتها بخوان، که به سورهٔ طاها هم کامل‌کننده‌ی آن است.
بیا ای نور خود را نیک بشناس
ز شیطانان دنیا زود بهراس
هوش مصنوعی: بیا و خودت را خوب بشناس، از وسوسه‌های شیطان‌وار این دنیا به سرعت حذر کن.
تو این خلقان دنیا را شناسی
که ایشانند چون شیطان لباسی
هوش مصنوعی: تو در این دنیا افراد را می‌شناسی که مانند شیطان لباس پوشیده‌اند.
کسی کو زین چنین شیطان جداشد
مراو را طوق ازگردن رها شد
هوش مصنوعی: کسی که از چنین شیطانی جدا شود، مثل این است که طوق سنگینی از گردن او برداشته شده است.
ولیکن این چنین دولت که یابد
کسی کز جاه دنیا روی تابد
هوش مصنوعی: اما به چنین خوشبختی نمی‌رسد کسی که از اعتبار و مقام دنیوی روی برگرداند.
بگویم اصل درویشی کدام است
که این معنی بعالم نی بعام است
هوش مصنوعی: بگویم حقیقت درویشی چیست که این مفهوم نه تنها برای عامه مردم، بلکه برای عالمان نیز روشن نیست.
بگویم با تو ای درویش کن گوش
مکن ما را در این معنی فراموش
هوش مصنوعی: من به تو می‌گویم ای درویش که به سخنان ما گوش نده و در این موضوع فراموشم کن.
به اوّل آنکه پیش نور باشی
دوم آنکه ز دنیا دور باشی
هوش مصنوعی: ابتدا باید در برابر نور قرار داشته باشی و سپس از دنیای پیرامون خود فاصله بگیری.
سیم آنکه ز خلق این جهان تو
کناره گیری و باشی تو نیکو
هوش مصنوعی: اگر از مردم این دنیا کناره‌گیری کنی و به دور از آن باشی، به خوبی و نیکی خواهی رسید.
ز اوّل نور میدانی چه باید
بود پیری که از وی علم زاید
هوش مصنوعی: از ابتدا باید دانست که برای پرورش علم، چه چیزی لازم است؛ یعنی، چه ویژگی‌هایی باید در کسی باشد که علم از او نشأت می‌گیرد.
نه آن علمی که زرّاقان بخوانند
نه آن علمی که سالوسان بدانند
هوش مصنوعی: این دانش آن‌طور نیست که فقط عده‌ای خاص، مثل زرّاقان، آن را بیاموزند یا آنچه سالوسان و وابستگان به افکار نادرست بدانند.
بنور آن علم آموزد که حق گفت
نه آن علمی که او وی را سبق گفت
هوش مصنوعی: به وسیله‌ی نوری که از علم به دست می‌آید، حقایق را می‌آموزی، نه آن علمی که از قبل برای تو تعریف شده باشد.
بتو از معنی قرآن بگوید
ز سرّ مَن عرف عرفان بگوید
هوش مصنوعی: او به تو از عمق و حقیقت قرآن سخن می‌گوید و از اسرار و شناختی که به دست آورده است، صحبت می‌کند.
بروای یار ازدنیا جدا شو
پس آنگه در معانی رهنما شو
هوش مصنوعی: از دنیا فاصله بگیر و به دوست نزدیک‌تر شو، سپس در درک عمیق‌تر چیزها راهنمایی کن.
هر آنکس کو خبر از بود دارد
همه دنیا و دین نابود دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که از حقیقت وجود خود آگاه باشد، همه جنبه‌های دنیا و مسائل مربوط به دین را از بین می‌برد.
مر او را با اناالحق کار باشد
چه پروایش ز پای دار باشد
هوش مصنوعی: او مشغول کارهایی است که به حقیقت و وجود واقعی مربوط می‌شود، بنابراین نباید نگران او باشید یا او را وادار به سکوت کنید.
ز اصل و وصل دارم من خبرها
که تا گردی تو واقف از خطرها
هوش مصنوعی: من از ریشه و پیوند آگاهی دارم، تا زمانی که تو از خطرها آگاه شوی.
که این دنیا خطر بسیار دارد
بسی را همچو خود افگار دارد
هوش مصنوعی: این دنیا پر از خطرات زیادی است و بسیاری از افراد مانند خود فرد در این قرب و عذاب قرار دارند.
خداوندا ازین جمله خطرها
نگهداری تو درویشان دین را
هوش مصنوعی: ای خدا، از این خطرها ما درویشان دین را حفاظت کن.
که درویشان ترا دانند و خوانند
ز اسرار تو خود درها فشاند
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که درویشان تو را به عنوان کسی می‌شناسند و تو را با اسرار خود مورد توجه قرار می‌دهند، در حالی که تو در واقع در پرده‌ای از خودداری و پنهان‌کاری قرار داری.
ز درویشی تو سلطانی و برهان
ترا باشد مراد از وصل جانان
هوش مصنوعی: تو در لباس درویشی، مقام سلطنت داری و آرزوی تو وصال محبوب واقعی است.
توئی آنکه بحکمت همنشینی
طریق شرع را در خویش بینی
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که با حکمت خود، راه درست و اصول شریعت را در وجودت احساس می‌کنی.
شریعت خانهٔ دان همچو این بند
طریقت اندرو هم قفل و هم بند
هوش مصنوعی: شریعت مانند خانه‌ای است که در آن علم و دانش قرار دارند، و طریقت نیز مشابه قفلی است که در آن خانه وجود دارد و باعث محدودیت‌هایی می‌شود.
حقیقت یار در خانه نشانده
همه مستان حق جانها فشانده
هوش مصنوعی: حقیقت در دل مردم با محبت و دوستی جا دارد و همه افرادی که در جستجوی حقیقت هستند، جانشان را در راه آن فدای می‌کنند.
همه کرّوبیان لبیّک گویان
بگرد خانه خود از بهر جانان
هوش مصنوعی: تمام فرشتگان با شوق و ندا، دور خانه محبوب می‌چرخند و در دعوت او با جان و دل حاضرند.
بیا ای دوست بنشین باهم آنجا
میفکن این چنین روزی بفردا
هوش مصنوعی: دوست عزیز، بیایید با هم کمی بنشینیم و از لحظات خوبمان لذت ببریم و این روز را به فردا نسپاریم.
هر آنکس کو چنین نقدی ز کف داد
به نسیه عمر خود بر هیچ بنهاد
هوش مصنوعی: هر کس که چنین سرمایه‌ای را از دست بدهد و در ازای آن، عمر خود را بدون استفاده و بی‌فایده بگذراند، در واقع هیچ چیز را به دست نیاورده است.
