برگردان به زبان ساده
خورد عیاری بدان دلخسته باز
با وثاقش برد دستش بسته باز
هوش مصنوعی: حیلهگری بر دلهای خسته حمله میکند و باز با دستهای بستهاش آنها را میگیرد.
شد که تیغ آرد زند در گردنش
پارهٔ نان داد آن ساعت زنش
هوش مصنوعی: در آن لحظه که زنِ او یک تکه نان به او داد، او تصمیم به استفاده از تیغ گرفت و به گردن او ضربه زد.
چون بیامد مرد با تیغ آن زمان
دید آن دلخسته را در دست نان
هوش مصنوعی: زمانی که مرد با شمشیرش آمد، دید که آن دلخسته در دست خود نانی دارد.
گفت این نانت که داد ای هیچ کس
گفت این نان را عیالت داد و بس
هوش مصنوعی: گفت این نانی که به تو دادم هیچ کس دیگری نیست، بلکه تنها حاصل حمایت و محبت خانوادهات است.
مرد چون بشنید آن پاسخ تمام
گفت بر ما شد ترا کشتن حرام
هوش مصنوعی: مرد وقتی آن جواب را شنید، گفت: برای ما کشتن تو غیرقانونی است.
زانک هر مردی که نان ما شکست
سوی او با تیغ نتوان برد دست
هوش مصنوعی: هر مردی که به نان و زندگی ما آسیب برساند، نمیتوان با زور و شمشیر به او حمله کرد.
نیست از نان خوارهٔ ما جان دریغ
من چگونه خون او ریزم به تیغ
هوش مصنوعی: من از کسی که نان خور ماست، جان خود را دریغ میکنم و نمیتوانم به تیغ او آسیب بزنم.
خالقا سر تا به راه آوردهام
نان همه بر خوان تو میخوردهام
هوش مصنوعی: ای خالق، من تمام وجودم را برای تو آماده کردهام و تا به حال همهی نعمتها و روزیهایم را از سفرهی تو گرفتهام.
چون کسی میبشکند نان کسی
حق گزاری میکند آن کس بسی
هوش مصنوعی: هرگاه کسی نان دیگری را بشکند و به او احترام نگذارد، آن فرد بیشک در آینده با عواقب سختی روبرو خواهد شد.
چون تو بحر جود داری صد هزار
نان تو بسیار خوردم حق گزار
هوش مصنوعی: زمانی که تو مانند دریای سخاوت هستی و دارای نیکوکاری و بخشش بسیار هستی، من نیز از نعمتهای تو بهرهمند شدهام و به همین دلیل شکرگزارم.
یا اله العالمین درماندهام
غرق خون بر خشک کشتی راندهام
هوش مصنوعی: خدایا، ای پروردگار جهانیان، من در سختی و مصیبت گرفتار آمدهام و در حالی که زخمی و درماندهام، به دور از ساحل و در میان دریا ماندهام.
دست من گیر و مرا فریاد رس
دست بر سر چند دارم چون مگس
هوش مصنوعی: به من کمک کن و مرا نجات بده، زیرا در این اوضاع سخت مانند مگس به چیزی آویزان هستم.
ای گناه آمرز و عذرآموز من
سوختم صد ره چه خواهی سوز من
هوش مصنوعی: ای خدای مهربان و بخشنده، من بارها دچار اشتباه شدهام و به خاطر خطاهایم رنج زیادی کشیدهام. حالا از تو میخواهم که دلم را به رحمت و بخششت آرامش بخشیده و مرا روشن کنی.
خونم از تشویر تو آمد به جوش
ناجوان مردی بسی کردم بپوش
هوش مصنوعی: خونم به خاطر عشق تو به جوش و خروش آمد، به قدری که در دل خود احساس ناتوانی و ضعف میکنم. باید آن را پنهان نگهدارم.
من ز غفلت صد گنه را کرده ساز
تو عوض صد گونه رحمت داده باز
هوش مصنوعی: من به خاطر غفلت خود، کارهای نادرست زیادی انجام دادهام، اما تو به جای تنبیه، رحمتهای فراوانی به من ارزانی داشتهای.
پادشاها در من مسکین نگر
گر ز من بد دیدی آن شد این نگر
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به ضعف و بیچارگی من توجه کن. اگر از من چیز بدی دیدی، بدان که آن به خاطر نگرش توست.
چون ندانستم خطا کردم ببخش
بر دل و بر جان پر دردم ببخش
هوش مصنوعی: چون نمیدانستم که چه اشتباهی کردم، از تو خواهش میکنم که بر دل و جان پر از درد من رحم کن و ببخشایی.
چشم من گر مینگرید آشکار
جان نهان میگرید از شوق تو زار
هوش مصنوعی: چشم من اگرچه ظاهر را میبیند، اما در باطن، جانم به خاطر عشق تو به شدت میگرید و احساساتی عمیق را تجربه میکند.
خالقا گر نیک و گر بد کردهام
هرچه کردم با تن خود کردهام
هوش مصنوعی: ای خالق، هر چه که انجام دادهام، چه خوب و چه بد، همگی با وجود خودم بوده است.
عفو کن دون همتیهای مرا
محو کن بیحرمتیهای مرا
هوش مصنوعی: ببخش من را بخاطر نادانیهایم، لطفاً بیاحترامیهایم را از یادت ببرد.
سوزنی چون دید با عیسی به هم
بخیه با روی او فکندش لاجرم
هوش مصنوعی: سوزن وقتی عیسی را دید، به او دوخت و بلافاصله روی او را به دوخت خود مشغول کرد.
تیغ را از لاله خون آلود کرد
گلشن نیلوفری از دود کرد
هوش مصنوعی: تیغی که به خاطر لالهها به خون آغشته شده است، گلشن نیلوفری را پر از دود کرده است.
پاره پاره خاک را در خون گرفت
تا عتیق و لعل از و بیرون گرفت
هوش مصنوعی: خاک پراکنده را در خون خود جا داد تا عتیقه و جواهر از آن بیرون کشید.
در سجودش روز و شب خورشید و ماه
کرد پیشانی خود بر خاک راه
هوش مصنوعی: خورشید و ماه هر روز و شب در حال سجده و تضرع هستند و پیشانی خود را بر خاک میسایند.
هست سیمایی ایشان از سجود
کی بود بیسجده سیما را وجود
هوش مصنوعی: ظاهر آنها از نشانههای سجود است؛ آیا ممکن است کسی بدون سجده، چنین ظاهری داشته باشد؟
روز از بسطش سپید افروخته
شب ز قبضش در سیاهی سوخته
هوش مصنوعی: روز به خاطر گسترش و روشناییاش سفید و درخشان است، در حالی که شب به خاطر تنگی و تاریکیاش سیاه و غمانگیز است.
