بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
گهنکارم ز فعل خود گنه کار
خداوندا توئی دانای اسرار
گنهکارم که فرمانت نبردم
ولیکن بادهٔ لطفت بخوردم
بکردی توبهٔ همچون نصوحا
بدادند جام معنیت مصفّا
تو گشتی پاک و معصوم و مطهر
گرفتی دامن اولاد حیدر
از آنکه شربت ایشان چشیدی
دوعالم پیش خود چون بیضه دیدی
ز مشرق تا بمغرب کو جوانی
که گوید همچو مظهر داستانی
اگر یک قطره از جامش کنی نوش
کنی تو هستی خود را فراموش
شوی واصل بدریای یقینی
اناالحق گوئی و منصور بینی
اگر از جام او نوشی تو باده
نگردی تو بگرد شیخ لاده
اگر از جام او داری تو نامی
بکن عطّار مسکین را سلامی
اگر از جام او داری تو شوقی
تو داری در معانیهاش ذوقی
اگر از جام او خوردی پیاله
نمیخواهی ز اعظم یک نواله
اگر از جام او داری تو لذّت
نهای با شافعی محتاج صحبت
اگر از جام او گردی تو سالک
ترا کاری نباشد خود به مالک
اگر از جام او گردی مکمّل
تو گردی فارغ ز گفتار حنبل
اگر از جام او نوشی بعالم
ببینی جملگی اسرار آدم
اگر از جام او نوشی بتحقیق
شود گفتار ما آن جات صدیق
ز مشرق تا بمغرب نام دارم
ز فضل او هزاران جام دارم
اگر از جام او نوشی بمعنی
نهند بر فرق تو صد تاج تقوی
اگر از جام او نوشی به اسرار
ببینی نور او در عین دیدار
اگر از جام او نوشی دمادم
تو را باشد سلیمانی و خاتم
اگر از جام او نوشی چو احمد
شریعت را بدانی همچو ابجد
اگر از جام او نوشی چو حیدر
دو عالم بیشکت گردد مسخّر
اگر از جام او نوشی حسن وار
خدا یار تو باشد در همه کار
اگر نوشی تو از جام حسینی
بظاهر هم بباطن نور عینی
اگر تو جام او نوشی چو سجّاد
تو باشی جان و روح جمله عبّاد
اگر تو جام او نوشی چو باقر
شود بر تو همه اسرار ظاهر
اگر تو جام او نوشی چو صادق
تو باشی بر تمام علم حاذق
اگر تو جام او نوشی چو کاظم
بمانی از بلای نفس سالم
اگر تو جام او نوشی رضا گوی
درا در دین و دنیا پیشوا گوی
اگر تو جام او نوشی تقی وار
شوی از خواب غفلت زود بیدار
اگر از جام او نوشی نقی بین
مبین خود دشمنان آل یاسین
اگر تو جام او نوشی چو عسکر
تو را قطره نماید حوض کوثر
اگر تو جام او نوشی چو مهدی
تو باشی در زمان خویش هادی
اگر تو جام او نوشی امینی
ظهور اولین و آخرینی
اگر تو جام او نوشی چو منصور
اناالحق گوئی و باشی همه نور
اگر تو جام او نوشی چو سلمان
محقّق گردی اندر عین عرفان
اگر تو جام او نوشی چوبوذر
ترا باشد مقام قرب قنبر
اگر تو جام او نوشی چو اشتر
شود شمشیر تو مانند آذر
اگر تو جام او نوشی چو مختار
چو ابراهیم اشتر باش سردار
اگر تو جام او نوشی چو حارث
شوی شمشیر بابش را تو وارث
اگر تو جام او نوشی چو عمّار
مسیّب بینی اندر عین این کار
اگر تو جام او نوشی چو مسلم
چو ز مجی از بلا باشی تو سالم
اگر تو جام او نوشی بایّام
ببینی بایزیدش را به بسطام
اگر تو جام او نوشی به آبی
تمامی علمها را خود جوابی
اگر تو جام او نوشی شوی مست
بگوئی عشق خوددر پیش ما هست
نبی این باده خورد و نعرهها زد
هزاران آتش اندر جان ما زد
نبی این باده خورد و حال ما گفت
طریق عاشقان را بر ملا گفت
نبی این باده خورد و گفت ای جان
چرا غافل شدی از شاه مردان
نبی این باده خورد و گفت اوداد
زسر بگذشتم و از پای آزاد
نبی این باده خورد و شادمان شد
به پیش عارفان اسرار خوان شد
نبی این باده خورد و بیخودی کرد
دلم را پر ز نور سرمدی کرد
نبی این باده خورد و گشت عاشق
ز دُرد بادهاش منصور عاشق
نبی این باده خورد و گفت والله
توئی در جان و دل بیدارو آگاه
نبی این باده خورد و جان فدا کرد
به اسرار خدایم آشنا کرد
نبی این باده خورد و گفت عطّار
توی اندر میان عاشقان یار
نبی این باده خورد و گفت مظهر
درون سالکان را کرد انور
نبی این باده خورد و رفت در راه
همی نالید و میگفت ای تو آگاه
نبی این باده خورد و دستها زد
سماع گرم را او با صفا زد
نبی این باده خورد و از چه درآمد
خروش و غلغل آن شه برآمد
همه گویند عشق این تخم کشته است
که حق او را بدست خودسرشته است
ز اسرارش همه دلها شود شاد
که داده خرمن هستی خود باد
ز اسرارش جهان آباد گردد
دل عشّاق دانا شاد گردد
ز اسرارش منوّر جان عاشق
که انور گشته زآن ایمان عاشق
ز اسرار تو مظهر گشته عارف
ازو آواز میآید که هاتف
