حکایت صعوه
صعوه آمد دل ضعیف و تن نزار
پای تا سر همچو آتش بیقرار
گفت من حیران و فرتوت آمدم
بیدل و بیقوت و قوت آمدم
همچو موسی بازو و زوریم نیست
وز ضعیفی قوت موریم نیست
من نه پر دارم نه پا نه هیچ نیز
کی رسم در گرد سیمرغ عزیز
پیش او این مرغ عاجز کی رسد
صعوه در سیمرغ هرگز کی رسد
در جهان او را طلب کاران بسیست
وصل او کی لایق چون من کسیست
در وصال او چو نتوانم رسید
بر محالی راه نتوانم برید
گر نهم رویی به سوی درگهش
یا بمیرم یا بسوزم در رهش
چون نیم من مرد او، این جایگاه
یوسف خود باز میجویم ز چاه
یوسفی گم کردهام در چاهسار
بازیابم آخرش در روزگار
گر بیابم یوسف خود را ز چاه
بر پرم با او من از ماهی به ماه
هدهدش گفت ای ز شنگی و خوشی
کرده در افتادگی صد سرکشی
جمله سالوسی تو من این کی خرم
نیست این سالوسی تو درخورم
پای در ره نه، مزن دم، لب بدوز
گر بسوزند این همه تو هم بسوز
گر تو یعقوبی به معنی فیالمثل
یوسفت ندهند کمتر کن حیل
میفروزد آتش غیرت مدام
عشق یوسف هست بر عالم حرام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صعوه آمد دل ضعیف و تن نزار
پای تا سر همچو آتش بیقرار
هوش مصنوعی: پرندهای به سراغ دل آسیبدیده و تن ضعیف آمد، که همچون آتش دچار بیقراری و آشفتگی بود.
گفت من حیران و فرتوت آمدم
بیدل و بیقوت و قوت آمدم
هوش مصنوعی: شخصی میگوید که با حالتی گیج و ناتوان به اینجا آمده است، بدون اینکه احساس دلگرمی یا قدرتی داشته باشد.
همچو موسی بازو و زوریم نیست
وز ضعیفی قوت موریم نیست
هوش مصنوعی: ما نه مانند موسی قدرت و نیرویی داریم و نه از ضعف خود میتوانیم به مانند مورها قوی شویم.
من نه پر دارم نه پا نه هیچ نیز
کی رسم در گرد سیمرغ عزیز
هوش مصنوعی: من نه بال و پر دارم و نه پا، و نه هیچ چیزی که بتوانم به دور سیمرغ عزیز برسم.
پیش او این مرغ عاجز کی رسد
صعوه در سیمرغ هرگز کی رسد
هوش مصنوعی: در برابر او، این پرنده ناتوان هرگز نمیتواند به جایگاه بلند پرندهای چون سیمرغ برسد.
در جهان او را طلب کاران بسیست
وصل او کی لایق چون من کسیست
هوش مصنوعی: در دنیا افرادی زیادی هستند که به دنبال او میگردند، اما کسی مانند من لایق وصال او نیست.
در وصال او چو نتوانم رسید
بر محالی راه نتوانم برید
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به وصال او برسم، نمیتوانم از راهی که محال است عبور کنم.
گر نهم رویی به سوی درگهش
یا بمیرم یا بسوزم در رهش
هوش مصنوعی: اگر به درگاه او رو بیاورم، یا خواه در آنجا بمیرم و یا در عشق او بسوزم.
چون نیم من مرد او، این جایگاه
یوسف خود باز میجویم ز چاه
هوش مصنوعی: چون نیمهی من از آن مرد است، در این مکان به دنبال یوسف خود میگردم که از چاه بیرون بیاید.
یوسفی گم کردهام در چاهسار
بازیابم آخرش در روزگار
هوش مصنوعی: من در اعماق زندگیام گمشدهای از یوسف را جستوجو میکنم و امیدوارم بتوانم در نهایت او را پیدا کنم.
گر بیابم یوسف خود را ز چاه
بر پرم با او من از ماهی به ماه
هوش مصنوعی: اگر بتوانم یوسف خود را از چاه پیدا کنم، همراه او از ماه به ماه سفر میکنم.
هدهدش گفت ای ز شنگی و خوشی
کرده در افتادگی صد سرکشی
هوش مصنوعی: هدهد به او گفت: ای زود از شادی و خوشحالی سر به کرداری دادهای و به تباهی افتادهای، باید با وقار و تدبیر رفتار کنی.
جمله سالوسی تو من این کی خرم
نیست این سالوسی تو درخورم
هوش مصنوعی: من این نیرنگ و تظاهر تو را نمیپسندم، زیرا به حال و روز من نمیخورد.
پای در ره نه، مزن دم، لب بدوز
گر بسوزند این همه تو هم بسوز
هوش مصنوعی: در راه حق قدم بگذار، بیآنکه صحبت کنی و حرفی بزنی. اگر دیگران در این راه دچار سختی و آسیب شوند، تو نیز باید آمادهی تحمل این دردها باشی.
گر تو یعقوبی به معنی فیالمثل
یوسفت ندهند کمتر کن حیل
هوش مصنوعی: اگر تو مانند یعقوب باشی و به مثابه یوسف به تو پاسخ ندهند، بهتر است کمی تدبیر و حوصله به خرج دهی.
میفروزد آتش غیرت مدام
عشق یوسف هست بر عالم حرام
هوش مصنوعی: آتش غیرت عشق هر لحظه سوختن و التهاب ایجاد میکند و عشق یوسف بر جهانیان حرام و ممنوع است.
حاشیه ها
1395/06/19 10:09
مهران
آیا «یوسف» در این شعر استعاره از چیز دیگری است؟ این که صعوه میگوید «یوسفی گم کرده ام در چاهسار» مقصودش از یوسف چیست؟ و اینکه هدهد جواب میدهد «گر تو یعقوبی به معنی فی المثل -- یوسفت ندهند کمتر کن حیل» چه معنیی دارد؟