بنقد این سود در بازار عشق است
برای عاشقان اذکار عشق است
هوش مصنوعی: در این بازار عشق، سود واقعی نصیب عاشقان می‌شود و عشق، به نوعی تبدیل به ذکر و یاد محبوب می‌گردد.
بذکر دوست مست مست مستم
بهشیاریّ او از جای جستم
هوش مصنوعی: به یاد دوستانم همیشه شاد و سرمست هستم و از توجه و محبت آن‌ها به حالتی از هوشیاری و بیداری رسیده‌ام.
تو هم پاداری و گوش و بصر هم
بکن از غیر حق این دم حذر هم
هوش مصنوعی: تو هم قدرت و توانایی داری، و باید از دویدن به دنبال چیزهای نامعقول پرهیز کنی. تو باید توجه و نگاهت را به حق و حقیقت معطوف کنی و از هر آنچه که غیراز آن است دوری کنی.
بجه از جوی این دریای پرخون
وگرنه اوفتی دروی هم اکنون
هوش مصنوعی: از جوی این دریای پرخون دور شو، وگرنه الان به زودی در تنگنا و مشکل می‌افتی.
هر آنکس کو زجوی این جهان جست
بدریای جنانش هست صد شصت
هوش مصنوعی: هر کسی که در جستجوی خوشبختی و سعادت در این دنیا باشد، قطعاً به دریای بهشت و نعمت‌های آن دست خواهد یافت.
بهر شستی هزاران ماهی حور
فتاده هم ز رضوان با چنان نور
هوش مصنوعی: برای بهره‌مندی از زیبایی‌ها و نعمت‌های بهشتی، هزاران ماهی زیبا و روشن از عالم رضوان در آنجا وجود دارد.
اگر تو ای برادر هوشداری
سخنهای معانی گوش داری
هوش مصنوعی: اگر تو هوش و درایت داری، به سخنان و معانی آنها خوب توجه کن.
در آیینی نهان صد بحر اسرار
بهر بحری هزاران درّ شهوار
هوش مصنوعی: در یک مراسم پنهان صد دریا از رازها وجود دارد، و برای هر دریا هزاران گوهر پرشکوه و دلربا موجود است.
تو آن دُر در همه الفاظ من دان
که تا گردد معانی بر تو آسان
هوش مصنوعی: تو همان الماس در میان واژه‌ها هستی که باعث می‌شود معانی برای تو به راحتی قابل درک شوند.
هر آنکس کو معانی دان چو من شد
ملایک پیش او بی‌خویشتنشد
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من به درک معانی عمیق دست یابد، ملائکه در پیش او بی‌هویت و بی‌وجود می‌شوند.
هر آنکو کو بداند سرّ جانان
برد همراه خود او کلّ ایمان
هوش مصنوعی: هر کس که راز و اسرار محبوبش را بداند، ایمان واقعی را با خود به همراه دارد.
هر آنکس را که ایمان نیست مرده است
به آخر خویش با شیطان سپرده است
هوش مصنوعی: هر کسی که ایمان نداشته باشد، در حقیقت مرده است و در نهایت به شیاطین و وسوسه‌های بد سپرده می‌شود.
هرآنکس راکه حقّ شد رهنمایش
دو عالم شد تمامی زیر پایش
هوش مصنوعی: هر کسی که به حق دست پیدا کند، همه چیز در این عالم برای او فراهم می‌شود و به نوعی همه چیز تحت اختیار او خواهد بود.
هرآنکس کو بحکمت پیش دیده
طریق شرع را در خویش دیده
هوش مصنوعی: هر کسی که با خرد و دانایی، قوانین دین را در درون خود درک کرده باشد، در واقع راه درست را یافته است.
هر آنکس کو نظاره کرد جان را
طلاقی داد او ملک جهان را
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت وجود و حیات خود نگاهی عمیق بیندازد و به شناخت واقعی از خود برسد، از وابستگی‌ها و دنیاپرستی‌ها آزاد می‌شود و در واقع به ارزش‌های واقعی و روحانی دست می‌یابد.
تو اندر این جهان تا چند باشی
به این مشت دغل در بند باشی
هوش مصنوعی: تو چرا در این جهان به این چیزهای فریبنده و ناپایدار وابسته‌ای و خود را در بند آنها نگه‌داشته‌ای؟
شکن این بند از دنیا برون شو
بکوی آخرت چون من درون شو
هوش مصنوعی: از زنجیرهای دنیوی رها شو و به سمت سرای آخرت برو، همانطور که من در درون آن قرار دارم.
که تا بینی کیانند مست جبّار
ولی درخلوت یارند هشیار
هوش مصنوعی: برای اینکه ببینی چه کسانی تحت تأثیر قدرت و خودبزرگ‌بینی هستند، باید توجه کنی که آن‌ها در جمع چقدر متظاهر و پرخودنمایی می‌کنند، اما در خلوت و تنهایی، واقعاً آگاه و هوشیارند.
ز هشیاران عقبایت خبر نیست
بشیطانان دنیایت ظفر نیست
هوش مصنوعی: از افرادی که هوشیار و آگاه هستند، هیچ خبری از تو وجود ندارد و در دنیای فریبنده شیطان‌ها، کامیابی و پیروزی وجود ندارد.
تو شیطان را بگیر و دور انداز
درون بوتهٔ دنیاش بگداز
هوش مصنوعی: شیطان را بگیر و او را دور بینداز، در میان مشکلات و آشفتگی‌های دنیوی بسوزان.
که تا ایمن شوی از مکرش ای یار
وگرنه درجهان گردی تو مردار
هوش مصنوعی: برای اینکه از فریب او در امان باشی، باید مراقب باشی، وگرنه در این دنیا مانند مرده‌ای بی‌تحرک می‌شوی.
هر آنکس کو شود مردار خواره
وجود او جراحت گشت و پاره
هوش مصنوعی: هر کسی که به خرابی و فساد متمایل شود، وجود او دچار آسیب و زخم می‌شود.
ز مردار جهان بگذر چو مردان
که تا گردی مطهّر بهر جانان
هوش مصنوعی: از دنیا و چیزهای زشت آن عبور کن مانند افراد بزرگ و بااراده، تا اینکه به پاکی دست یابی و برای محبوبت آماده باشی.
