گنجور

بیان وادی عشق

بعد ازین وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد کسی کانجا رسید
کس درین وادی به جز آتش مباد
وانک آتش نیست عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو سوزنده و سرکش بود
عاقبت اندیش نبود یک زمان
در کشد خوش خوش بر آتش صد جهان
لحظه‌ای نه کافری داند نه دین
ذره‌ای نه شک شناسد نه یقین
نیک و بد در راه او یکسان بود
خود چو عشق آمد نه این نه آن بود
ای مباحی این سخن آن تونیست
مرتدی تو، این به دندان تو نیست
هرچ دارد، پاک دربازد به نقد
وز وصال دوست می‌نازد به نقد
دیگران را وعدهٔ فردا بود
لیک او را نقد هم اینجا بود
تا نسوزد خویش را یک بارگی
کی تواند رست از غم خوارگی
تا بریشم در وجود خود نسوخت
در مفرح کی تواند دل فروخت
می‌تپد پیوسته در سوز و گداز
تا بجای خود رسد ناگاه باز
ماهی از دریا چو بر صحرا فتد
می‌تپد تا بوک در دریا فتد
عشق اینجا آتشست و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود
عقل در سودای عشق استاد نیست
عشق کار عقل مادر زاد نیست
گر ز غیبت دیده‌ای بخشند راست
اصل عشق اینجا ببینی کز کجاست
هست یک یک برگ از هستی عشق
سر ببر افکنده از مستی عشق
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را
تو نه کار افتاده‌ای نه عاشقی
مرده‌ای تو، عشق را کی لایقی
زنده دل باید درین ره صد هزار
تا کند در هرنفس صد جان نثار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بعد ازین وادی عشق آید پدید
غرق آتش شد کسی کانجا رسید
هوش مصنوعی: پس از این، در دل وادی عشق، حقیقتی روشن خواهد شد. تنها کسی که در این راه قدم بگذارد، دچار شعله‌های سوزان عشق می‌گردد.
کس درین وادی به جز آتش مباد
وانک آتش نیست عیشش خوش مباد
هوش مصنوعی: در این مکان هیچ چیز جز آتش وجود ندارد و اگر کسی به جز آتش در اینجا باشد، خوشی او نباید زیاد باشد.
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو سوزنده و سرکش بود
هوش مصنوعی: عاشق واقعی کسی است که مانند آتش، گرم و سوزان است؛ همواره پرشور و سرکش به عشق می‌پردازد.
عاقبت اندیش نبود یک زمان
در کشد خوش خوش بر آتش صد جهان
هوش مصنوعی: کسی که آینده نگری نداشته باشد، در نهایت ممکن است لذتی زودگذر را تجربه کند، اما این لذت ممکن است باعث آسیب و مشکل‌های بزرگ‌تری در آینده شود.
لحظه‌ای نه کافری داند نه دین
ذره‌ای نه شک شناسد نه یقین
هوش مصنوعی: در یک لحظه، نه کافری وجود دارد و نه دینداری، نه حتی ذره‌ای از شک پیدا می‌شود و نه یقین.
نیک و بد در راه او یکسان بود
خود چو عشق آمد نه این نه آن بود
هوش مصنوعی: نیکی و بدی در مسیر او هیچ تفاوتی نداشتند؛ زمانی که عشق وارد شد، نه خوب بود و نه بد.
ای مباحی این سخن آن تونیست
مرتدی تو، این به دندان تو نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که آزاد و بی‌پروا سخن می‌گویی، این حرف‌ها به تو برنمی‌گردد و تو را در بر نمی‌گیرد؛ در واقع، تو با این گفته‌ها دور از حقیقت و ایمان هستی.
هرچ دارد، پاک دربازد به نقد
وز وصال دوست می‌نازد به نقد
هوش مصنوعی: هر چیزی که دارد، بدون هیچ‌گونه تردیدی به آن اعتراف می‌کند و از ارتباط با دوستش به روشنی سخن می‌گوید.
دیگران را وعدهٔ فردا بود
لیک او را نقد هم اینجا بود
هوش مصنوعی: دیگران به وعده‌هایی برای آینده امید دارند، اما او از آنچه می‌خواهد به‌صورت آماده و حاضر در اینجا برخوردار است.
تا نسوزد خویش را یک بارگی
کی تواند رست از غم خوارگی
هوش مصنوعی: تا زمانی که انسان خود را به طور کامل نسوزاند و از بین نبرد، نمی‌تواند از دردها و غم‌ها رهایی یابد.
تا بریشم در وجود خود نسوخت
در مفرح کی تواند دل فروخت
هوش مصنوعی: تا زمانی که وجودم به اشتیاق و شوق نسوخته است، چگونه می‌توانم دل را به کسی یا چیزی بسپارم و محبت کنم؟
می‌تپد پیوسته در سوز و گداز
تا بجای خود رسد ناگاه باز
هوش مصنوعی: قلبش به طور مداوم در حال تپیدن است و در درون حس سوز و درد دارد، تا اینکه ناگهان به موقعیت واقعی خود برسد.
ماهی از دریا چو بر صحرا فتد
می‌تپد تا بوک در دریا فتد
هوش مصنوعی: زمانی که ماهی از دریا به زمین بیفتد، به سختی تلاش می‌کند تا دوباره به دریا برگردد.
عشق اینجا آتشست و عقل دود
عشق کامد در گریزد عقل زود
هوش مصنوعی: عشق در اینجا مانند آتش می‌سوزد و عقل مانند دودی است که به سرعت از آن دور می‌شود. عشق اگر به دل برود، عقل زود او را ترک می‌کند.
عقل در سودای عشق استاد نیست
عشق کار عقل مادر زاد نیست
هوش مصنوعی: عقل در آرزوی عشق توانایی ندارد و عشق، فرزند طبیعی عقل نیست.
گر ز غیبت دیده‌ای بخشند راست
اصل عشق اینجا ببینی کز کجاست
هوش مصنوعی: اگر از غیبت کسی چشم‌پوشی کنی، حقیقت عشق را در اینجا خواهی دید و متوجه می‌شوی که عشق از کجا نشأت می‌گیرد.
هست یک یک برگ از هستی عشق
سر ببر افکنده از مستی عشق
هوش مصنوعی: هر کدام از برگ‌های هستی، مانند نشانه‌ای از عشق، از شوق و سرخوشی عشق به زمین افتاده‌اند.
گر ترا آن چشم غیبی باز شد
با تو ذرات جهان هم راز شد
هوش مصنوعی: اگر چشمان باطنی تو گشوده شود، همه ذرات جهان با تو همداستان و هم زبانی خواهند بود.
ور به چشم عقل بگشایی نظر
عشق را هرگز نبینی پا و سر
هوش مصنوعی: اگر با چشم عقلی خود نگاه کنی، هرگز نخواهی توانست عشق را با تمام جزئیاتش ببینی؛ زیرا عشق فراتر از ظاهر و قالب‌های معمول است.
مرد کارافتاده باید عشق را
مردم آزاده باید عشق را
هوش مصنوعی: انسانی که در زندگی به بن‌بست رسیده و از پا افتاده است، نیاز به عشق دارد و مردم آزاد و رها نیز به عشق نیازمند هستند.
تو نه کار افتاده‌ای نه عاشقی
مرده‌ای تو، عشق را کی لایقی
هوش مصنوعی: تو نه مخدوش شده‌ای و نه عشق را از دست داده‌ای، پس چگونه می‌توانی خود را لایق عشق بدانید؟
زنده دل باید درین ره صد هزار
تا کند در هرنفس صد جان نثار
هوش مصنوعی: انسانی زنده و پرشور باید در این مسیر تلاش و فداکاری کند و در هر لحظه، جان خود را برای اهدافش قربانی کند.