تو هاتف را ندانی کو بغیب است
سر خود در گریبان کش که جیب است
ز جیب او همه اسرار دیدم
همه مُلک ومَلک عطّار دیدم
ز اسرارش همه دیدار دیدم
خدا را پیش آن دلدار دیدم
محمّد هست دلدار الهی
گواه پاکی او ماه و ماهی
شریعت با طریقت حقّ او دان
ظهور اوست اندر ذات ایشان
شریعت خانهٔ امن و امانست
طریقت راه قرب راستانست
حقیقت اصل وصل آن امین شد
چو نوری سوی ربّ العالمین شد
از آن می خورد هر کو مست حق شد
وجودش پاک و صافی چون ورق شد
از آن می هر که خورد او بی هوس شد
فغان و نالهٔ او چون جرس شد
وجود من پر از نور ولی جو
همی خواهم که گویم با تو نیکو
ولی ازدست این مشتی منافق
نمی گویم من این اسرار لایق
وگر گویند عطّار است رافض
هر آن کو این بگوید هست حایض
به پیشم کمتر از حیض زنان است
هر آن کس کو ورا خود این گمانست
دو و پانصد کتاب اولیا را
دوباره خواندهام هم انبیا را
دگر با اولیا بسیار بودم
حدیث اولیا چون جان شنودم
دگر احمد بحیدر راز گویم
ز اهل فضل کی اسرار جویم
مرا یاریست اندر پرده پنهان
کسی گوید که رو تو راز خود دان
دگر میگویدم آن یار برگو
باو کن ختم معنی این زمان تو
نبی اسرار و عرفان مرتضی شد
همی درجان منصور او خدا شد
همو معنیّ و آیات کلام است
ز غزّت بر محمّد او پیام است
امین کبریا چون جبرئیلست
بخلق و لطف و عصمت چون خلیل است
خدا او را ولیّ الله خوانده
برفعت مصطفایش شاه خوانده
بهر قرنی برون آید به لونی
ازو آباد میدان این دو کونی
محمّد با علی از نور ذاتند
درون جان عاشق خود حیاتند
خدا نور است و او نور خدای است
به شرعم این معانی مقتدایست
محمد از وجود خویش برخاست
تمام نور خود با نورش آراست
چو قطره سوی بحر آمد نکو شد
اناالحق گوی در معنی هم او شد
چه میگوئی تو ای فاضل بیا گو
برو انسان کامل را دعاگو
ز انسان نور تابد در معانی
تو از انسان کامل وا نمانی
حقیقت را درون جان ما بین
شریعت آستان آن سرا بین
دو عالم پیش من خود یک نگین است
به تحقیق و یقین دانم چنین است
من این دعوی ز اصل کار دارم
جهان را اندرو مردار دارم
من این دعوی بمعنی باز گویم
به پیش شاه خود این راز گویم
من این دعوی به دانا کی توانم
از آنکو گفت باشد در زبانم
مرا دعوی به غیری باشد ای یار
که او دو بین شده در عین پندار
مرا دعوی مُسلّم گشت در دین
که شرعم از محمّد هست تلقین
مرا دعوی رسد در کلّ آفاق
که هستم در معانیهای او طاق
مرا دعوی رسد کز وی بگویم
نشان پای او را من بجویم
بعمر خویش مدح کس نگفتم
دُری از بهر دنیا من نسفتم
مرا گنج معانی شد مُسخّر
بیمن همّت اولاد حیدر
مرا گنج معانی همنشین است
ترا استاد شیطان لعین است
مرا گنج معانی راهبر شد
ترا از این معانی گوش کر شد
مرا گنج معانی در درونست
به پیشم دین بیدینان زبونست
مرا گنج معانی بیشمار است
حضور ذوق من دیدار یار است
مرا گنج معانی هست در دل
کتبهایم شده فضل فضایم
مرا گنج معانی بی زوال است
تو را سرّ معانی قیل و قال است
مرا گنج معانی در قطار است
که اشترهای مستم بی مهار است
مرا گنج معانی در ظهور است
از آن این مظهر من گنج نور است
مرا گنج معانی بی کلید است
مگو کین از جنید و بایزید است
مرا گنج معانی رهنمایست
امیرالمؤمنینم پیشوای است
مرا گنج معانی در ضمیر است
ز اسرارم خوارج در زحیر است
مرا گنج معانی بس کبیر است
امیرالمؤمنینم دستگیر است
مرا گنج معانی خود زعشق است
نه جانم کوفه و مصر و دمشق است
مرا گنج معانی گفت برخیز
برو از جمع بیدینان بپرهیز
مرا گنج معانی مرتضایست
که او خود تاج و عین اولیایست
مرا گنج معانی در کتاب است
که نام یار من دروی خطاب است
مرا گنج معانی آن امام است
که او را جبرئیل از جان غلام است
مرا گنج معانی آن امیر است
که او جبّار اکبر را وزیر است
مرا گنج معانی جعفر آمد
که او باب علی را چون درآمد
مرا گنج معانی شاه داده است
چنانکه قبرش را ماه داده است
مرا گنج معانی جفر شاه است
که هر دو کون پیشش چون گیاه است
مرا گنج معانی نهج او شد
از آن گفتار من در دین نکوشد
مرا گنج معانی او بداده
منم خاک ره آن شاهزاده
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گهنکارم ز فعل خود گنه کار
خداوندا توئی دانای اسرار
هوش مصنوعی: من به خاطر اعمال خود گناهکارم، ای خداوند، تویی که به همه رازها آگاه هستی.