هرآنکس کو ز آلایش برونست
هم او مقصود کلّ کاف ونونست
هوش مصنوعی: هر کسی که از آلودگی‌ها و ناپاکی‌ها دور باشد، همان شخص به هدف نهایی و مقصود واقعی نزدیک‌تر است.
ز بهر تو سخن بسیار گفتم
دو صد من گوهر اسرار سفتم
هوش مصنوعی: به خاطر تو، سخن‌های زیادی را به زبان آورده‌ام، مانند این که دو صد من اسرار گرانبها را بیان کرده‌ام.
دو عالم راز بهرت راست کردم
ز دوزخ من ترا در خواست کردم
هوش مصنوعی: من برای تو دو عالم را رازآلود کردم و از آتش جهنم برای تو درخواست کمک کردم.
چه حاصل چونکه ننیوشی تو پندم
برین اوقات بی معنیت خندم
هوش مصنوعی: چه فایده دارد که نصیحت تو را گوش دهم؟ اکنون که در این زمان، بی‌معنی بودن زندگی‌ام را به طنز می‌نگرم.
ز اوقاتت هزاران گریه زاید
رهت مالک بدوزخ میگشاید
هوش مصنوعی: از زمان‌های مختلف، هزاران اشک بر زمین می‌ریزد و در این مسیر، مالک جهنم را برمی‌انگیزد.
پس آنگه خط مردودی کشندت
بقعر دوزخ تابان برندت
هوش مصنوعی: سپس تو را با خطای بزرگ به عمق آتش دوزخ می‌فرستند.
ببین اوقات خود را ای برادر
مکن تو گفت شیطان هیچ باور
هوش مصنوعی: ای برادر، به اوقات خود توجه کن و چشم به وسوسه‌های شیطان نداشته باش، زیرا او هیچ حقی در زندگی‌ات ندارد.
هزاران آدمی کو علم خوانده
بگرد خویشتن خطّی کشانده
هوش مصنوعی: هزاران نفر وجود دارند که علم آموخته‌اند، اما فقط به دور خودشان می‌چرخند و هیچ چیز جدیدی اضافه نمی‌کنند.
که من در علم خود ناجی شدستم
میان عالمان عالی شدستم
هوش مصنوعی: من در دانش خود توانسته‌ام که در میان دانشمندان به مقام بلندی دست یابم.
همی گوید دماغم پر ز علمست
همه اجسام من خود کان حلمست
هوش مصنوعی: من می‌گویم که ذهنم پر از دانش است و همه وجود من ناشی از یک خواب و خیال است.
مرا از علم و حلمت حال باید
نه همچون آن مدرّس قال باید
هوش مصنوعی: مرا از علم و دانش و حلم و بردباری‌ات حالتی باید که مانند آن معلم تنها با گفتن و نصیحت کردن نباشد.
ز حال انسان کامل نور گردد
ز قال بد مدرّس کور گردد
هوش مصنوعی: حال انسان کامل مانند نوری است که می‌درخشد، در حالی که اگر کسی در صحبت‌های زشت و ناپسند بگوید، از حقیقت کور و نادان می‌شود.
غلطهای حماران درس گویند
میان مدرسه خود قرس گویند
هوش مصنوعی: اشتباهات الاغ‌ها در واقع به ما درس‌هایی می‌دهد، و در محیط مدرسه خود تا حدی قابل پذیرش است.
ز قرس و درس بگذر راه او گیر
پس آنگه رو بخاک راه اومیر
هوش مصنوعی: از علم و دانش فراتر برو و به حقیقتی برسی که او را درک کنی، سپس به زمین برگرد و از آنچه آموخته‌ای، بهره‌مند شو.
وگرنه کور گردی اندرین راه
نگردد هیچکس از حالت آگاه
هوش مصنوعی: اگر به این مسیر ادامه دهی و آگاهانه نروی، در نهایت همه چیز برایت مبهم و ناپیدا خواهد شد و کسی از وضعیت تو باخبر نخواهد شد.
هرآنکس کو بباطن کور باشد
بباطن خود زعلمم عور باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که در درون خود نابینا باشد، در حقیقت از علم و دانش به درستی استفاده نمی‌کند و درک درستی از مسائل ندارد.
هر آن کز علم معنی دیده کور است
باو این علم دنیا نیز زور است
هوش مصنوعی: هرکس که از علم و دانش واقعی بی‌بهره باشد، حتی اگر در دنیا به دانش آزمند باشد، در حقیقت به معنای واقعی کور است و این فهم او از علم، چیزی جز زحمت و دردسر نخواهد بود.
بیا از علم معنی پرس ما را
اگرداری بحال خویش پروا
هوش مصنوعی: بیا از ما بپرس که معنی علم چیست، اگر نگران حال خود هستی.
برو تو مظهرم را سرّ کلّ دان
درو گفتم همه اسرار آسان
هوش مصنوعی: برو و نمای من را بشناس، کسی که همه چیز را می‌داند. من تمام اسرار را به راحتی گفتم.
برو او را ز سر تا پا بخوانش
که تا گردی تو نور آسمانش
هوش مصنوعی: برو و او را از سر تا پا بخوان، تا درخششی مانند نور آسمان پیدا کند.
بتابی بر جمیع خلق عالم
منوّر باشی همچون نور آدم
هوش مصنوعی: اگر تو بر همه موجودات بتابی، همچون نوری برای آدم، عالم را روشن می‌کنی.
بدانش خود کلید علم معنا
بدانش خود تونور روح عیسی
هوش مصنوعی: با دانش خود می‌توانی درهای علم و حقیقت را باز کنی، و با همان دانش می‌توانی به روحی بزرگ و نیکو دست یابی.
کلید جمله توحید الاه است
بر این معنی شه مردان گواه است
هوش مصنوعی: اصل و اساس توحید به عنوان یک حقیقت بزرگ، با شهادت مردان بزرگ و بصیرت‌هایی که دارند، تأیید می‌شود.
شه مردانست علم وحال و گفتم
ازو من درّ هر اسرار سفتم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که او مظهر واقعی مردانگی و دانش است و من از او در مورد هر یک از رازها و نکات مهم آموختم.
اگر صد قرن باشد عمر نوحت
بدنیا دمبدم باشد فتوحت
هوش مصنوعی: اگر عمر نوح به طول صد قرن هم باشد، هر لحظه باید در کنار این عمر طولانی، دستاوردی جدید و فتح و پیروزی به دست آورد.
چو اسرارش ندانی خود تو گیجی
میان عارفان بر مثل هیجی
هوش مصنوعی: اگر خودت نتوانی به اسرار آن پی ببری، در میان عارفان گیج و سردرگم خواهی شد مانند کسی که در میان هیاهو و بی‌خبری است.