طوطیی را طوق از زر ساخته
هدهدی را پیک ره برساخته
هوش مصنوعی: طوطی را گردنبندی از طلا درست کردهاند و هدهدی به عنوان راهنما معرفی شده است.
مرغ گردون در رهش پر میزند
بر درش چون حلقهای سر میزند
هوش مصنوعی: پرندهای که در آسمان پرواز میکند، در مسیرش به در ورودی خانهاش نزدیک میشود و مانند یک حلقه دور آن میچرخد.
چرخ را دور شبانروزی دهد
شب برد روز آورد روزی دهد
هوش مصنوعی: زمان به طور پیوسته در حال چرخش است؛ شب نوبت خود را به روز میدهد و روز هم فرصتی تازه برای زندگی به ارمغان میآورد.
چون دمی در گل دمد آدم کند
وز کف و دودی همه عالم کند
هوش مصنوعی: وقتی که لحظهای از گل عطر و بویی برخیزد، آدمی میتواند از آن خوشبو شود و همه جهان را به زیبایی و روشنی بکشاند.
گه سگی را ره دهد در پیشگاه
گه کند از گربهای مکشوف راه
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است که در یک موقعیت، کسی یا چیزی به طور ناخواسته برتری پیدا کند و در عین حال، کسی یا چیزی دیگر به دلیل نادانی یا عدم آگاهی، در معرض خطر قرار بگیرد.
چون سگی را مرد آن قربت کند
شیرمردی را به سگ نسبت کند
هوش مصنوعی: زمانی که مردی با شجاعت و فرهیختگی خود به سمت درست و نیکویی میرود، افرادی که ضعیف و پست هستند او را به چیزی ناپسند و نامناسب تشبیه میکنند.
او نهد از بهر سکان فلک
گردهٔ خورشید بر خوان فلک
هوش مصنوعی: او به خاطر هدایت آسمان، دایرهای از نور خورشید را بر سفرهی آسمان قرار میدهد.
گه عصائی را سلیمانی دهد
گاه موری را سخن دانی دهد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، خداوند قدرت و رهبری را به کسی مانند سلیمان میبخشد و در مواقعی دیگر، دانش و سخنوری را به موجودی کوچک و به ظاهر ناچیز مثل مورچه عطا میکند.
از عصایی آورد ثعبان پدید
وز تنوری آورد طوفان پدید
هوش مصنوعی: از عصایی مار بیرون آمد و از تنوری طوفان به وجود آمد.
چون فلک را کرهای سرکش کند
از هلالش نعل در آتش کند
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان با نیرنگ و جستوخیز خود از خط و نشانهاش منحرف شود، ممکن است که به مشکلاتی دچار شود و آتشسوزی به وجود آورد.
ناقه از سنگی پدیدار آورد
گاو زر در نالهٔ زار آورد
هوش مصنوعی: گاو طلایی از دل سنگ بیرون آمد و نالهای دردآور را به همراه داشت.
در زمستان سیم آرد در نثار
زر فشاند در خزان از شاخسار
هوش مصنوعی: در زمستان، آسمان به مانند نقرهفام میدرخشد و در بستر زمین، طلا پاشیده شده است. در فصل پاییز نیز درختان از شاخهها خود، زیباییهای خود را به نمایش میگذارند.
گر کسی پیکان به خون پنهان کند
او ز غنچه خون در پیکان کند
هوش مصنوعی: اگر کسی تیر را به خون پنهان کند، او از غنچه خون در تیر ایجاد میکند.
یاسمین را چار ترکی برنهد
لاله را از خون کله بر سر نهد
هوش مصنوعی: یاسمن به خاطر زیباییهایش سر به دامن لاله مینهد و لاله به خاطر خون زندگی و احساس، خود را برتر نشان میدهد.
گه نهد بر فرق نرگس تاج زر
گه کند در تاجش از شبنم گهر
هوش مصنوعی: گاهی بر چهرهی نرگس، تاجی از طلا میگذارد و گاهی نیز در تاجش، اشکی از شبنم میریزد.
عقل کار افتاده جان دل داده زوست
آسمان گردان زمین استاده زوست
هوش مصنوعی: عقل، که به نوعی ناتوان شده، به خاطر عشق و احساساتش به خداوند و دیوانگیاش در خدمت اوست. در حالی که آسمان به دور زمین میچرخد، همه چیز به خاطر وجود خداوند ادامه دارد.
کوه چون سنگی شد از تقدیر او
بحر آبی گشت از تشویر او
هوش مصنوعی: کوه به خاطر اراده و سرنوشت او، مانند سنگی باقی ماند و در عوض، دریا به لطف خواست او به آبی عمیق تبدیل شد.
هم زمینش خاک بر سر مانده است
هم فلک چون حلقه بر در مانده است
هوش مصنوعی: زمین و آسمان هر دو در وضعیتی ناامیدکننده و غمگین به سر میبرند؛ زمین به طور نمادین خاک بر سرش ریخته است و آسمان مانند حلقهای در انتظار، بیحرکت باقی مانده است.
هشت خلدش یک سَتانه بیش نیست
هفت دوزخ یک زبانه بیش نیست
سَتانه : پائین درب جای کندن کفش
جمله در توحید او مستغرقاند
چیست مستغرق که سحر مطلقاند
هوش مصنوعی: تمام موجودات در حقیقت توحید او غرقاند. آیا میدانی که غرقشدگی چیست وقتی که او به عنوان سحر مطلق وجود دارد؟
گرچه هست از پشت ماهی تا به ماه
جملهٔ ذرات بر ذاتش گواه
هوش مصنوعی: هرچند که پشت ماهی تا ماه، تمامی ذرات بر حقیقت آن گواهی میدهند.
پستی خاک و بلندی فلک
دو گواهش بس بود بر یک به یک
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که وجود خاک و زمین پایین و آسمان و ستارههای بالا، هر دو شاهدی بر حقیقتی هستند که به صورت واضح و روشن قابل مشاهده است. این دو عنصر با هم تضاد دارند و نشاندهندهی واقعیتی در زندگی هستند که به خوبی قابل درک است.
باد و خاک و آتش و خون آورد
سر خویش از جمله بیرون آورد
هوش مصنوعی: باد، خاک، آتش و خون همگی از سر خود بیرون آمده و خود را نمایان کردهاند.