گنهکارم که فرمانت نبردم
ولیکن بادهٔ لطفت بخوردم
هوش مصنوعی: من گناهکارم که نتوانستم از دستورات تو پیروی کنم، اما از لطف و محبتت بهرهمند شدم.
بکردی توبهٔ همچون نصوحا
بدادند جام معنیت مصفّا
هوش مصنوعی: تو توبهای خالص و راستین کردی و به تو نوشیدنی معنوی خالصی عطا کردند.
تو گشتی پاک و معصوم و مطهر
گرفتی دامن اولاد حیدر
هوش مصنوعی: شما به مقام پاکیزگی و معصومیت رسیدی و از نژاد حیدر، دامن خود را برگرفتهای.
از آنکه شربت ایشان چشیدی
دوعالم پیش خود چون بیضه دیدی
هوش مصنوعی: پس از اینکه طعم شربت آنها را چشیدی، تمام دنیا را در مقابل خود مانند یک تخممرغ کوچک احساس کردی.
ز مشرق تا بمغرب کو جوانی
که گوید همچو مظهر داستانی
هوش مصنوعی: از شرق تا غرب زمین، آیا جوانی پیدا میشود که مانند مظهر توانایی و ظرفیت داستانگویی اینگونه سخن بگوید؟
اگر یک قطره از جامش کنی نوش
کنی تو هستی خود را فراموش
هوش مصنوعی: اگر یک قطره از آن جام را بنوشی، تمام وجودت را فراموش خواهی کرد.
شوی واصل بدریای یقینی
اناالحق گوئی و منصور بینی
هوش مصنوعی: به دریای یقین برو و با صدای بلند بگو "من حقیقت را میدانم" و در این راه به روشنفکری و حقگویی نائل میشوی.
اگر از جام او نوشی تو باده
نگردی تو بگرد شیخ لاده
هوش مصنوعی: اگر از شراب او بنوشی، دیگر مست نخواهی شد و به دور خود نمیچرخانی.
اگر از جام او داری تو نامی
بکن عطّار مسکین را سلامی
هوش مصنوعی: هرگاه از شراب عشق او نامی ببری، برای عطار مسکین السلامی بفرست.
اگر از جام او داری تو شوقی
تو داری در معانیهاش ذوقی
هوش مصنوعی: اگر علاقهای به نوشیدن از جام او (محبت یا علم) داری، باید از عمق معانی و مفاهیم آن لذت ببری.
اگر از جام او خوردی پیاله
نمیخواهی ز اعظم یک نواله
هوش مصنوعی: اگر به لطف و محبت او یک بار بچشی، دیگر چیزی بیشتر از آن نمیخواهی و نیازت برطرف میشود.
اگر از جام او داری تو لذّت
نهای با شافعی محتاج صحبت
هوش مصنوعی: اگر از نوشیدنی او لذتی نمیبری، به گفت و گوی شافعی نیاز نداری.
اگر از جام او گردی تو سالک
ترا کاری نباشد خود به مالک
هوش مصنوعی: اگر دائماً از نعمتهای الهی بهرهمند شوی، دیگر نیازی به تلاشهای خود نخواهی داشت و همه چیز به خودی خود به سامان میرسد.
اگر از جام او گردی مکمّل
تو گردی فارغ ز گفتار حنبل
هوش مصنوعی: اگر از نوشیدنی او بنوشی، کامل و بینیاز خواهی شد و از گفتارهای بیفایده آزاد خواهی بود.
اگر از جام او نوشی بعالم
ببینی جملگی اسرار آدم
هوش مصنوعی: اگر از شراب او بنوشی، تمام رازهای بشر را در دنیا خواهی دید.
اگر از جام او نوشی بتحقیق
شود گفتار ما آن جات صدیق
هوش مصنوعی: اگر از جام او بنوشی، بیتردید سخنان ما آنجا راست و درست خواهد بود.
ز مشرق تا بمغرب نام دارم
ز فضل او هزاران جام دارم
هوش مصنوعی: از شرق تا غرب، به خاطر نعمتهای او، نام و یاد او به اندازه هزاران جام در دل دارم.
اگر از جام او نوشی بمعنی
نهند بر فرق تو صد تاج تقوی
هوش مصنوعی: اگر از جام عشق الهی سیراب شوی، به تو مقام و ارزش بالایی خواهد رسید که مانند صد تاج تقوی بر سر تو خواهد بود.
اگر از جام او نوشی به اسرار
ببینی نور او در عین دیدار
هوش مصنوعی: اگر از جام عشق او بنوشی، میتوانی در هنگام دیدن او، نور و حقیقتش را درک کنی.
اگر از جام او نوشی دمادم
تو را باشد سلیمانی و خاتم
هوش مصنوعی: اگر از می او همیشه بنوشی، تو هم مانند سلیمان و دارای حکمت و قدرت خواهی بود.
اگر از جام او نوشی چو احمد
شریعت را بدانی همچو ابجد
هوش مصنوعی: اگر از لیوان او بنوشی، مانند احمد شریعت، به مراتب علم و فهم خود را خواهید شناخت و درکی عمیق از حقیقت خواهید داشت.
اگر از جام او نوشی چو حیدر
دو عالم بیشکت گردد مسخّر
هوش مصنوعی: اگر از جام او بنوشی، مثل حیدر (علی) که دو جهان را در اختیار دارد، قطعا همه چیز زیر نفوذ تو خواهد بود.