برو عارف شو و اسرار او دان
پس آنگه مظهر انوار او دان
هوش مصنوعی: به دنبال شناخت خود و حقایق عمیق‌تری از زندگی باش و سپس در وجود خود جلوه‌گاه نورهای او قرار گیر.
که تاکشفت شود اسرار مبهم
شوی در پیش اهل الله محرم
هوش مصنوعی: اگر رازهای پنهان شما فاش شود، در نظر خداوند و اهل حقیقت به مقام و احترام می‌رسید.
مرا شوقش ز عالم کرد بیرون
بعشقش آمدم در عالم اکنون
هوش مصنوعی: علاقه و شوق او مرا از این دنیا خارج کرد و به عشق او در دنیا جدیدی قدم گذاشته‌ام.
بعشقش زنده باشم در جهان من
شدم دانای سرّ لامکان من
هوش مصنوعی: به خاطر عشق او در زندگی می‌کنم و در این دنیا به دانایی دست یافته‌ام که فراتر از مکان و زمان است.
زنم لبّیک منصوری بعالم
به دانا ختم شد والله اعلم
هوش مصنوعی: زنم به دعوت و ندا پاسخ دادم، در حالی که به دانش و آگاهی خاتمه داده شده است و خداوند بهتر می‌داند.
هر آنکس را که دانا همنشین است
بر او علم معانی خود یقین است
هوش مصنوعی: هر کسی که با آدم‌های دانا و آگاه هم‌نشین باشد، به دانش و فهم خود اطمینان بیشتری پیدا می‌کند.
هر آنکس کو ز دانا روی تابد
به آخر او جزای خویش یابد
هوش مصنوعی: هر کس که از دانایی دوری کند و راه او را برگزینید، در پایان دچار عواقب و نتایج کارهای خود خواهد شد.
ترا دانا رفیق نیک باشد
که تا از چاه کفرت خود برآرد
هوش مصنوعی: رفیق دانا و خوب کسی است که بتواند تو را از چاه جهل و نادانی نجات دهد.
ترا دانا رفیق ملک جانست
که در شهر معانی او زبان است
هوش مصنوعی: دوست تو که دارای دانش و آگاهی است، در واقع یکی از ارواح بزرگ و معنوی است که در دنیای معانی و مفاهیم، او همانند زبانی است که برای بیان احساسات و معانی به کار می‌رود.
ترا دانا بسوی خویش خواند
بمحشر از صراطت بگذراند
هوش مصنوعی: در روز محشر، دانا تو را به سوی خود می‌خواند و تو را از پل عبور می‌دهد.
ترا دانا دهد از حوض کوثر
شرابی همچو روح جان مطهّر
هوش مصنوعی: تو از معارف و دانش الهی بهره‌مند خواهی شد، مانند نوشیدن از حوض کوثر که روح تو را پاک و طاهر می‌سازد.
ترا دانا کند واقف ز اسلام
مرو در کوی نادان کالأنعام
هوش مصنوعی: اگر به آموزش اصول اسلام و دانایی بپردازی، تو را با بصیرت می‌کند، اما در مجامع نادانی نروید، زیرا آن‌ها مانند چهارپایان زندگی می‌کنند.
ترا دانا ز دانش راز گوید
طریق علم معنی بازگوید
هوش مصنوعی: شما با آگاهی و دانش به خوبی می‌توانید اسرار را برای دیگران بیان کنید و راه‌های شناخت و فهم علم را توضیح دهید.
ترا دانا کند ازحال آگاه
برو تو فکر خود کن اندرین راه
هوش مصنوعی: تو با دانش و آگاهی از حال و احوال دیگران، می‌توانی به درک بهتری از خودت برسی؛ پس به جای توجه به دیگران، بهتر است روی فکر و اندیشه‌های خودت تمرکز کنی.
ترا دانا بحقّ واصل کند زود
اگر صافی کنی این جسم مقصود
هوش مصنوعی: اگر خود را خالص و پاکسازی کنی، به سرعت به حقیقت و دانش عمیق می‌رسی.
ترا دانا همه توحید گوید
ز نوروز محبّت عید گوید
هوش مصنوعی: هر کسی که به دانش و حقیقت پی برده باشد، توحید و یکتایی خداوند را می‌ستاید و از عید نوروز به عنوان نماد محبت و دوستی یاد می‌کند.
ترا دانا کند خود عقل همراه
ترا دانا کند از حالت آگاه
هوش مصنوعی: عقل تو را با همراهی‌اش، به دانایی می‌رساند و از وضعیت واقعی‌ات باخبر می‌کند.
ترا دانا بحکمت رهنمون کرد
پس آنگه روح حیوانی برون کرد
هوش مصنوعی: تو با حکمت و دانش هدایت می‌شوی، سپس روح حیوانی از وجودت خارج می‌شود.
ترا دانا زاصل کار گوید
میان شرع و حکمت یار گوید
هوش مصنوعی: آدم دانا به تو می‌گوید که در میانه‌ی قوانین شرع و حکمت، چه کسی می‌تواند همراه و یار باشد.
ترا دانا براه فقر آرد
درون توبه عشقت گذارد
هوش مصنوعی: دانایی تو باعث می‌شود که در مسیر فقر قرار بگیری و در عمق عشق تو، توبه‌ات را نهادینه کند.
ترا دانا زند از عشق اکسیر
که تا آرد ز غشّ فسق تطهیر
هوش مصنوعی: عشق تو به انسان آگاهی و بینش می‌دهد، به گونه‌ای که او را از پلیدی‌های نااهل و فساد پاک می‌کند.
ترا دانا کند از من خبردار
که تا آئی بسوی من دگر بار
هوش مصنوعی: آگاهی تو از من باعث می‌شود که وقتی دوباره به سمت من می‌آیی، از حال و احوالم باخبر باشی.
ترا دانا هم از عطّار گوید
نه از قاضیّ و از طرّار گوید
هوش مصنوعی: عطار به تو علم و دانش را می‌آموزد، نه قاضی و نه افرادی که در کارشان تزویر و نیرنگ به کار می‌برند.
ترا دانا برون آرد ز تقلید
نماید خود ترا این راه توحید
هوش مصنوعی: اگر کسی با دانش و بصیرت باشد، به او توانایی خروج از تقلید و پیروی کورکورانه می‌دهد و راه شناخت و توحید را برایش روشن می‌کند.