خاک ما گل کرد در چل بامداد
بعد از آن جان را درو آرام داد
هوش مصنوعی: در آغاز صبح، زمین درخشان و پر از گل شد و سپس آرامشی به روح من بخشید.
جان چو در تن رفت و تن زو زنده شد
عقل دادش تا به دو بیننده شد
هوش مصنوعی: وقتی روح در بدن قرار میگیرد و بدن زنده میشود، عقل به او عطا میشود تا بتواند محیط را مشاهده و درک کند.
عقل را چون دید بینایی گرفت
علم دادش تا شناسایی گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که عقل، بینایی را مشاهده کرد، توانست علم را به دست آورد و بدین ترتیب شناختی به دست آورد.
چون شناسا شد به عقل اقرار داد
غرق حیرت گشت و تن در کار داد
هوش مصنوعی: وقتی که او به درک و فهم خود پی برد، با عقلش پذیرش و اعتراف کرد و در برابر شگفتی و حیرت غرق شد و خود را به کار سپرد.
خواه دشمن گیر اینجا خواه دوست
جمله را گردن به زیر بار اوست
هوش مصنوعی: خواه دشمن باشد یا دوست، همه در برابر قدرت او تسلیم هستند و بار سنگین او را بر دوش میکشند.
حکمت او بر نهد بار همه
وای عجب او خود نگه دار همه
هوش مصنوعی: حکمت الهی تمامی بارها و مشکلات را بر دوش میکشد و جالب اینکه خود او نگهدار و حفظکنندهی همه چیز است.
کوه را میخ زمین کرد از نخست
پس زمین را روی از دریا بشست
هوش مصنوعی: کوه از زمانهای خیلی دور بر زمین قرار گرفته و زمین را از دریا پاک کرده است.
چون زمین بر پشت گاو استاد راست
گاو بر ماهی و ماهی در هواست
هوش مصنوعی: زمانی که زمین بر روی پشت گاوی قرار گرفته، آن گاو بر روی یک ماهی ایستاده و آن ماهی نیز در هوا معلق است.
پس همه بر چیست بر هیچ است و بس
هیچ هیچست این همه هیچست و بس
هوش مصنوعی: در نهایت، همه چیز به هیچ و پوچی میانجامد و آنچه به نظر میرسد، در واقع فقط عدم و بیمعنایی است. همهی اینها تنها به عدم بازمیگردد و غیر از این نیست.
فکر کن در صنعت آن پادشاه
کین همه بر هیچ میدارد نگاه
هوش مصنوعی: تصور کن که این پادشاه در صنعت و کار خود چقدر به کارهای بیارزش و بیهوده توجه میکند.
چون همه بر هیچ باشد از یکی
این همه پس هیچ باشد بیشکی
هوش مصنوعی: وقتی همه چیز از یک منبع به وجود آمده و در نهایت به هیچ میرسد، پس بدون شک میتوان گفت که همه چیز در حقیقت هیچ است.
جزو و کل برهان ذات پاک اوست
عرش و فرش اقطاع مشتی خاک اوست
هوش مصنوعی: تمامی جزئیات و کل هستی نشاندهندهی وجود پاک اوست، عرش و فرش نیز فقط بخش کوچکی از خاک او محسوب میشوند.
عرش بر آبست و عالم بر هواست
بگذر از آب و هوا جمله خداست
هوش مصنوعی: عرش (مقام خداوند) بر روی آب قرار دارد و جهان در فضایی معلق است. از آب و هوا بگذر و بدان که همه چیز از آن خدای واحد ناشی میشود.
عرش و عالم جز طلسمی بیش نیست
اوست و بس این جمله اسمی بیش نیست
هوش مصنوعی: آسمان و جهان جز یک رمز و راز بیشتر نیستند و تنها همین عبارت برای توصیف آن کافی است.
درنگر کین عالم و آن عالم اوست
نیست غیر او وگر هست آن هم اوست
هوش مصنوعی: به دقت بنگر که این جهان و آن جهان، هر دو تنها متعلق به اوست و هیچکس غیر از او وجود ندارد. حتی اگر به نظر برسد که کسی یا چیزی غیر از او هست، باز هم آن هم به او مرتبط است.
جمله یک ذاتست اما متصف
جمله یک حرف و عبارت مختلف
هوش مصنوعی: تمام موجودات از یک حقیقت نشأت گرفتهاند، اما ویژگیها و صفات آنها متفاوت و متنوع است.
مرد میباید که باشد شه شناس
گر ببیند شاه را در صد لباس
هوش مصنوعی: مرد باید آگاه و هوشیار باشد تا بتواند فرمانروا را حتی در میان ظواهر مختلف و لباسهای گوناگون بشناسد.
در غلط نبود که میداند که کیست
چون همه اوست این غلط کردن ز چیست
هوش مصنوعی: اگر کسی میداند که چه کسی است، نباید به خود بگوید که او اشتباه میکند. پس دلیل این اشتباه چیست؟
در غلط افتادن احول را بود
این نظر مردی معطل را بود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در مورد شخصی که گمراه است، دیدگاه افراد دیگر ممکن است به نظر بیفایده و بیهدف برسد. به عبارت دیگر، وقتی کسی در اشتباه به سر میبرد، دیگران ممکن است فکر کنند که او تنها وقت خود را تلف میکند و هیچ هدفی ندارد.
ای دریغا هیچ کس رانیست تاب
دیدها کور و جهان پر ز آفتاب
هوش مصنوعی: آه که هیچ کس نمیتواند زیباییها را ببیند و همه جا پر از نور و روشنی است.
گر نبینی این خرد را گم کنی
جمله او بینی و خود را گم کنی
هوش مصنوعی: اگر این خرد و دانایی را نادیده بگیری، همه چیز را از دست خواهی داد و در نهایت خودت را نیز فراموش خواهی کرد.
جمله دارند ای عجب دامن به دست
وز همه دورند و با او همنشست
هوش مصنوعی: همه در حیرت هستند که چطور او دامنش را در دست دارد؛ در حالی که از همه فاصله گرفته و تنها با او نشستهاند.
ای ز پیدایی خود بس ناپدید
جملهٔ عالم تو و کس ناپدید
هوش مصنوعی: ای که از وجود خود به شدت پنهانی، همهٔ جهان و هر چیز دیگری هم از تو پنهان است.
جان نهان در جسم و تو در جان نهان
ای نهان اندر نهان ای جان جان
هوش مصنوعی: روح درون جسم پنهان است و تو نیز در آن روح نهفتهای. ای پنهان در عمق پنهانها، ای جانِ جانها.