اگر از جام او نوشی حسن وار
خدا یار تو باشد در همه کار
هوش مصنوعی: اگر از نوشیدنی او بنوشی، به زیبایی خداوند در کنار تو خواهد بود و در همه کارها یار و یاور تو خواهد شد.
اگر نوشی تو از جام حسینی
بظاهر هم بباطن نور عینی
هوش مصنوعی: اگر تو از جام حسینی بنوشی، حتی اگر ظاهرش معمولی باشد، در باطنش نور و روشنی واقعی وجود دارد.
اگر تو جام او نوشی چو سجّاد
تو باشی جان و روح جمله عبّاد
هوش مصنوعی: اگر تو از جام عشق او بنوشی، مانند سجّاد خواهی بود و جان و روح تمام بندگان را در خود خواهی داشت.
اگر تو جام او نوشی چو باقر
شود بر تو همه اسرار ظاهر
هوش مصنوعی: اگر تو از آن نوشیدنی خاص بنوشی، همه رازها بر تو آشکار میشود و مانند باقر (شخصیت بزرگ و دانا) خواهی شد.
اگر تو جام او نوشی چو صادق
تو باشی بر تمام علم حاذق
هوش مصنوعی: اگر تو از جام او بنوشی، و راستگو باشی، بر تمام دانشها و فنون تسلط خواهی یافت.
اگر تو جام او نوشی چو کاظم
بمانی از بلای نفس سالم
هوش مصنوعی: اگر تو همواره از گناه و خواستههای نفسانی خود دوری کنی و مانند کاظم (شخصی که صبر و استقامت دارد) باشی، در این صورت از آسیبهای ناشی از تمایلات نفسانی در امان خواهی ماند.
اگر تو جام او نوشی رضا گوی
درا در دین و دنیا پیشوا گوی
هوش مصنوعی: اگر تو از جام او بنوشی، در دین و دنیا بگو که او پیشوای ماست.
اگر تو جام او نوشی تقی وار
شوی از خواب غفلت زود بیدار
هوش مصنوعی: اگر تو از این جام بنوشی، مانند تقی که بیدار شده است، از خواب غفلت خارج میگردی و سریعاً هوشیار میشوی.
اگر از جام او نوشی نقی بین
مبین خود دشمنان آل یاسین
هوش مصنوعی: اگر از جام عشق او بنوشی، به روشنی میبینی که دشمنان آل یاسین (گروهی از حاکمان و مخالفان) چه کسانی هستند.
اگر تو جام او نوشی چو عسکر
تو را قطره نماید حوض کوثر
هوش مصنوعی: اگر تو از شراب او بنوشی، مانند سربازی خواهی بود که حوض کوثر برایت جلوهگر میشود.
اگر تو جام او نوشی چو مهدی
تو باشی در زمان خویش هادی
هوش مصنوعی: اگر تو از آن جام بنوشی، مانند مهدی خواهی بود که در زمان خود، راهنمای دیگران هست.
اگر تو جام او نوشی امینی
ظهور اولین و آخرینی
هوش مصنوعی: اگر تو از جام او بنوشی، در حقیقت به مقام والایی دست مییابی که ابتدا و انتهایی ندارد.
اگر تو جام او نوشی چو منصور
اناالحق گوئی و باشی همه نور
هوش مصنوعی: اگر تو از جام محبوب بنوشی، مانند منصور به حقیقت پی خواهی برد و در تمام وجودت نور و روشنی خواهد بود.
اگر تو جام او نوشی چو سلمان
محقّق گردی اندر عین عرفان
هوش مصنوعی: اگر تو از تجربیات و علم او بهرهمند شوی، همانند سلمان که در درک و شناخت عمیق حقیقت موفق بود، به درک واقعیتری از عرفان دست پیدا خواهی کرد.
اگر تو جام او نوشی چوبوذر
ترا باشد مقام قرب قنبر
هوش مصنوعی: اگر تو از جام او بنوشی، چوب و درخت برایت تبدیل به جایگاه نزدیک به قنبر خواهد شد.
اگر تو جام او نوشی چو اشتر
شود شمشیر تو مانند آذر
هوش مصنوعی: اگر تو از جام او بنوشی، مانند شتر حالتی میگیری و شمشیر تو به مانند آتش خواهد شد.
اگر تو جام او نوشی چو مختار
چو ابراهیم اشتر باش سردار
هوش مصنوعی: اگر تو مانند مختار و ابراهیم، که فرماندهان معروفی هستند، نوشیدنی او را بنوشی، باید همچون آنها قدرتمند و با اراده باشی.
اگر تو جام او نوشی چو حارث
شوی شمشیر بابش را تو وارث
هوش مصنوعی: اگر تو از شراب عشق او بهرهمند شوی، مانند حارث که بر اساس ارث و میراثی که از پدرش دارد، به مقام و جایگاهی دست پیدا میکنی که به تو تعلق دارد.
اگر تو جام او نوشی چو عمّار
مسیّب بینی اندر عین این کار
هوش مصنوعی: اگر تو مانند عمّار مسیّب از جام او بنوشی، در این کار به شگفتی و حیرت میافتی.
اگر تو جام او نوشی چو مسلم
چو ز مجی از بلا باشی تو سالم
هوش مصنوعی: اگر تو از جام او بنوشی، مانند یک مسلمان، از بلایا در امان خواهی بود.