ترا دانا ز فکر و شیخ و مفتی
برون آرد مثال نوح و کشتی
هوش مصنوعی: تو با دانایی و اندیشه خود، می‌توانی از افرادی چون عالمان و مفسران خارج شوی و به مانند نوح، در کشتی نجات خود را پیدا کنی.
ترا دانا ز مکر او رهاند
چو نوحت اندر آن کشتی نشاند
هوش مصنوعی: تو را دانشمندی از نیرنگ او نجات می‌دهد، مانند نوح که در کشتی خود نشاند.
ترا دانا مثال بحر باید
که لب خشک آید و خوش رخ گشاید
هوش مصنوعی: شما باید مانند دریا باشید که عمق‌های بسیاری دارد، حتی اگر در یک لحظه ظاهرش آرام و بی‌جنبش به نظر برسد.
ترا دانا دهد از عشق بهره
تو باشی در معانیهاش شهره
هوش مصنوعی: عشق به تو دانش و آگاهی می‌بخشد، پس باید در فهم و درک این معانی معروف باشی.
ترا دانا رهاند از بدیها
مکن خود را چو شیخ بدتورسوا
هوش مصنوعی: افراد آگاه می‌توانند شما را از کارهای نادرست و زشت نجات دهند، پس خودت را مانند شیخی که به شیوه ناپسند زندگی می‌کند، قرار نده.
ترا دانا بشرع مصطفی خواند
دگر بر تو طریق مرتضی خواند
هوش مصنوعی: تو را به علم و دانش طبق راهی که پیامبر مطرح کرده‌اند معرفی کرده‌اند، ولی در مورد تو، مسیر و روشی دیگر مانند روش امیرالمؤمنین (علی) معرفی شده است.
طریق مرتضی ایمان کل دان
وزو هر دم کتاب عاشقان خوان
هوش مصنوعی: راه و روش مولا علی، کلید ایمان است و از او هر لحظه می‌توان کتاب عاشقان را مطالعه کرد.
طریق مرتضی یک راه دارد
حقیقت را بمعنی شاه دارد
هوش مصنوعی: راهی که امام علی (ع) به آن اشاره می‌کند، تنها یک مسیر دارد و آن هم حقیقت است که در نهایت به معنای واقعی شاه و حقیقت مطلق می‌انجامد.
شریعت کرد او شد در طریقت
طریقت ورد او شد در حقیقت
هوش مصنوعی: او با انجام احکام و دستورات دین، به مسیری معنوی و روحانی وارد شده و سپس با درک عمیق‌تر و عرفانی، به حقیقتی واقعی دست یافته است.
حقیقت غیر او من غیر دانم
چو منصور این معانی من بخوانم
هوش مصنوعی: حقیقتی جز او نمی‌شناسم و نمی‌دانم. مانند منصور که این مفاهیم را برای دیگران توضیح می‌دهم.
از آن درجسم عطّار آمدی تو
که برگوئی اناالحق را تو نیکو
هوش مصنوعی: تو از نفس عطار به اینجا آمده‌ای که به زیبایی می‌توانی بگویی "من حقیقت هستم".
اناالحق هم توئیّ و هم تو باشی
میان عاشقان محرم تو باشی
هوش مصنوعی: تو حقیقتی و میان عاشقان، محرم و رازدار تو هستی.
درون شمع احمد راه دیدم
شه مردان از آن آگاه دیدم
هوش مصنوعی: درون شمعی که به نام احمد می‌درخشد، راهی را دیدم که مردان بزرگ و برتر از آن آگاهی دارند و از آن بهره‌مندند.
کسی بهتر ازو این ره نرفته
وگر رفته رهش از وی شنفته
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه او در این مسیر قدم نگذاشته و اگر هم کسی این راه را پیموده، تجربیاتش را از او آموخته است.
کسی دیگر ندارد حدّ این قرب
وگر گوید بحلقش ریز خود سرب
هوش مصنوعی: هیچ کس دیگری نمی‌تواند به این نزدیکی دست یابد و اگر کسی ادعا کند، باید خود را در خطر بیندازد.
مرا تیز است مظهر سرب ریزان
میان جان دشمن نار سوزان
هوش مصنوعی: من در برابر دشمن به شدت آماده و قوی هستم، مانند داغی که از آتش سوزان به وجود می‌آید.
تو سربش ریز در حلق و برون شو
بجوهر ذات من چون درون شو
هوش مصنوعی: خودت را در دل من بریز و به عمق وجودم نفوذ کن تا ببینم چه جوهری در درون من نهفته است.
که تا گردی همچون شیخ مردان
از آنکو نخوتی دارد چو شیطان
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد مانند بزرگان و پاکان باشد، نباید دچار غرور و تکبر شود، چرا که این احساس می‌تواند او را به سمت بدی‌ها و گمراهی بکشاند.
هر آنکس را که نخوت یار باشد
امیر ما ازو بیزار باشد
هوش مصنوعی: هرکسی که به خاطر زیبایی و جذابیت معشوقش به خود افتخار کند، ما از او فاصله می‌گیریم و نمی‌خواهیم با او ارتباطی داشته باشیم.
امیرم آنکه مدّاحش خلیل است
تولّدگاه او خانهٔ جلیل است
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که ستایشگرم، خلیل است و زادگاه من، خانه‌ای محترم و بزرگ است.
بکعبه زاد از مادر امیرم
از آن شد حلقهٔ او دستگیرم
هوش مصنوعی: در کعبه به دنیا آمده‌ام و این موضوع نشان‌دهنده‌ی بزرگواری من است؛ حلقه‌ای که به دست من است، مایه‌ی نجات و کمک من است.
بدانستم من این دم راه خود را
از آن گشتم بعالم مست و شیدا
هوش مصنوعی: در این لحظه به این آگاهی رسیدم که راه خود را پیدا کرده‌ام و در حالی که احساس شوق و سرخوشی دارم، به درون جهانی عاشقانه و پر شور وارد شدم.
هر آنکس را که حیدر راهبر شد
درون جنّت او همچون قمر شد
هوش مصنوعی: هر کسی که تحت هدایت حیدر قرار گیرد، در درون بهشتی مانند ماه نورانی می‌شود.
هر آنکس را که حیدر دوستار است
محمّد خود شفیعش در شمار است
هوش مصنوعی: هر فردی که به علی (حیدر) محبت و دوستی داشته باشد، محمد (پیامبر) در روز قیامت شفیع و یاور او خواهد بود.