ای ز جمله پیش و هم پیش از همه
جمله از خود دیده و خویش از همه
هوش مصنوعی: تو که از همه جلوتر و بینظیری، خود را بهتر از هر کس دیگری میشناسی.
بام تو پر پاسبان، در پر عسس
سوی تو چون راه یابد هیچ کس
هوش مصنوعی: بام تو پر از نگهبان است و درهای تو تحت نظر عسس (پلیس) قرار دارد، بنابراین هیچ کس نمیتواند به راحتی به تو دسترسی پیدا کند.
عقل و جان را گرد ذاتت راه نیست
وز صفاتت هیچ کس آگاه نیست
هوش مصنوعی: عقل و روح انسان نمیتوانند به عمق وجود تو پی ببرند و هیچکس از ویژگیهای تو آگاهی ندارد.
گرچه در جان گنج پنهان هم تویی
آشکارا بر تن و جان هم تویی
هوش مصنوعی: هرچند که گنجی ارزشمند در دل وجود دارد، اما در ظاهر و در عواطم نیز تو موجودی.
جملهٔ جانها ز کنهت بینشان
انبیا بر خاک راهت جان فشان
هوش مصنوعی: جمیع جانها از ذات تو بهطور نامشخصی سرچشمه گرفتهاند و پیامبران به نشانهٔ ارادت و محبت، جان خود را در گامهای تو فدای راهت میکنند.
عقل اگر از تو وجودی پی برد
لیک هرگز ره به کنهت کی برد
هوش مصنوعی: اگر عقل و فهم تو را بشناسد، هرگز نمیتواند به عمق وجودت راه پیدا کند.
چون تویی جاوید در هستی تمام
دستها کلی فرو بستی تمام
هوش مصنوعی: وقتی تو در این هستی همیشه و جاویدان هستی، دیگر هیچ دستی نمیتواند به غیر از تو کاری انجام دهد.
ای درون جان برون جان تویی
هرچه گویم آن نهٔ هم آن تویی
هوش مصنوعی: تو درون جان من هستی و چیزی که بگویم، هرگز نمیتواند تو را به درستی توصیف کند.
ای خرد سرگشتهٔ درگاه تو
عقل را سر رشته گم در راه تو
هوش مصنوعی: ای خردی که در آستانه تو سرگردان است، عقل از راه تو گمراه شده و رشتۀ خود را گم کرده است.
جملهٔ عالم به تو بینم عیان
وز تو در عالم نمیبینم نشان
هوش مصنوعی: من در عالم جز تو کسی را نمیشناسم و همه چیز را با دید تو میبینم، اما از تو هیچ نشانی در دنیا نمییابم.
هرکسی از تو نشانی داد باز
خود نشان نیست از تو ای دانای راز
هوش مصنوعی: هرکس که از تو راه و نشانهای نشان میدهد، خود آن نشانه و نشانی از تو نیست. ای دانای اسرار، فقط تو میدانی.
گرچه چندین چشم گردون بازکرد
هم ندید از راه تو یک ذره گرد
هوش مصنوعی: هرچند که آسمان و دنیا بارها به تماشا نشستهاند، اما هیچ نشانهای از راه تو مشاهده نکردهاند.
نه زمین هم دید هرگز گرد تو
گرچه بر سرکرد خاک از درد تو
هوش مصنوعی: هرگز زمین نیز گرد تو را ندید، هرچند که خاک به خاطر درد تو بر سرش ریخته شد.
آفتاب از شوق تو رفته ز هوش
هر شبی در روی میمالید گوش
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر عشق تو از حال رفته و هر شب بر صورتش اثر اشتیاق تو را میمالد.
ماه نیز از بهر تو بگداخته
هر مه از حیرت سپرانداخته
هوش مصنوعی: ماه به خاطر تو نور خود را فدای کرده و هر لحظه از حیرت، زیباییهایش را فراموش کرده است.
بحر در شورت سرانداز آمده
دامنیتر خشک لب باز آمده
هوش مصنوعی: دریا با سر و صدا به سواحل آمده و دامن خشکش را به سمت لب دریا گسترش داده است.
کوه را صد عقبه بر ره مانده
پای در گل تا کمر گه مانده
هوش مصنوعی: کوه به قدری بزرگ و سنگین است که برای حرکت کردن با مشکلات زیادی روبرو است و گاهی حتی در میانه راه در گل و لای گیر میکند.
آتش از شوق تو چون آتش شده
پای بر آتش چنین سرکش شده
هوش مصنوعی: شعلههای آتش به خاطر عشق تو برافروختهاند و این آتش به قدری قوی و شورانگیز شده که مانند آتش سوزان و سرکش است.
باد بی تو بی سر و پای آمده
باد در کف باد پیمای آمده
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که بدون تو، همه چیز بیروح و بیمعنا شده است. حتی باد هم که معمولا نماد زندگی و حرکت است، اکنون فقط یک وزش بیهدف و بیمقصد است و در دستش فقط یک چیز بیفایده دارد.
آب را نامانده آبی بر جگر
وآبش از شوق تو بگذشته ز سر
هوش مصنوعی: آب باقی نمانده و در دل من جایی برای آن نیست، و این آب به خاطر عشق تو از سرم گذشته است.
خاک در کوی تو بر در مانده
خاکساری خاک بر سرمانده
هوش مصنوعی: خاک در کوی تو، دلالت بر تواضع و خاکساری ما دارد و نشان میدهد که ما چقدر تحت تأثیر عظمت و بزرگی تو هستیم.
چند گویم چون نیایی در صفت
چون کنم چون من ندارم معرفت
هوش مصنوعی: چند بار باید از تو بگویم که وقتی در وصف تو نمیتوانم حرف بزنم، چون من به اندازه کافی درک و آگاهی ندارم.
گر تو ای دل طالبی در راه رو
مینگر از پیش و پس آگاه رو
هوش مصنوعی: اگر تو ای دل دنبال کنندهای در مسیر زندگی هستی، باید به آنچه در پیش و پشت سر میگذرد توجه کنی و هوشیار باشی.
سالکان را بین به درگاه آمده
جمله پشتاپشت همراه آمده
هوش مصنوعی: سالکان به درگاه آمدهاند و همگی به صف پشت سر هم ایستادهاند.
هست با هر ذره درگاهی دگر
پس ز هر ذره بدو راهی دگر
هوش مصنوعی: در هر ذرهای، دروازهای متفاوت وجود دارد، بنابراین از هر ذره به سوی او راهی دیگر هست.
تو چه دانی تا کدامین ره روی
وز کدامین ره بدان درگه روی
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که به کدام سمت باید بروی و از کدام مسیر به آن مقصد میرسی.
