گنجور

پرسش مرغان

بعد از آن مرغان دیگر سر به سر
عذرها گفتند مشتی بی‌خبر
هر یکی از جهل عذری نیز گفت
گر نگفت از صدر کز دهلیز گفت
گر بگویم عذر یک یک با تو باز
دار معذورم که می‌گردد دراز
هر کسی را بود عذری تنگ و لنگ
این چنین کس کی کند عنقا به چنگ
هرک عنقا راست از جان خواستار
چنگ از جان باز دارد مردوار
هرکه را در آشیان سی دانه نیست
شاید از سیمرغ اگر دیوانه نیست
چون نداری دانه‌ای را حوصله
چون تو با سیمرغ باشی هم چله
چون تهی کردی به یک می پهلوان
دوستکانی چون خوری با پهلوان
چون نداری ذره‌ای را گنج و تاب
چون توانی جست گنج از آفتاب
چون شدی در قطرهٔ ناچیز و غرق
چون روی از پای دریا تا به فرق
زآنچ آن خودهست بویی نیست این
کار هر ناشسته رویی نیست این
جملهٔ مرغان چو بشنیدند حال
سر به سر کردند از هدهد سؤال
کای سبق برده ز ما در ره بری
ختم کرده بهتری و مهتری
ما همه مشتی ضعیف و ناتوان
بی‌پر و بی‌بال و نه تن نه توان
کی رسیم آخر به سیمرغ رفیع
گر رسد از ما کسی، باشد بدیع
نسبت ما چیست با او بازگوی
زانک نتوان شد به عمیا رازجوی
گر میان ما و او نسبت بدی
هر یکی را سوی او رغبت بدی
او سلیمانست ما موری گدا
درنگر کو از کجا ما از کجا
کرده موری را میان چاه بند
کی رسد در گرد سیمرغ بلند
خسروی کار گدایی کی بود
این به بازوی چو مائی کی بود
هدهد آنگه گفت کای بی‌حاصلان
عشق کی نیکو بود از بددلان
ای گدایان چندازین بی‌حاصلی
راست ناید عاشقی و بددلی
هرکه را در عشق چشمی بازشد
پای کوبان آمد و جان بازشد
تو بدان کانگه که سیمرغ از نقاب
آشکارا کرد رخ چون آفتاب
صد هزاران سایه بر خاک او فکند
پس نظر بر سایهٔ پاک او فکند
سایهٔ خود کرد بر عالم نثار
گشت چندین مرغ هر دم آشکار
صورت مرغان عالم سر به سر
سایهٔ اوست این بدان ای بی هنر
این بدان چون این بدانستی نخست
سوی آن حضرت نسب کردی درست
حق بدانستی ببین آنگه بباش
چون بدانستی مکن این راز فاش
هرک او از کسب مستغرق بود
حاش لله گر تو گویی حق بود
گر تو گشتی آنچ گفتم نه حقی
لیک در حق دایما مستغرقی
مرد مستغرق حلولی کی بود
این سخن کار فضولی کی بود
چون بدانستی که ظل کیستی
فارغی گر مردی و گر زیستی
گر نگشتی هیچ سیمرغ آشکار
نیستی سیمرغ هرگز سایه‌دار
باز اگر سیمرغ می‌گشتی نهان
سایه‌ای هرگز نماندی در جهان
هرچ اینجا سایه‌ای پیدا شود
اول آن چیز آشکار آنجا شود
دیدهٔ سیمرغ بین گر نیستت
دل چو آیینه منور نیستت
چون کسی را نیست چشم آن جمال
وز جمالش هست صبر لامحال
با جمالش عشق نتوانست باخت
از کمال لطف خود آیینه ساخت
هست از آیینه دل در دل نگر
تا ببینی روی او در دل نگر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بعد از آن مرغان دیگر سر به سر
عذرها گفتند مشتی بی‌خبر
هوش مصنوعی: پس از آن، سایر پرندگان یکی بعد از دیگری از خود عذرهایی آوردند و اظهار بی‌اطلاعی کردند.
هر یکی از جهل عذری نیز گفت
گر نگفت از صدر کز دهلیز گفت
هوش مصنوعی: هرکس به نوعی از نادانی خود دلیل و عذری دارد، حتی اگر نتواند از اصل مطلب سخن بگوید، اما می‌تواند از جزئیات و حواشی صحبت کند.
گر بگویم عذر یک یک با تو باز
دار معذورم که می‌گردد دراز
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به طور مفصل برایت توضیح دهم که چرا از تو عذرخواهی می‌کنم، ببخشایم چون این بحث خیلی طولانی می‌شود.
هر کسی را بود عذری تنگ و لنگ
این چنین کس کی کند عنقا به چنگ
هوش مصنوعی: هر فردی به نوعی بهانه‌ای دارد و ممکن است در زندگی خود با مشکلاتی روبرو شود. اما اینگونه افراد چطور می‌توانند به دستیابی به چیزهای ارزشمند و نایاب نائل شوند؟
هرک عنقا راست از جان خواستار
چنگ از جان باز دارد مردوار
هوش مصنوعی: اگر کسی خواهان پرنده‌ی افسانه‌ای (عَنقا) باشد، باید از جان و دل خود دل بکند و به حیات و مرد بودن خود پایبند باشد.
هرکه را در آشیان سی دانه نیست
شاید از سیمرغ اگر دیوانه نیست
هوش مصنوعی: هرکسی که در دنیایش از چیزهای مهم و ارزشمند بهره‌مند نیست، شاید در کنار چیزهای بزرگ و گران‌قدر هم که باشد، این موضوع برای او بی‌ارزش و بی‌معنی خواهد بود.