هر آنکس را که حیدر میر دین شد
خوارج بیشکی با او بکین شد
هوش مصنوعی: هر کسی که حیدر، یعنی علی، را پشتیبانی کند و از او پیروی کند، باید بداند که دشمنان او همیشه با او در تعارض و دشمنی خواهند بود.
هر آنکس را که حیدر مقتدایست
تمام جان و تن نور صفایست
هوش مصنوعی: هر کسی که حیدر (علی) را به عنوان پیشوای خود می‌شناسد، تمام وجودش پر از نور و صفا است.
هر آنکس را که حیدر میر باشد
چه پروایش ز شاه و میر باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که مثل حیدر (علی) باشد، هیچ ترسی از شاه و امیر ندارد.
هر آنکس را که حیدر پیش خواند
بدرب هیچکس او را نراند
هوش مصنوعی: هر کسی که حیدر او را به مهمانی خود دعوت کند، هیچ کس او را اذیت نخواهد کرد.
هر آنکس را که حیدر خود شفیق است
خداوندش بمعنی دان رفیق است
هوش مصنوعی: هر کسی که علی برایش دوست و شفیق باشد، خداوند او را به معنای واقعی رفیق می‌داند.
هر آنکس را که حیدر شد طلبکار
هزارش یوسف مصری خریدار
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و شخصیت حیدر (علی) برسد، می‌تواند به اندازه هزار یوسف مصری، خواهان و درخواست‌کنندگان بسیاری داشته باشد. یعنی افرادی با ویژگی‌های والا و روحانی، همواره مورد توجه و احترام دیگران قرار می‌گیرند و بسیار خواسته می‌شوند.
هر آنکس را که حیدر شد امامش
همه اسرار معنی شد تمامش
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و رهبری حضرت علی (ع) دست یابد، به تمامی رازها و معانی عمیق دست پیدا می‌کند و زندگی‌اش به کمال می‌رسد.
هر آنکس را که حیدر یار غار است
چه پروایش ز زهر و نیش مار است
هوش مصنوعی: هر کسی که علی را همراه و یاور خود داشته باشد، ترسی از زهر و نیش مار نخواهد داشت.
هر آنکس را که حیدر لطف دارد
بجنت حوریانش عطف دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که حقایق و دلسوزی‌های حیدر (علی) را درک کند و مورد لطف او قرار بگیرد، به بهشت و نعمت‌های آن، از جمله حوریان، نزدیک خواهد شد.
هر آنکس را که حیدر کرد بیرون
خدا بیزار گشت ازوی هم اکنون
هوش مصنوعی: هر فردی که حضرت علی (ع) را به عنوان الگوی خود برگزید و در راه او قدم برداشت، در حقیقت از رحمت و محبت خدا دور می‌شود و خداوند از او بیزار است.
هر آنکس را که حیدر نور تن شد
مر او را حلّهٔ ایمان کفن شد
هوش مصنوعی: هر کسی که به شخصیت و نور حیدر (علی) روی آورد، آن شخص به لباس ایمان پوشانده می‌شود.
هر آنکس را که حیدر جام دارد
در او مستی حقّ آرام دارد
هوش مصنوعی: هر کسی که روح و صفا دارد، در وجودش آرامش و دلخوشی حق نهفته است.
هر آنکس را که حیدر شد زبانش
بخواند مظهر وداند بیانش
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند علی (ع) شجاعت و بلاغت داشته باشد، قدرت بیان و فهم عمیق او را می‌توان شناخت و زبان او قابلیت بیان حقایق عمیق را دارد.
هر آنکس را که حیدر گفت سلمان
تو او را بوذر و غفّار میخوان
هوش مصنوعی: هر کسی که حیدر (علی) او را سلمان نامید، باید او را هم‌ردیف بوذر و غفّار به حساب آورد.
هر آنکس را که حیدر شد محبّش
طبیب حاذق آمد کلّ طبّش
هوش مصنوعی: هر کسی که به محبت و دوستی حیدر (علی) نائل شود، درمانگر و پزشک ماهری برای او خواهد بود و تمام دانش پزشکی او از عشق و محبت حیدر ناشی می‌شود.
هر آنکس را که حیدر حقّ نماید
درخت دید از ذاتش برآید
هوش مصنوعی: هر کسی که به حمایت و مدد حیدر (علی) نائل گردد، مانند درختی خواهد بود که از وجودش میوه و صفات خوب به بار می‌آورد.
برو ای یار برخطّش بنه سر
که تا آزاد گردی همچو بوذر
هوش مصنوعی: ای دوست، برو و بر روی او سرت را بگذار، تا زمانی که آزاد شوی مثل بوذر.
برو ای یار گفتم گوش کن تو
میان عارفان خاموش کن تو
هوش مصنوعی: برو ای دوست، به تو گفتم که توجه کن و در میان عارفان، باید سکوت پیشه کنی.
اگر خاموش بنشینی چو مردان
نباشد خود ترا ز اسرار نقصان
هوش مصنوعی: اگر ساکت بمانی و صحبت نکنی، همچون مردان واقعی نخواهی بود و خود را از رازهای نواقص و کمبودها پنهان کرده‌ای.
وگرگوئی بکشتن می‌کشندت
بگویندت توئی رافض برندت
هوش مصنوعی: اگر بگویی که به کشتن می‌کوشند، به تو خواهند گفت که تو نمی‌توانی به این حرف‌ها اعتنا کنی و به عنوان فردی منحرف از حقارت خواهند برد.
ندانستی که رافض کیست ای سگ
بگویم تا شود خود خشکت این لب
هوش مصنوعی: ندانی که رافضی کیست، ای سگ! بگذار بگویم تا دلت از این حرف‌ها خالی شود.
روافض آنکه دین شه ندارد
بکوی مرتضی این ره ندارد
هوش مصنوعی: بدعت گذاران و کسانی که عشق و ارادت به علی علیه‌السلام ندارند، در مسیر حقیقت و دین واقعی قرار نمی‌گیرند.
روافض آنکه ملعون شد در اسلام
ندارد او براه شاهم اقدام
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که برخی از افراد، به ویژه کسانی که به انحرافات مذهبی معتقدند، در جامعه اسلامی مورد پذیرش نیستند و به چنین افرادی نباید اجازه داد که به سمت قدرت و رهبری حرکت کنند.
روافض آنکه دین غیر دارد
بکوی غیر حیدر سیر دارد
هوش مصنوعی: کسانی که به غیر از دین حق اعتقاد دارند، به سوی غیر از علی (علیه‌السلام) حرکت می‌کنند.