آن زمان کورا عیان جویی نهانست
و آن زمان کورا نهان جویی عیانست
هوش مصنوعی: در یک زمان، پیدا شدن چیزی که به دنبالش هستیم، به صورت واضح و آشکار است و در زمان دیگر، آنچه که پنهان و دور از دسترس به نظر میرسد، به وضوح قابل مشاهده میشود.
گر عیان جویی نهان آنگه بود
ور نهان جویی عیان آنگه بود
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقتی هستی که آشکار است، باید به آن سمت بروی. اما اگر دنبال چیزی هستی که پنهان است، آن وقت باید راهی متفاوت در پیش بگیری.
ور بهم جویی چو بیچونست او
آن زمان از هر دو بیرونست او
هوش مصنوعی: اگر به دنبال او باشی و همچنان ناپیدا باشد، در آن زمان از هر دو جهان جدا شده است.
تو نکردی هیچ گم چیزی مجوی
هرچه گویی نیست آن چیزی مگوی
هوش مصنوعی: تو هیچ چیز را گم نکردهای، پس چیزی را جستجو نکن. هر چه میگویی، همان چیز اهمیتی ندارد، پس آن را بیان نکن.
آنچ گویی و انچ دانی آن تویی
خویش رابشناس صد چندان تویی
هوش مصنوعی: هر آنچه که میگویی و هر آنچه که میدانی، در واقع نشان دهندهی خودت است. پس خودت را خوب بشناس، زیرا که حقیقتاً چند برابر آنچه فکر میکنی، وجود دارد.
تو بدو بشناس او را نه به خود
راه ازو خیزد بدو، نه از خرد
هوش مصنوعی: شخصی را به خاطر خود او بشناس، نه به خاطر آنچه از او به دست میآوری. درک و شناخت او باید فراتر از امتیازات و ویژگیهای ظاهریاش باشد.
واصفان را وصف او درخَورد نیست
لایق هر مرد و هر نامرد نیست
هوش مصنوعی: شایستگی وصف و توصیف او فراتر از توانایی اهل هنر و بیان است و هیچکس، چه مردان شایسته و چه ناپسند، نمیتواند به درستی از او سخن بگوید.
عجز از آن همشیره شد با معرفت
کو نه در شرح آید و نه در صفت
هوش مصنوعی: ناتوانی از شناخت و درک عمیق این موضوع است که نه میتوان آن را به راحتی توضیح داد و نه میتوان ویژگیهایش را به طور کامل بیان کرد.
قسم خلق از وی خیالی بیش نیست
زو خبر دادن محالی بیش نیست
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که تصورات و تصوریات انسانها دربارهٔ خداوند یا حقیقت ممکن است تنها بازیهای ذهنی باشد و اینکه بخواهیم از حقیقت او صحبت کنیم یا به بیان درآوریم، کاری بسیار دشوار و شاید غیرممکن است. در واقع، این به نوعی اشاره به محدودیتهای فهم بشر نسبت به اسرار و حقیقتهای عمیق معنوی دارد.
کو به غایت نیک و گر بد گفتهاند
هرچ ازو گفتند از خود گفتهاند
هوش مصنوعی: هر کسی که در مورد او صحبت کرده، حرفهایش را از خود گفته و نه از حقیقت. او به شدت نیکو و خوب است، حتی اگر بعضی او را بد توصیف کرده باشند.
برتر از علمست و بیرون از عیانست
زانک در قدوسی خود بینشانست
هوش مصنوعی: این معرفتی فراتر از علم و خارج از ادراک حسی است، زیرا در حقیقت، وجود آن در مرتبهای مقدس و بدون نشانه است.
زو نشان جز بینشانی کس نیافت
چارهای جز جان فشانی کس نیافت
هوش مصنوعی: از نشانهای که باقی مانده، هیچکس نتواسته به نتیجهای برسد و هیچکس هم چارهای جز فدای جانش نداشته است.
هیچ کس را در خودیّ و بیخودی
زو نصیبی نیست الا الذی
هوش مصنوعی: هیچ کس در حالت خودآگاهی و بیخودی، سهمی ندارد جز کسی که خود را ناشناخته ببیند و به درون خود نگاهی عمیق کند.
ذره ذره در دو گیتی وهم تست
هرچ دانی نه خداست آن فهم تست
هوش مصنوعی: هر چه در این دنیا وجود دارد، جزو پندار و توهم توست و هر چیزی که میدانی، در واقع فهم و درک تو از خداوند است.
نیست او آن کسی آنجا که اوست
کی رسد جان کسی آنجا که اوست
هوش مصنوعی: او هیچوقت در آنجا که وجود دارد، نیست و کسی نمیتواند به او نزدیک شود.
صد هزاران طور از جان بر ترست
هرچ خواهم گفت او زان برتراست
هوش مصنوعی: هر چه بگویم، او از جانم عزیزتر است و ارزش بیشتری دارد.
عقل در سودای او حیران بماند
جان ز عجز انگشت در دندان بماند
هوش مصنوعی: عقل و فکر در جستجوی او گیج و سردرگم ماندهاند و جان به خاطر ناتوانی، دستش را به دندان میگزد.
عقل را بر گنج وصلش دست نیست
جان پاک آنجایگه کو هست نیست
هوش مصنوعی: عقل نمیتواند به گنج وصل عشق دسترسی پیدا کند. جانی که پاک و خالص است، در جایی قرار دارد که عقل نمیتواند به آنجا راه یابد.
چیست جان در کار او سرگشتهای
دل جگر خواری به خون آغشتهای
هوش مصنوعی: چه چیزی در دل تو را در پی کار او سرگردان کرده است؟ دل تو همانند جگری است که به خون آغشته شده و رنج میبرد.
می مکن چندین قیاس ای حق شناس
زانک ناید کار بی چون در قیاس
هوش مصنوعی: ای حقشناس، زیاد قیاس و تشبیه نکن، زیرا کارها در قیاس و تشبیه بیچون و دلیل نمیآیند.
در جلالش عقل و جان فرتوت شد
عقل حیران گشت و جان مبهوت شد
هوش مصنوعی: در عظمت او، عقل ناتوان و جان بیخبر شد؛ عقل در حیرت افتاد و جان در شگفتی ماند.
چون نبود از انبیاء و از رسل
هیچ کس یک جزویی از کل کل
هوش مصنوعی: چون که هیچیک از پیامبران و رسولان جزئی از حقیقت کل را ندارند.
جمله عاجز روی بر خاک آمدند
در خطاب ماعرفناک آمدند
هوش مصنوعی: تمام ناتوانان بر زمین افتادند و در گفتگو گفتند که ما تو را میشناسیم.