خوانش ها

بیان وادی عشق به خوانش فاطمه زندی
بیان وادی عشق به خوانش آزاده

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"وادی عشق"
با صدای نیاز نواب (آلبوم Sing Me A Song)

حاشیه ها

1391/12/18 04:03
امیر

در بیت یازدهم در بعضی نسخ دیگر "بریشم" = ابریشم آمده که با "مفرح" مراعات نظیر دارد.

1398/01/31 16:03
آرشام علی حسینی

چرا متن شعر را کسی تا به حال نخوانده؟

1399/04/22 18:06
عباس

بیت یازده باید چنین باشد:
تا بریشم در وجود خود نسوخت
به جای «به ریشم»
بریشم=ابریشم، که طبیبان سوختن آن برای شادی افزایی مفید می دانستند. در مصرع بعد «مفرح» شدن را در گروی سوزاندن ابریشم می داند.

1403/06/14 10:09
احمد رحمت‌بر

عاشق آن باشد که چون آتش بود / گرم رو سوزنده و سرکش بود

مرد کارافتاده باید عشق را / مردم آزاده باید عشق را

تو نه کار افتاده‌ای نه عاشقی / مرده‌ای تو، عشق را کی لایقی

و سه بیت زیر مربوط به جواب هدهد:

درد و خون دل بباید عشق را / قصه‌ای مشکل بباید عشق را

ساقیا خون جگر در جام‌ کن / گر نداری درد از ما وام‌ کن

عشق را با کافری خویشی بود / کافری خود مغز درویشی بود

استاد ناظری این شش بیت را در کنسرت جشن طوس به همراه گروه سماعی خوانده است. نام اثر «ای حریفان» یا «افشاری» است.

قابل شنیدن در وبگاه خصوصی