روافض آنکه حق بیزار زو شد
بدوزخ مالکان دل زار ازو شد
هوش مصنوعی: کسانی که از حق دوری می‌کنند، به عذاب گرفتار می‌آیند و دل‌های فقیر و ناتوان از آن‌ها پر از اندوه می‌شود.
روافض آنکه دین تغییر داده است
بغیر راه حق راهی نهاده است
هوش مصنوعی: کسانی که دین را تغییر داده‌اند، به جز مسیر صحیح، راهی دیگر را پیش گرفته‌اند.
روافض آنکه او اغیار دیده است
تمام آل احمد خار دیده است
هوش مصنوعی: افرادی که رویش به دیگران دارند و نسبت به دیگران بی‌علاقه‌اند، برای کسی که از خاندان پیامبر اسلام (احمد) دور شده و آنها را نادیده گرفته، همچون خارهایی هستند که فقط آزار می‌دهند.
روافض آنکه ازتوحید دور است
بعلم چار مذهب خود کفور است
هوش مصنوعی: کسانی که از مفهوم توحید دور هستند و به چهار مذهب مختلف وابسته‌اند، در حقیقت به معنای واقعی علم و معرفت دست نیافته‌اند.
مرا نام احد بس دل پسند است
که ایمانم بسی شیرین چو قنداست
هوش مصنوعی: نام خداوند یکتا برای من بسیار خوشایند است و ایمانی که به او دارم، لذتی شیرین و زوال‌ناپذیر دارد.
مرا احمد بشرعش ره یکی داد
نهادی تو مراو را چار بنیاد
هوش مصنوعی: تو با پیروی از راه‌های احمد، چهار بنیاد مهم را به من هدیه کردی و من را در مسیر درست هدایت کردی.
خدا و مصطفی را دور کردی
بهر دو کون خود را کور کردی
هوش مصنوعی: با دور کردن خدا و پیامبر، خود را از حقیقت و روشنی دور کرده‌ای و به بیراهه رفته‌ای.
امیرمؤمنان را دین چو تو نیست
ویا چون حنبل و شافع نکو نیست
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین در دین از دیگران برتر و والاتر است و مانند حنبل و شافعی نیست که بخواهد در این زمینه مقایسه‌اش کرد.
همه را راه راه احمدی هست
ولی در ذات بعضی بس بدی هست
هوش مصنوعی: همه افراد ویژگی‌های خاصی دارند، اما در برخی از آنها، صفات منفی بارزتر است.
ابابکر و عمر را دوست دارید
همه را پیرو احمد شمارید
هوش مصنوعی: دوست داشتن ابوبکر و عمر را در میان همگان به عنوان پیروان پیامبر احمد بشمارید.
همه را دین حق یک شد نه دو شد
ترا خار مغیلان در گلو شد
هوش مصنوعی: همه چیز به یک حقیقت دینی پیوسته است و دیگر تقسیم‌پذیر نیست. تو در درد و رنج خود مانند خاری در گلو احساس می‌کنی.
ترا ایمان سلمانیت باید
که تا خورشید از کوهت برآبد
هوش مصنوعی: برای این‌که بتوانی همچون خورشید از کوه خود طلوع کنی، باید ایمان و اعتقاد راسخ و راستینی مثل سلمان داشته باشی.
ترا ایمان بایشان هست محکم
که ایشانند نورذات آدم
هوش مصنوعی: تو به این افراد ایمان داری و ایمان تو به آن‌ها محکم است، زیرا آن‌ها ذات نورانی آدم هستند.
چرا غافل شدی از حال ایشان
مگر رفته است از ذات تو ایمان
هوش مصنوعی: چرا از وضعیت آنها غافل شدی؟ آیا ایمان به خدا از وجود تو رفته است؟
مرا ایمان علیّ مرتضایست
که او در دین احمد مقتدایست
هوش مصنوعی: ایمان من به علیّ مرتضی است، زیرا او پیشوای دین احمد (پیامبر اسلام) می‌باشد.
مرا دین نبی از وی مسلّم
که او بد مصطفی را یارو همدم
هوش مصنوعی: من باور دارم که دین من از پیامبر است، چرا که او، مصطفی، یار و همدم من است.
مرا تعلیم دین مصطفی کرد
همه مذهب ز دین او جدا کرد
هوش مصنوعی: من از آموزه‌های پیامبر اسلام بهره‌مند شدم و همه‌ی مذاهب را از دین او جدا شدم.
مرا کرد او اشارت خود بجعفر
که ازگفت ولیّ حقّ بمگدز
هوش مصنوعی: او با اشاره‌اش مرا به جعفر معرفی کرد و گفت که از صحبت‌های ولیّ حق به زودی به هیچ چیز توجه نکن.
بگفتا گفت او گفت نبیّ است
بمعنی و بتقوی او ولیّ است
هوش مصنوعی: او گفت: کسی که سخن می‌گوید، نبی است به معنای واقعی کلمه و کسی که با تقوا باشد، ولیّ و پیشواست.
بزهد و پاکی او حق گواه است
تمام اولیآ را عذر خواه است
هوش مصنوعی: زهد و پاکی او، گواهی می‌دهد که او مورد تأیید تمام اولیاء الهی است و همواره به خاطر صفات نیکو و خالص خود، عذر خواسته می‌شود.
باو ختمست ایمان و توکّل
تو بر غیرش مکن چنگ توسّل
هوش مصنوعی: ایمان و توکلت فقط باید به او باشد، پس به غیر او وابسته نشو و به هیچ کس دیگری تکیه نکن.
که دارد چون تو شاهی پاک و معصوم؟
مرا از لطف خود مگذار محروم
هوش مصنوعی: کسی مثل تو که پاک و بی‌گناه است وجود دارد؟ مرا از مهربانی خود بی‌نصیب نگذار.
تو بحر حلم و کان جود و علمی
تو مست بادهٔ صافی و سلمی
هوش مصنوعی: تو دریایی از حلم و مهربانی هستی، و بخیلی و دانش تو را مست کرده است، همچون شرابی صاف و دلنشین.
ترا باده ز دست باب دادند
تمام اهل حق را آب دادند
هوش مصنوعی: تو را با می و نوشیدنی از دست پدر به دیگران هدیه کردند و تمام اهل حقیقت را سیراب نمودند.
کرا قدرت که آن باده بنوشد
مگر او جامهٔ شاهی بپوشد
هوش مصنوعی: کسی که قادر است آن شراب را بنوشد، جز کسی نیست که لباسی سلطنتی بر تن داشته باشد.