من که باشم تا زنم لاف شناخت
او شناسا شد که جز با او نساخت
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که بخواهم به آگاهی از او بپردازم؟ فقط کسی میتواند به درک او برسد که هیچ چیز جز رابطه با او را در زندگیاش رسمیت ندهد.
چون جزاو در هر دو عالم نیست کس
با که سازد اینت سودا و هوس
هوش مصنوعی: در این دنیا و آن دنیا هیچکس جز او وجود ندارد؛ پس با چه کسی میتوان این آرزوها و تمایلات را مورد بررسی قرار داد؟
هست دریایی ز جوهر موج زن
تو ندانی این سخن شش پنج زن
شش پنج زن : قمارباز
هرکه او آن جوهر و دریا نیافت
لا شد و الاء لاالا نیافت
آلاء : روزی ها، نعمت ها
هرچ آن موصوف شد آن کِی بود
با منت این گفتن آسان کی بود
هر چه در وصف او گویند، کی آن درست باشد؟ =هیچ وقت کسی نمیتواند وصف او را بگوید
آن مگو چون در اشارت نایدت
دم مزن چون در عبارت نایدت
هوش مصنوعی: هرگز نگو چیزی که نتوانی به وضوح بیان کنی و وقتی نمیتوانی به درستی صحبت کنی، سکوت کن.
نه اشارت میپذیرد نه بیان
نه کسی زو علم دارد نه نشان
هوش مصنوعی: نه طرف اشارهای میفهمد، نه چیزی بیان میشود. نه کسی از او دانش و آگاهی دارد و نه نشانی از او موجود است.
تو مباش اصلا، کمال اینست و بس
تو ز تو لا شو، وصال اینست و بس
هوش مصنوعی: اگر تو در میان نباشی، همین کافیست و بهترین حال است. از خودت جدا شو، زیرا این راه به وصل میانجامد و همین کافیست.
تو درو گم شو حلولی این بود
هرچ این نبود فضولی این بود
هوش مصنوعی: بهتر است از هر چیزی که تو را به حاشیه میبرد دوری کنی و بر روی اصل موضوع متمرکز باشی. اینجا جایی برای حاشیهپردازی نیست.
در یکی رو و از دوی یک سوی باش
یک دل و یک قبله و یک روی باش
هوش مصنوعی: به یکی متصل باش و از دوگانگی پرهیز کن. با دل و جان به یک سمت و سو رو و همیشه همراستا باش.
ای خلیفهزادهٔ بی معرفت
با پدر در معرفت شو هم صفت
هوش مصنوعی: ای پسر خلیفه، که در شناخت و معرفت بیخبر هستی، بهتر است که در فهم و دانش با پدرت همصفت و همردیف شوی.
هرچ آورد از عدم حق در وجود
جمله افتادند پیشش در سجود
هوش مصنوعی: هر چیزی که از نبود به وجود آمده، همه چیز در برابر او به سجده درآمده است.
چون رسید آخر به آدم فطرتش
در پس صد پرده برد از غیرتش
هوش مصنوعی: زمانی که آدم به حقیقت خود رسید و به ذاتش پی برد، تمام موانع و پوششها را کنار زد و از وجود دیگران فاصله گرفت.
گفت ای آدم تو بحر جود باش
ساجدند آن جمله تو مسجود باش
هوش مصنوعی: ای آدم، تو همچون دریا از بخشندگی باش، زیرا همهٔ آنها که در مقابل تو هستند، سجدهکنندگاناند و تو باید محور پرستش و احترام باشی.
و آن یکی کز سجدهٔ او سربتافت
مسخ و ملعون گشت و آن سر درنیافت
هوش مصنوعی: کسی که از سجده کردن سر باز زد، به عاقبت بدی دچار شد و به نفرین و تبدیل شدن دچار گردید، در حالی که آن سر به حقیقت نرسید.
چون سیه رو گشت گفت ای بینیاز
ضایعم مگذار و کار من بساز
هوش مصنوعی: زمانی که چهرهاش تاریک شد، گفت: ای بینیاز، مرا تنها نگذار و کمک کن تا کارم درست شود.
حق تعالی گفت ای ملعون راه
هم خلیفست آدم و هم پادشاه
هوش مصنوعی: خداوند فرمود ای نفرین شده، راه هم برای جانشین آدم و هم برای پادشاهی است.
باش چشماروی او امروز تو
بعد ازین فردا سپندش سوز تو
چشمارو: چیزی که بجهت دفع چشم زخم و چشم بد بسازند
جزْوِ کل شد چون فرو شد جان به جسم
کس نسازد زین عجایبتر طلسم
هوش مصنوعی: وقتی جان به جسم میپیوندد و تبدیل به جزئی از کل میشود، هیچ چیزی عجیبتر از این رمز و راز وجود ندارد که به این شکل در میآید.
جان بلندی داشت تن پستی خاک
مجتمع شد خاک پست و جان پاک
هوش مصنوعی: روح بلند و والا در بدنی از خاک و پستی در هم آمیخته شده است. این خاکی که ظاهرش پست و ناچیز است، به تنهایی نمیتواند روح پاک و عظیم را توصیف کند.
چون بلند و پست با هم یار شد
آدمی اعجوبهٔ اسرار شد
هوش مصنوعی: وقتی انسان توانست با هم ترکیب کند و تضادها را به هم برساند، به یک نابغه و رازگشای بزرگ تبدیل شد.
لیک کس واقف نشد ز اسرار او
نیست کار هر گدایی کار او
هوش مصنوعی: اما هیچکس از اسرار او باخبر نشد و این کار هر فقیر و گدایی نیست.
نه بدانستیم و نه بشناختیم
نه زمانی نیز دل پرداختیم
هوش مصنوعی: ما نه چیزی را فهمیدیم و نه شناختیم، و در هیچ زمانی هم قلبمان را به این موضوع ندادیم.
چند گویی جز خموشی راه نیست
زانک کس را زهرهٔ یک آه نیست
هوش مصنوعی: بسیار صحبت میکنی، اما بدان که راهی جز سکوت وجود ندارد، زیرا هیچکس جرأت یک آه را هم ندارد.
آگهند از روی این دریا بسی
لیک آگه نیست از قعرش کسی
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از سطح دریا خبر دارند و میدانند چه میگذرد، اما هیچکس از عمق آن و آنچه در آنجا وجود دارد اطلاع ندارد.