اگر تو جام او نوشی بایّام
ببینی بایزیدش را به بسطام
هوش مصنوعی: اگر تو از جام او بنوشی، روزگاری را خواهی دید که بایزید در بسطام بوده است.
اگر تو جام او نوشی به آبی
تمامی علمها را خود جوابی
هوش مصنوعی: اگر تو از آن جام بنوشی، همه علمها را در خود مییابی و به تمامی سوالات پاسخ خواهی داد.
اگر تو جام او نوشی شوی مست
بگوئی عشق خوددر پیش ما هست
هوش مصنوعی: اگر تو از آن جام بنوشی، و مست شوی، آنگاه عشق خود را در برابر ما ابراز خواهی کرد.
نبی این باده خورد و نعرهها زد
هزاران آتش اندر جان ما زد
هوش مصنوعی: پیامبر این شراب را نوشید و صدای نعرهاش بلند شد و هزاران آتش در وجود ما شعلهور کرد.
نبی این باده خورد و حال ما گفت
طریق عاشقان را بر ملا گفت
هوش مصنوعی: پیامبر این شراب را نوشید و حال ما را بیان کرد و مسیر عاشقان را به وضوح توضیح داد.
نبی این باده خورد و گفت ای جان
چرا غافل شدی از شاه مردان
هوش مصنوعی: پیام این بیت به ما میگوید که پیامبر از شراب معنوی نوشید و سپس به ما یادآوری میکند که چرا از بزرگان و مردان الهی غافل هستیم. به نوعی، از ما میخواهد که به اهمیت و آگاهی از شخصیتهای بزرگ و بافضیلت زندگیمان توجه کنیم و از غفلت دور باشیم.
نبی این باده خورد و گفت اوداد
زسر بگذشتم و از پای آزاد
هوش مصنوعی: پیامبر این شراب را نوشید و گفت: من از دل و آرامش خود عبور کردم و از بندهای زندگی آزاد شدم.
نبی این باده خورد و شادمان شد
به پیش عارفان اسرار خوان شد
هوش مصنوعی: پیامبر این نوشیدنی را نوشید و شاد و خوشحال شد، و به جمع عارفانی که به رازها آگاهند پیوست.
نبی این باده خورد و بیخودی کرد
دلم را پر ز نور سرمدی کرد
هوش مصنوعی: پیامبر این نوشیدنی را نوشید و از خود بیخود شد؛ دلم را پر از نور جاودانی کرد.
نبی این باده خورد و گشت عاشق
ز دُرد بادهاش منصور عاشق
هوش مصنوعی: پیامبر از این شراب نوشید و عاشق شد، و عشق او به این باده، منصور را نیز عاشق کرد.
نبی این باده خورد و گفت والله
توئی در جان و دل بیدارو آگاه
هوش مصنوعی: پیام این بیت میگوید که پیامبر این نوشیدنی را چشید و به وضوح بیان کرد که تو در درون جان و دل بیدار و آگاه هستی.
نبی این باده خورد و جان فدا کرد
به اسرار خدایم آشنا کرد
هوش مصنوعی: پیامبر این نوشیدنی را نوشید و جانش را در راه آن فدای کرد و به رازهای الهی آشنا شد.
نبی این باده خورد و گفت عطّار
توی اندر میان عاشقان یار
هوش مصنوعی: پ Prophet این شراب را نوشید و گفت: ای عطّار! تو در دل عاشقان، یار را پیدا کردهای.
نبی این باده خورد و گفت مظهر
درون سالکان را کرد انور
هوش مصنوعی: پیامبر این نوشیدنی را نوشید و گفت که جلوهگاه درون سالکان را به سوی هدایت تغییر داد.
نبی این باده خورد و رفت در راه
همی نالید و میگفت ای تو آگاه
هوش مصنوعی: پیامبر این نوشیدنی را نوشید و در مسیر به راه خود ادامه داد، در حالی که به شدت ناله میکرد و میگفت: ای تو که همه چیز را میدانی.
نبی این باده خورد و دستها زد
سماع گرم را او با صفا زد
هوش مصنوعی: پیامبر این شراب را نوشید و با شادی و نشاط شروع به رقص و سرور کرد.
نبی این باده خورد و از چه درآمد
خروش و غلغل آن شه برآمد
هوش مصنوعی: پیامبر این نوشیدنی را نوشید و به همین دلیل صدای خروش و غوغای آن پادشاه بلند شد.
همه گویند عشق این تخم کشته است
که حق او را بدست خودسرشته است
هوش مصنوعی: همه میگویند که عشق مانند دانهای است که توسط خداوند با دقت و البته به دلخواه خود، کاشته شده است.
ز اسرارش همه دلها شود شاد
که داده خرمن هستی خود باد
هوش مصنوعی: با فاش شدن رازهای او، دلها شاد میشوند؛ زیرا او به دیگران از وجود خود نعمت بخشیده است.
ز اسرارش جهان آباد گردد
دل عشّاق دانا شاد گردد
هوش مصنوعی: به وسیلهی اسرار عشق، قلبهای عاشقان با دانش و فهم شاداب و شاد میشود و جهان رونق مییابد.
ز اسرارش منوّر جان عاشق
که انور گشته زآن ایمان عاشق
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر ایمان عمیق و درک خاصی که از اسرار عشق دارد، پرنور و روشن شده است.
ز اسرار تو مظهر گشته عارف
ازو آواز میآید که هاتف
هوش مصنوعی: از رمز و راز تو آگاه شده، عارف به این نتیجه رسیده که از جانب تو ندایی میرسد.