کرا قدرت که پا بر کتف احمد
نهد غیر از تو ای سلطان سرمد
هوش مصنوعی: کسی جز تو، ای پادشاه ابدی، نمی‌تواند بر شانه‌های احمد پا بگذارد، چون تو قدرت و جایگاه ویژه‌ای داری.
کرا قدرت که گوید لو کشف را
و یا داند وجود من عرف را
هوش مصنوعی: هر کسی که توانایی بیان حقیقت را داشته باشد یا درک کند که وجود من چیست، او در واقع قدرت فوق‌العاده‌ای دارد.
کرا قدرت که گویدحق بدیدم
و یا گوید که از او این شنیدم
هوش مصنوعی: هر کسی توانایی ندارد که مدعی شود حق را به او داده‌اند یا اینکه بگوید از کسی این موضوع را شنیده است.
کرا قدرت که استادیّ جبریل
کند در علم قرآن تا به انجیل
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند به اندازه‌ای قوی باشد که جبرئیل را در علم قرآن مربی کند، مسلماً قدرتی بسیار بالا دارد که قادر است انجیل را نیز بیاموزد.
کرا قدرت که او اسرار داند
به پیش او مگر عطّار داند
هوش مصنوعی: کسی که قدرت فهم و درک اسرار را دارد، در مقابل او دیگران هیچ‌کاری نمی‌توانند بکنند، مگر اینکه عطّار (شاعر و عارف) نیز به آن مسائل آگاه باشد.
چو عطار این زمان از سرگذشته‌است
به جان جان جان مهرت نوشته است
هوش مصنوعی: در این زمان، عطار به یاد گذشته‌هاست و در دلش عشق تو را به طور عمیق احساس می‌کند.
بگوید سرّ اسرارت به هر کو
برآرد نعرهٔ یاهو و من هو
هوش مصنوعی: بگو رازهای پنهانت را به هر کس که می‌خواهی بگو، اما در این میان تنها سر و صدایی به پا می‌شود و هیچ کس نمی‌تواند حقیقت تو را درک کند.
ورای ذکر تو ذکری ندارم
ورای فکر تو فکری ندارم
هوش مصنوعی: جز یاد تو چیزی برای یادآوری ندارم و فراتر از تفکر درباره تو، هیچ فکری در سر ندارم.
توئی مظهر نمای کل مظهر
توی اندر وجود من منوّر
هوش مصنوعی: تو نماد و نشانه‌ی سرتاسر وجود من هستی و وجود تو در من، روشنی‌بخش و پرتوی است.
جهان از نور تو روشن شناسم
همین باشد بمعنی خود لباسم
هوش مصنوعی: دنیا را به روشنایی تو می‌شناسم و همین کافی است که خودم را بدانم.
به پیش احمق نادان چگویم
که یک گامی نرفته او بکویم
هوش مصنوعی: به چه کسی که درک درستی از مسائل ندارد، بگویم که حتی یک قدم جلوتر نرفته، باز هم تو را نمی‌فهمد.
مرا از احمق نادان گریز است
که کار احمقان جنگ و ستیز است
هوش مصنوعی: من از آدم‌های نادان و بی‌خود دوری می‌کنم، زیرا کار آنها جنگ و جدل است.
برو بر گفت دانایان عمل کن
نه همچو احمقان مکر و دغل کن
هوش مصنوعی: به سخنان حکیمان عمل کن و مانند نادانان در فریب و نیرنگ رفتار نکن.
مرا باشد زبان چون نور روشن
ترا باشد زبان گفت الکن
هوش مصنوعی: من زبانی دارم که مانند نور روشنی است، اما تو زبانی داری که در صحبت کردن ناتوان است.
بمظهر گفته‌ام آنچه خدا گفت
که او در گوش جان من ندا گفت
هوش مصنوعی: من آنچه را که خدا گفت به تصویر کشیده‌ام؛ او در عمق جان من صدایی رازآلود را به گوشم رساند.
که من روشن ترم از نور خورشید
گرفته همچو عاشق ملک جاوید
هوش مصنوعی: من از نور خورشید نیز درخشان‌تر هستم، مانند عاشقی که به ملک جاوید دست یافته است.
من این مظهر بلفظ عام گفتم
گهی پخته و گه خود خام گفتم
هوش مصنوعی: من این مطلب را با زبان ساده بیان کردم، گاه به شکل کامل و گاه به صورت ناتمام.
که فهم خلق دروی خوش برآید
ز جهل و کبر خود بیرون درآید
هوش مصنوعی: شکلی از درک و فهم مردم خوب به وجود می‌آید زمانی که از نادانی و خودبزرگ‌بینی خود فاصله بگیرند.
وگرنه خود بالفاظ شریفش
همی گفتم که می‌آید حریفش
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه خودم با کلمات خوب و زیبا به شما می‌گفتم که حریفش خواهد آمد.
دل درویش ازو محروم ماند
به پیش خادم و مخدوم ماند
هوش مصنوعی: دل درویش از آن چیزهایی که حقش بود محروم ماند، در حالی که در برابر خادم و مخدوم قرار گرفت.
بچشم دانش اندر وی نظر کرد
همه عبّاد عالم را خبر کن
هوش مصنوعی: با چشم دانش به او نگاه کن و همه بندگان خدا را آگاه کن.
درو گم کرده‌ای من علم عالم
ز دور خویشتن تا دور آدم
هوش مصنوعی: تو علم و دانش را گم کرده‌ای، من از دوری خودم آگاه شده‌ام و به دور آدمی که عاشقش هستی نگاه می‌کنم.
تو ختم این معمّا کن که بسیار
سخن دارم من از اسرار دلدار
هوش مصنوعی: تو این سوال و راز را برایم روشن کن، زیرا من از احساسات و اسرار عشق بسیار می‌گویم.

حاشیه ها

کاملا مشخصه که این اشعار،سروده ی عطار نیست!
گفته:
"دویست و دو هزار و شصت بیت است
برای سالکان هر بیت بیت است"
طبق شرح عطار نوشته ی استاد بدیع الزمان فروزانفر ص 40،مجموع ابیات شیخ،44590 بیت است.
و نیز کل آثار او 10 است:9اثر منظوم و 1 اثر منثور.
در ضمن کسی که 202060 بیت شعر گفته باشه،چنین ابیات ضعیفی رو نمیگه.
پس معلومه که اینا انتساب غلطه.(رضا قلی خان هدایت 190 کتاب به عطار نسبت داده)