گنج در قعرست گیتی چون طلسم
بشکند آخر طلسم و بند جسم
هوش مصنوعی: ثروت و ارزشهای واقعی در عمق زندگی نهفتهاند و زمانی که موانع و محدودیتها شکسته شوند، این گنجینهها خود را نمایان میکنند.
گنج یابی چون طلسم از پیش رفت
جان شود پیدا چو جسم از پیش رفت
هوش مصنوعی: طلسم گنج یابی به گونهای است که وقتی جان و روح از بدن جدا میشوند، حقیقت و راز آن نمایان میشود.
بعد از آن جانت طلسمی دیگرست
غیب را جان تو جسمی دیگرست
هوش مصنوعی: بعد از آن، روح تو به گونهای دیگر به زندگی ادامه میدهد. وجود تو در عالم غیب، چیزی متفاوت و جدا از جسم تو در این دنیا است.
همچنین میرو به پایانش مپرس
در چنین دردی به درمانش مپرس
هوش مصنوعی: به اوج و انتهای درد و معصیتش نیندیش، چرا که در این وضعیت، سوالی دربارهی درمان و چارهای برایش نکن.
در بن این بحر بی پایان بسی
غرقه گشتند و خبر نیست از کسی
هوش مصنوعی: در عمق این دریاي بیکران، بسیاری غرق شدند و هیچ خبری از آنان نیست.
در چنین بحری که بحر اعظمست
عالمی ذرهست و ذره عالمست
هوش مصنوعی: در این دریا که عظیمترین دریاست، هر ذرهای از آن خود جهانی بزرگ و گسترده است.
کوپله ست این بحر را عالم، بدان
ذرهٔ هم کوپله ست این هم بدان
کوپله : قبه ای را گویند که در ایام شادی و آیین بندی و جشن و عروسی بندند
کو نماید عالم و یک ذره هم
کم شود دو کوپله زین بحر کم
هوش مصنوعی: اگر یک عالم بزرگ به وجود آید، حتی یک ذره از این دریا کم نمیشود، یعنی عظمت و وسعت وجود دارد که هیچ چیزی نمیتواند آن را کاهش دهد.
کس چه داند تا درین بحر عمیق
سنگ ریزه قدر دارد یا عقیق
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند در این دریای عمیق، سنگریزه چه ارزشی دارد یا یک عقیق.
عقل و جان و دین و دل درباختم
تا کمال ذرهای بشناختم
هوش مصنوعی: من هر آنچه که داشتم، از جمله عقل و جان و دین و احساساتم را فدای درک و شناختن حتی یک قطره از حقیقت و کمال کردم.
لب بدوز از عرش وز کرسی مپرس
گر همه یک ذره میپرسی مپرس
هوش مصنوعی: از مقامهای بلند و عظیم سوال نکن، زیرا اگر به اندازه یک ذره هم سوال کنی، باز هم نباید سوالی کنی.
عقل تو چون در سر مویی بسوخت
هر دو لب باید ز پرسیدن بدوخت
هوش مصنوعی: اگر عقل تو به اندازهای کم باشد که مانند سر مویی بسوزد، در این صورت باید از هر دو لب خود (یعنی با زبان و سؤال کردن) مستقیم به دنبال پاسخ بروی.
کس نداند کنه یک ذره تمام
چند پرسی چند گویی والسلام
هوش مصنوعی: هیچکس عمق یک ذره را نمیداند، پس چه فایده دارد که چند بار بپرسی یا بگویی و تمام.
چیست گردون سرنگون ناپایدار
بیقراری دایما بر یک قرار
هوش مصنوعی: این دنیا که در آن زندگی میکنیم، مانند گردونهای ناپایدار و متغیر است که هیچگاه در یک حالت ثابت باقی نمیماند و ما را به طور مداوم در حال ناآرامی قرار میدهد.
در ره او پا و سر گم کردهای
پردهٔ در پردهٔ در پردهای
هوش مصنوعی: در مسیر او به قدری غرق شدهای که هر چیزی را فراموش کردهای، به گونهای که در پردهای از راز و رمزها به سر میبری.
حل و عقد این چنین سلطانیی
کی توان کردن گر دانیی
حِلّ و عقد : رتق و فتق
چرخ میخواهد که این سر پی برد
او به سرگردانی این سر کی برد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای فهمیدن و درک وضعیت بیخبری و سرگردانی، نیاز به دیدگاه و نگرش وسیعتری وجود دارد. به عبارت دیگر، برای اینکه بتوانیم به درک بهتری از خود و چالشهایی که با آن مواجه هستیم دست یابیم، باید از محدودیتهای کنونی فراتر برویم و به یک تصویر کلیتر نپردازیم.
چرخ جز سرگشته و پی کرده چیست
اوچه داند تا درون پرده چیست
هوش مصنوعی: چرخ تنها یک موجود حیران و بیهدف است و نمیداند چه چیزی در پس پردهها قرار دارد.
او که چندین سال بر سر گشته است
بی سر و بن گرد این در گشته است
هوش مصنوعی: کسی که سالها در دنیای پر از درد و سختی پرسه زده و سر و سامان ندارد، اکنون به این حال و روز افتاده است.
مینداند در درون پرده راز
کی شود بر چون تویی این پرده باز
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند در دل این پرده چه رازی نهفته است، اما بر تویی که سزاوارش هستی، این پرده زمانی کنار میرود.
کار عالم عبرت است و حسرتست
حیرت اندر حیرت اندر حیرتست
هوش مصنوعی: کار دانشمندان و عالمان، پندآموزی و سبب حسرتخوردن است. انسان در حیرت و شگفتی غرق میشود و این حیرتها بر هم انباشته میشوند.
هر زمان این راه بیپایان تر است
خلق هر ساعت درو حیران تر است
هوش مصنوعی: هر لحظه این مسیر نامتناهیتر میشود و مردم هر لحظه بیشتر در آن گیج و سردرگم میشوند.
هیچ دانی راه رو چون دید راه
هرکه افزون رفت افزون دید راه
هوش مصنوعی: آیا میدانی که وقتی کسی در مسیرش به سمت جلو حرکت میکند، بیشتر راه را میبیند و درک میکند؟
بی نهایت کرد و کاری داشتی
بی عدد حصر و شماری داشتی
هوش مصنوعی: تو کارهایی را انجام دادی که هیچ حد و مرزی نداشتند و از نظر شمارش، نامحدود بودند.
کارگاه پر عجائب دیدهام
جمله را از خویش غایب دیدهام
هوش مصنوعی: در کارگاه پر از شگفتیها، همه چیز را به گونهای مشاهده کردهام که انگار از خودم دور است و غایب شدهاند.