تو هاتف را ندانی کو بغیب است
سر خود در گریبان کش که جیب است
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی چه کسی در پس پرده حقیقت را میبیند، به جای اینکه نگران باشی، به درون خودت توجه کن و ببین که چه چیزی در دل و ضمیرت نهفته است.
ز جیب او همه اسرار دیدم
همه مُلک ومَلک عطّار دیدم
هوش مصنوعی: از جیب او همه رازها را دیدم و تمام سلطنت و فرمانروایی عطّار را مشاهده کردم.
ز اسرارش همه دیدار دیدم
خدا را پیش آن دلدار دیدم
هوش مصنوعی: من در اسرار او غوطهور شدم و خدا را در کنار معشوقهام ملاقات کردم.
محمّد هست دلدار الهی
گواه پاکی او ماه و ماهی
هوش مصنوعی: محمد، دلبر الهی است و پاکی او بهسان ماه و ماهی درخشان و بینقص است.
شریعت با طریقت حقّ او دان
ظهور اوست اندر ذات ایشان
هوش مصنوعی: قانون دین با سیر و سلوک واقعی او به وجود و ظهورش در ذات آنها مرتبط است.
شریعت خانهٔ امن و امانست
طریقت راه قرب راستانست
هوش مصنوعی: شریعت به عنوان یک چارچوب قانونی و اخلاقی، محیطی امن و مطمئن را فراهم میکند، در حالی که طریقت به معنای راه و روش نزدیک شدن به حقیقت و معنویت است.
حقیقت اصل وصل آن امین شد
چو نوری سوی ربّ العالمین شد
هوش مصنوعی: حقیقت، اصل و ریشه ی اتصال به خداوند است و مانند نوری در مسیر پروردگار عالمیان درخشید.
از آن می خورد هر کو مست حق شد
وجودش پاک و صافی چون ورق شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از آن مینوشد که او را به حقیقت بکشاند، وجودش پاک و زلال میشود، مانند کاغذی صاف و بدون لکه.
از آن می هر که خورد او بی هوس شد
فغان و نالهٔ او چون جرس شد
هوش مصنوعی: هر کس که از آن می نوشید، دیگر هیچ آرزویی ندارد و ناله و فریاد او مانند صدای زنگ است.
وجود من پر از نور ولی جو
همی خواهم که گویم با تو نیکو
هوش مصنوعی: من همواره از درون سرشار از نور و روشنیام، ولی میخواهم با تو به نیکی و به روشنی سخن بگویم.
ولی ازدست این مشتی منافق
نمی گویم من این اسرار لایق
هوش مصنوعی: اما به خاطر این گروه از دو-facedها، من این رازها را نمیگویم.
وگر گویند عطّار است رافض
هر آن کو این بگوید هست حایض
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید عطّار، رافضی است، باید بگوییم که هر کس این جمله را بگوید، خودش دچار نقص است.
به پیشم کمتر از حیض زنان است
هر آن کس کو ورا خود این گمانست
هوش مصنوعی: هر کسی که خود را بالاتر از من میداند، در حقیقت کمارزشتر از زنانی است که در ایام عادت ماهانه قرار دارند.
دو و پانصد کتاب اولیا را
دوباره خواندهام هم انبیا را
هوش مصنوعی: من دو هزار و پانصد کتاب از اولیا و انبیا را دوباره مطالعه کردهام.
دگر با اولیا بسیار بودم
حدیث اولیا چون جان شنودم
هوش مصنوعی: من بارها با اهل معرفت صحبت کردهام و وقتی داستانهای آنها را میشنوم، حس میکنم که تمام وجودم با آنها همنوا است.
دگر احمد بحیدر راز گویم
ز اهل فضل کی اسرار جویم
هوش مصنوعی: در اینجا فردی میگوید که اکنون میخواهد از احمد و علی سخن بگوید و اعتراف میکند که از اهل علم و فضل چیزی نمیتواند بیاموزد و از آنها به دنبال اسرار و دانستنیهای عمیق نمیگردد. این بیان، نشاندهنده نوعی ناامیدی یا بیاعتنایی به جستجوی دانش از دیگران است.
مرا یاریست اندر پرده پنهان
کسی گوید که رو تو راز خود دان
هوش مصنوعی: من یک یاری دارم که در پنهان و گمنامی به من کمک میکند؛ کسی که به من میگوید که خودت را بشناس و به اسرار خود آگاه باش.
دگر میگویدم آن یار برگو
باو کن ختم معنی این زمان تو
هوش مصنوعی: یار دیگری به من میگوید که این لحظه را با او به پایان برسان، و از تو بخواه که معنای این زمان را به او منتقل کنی.
نبی اسرار و عرفان مرتضی شد
همی درجان منصور او خدا شد
هوش مصنوعی: نبی اسرار و دانشهای عرفانی، به مرتضی (علی علیهالسلام) تعلق دارد و در حقیقت، منصور (یعنی امام حسین) به خدا نزدیک شده است.
همو معنیّ و آیات کلام است
ز غزّت بر محمّد او پیام است
هوش مصنوعی: او همان معنای عمیق و آیات الهی است که به خاطر عظمتش، پیام فرستاده شده به محمد است.
امین کبریا چون جبرئیلست
بخلق و لطف و عصمت چون خلیل است
هوش مصنوعی: امین کبریا همانند جبرئیل در نیکوکاری و مهربانی به مردم میپردازد و مانند خلیل (ابراهیم) در پاکی و معصومیت شناخته میشود.
