حکایت مردی که پسر جوانش به چاه افتاد
در ده ما بود برنایی چو ماه
اوفتاد آن ماه یوسفوش به چاه
در زبر افتاد خاک او را بسی
عاقبت ز آنجا بر آوردش کسی
خاک بر وی گشته بود و روزگار
با دو دم آورده بودش کار و بار
آن نکو سیرت محمد نام بود
تا بدان عالم ازو یک گام بود
چون پدر دیدش چنان، گفت ای پسر
ای چراغ چشم وای جان پدر
ای محمد، با پدر لطفی بکن
یک سخن گو، گفت آخر کو سخن
کو محمد، کو پسر، کو هیچ کس
این بگفت و جان بداد، این بود و بس
درنگر ای سالک صاحب نظر
تا محمد کو و آدم، درنگر
آدم آخر کو و ذریات کو
نام جزویات و کلیات کو
کو زمین، کو کوه و دریا، کو فلک
کو پری، کو دیو و مردم ،کو ملک
کو کنون آن صد هزاران تن زخاک
کو کنون آن صد هزاران جان پاک
کو به وقت جان بدادن پیچ پیچ
کو کسی، کو جان و تن، کو هیچهیچ
هر دو عالم را و صد چندان که هست
گر بسایی و ببیزی آنک هست
چون سرای پیچ پیچ آید ترا
با سر غربال هیچ آید ترا
بیان وادی استغنا: بعد ازین وادی استغنا بودگفتار یوسف همدان دربارهٔ عالم وجود: یوسف همدان که چشم راه داشت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در ده ما بود برنایی چو ماه
اوفتاد آن ماه یوسفوش به چاه
هوش مصنوعی: در ده ما، جوانی زیبا مانند ماه بود، اما به ناگاه آن جوان زیبا چون یوسف به چاه افتاد.
در زبر افتاد خاک او را بسی
عاقبت ز آنجا بر آوردش کسی
هوش مصنوعی: او در خاک افتاده بود، اما در نهایت کسی او را از آنجا برداشت.
خاک بر وی گشته بود و روزگار
با دو دم آورده بودش کار و بار
هوش مصنوعی: او در وضعیت بدی قرار داشت و روزگار به خاطر دو مشکل، زندگیاش را به سختی پیش میبرد.
آن نکو سیرت محمد نام بود
تا بدان عالم ازو یک گام بود
هوش مصنوعی: محمد با سیرت نیکو و خوبش شناخته میشود، و این ویژگی او منجر به این شده که در این جهان، قدمی از او برداشته نشده باشد.
چون پدر دیدش چنان، گفت ای پسر
ای چراغ چشم وای جان پدر
هوش مصنوعی: پدر وقتی او را اینگونه دید، گفت: ای پسر، تو روشنی چشمان من هستی و جانی برای پدرم.
ای محمد، با پدر لطفی بکن
یک سخن گو، گفت آخر کو سخن
هوش مصنوعی: ای محمد، با پدر مهربانی کن و یک حرفی بزن، اما او گفت: کجاست آن حرف که بزنی؟
کو محمد، کو پسر، کو هیچ کس
این بگفت و جان بداد، این بود و بس
هوش مصنوعی: که در جستجوی محمد و پسرش و دیگران بود، اما در نهایت جانش را داد و دیگر هیچ باقی نماند.
درنگر ای سالک صاحب نظر
تا محمد کو و آدم، درنگر
هوش مصنوعی: ای سالک، با درایت و بینش خود به دقت نگاه کن که محمد (ص) و آدم (ع) کجا هستند و چه جایگاهی دارند.
آدم آخر کو و ذریات کو
نام جزویات و کلیات کو
هوش مصنوعی: آدم آخر یعنی آخرین انسان، و ذریات یعنی فرزندان یا نسلها. در واقع ما به دنبال شناخت فرد نهایی و نسلهای او هستیم، اما نام و نشانی از جزئیات و کلیات این داستان در دست نیست.
کو زمین، کو کوه و دریا، کو فلک
کو پری، کو دیو و مردم ،کو ملک
هوش مصنوعی: کجاست زمین، کجاست کوه و دریا؟ کجاست آسمان و پری، کجاست دیو و انسان، کجاست ملک؟
کو کنون آن صد هزاران تن زخاک
کو کنون آن صد هزاران جان پاک
هوش مصنوعی: کجاست آن همه انسانها که از خاک برخاستند و کجاست آن هزاران روح پاک که در این دنیا وجود داشتند؟
کو به وقت جان بدادن پیچ پیچ
کو کسی، کو جان و تن، کو هیچهیچ
هوش مصنوعی: که در هنگام مرگ، کسی نیست که در حال نفرت و درماندگی در جستجوی کمک باشد؛ نه کسی که جانش را بدهد و نه کسی که حتی به چیزی توجه کند.
هر دو عالم را و صد چندان که هست
گر بسایی و ببیزی آنک هست
هوش مصنوعی: اگر تمام عالم و حتی بیشتر از آن را به خاطر کسی که وجود دارد، بوسه بزنی و محبت کنی، ارزش و اهمیت او به این محبت و عشق افزوده میشود.
چون سرای پیچ پیچ آید ترا
با سر غربال هیچ آید ترا
هوش مصنوعی: زمانی که به جایی با پیچ و خمهای زیاد وارد میشوی، هیچچیز برای تو روشن و قابل فهم نخواهد بود.