سوی کنه خویش کس را راه نیست
ذرهای از ذرهای آگاه نیست
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند به عمق وجود خودش راه پیدا کند و هیچکس از جزئیات کوچکی که درونش است، باخبر نیست.
هست کاری پشت و رو نه سر نه پای
روی در دیوار و پشت دست خای
پشت دست را گاز گرفتن
مبتلای خویش و حیران تواَم
گر بدم گر نیک هم زان تواَم
هوش مصنوعی: من دچار عشق توام و در حیرتم؛ چه بد باشم و چه خوب، باز هم به خاطر تو همچنان به این حال گرفتارم.
نیم جزوم بی تو من، در من نگر
کل شوم گر تو کنی در من نظر
هوش مصنوعی: من تنها بخشی از وجودم را بی تو احساس میکنم، اما اگر تو به من توجه کنی، ممکن است همه وجودم را با تو کامل کنم.
یک نظر سوی دل پر خونم آر
وز میان این همه بیرونم آر
هوش مصنوعی: لطفاً یک نگاه به دل پر از غم من بینداز و مرا از میان این همه شلوغی و درد بیرون بکش.
گر تو خوانی ناکس خویشم دمی
هیچ کس در گرد من نرسد همی
هوش مصنوعی: اگر تو مرا به عنوان انسانی بیارزش بخوانی، هیچکس دیگر نمیتواند به من نزدیک شود، حتی برای لحظهای.
من که باشم تا کسی باشم ترا
این بسم گر ناکسی باشم ترا
هوش مصنوعی: من کی هستم که بخواهم به تو اهمیت دهم؟ اگر خودم چیزی نباشم، تو هم برای من ارزش نداری.
کی توانم گفت هندوی توم
هندوی خاک سگ کوی توم
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم بگویم که تو همچون هندو هستی و خاک و خاکستر در برابر تو، سگی هستم که در پی توست.
هندوی جان بر میان دارم ز تو
داغ همچون حبشیان دارم ز تو
هوش مصنوعی: هندوی جان را روی قلبم دارم و از تو احساس درد میکنم، مانند دردهایی که حبشیها دارند.
گر نیم هندوت چون مقبل شدم
تا شدم هندوت زنگی دل شدم
هوش مصنوعی: اگر نیم هندو باشم، مانند کسی که به سمت من میآید، وقتی که هندو شدم، قلبم مثل زنگی (تاریک و رنجور) شد.
هندوی با داغ را مفروش تو
حلقهای کن بنده را در گوش تو
هوش مصنوعی: هندی که با داغی در دل دارد، تو را در حلقهای قرار بدهد. بندهٔ تو در گوش تو آواز میخواند.
ای ز فضلت ناشده نومید کس
حلقه و داغ توم جاوید بس
هوش مصنوعی: از فضلی که به آن امیدی نیست، کسی در حلقه و نشان تو باقی نمیماند. این نشانه و اثر تو همیشه پایدار است.
هرکه را خوش نیست دل در درد تو
خوش مبادش زانک نیست او مرد تو
هوش مصنوعی: هر کس که از دل درد تو ناراحت است، برای او خوشی نمیطلبم، زیرا او به راستی مردی در این دلدادگی نیست.
ذره دردم ده ای درمان من
زانک بی دردت بمیرد جان من
هوش مصنوعی: ای درمانگر، به من کمی از دردت بده، زیرا بیدرمانیت جانم میمیرد.
کفر کافر را و دین دیندار را
ذرهٔ دردت دل عطار را
هوش مصنوعی: کفر و ایمان هر یک به خودشان مربوط است و برای هر کدام معانی خاصی دارد. اما همواره دلی که از درد پر است، درد و رنج را درک میکند. دل عطار، با تمام احساساتش، این موضوع را به خوبی میفهمد.
یا رب آگاهی ز یا ربهای من
حاضری در ماتم شبهای من
هوش مصنوعی: خداوندا، آیا از حال و روز من باخبری؟ تو در سختیها و غمهای شبهایم همیشه حضور داری.
ماتمم از حد بشد سوری فرست
در میان ظلمتم نوری فرست
هوش مصنوعی: از شدت پریشانی و ناامیدی به جایی رسیدهام که امیدی به نجات ندارم، پس ای معشوق، در این تاریکی، نور امیدی به من بفرست.
پایمرد من در این ماتم تو باش
کس ندارم دست گیرم هم تو باش
هوش مصنوعی: در این غم و اندوه، تنها کسی که میتوانم به او تکیه کنم، تو هستی. هیچکس دیگری برای کمک ندارم، پس فقط تو باید در کنارم باشی.
لذت نور مسلمانیم ده
نیستی نفس ظلمانیم ده
هوش مصنوعی: لذت واقعی در نور ایمان به خداوند است، نه در تاریکی نفس و گناه.
ذرهٔام لا شده در سایهای
نیست از هستی مرا سایهای
هوش مصنوعی: وجود من حتی به اندازهٔ یک ذره هم در سایهای قرار ندارد و در واقع هیچ نشانی از هستیام باقی نمانده است.
سایلم زان حضرت چون آفتاب
بوک از آن تابم رسد یک رشته تاب
هوش مصنوعی: من از آن حضرت مانند آفتاب خاموش هستم، زیرا نوری که از او میتابد، به من نیز میرسد و اندکی از آن تاب را به خود جذب میکنم.
تا مگر چون ذرهٔ سرگشته من
درجهم دستی زنم در رشته من
هوش مصنوعی: من همچون ذرهای سرگردان در دنیا هستم و امیدوارم روزی بتوانم دستم را به رشتهای بزنم و به سرنوشت خودم وصل شوم.
پس برون آیم از این روزن که هست
پیش گیرم عالمی روشن که هست
هوش مصنوعی: پس از این روزنه به دنیای وسیعی میروم که در آن روشنی و روشنی وجود دارد.
تا نیامد بر لبم این جان که بود
داشتم آخر کسی زان سان که بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که این جان به لبم نرسیده بود، من کسی را داشتم که به نوعی وجودش را حس میکردم.
چون برآید جان ندارم جز تو کس
همره جانم تو باش آخر نفس
هوش مصنوعی: زمانی که جان من به پایان میرسد، هیچکس جز تو در کنارم نیست. تو باید آخرین همراه من در هنگام مرگ باشی.
چون ز من خالی بماند جای من
گر تو همراهم نباشی وای من
هوش مصنوعی: اگر من تنها بمانم و تو در کنارم نباشی، چه بر من خواهد گذشت!
روی آن دارد که همراهی کنی
میتوانی کرد اگر خواهی کنی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی، میتوانی با او همراهی کنی.