خدا او را ولیّ الله خوانده
برفعت مصطفایش شاه خوانده
هوش مصنوعی: خدا او را دوست و سرپرست خود نامیده و به خاطر مقام بلندش او را پادشاه خطاب کرده است.
بهر قرنی برون آید به لونی
ازو آباد میدان این دو کونی
هوش مصنوعی: به هر دلیلی، در هر دورهای، چیزی به عنوان نشانهای خاص نمایان میشود که تأثیر زیادی بر جهان اطراف میگذارد و به رونق یا آبادانی زمین و زمان کمک میکند.
محمّد با علی از نور ذاتند
درون جان عاشق خود حیاتند
هوش مصنوعی: محمد و علی از نور حقیقی و وجودی هستند و در وجود جان عاشقان، زندگی و حیات دارند.
خدا نور است و او نور خدای است
به شرعم این معانی مقتدایست
هوش مصنوعی: خداوند نور است و او منبع نور الهی است، و در حقیقت، این معانی راهنمای من هستند.
محمد از وجود خویش برخاست
تمام نور خود با نورش آراست
هوش مصنوعی: محمد از وجود خود به پا خاست و تمام روشناییاش را با نور خود زینت بخشید.
چو قطره سوی بحر آمد نکو شد
اناالحق گوی در معنی هم او شد
هوش مصنوعی: وقتی که قطرهای به دریا میپیوندند، به زیبایی و ارزش واقعی خود دست پیدا میکند و در حقیقت، در معنا به همان دریا تبدیل میشود.
چه میگوئی تو ای فاضل بیا گو
برو انسان کامل را دعاگو
هوش مصنوعی: ای عالم بزرگ، چه میگویی؟ بیا و برو تا انسان کامل را دعا کن.
ز انسان نور تابد در معانی
تو از انسان کامل وا نمانی
هوش مصنوعی: از وجود انسان، نور و روشنی در معانی تو میتابد و نباید از انسان کامل دور شوی.
حقیقت را درون جان ما بین
شریعت آستان آن سرا بین
هوش مصنوعی: حقیقت را در درون وجود خود جستجو کن و قوانین و آیینهای الهی را در دروازه آن حقیقت مشاهده کن.
دو عالم پیش من خود یک نگین است
به تحقیق و یقین دانم چنین است
هوش مصنوعی: هر دو جهان برای من مانند یک نگین ارزشمند است و من به راستي و با اطمینان میدانم که این حقیقت دارد.
من این دعوی ز اصل کار دارم
جهان را اندرو مردار دارم
هوش مصنوعی: من از ریشهی این موضوع صحبت میکنم و چون بر روی این دنیا تسلط دارم، آن را خودم کنترل میکنم.
من این دعوی بمعنی باز گویم
به پیش شاه خود این راز گویم
هوش مصنوعی: من این ادعا را به وضوح بیان میکنم و این راز را به پیشگاه پادشاه خود میگویم.
من این دعوی به دانا کی توانم
از آنکو گفت باشد در زبانم
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم از چیزی صحبت کنم که تنها در زبان یک شخص دانا بیان شده است؟
مرا دعوی به غیری باشد ای یار
که او دو بین شده در عین پندار
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو به کسی دیگر وابسته شدهای و دلبستهاش شدهای، در حالی که او در واقعیت چیزی جز یک خیال برایت نیست.
مرا دعوی مُسلّم گشت در دین
که شرعم از محمّد هست تلقین
هوش مصنوعی: من به این نتیجه رسیدم که در دین، باور و مذهب من از تعالیم محمد به ارث رسیده است.
مرا دعوی رسد در کلّ آفاق
که هستم در معانیهای او طاق
هوش مصنوعی: من ادعایی در تمام جهان دارم که در عمق معانی او نقطه قوتی هستم.
مرا دعوی رسد کز وی بگویم
نشان پای او را من بجویم
هوش مصنوعی: من میگویم که به خاطر او، در پی نشان پای او میگردم.
بعمر خویش مدح کس نگفتم
دُری از بهر دنیا من نسفتم
هوش مصنوعی: من هرگز به خاطر دنیا کسی را ستایش نکردم و حتی یک دانه از عمرم را به این کار اختصاص ندادم.
مرا گنج معانی شد مُسخّر
بیمن همّت اولاد حیدر
هوش مصنوعی: من به برکت تلاش و همت فرزندان امام علی (ع)، به دریای معانی و دانش دست یافتم.
مرا گنج معانی همنشین است
ترا استاد شیطان لعین است
هوش مصنوعی: من به گنجینهای از معانی و فهم عمیق دسترسی دارم، اما تو به راه و تجربهای فریبنده و گمراهکننده وابستهای.
مرا گنج معانی راهبر شد
ترا از این معانی گوش کر شد
هوش مصنوعی: من به ثروتی از معانی دست یافتهام که مرا راهنمایی میکند، در حالی که تو از این معانی بیخبر و ناآگاه ماندهای.
مرا گنج معانی در درونست
به پیشم دین بیدینان زبونست
هوش مصنوعی: درون من گنجینهای از معانی و مفاهیم نهفته است، اما دین افرادی که بدون اعتقاد هستند، در نظر من بیارزش و حقیر است.
مرا گنج معانی بیشمار است
حضور ذوق من دیدار یار است
هوش مصنوعی: من دارای گنجینهای از معانی فراوان هستم و لذت من در ملاقات با دوست عزیزم نهفته است.
مرا گنج معانی هست در دل
کتبهایم شده فضل فضایم
هوش مصنوعی: در دل کتابهایم، معنایی عمیق و ارزشمند نهفته است که فضیلتی را در من ایجاد کرده است.
