گنجور

حکایت عاشقی که قصد کشتن معشوق بیمار را کرد

بود عالی همتی صاحب کمال
گشت عاشق بر یکی صاحب جمال
از قضا معشوق آن دل داده مرد
شد چو شاخ خیزران باریک و زرد
روز روشن بر دلش تاریک شد
مرگش از دور آمد و نزدیک شد
مرد عاشق را خبر دادند از آن
کاردی در دست می‌آمد دوان
گفت جانان رابخواهم کشت زار
تا به مرگ خود نمیرد آن نگار
مردمان گفتند بس شوریده‌ای
تو درین کشتن چه حکمت دیده‌ای
خون مریز و دست ازین کشتن بدار
کو خود این ساعت بخواهد مرد زار
چون ندارد مرده کشتن حاصلی
سر نبرد مرده را جز جاهلی
گفت چون بر دست من شد کشته یار
در قصاص او کشندم زار زار
پس چو برخیزد قیامت، پیش جمع
از برای او بسوزندم چو شمع
تا شوم زو کشته امروز از هوس
سوخته فردا ازو اینم نه بس
پس بود آنجا و اینجا کام من
سوخته یا کشته‌ای او نام من
عاشقان جان باز این راه آمدند
وز دو عالم دست کوتاه آمدند
زحمت جان از میان برداشتند
دل به کلی از جهان برداشتند
جان چو برخاست از میان بی‌جان خویش
خلوتی کردند با جانان خویش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود عالی همتی صاحب کمال
گشت عاشق بر یکی صاحب جمال
هوش مصنوعی: انسانی با اراده و بزرگمنش، به کمال رسید و عاشق فردی زیبایی شد.
از قضا معشوق آن دل داده مرد
شد چو شاخ خیزران باریک و زرد
هوش مصنوعی: به طور اتفاقی، محبوبی که دل او را ربوده بود، همچون شاخه‌ای باریک و زرد از نی، جانش از دنیا رفته است.
روز روشن بر دلش تاریک شد
مرگش از دور آمد و نزدیک شد
هوش مصنوعی: در روزی روشن، قلب او به شدت غمگین و تیره شد، زیرا مرگش به تدریج به سراغش آمد و احساس نزدیکی کرد.
مرد عاشق را خبر دادند از آن
کاردی در دست می‌آمد دوان
هوش مصنوعی: مرد عاشق را از نزدیک شدن فردی با چاقو مطلع کردند.
گفت جانان رابخواهم کشت زار
تا به مرگ خود نمیرد آن نگار
هوش مصنوعی: می‌گوید می‌خواهم جانانم را در میان گلزارها ببرم تا به خاطر عشقش، مرگ من هم برایش بی‌اثر باشد.
مردمان گفتند بس شوریده‌ای
تو درین کشتن چه حکمت دیده‌ای
هوش مصنوعی: مردم می‌گویند که تو چقدر دیوانه هستی؛ در این کشتن چه درسی یا فکری را مشاهده کرده‌ای؟
خون مریز و دست ازین کشتن بدار
کو خود این ساعت بخواهد مرد زار
هوش مصنوعی: نزن به کسی و از کشتن دست بردار، زیرا خود او در این لحظه، بدحال و نزدیک به مرگ است.
چون ندارد مرده کشتن حاصلی
سر نبرد مرده را جز جاهلی
هوش مصنوعی: مرده را کشتن نتیجه‌ای ندارد و جز نادانی چیزی به همراه نمی‌آورد.
گفت چون بر دست من شد کشته یار
در قصاص او کشندم زار زار
هوش مصنوعی: گفت وقتی که یارم به دست من کشته شد، در انتقام او بی‌وقفه و با دل شکستگی گریه کرده و او را می‌کشم.
پس چو برخیزد قیامت، پیش جمع
از برای او بسوزندم چو شمع
هوش مصنوعی: زمانی که روز قیامت فرارسد، من به خاطر او مانند شمعی در میان جمع می‌سوزم.
تا شوم زو کشته امروز از هوس
سوخته فردا ازو اینم نه بس
هوش مصنوعی: من امروز به خاطر عشق او تا سرحد مرگ می‌رسم و از هوس‌های آینده سوخته‌ام. این وضعیت به تنهایی برایم کافی نیست.
پس بود آنجا و اینجا کام من
سوخته یا کشته‌ای او نام من
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که شخصی در جایی خاص حاضر است و در اینجا، درد و رنجی را تجربه می‌کند. یا ممکن است به نوعی به سختی و مرگ خود اشاره داشته باشد و ارتباط آن با نامش را بیان کند. به طور کلی، بیت به عمق احساسات و وضعیت درونی فرد می‌پردازد که در ناامیدی و یأس به سر می‌برد.
عاشقان جان باز این راه آمدند
وز دو عالم دست کوتاه آمدند
هوش مصنوعی: عاشقان با تمام وجود و شجاعت به این مسیر آمده‌اند، در حالی که از هر دو جهان چیزی در دست ندارند.
زحمت جان از میان برداشتند
دل به کلی از جهان برداشتند
هوش مصنوعی: زحمت و درد زندگی را از بین بردند و دل به طور کامل از دنیا جدا کردند.
جان چو برخاست از میان بی‌جان خویش
خلوتی کردند با جانان خویش
هوش مصنوعی: زمانی که روح از جسم بی‌جان جدا می‌شود، با معشوق خود خلوت و انس می‌گیرد.

حاشیه ها

1402/07/06 12:10
Shurideh

کلا ازش هیچ نفهمیدم !

1403/06/31 00:08
اشتیاق

عجب انسانهایی زندگی کردند عشق با آدم چه کار که نمی کنه. حتی اگر هم این داستان واقعی نباشه فهم و تصور عطار از عشق بسیار جای تامل داره. وقتی معشوق داره از دست میره موندن عاشق تو این دنیا چه فایده ای داره پس اکنون که به زودی قراره به دلیل بیماری بمیره، بهتره به دست من عاشق این اتفاق رقم بخوره تا من رو هم قصاص کنند که هم این دنیا به خاطرش جانم رو فدا کرده باشم هم اون دنیا به خاطرش در آتش جهنم بسوزم. چرا که عاشق فقط سوختن در راه معشوق براش مهمه خودش رو اصلا نمی بینه