مرا گنج معانی بی زوال است
تو را سرّ معانی قیل و قال است
هوش مصنوعی: من دارای گنجینهای از معانی هستم که هرگز تمام نمیشود، اما تو فقط به راز و رمزهای بیهوده و بحث و جدل مشغولی.
مرا گنج معانی در قطار است
که اشترهای مستم بی مهار است
هوش مصنوعی: من دارای گنجینهای از معانی هستم که مانند شترهای سرکش و بیاهنگ، در حال حرکت و بیوقفه هستند.
مرا گنج معانی در ظهور است
از آن این مظهر من گنج نور است
هوش مصنوعی: من پر از معانی و مفاهیمی هستم که در دلم نهفتهاند و این مظهر من، مانند یک گنج از نور و روشنایی است.
مرا گنج معانی بی کلید است
مگو کین از جنید و بایزید است
هوش مصنوعی: من به گنجینهای از معانی دست یافتهام که به هیچ کلیدی نیاز ندارد؛ نگو که این از جنید و بایزید است.
مرا گنج معانی رهنمایست
امیرالمؤمنینم پیشوای است
هوش مصنوعی: معنای این بیت این است که من به معانی عمیق و ارزشمند دسترسی دارم و الگوی من در زندگی، امیرالمؤمنین است که به عنوان رهبر و پیشوای من شناخته میشود.
مرا گنج معانی در ضمیر است
ز اسرارم خوارج در زحیر است
هوش مصنوعی: در درون من مجموعهای از معانی و رازها نهفته است که دشمنان و مخالفانم از آن بیخبرند.
مرا گنج معانی بس کبیر است
امیرالمؤمنینم دستگیر است
هوش مصنوعی: من دارای معانی و دانش بسیار زیادی هستم و ولی در این راه نیاز به کمک و هدایت حضرت علی (ع) دارم.
مرا گنج معانی خود زعشق است
نه جانم کوفه و مصر و دمشق است
هوش مصنوعی: من گنجینهای از معانی دارم که ریشه در عشق دارد و نه مانند جانم که در مکانهایی مثل کوفه، مصر و دمشق باشد.
مرا گنج معانی گفت برخیز
برو از جمع بیدینان بپرهیز
هوش مصنوعی: گنجینهای از معانی به من اشاره کرد که از تودهی بیدینها دور شوم و از آنها دوری کنم.
مرا گنج معانی مرتضایست
که او خود تاج و عین اولیایست
هوش مصنوعی: من خزانهای از معانی دارم که مانند مرتضی است و او خود، هم تاج و هم نشانه اولیای الهی به شمار میرود.
مرا گنج معانی در کتاب است
که نام یار من دروی خطاب است
هوش مصنوعی: من در کتابی گنجینهای از معانی دارم که در آن نام یارم به عنوان درویش یاد شده است.
مرا گنج معانی آن امام است
که او را جبرئیل از جان غلام است
هوش مصنوعی: معنی این بیت به صورت روان به طور کلی میتواند بیانگر این باشد که من به معانی و مفاهیم عمیق و با ارزش سخنان و شخصیت آن امام دسترسی دارم و این توانایی به واسطه جبرئیل، فرشته الهی، است که از جان و روح من نشأت میگیرد.
مرا گنج معانی آن امیر است
که او جبّار اکبر را وزیر است
هوش مصنوعی: معنای این بیت اشاره به این دارد که گنجینهای از معانی و دانش در اختیار من است که متعلق به شخصی برجسته و قدرتمند است که خود، نزد یکی از بزرگترین شخصیتهای جامعه، مقام و منزلت والایی دارد. به عبارت دیگر، من به منابع و اطلاعات ارزشمندی دسترسی دارم که اعتبار و اهمیت آن به شخصیت تاثیرگذار و مهمی نسبت دارد.
مرا گنج معانی جعفر آمد
که او باب علی را چون درآمد
هوش مصنوعی: برای من گنجینهای از معانی به وجود آمده است، چون جعفر (ابن محمد) به خانه علی (علی بن ابیطالب) وارد شد.
مرا گنج معانی شاه داده است
چنانکه قبرش را ماه داده است
هوش مصنوعی: خداوند به من گنجینهای از معانی و مفاهیم ارزنده عطا کرده است، درست مانند اینکه او به قبر خود نور و روشنی بخشیده است.
مرا گنج معانی جفر شاه است
که هر دو کون پیشش چون گیاه است
هوش مصنوعی: من دارای یک گنجینه از معانی و دانش هستم که به اندازه جفر شاه ارزشمند است و در مقابل او، زمین و آسمان هیچ هستند و مانند گیاهانی ساده جلوه میکنند.
مرا گنج معانی نهج او شد
از آن گفتار من در دین نکوشد
هوش مصنوعی: از آن گفتاری که من داشتم، معانی عمیقی برایم پدید آمد و در حقیقت، آن گفتار به من کمک کرد تا در دین به شناخت و درک بهتری برسم.
مرا گنج معانی او بداده
منم خاک ره آن شاهزاده
هوش مصنوعی: من به منبعی از معانی و مفاهیم ارزشمند دست یافتهام و خود را سجدهکننده و خدمتگزار آن شاهزاده میدانم.
حاشیه ها
1398/05/08 18:08
حسینی
این بیت:
اگر از جام او گردی مکمّل تو گردی فارغ ز گفتار حنبل
مصراع دوم باید به جای «ز»، «از» باشه تا درست در بیاد