چون نداری دانه‌ای را حوصله
چون تو با سیمرغ باشی هم چله
هوش مصنوعی: اگر دانه‌ای برای رشد و پرورش نداری، هرچقدر هم که در مقام و قدرت بالا باشی، فایده‌ای نخواهد داشت.
چون تهی کردی به یک می پهلوان
دوستکانی چون خوری با پهلوان
هوش مصنوعی: وقتی با یک نوشیدنی دل را از هر دغدغه‌ای پاک کردی، دوستانی که مانند قهرمانان هستند، چه زمانی با تو خواهند بود؟
چون نداری ذره‌ای را گنج و تاب
چون توانی جست گنج از آفتاب
هوش مصنوعی: اگر چیزی از ارزش و زیبایی نداری، چگونه می‌توانی از نور و زیبایی خورشید چیزی به دست آوری؟
چون شدی در قطرهٔ ناچیز و غرق
چون روی از پای دریا تا به فرق
هوش مصنوعی: وقتی که در یک قطرهٔ کوچک و ناچیز غرق می‌شوی، انگار که از پا تا سر در دریا قرار داری.
زآنچ آن خودهست بویی نیست این
کار هر ناشسته رویی نیست این
هوش مصنوعی: هر چیزی که از ویژگی‌های خود برخوردار است، بویی ندارد و این کار تنها از دست کسانی برمی‌آید که ناپاک و ناپخته هستند.
جملهٔ مرغان چو بشنیدند حال
سر به سر کردند از هدهد سؤال
هوش مصنوعی: همهٔ پرندگان وقتی خبر حال هدهد را شنیدند، به یکدیگر نگاه کردند و تصمیم گرفتند از هدهد سوال کنند.
کای سبق برده ز ما در ره بری
ختم کرده بهتری و مهتری
هوش مصنوعی: ای کسی که از ما پیشی گرفته‌ای، در مسیر رهبری و بهترین بودن به اوج رسیده‌ای.
ما همه مشتی ضعیف و ناتوان
بی‌پر و بی‌بال و نه تن نه توان
هوش مصنوعی: ما همه افرادی ضعیف و ناتوان هستیم که هیچ گونه قدرت و استقلالی نداریم و نه از نظر جسمی و نه از نظر توانایی‌ها قوی نیستیم.
کی رسیم آخر به سیمرغ رفیع
گر رسد از ما کسی، باشد بدیع
هوش مصنوعی: چه زمانی به سیمرغ بلندمرتبه خواهیم رسید؟ اگر کسی از ما به آنجا برسد، واقعاً شگفت‌انگیز خواهد بود.
نسبت ما چیست با او بازگوی
زانک نتوان شد به عمیا رازجوی
هوش مصنوعی: نمی‌توانیم رابطه‌مان با او را بازگو کنیم، زیرا نمی‌توان به روشنی و بدون ابهام به جستجوی رازها پرداخت.
گر میان ما و او نسبت بدی
هر یکی را سوی او رغبت بدی
هوش مصنوعی: اگر بین ما و او نسبت ناگواری وجود داشته باشد، هر کدام از ما به سوی او تمایل پیدا خواهیم کرد.
او سلیمانست ما موری گدا
درنگر کو از کجا ما از کجا
هوش مصنوعی: او مانند سلیمان با عظمت و قدرت است، در حالی که ما مانند موری هستیم که در فقر و ذلت به سر می‌بریم. به او نگاه کن که از کجا آمده و ما را در نظر بگیر که از کجا آمده‌ایم.
کرده موری را میان چاه بند
کی رسد در گرد سیمرغ بلند
هوش مصنوعی: اگر یک مورچه را در وسط چاهی بیندازیم، چگونه می‌تواند به گرد سیمرغی بزرگ برسد؟
خسروی کار گدایی کی بود
این به بازوی چو مائی کی بود
هوش مصنوعی: آیا می‌توان شخصی که مانند پادشاهی بزرگ است، کاری چون گداها انجام دهد؟ آیا این کار شایسته کسی با ویژگی‌های برجسته است؟
هدهد آنگه گفت کای بی‌حاصلان
عشق کی نیکو بود از بددلان
هوش مصنوعی: هدهد بیان کرد که ای کسانی که بیهوده زندگی می‌کنید، عشق زمانی ارزشمند است که از دل‌های پاک و نیکو برآید، نه از دل‌های تیره و بد.
ای گدایان چندازین بی‌حاصلی
راست ناید عاشقی و بددلی
هوش مصنوعی: ای گدایان، چرا به این بی‌فایده‌ای ادامه می‌دهید؟ نه عشق واقعی به دست می‌آید و نه دل‌ساختگی.
هرکه را در عشق چشمی بازشد
پای کوبان آمد و جان بازشد
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق نوری در دلش روشن شود، با شوق و ذوق به زمین می‌زند و جانش به پرواز در می‌آید.
تو بدان کانگه که سیمرغ از نقاب
آشکارا کرد رخ چون آفتاب
هوش مصنوعی: وقتی سیمرغ چهره‌اش را از پشت نقاب بیرون آورد و مانند آفتاب درخشان شد، تو هم بدان که آن لحظه مهم و خاصی فرارسیده است.
صد هزاران سایه بر خاک او فکند
پس نظر بر سایهٔ پاک او فکند
هوش مصنوعی: صد هزاران سایه بر زمین او افتاده است، سپس به سایه پاک او نگاه کرد.
سایهٔ خود کرد بر عالم نثار
گشت چندین مرغ هر دم آشکار
هوش مصنوعی: سایه‌اش بر جهان افکنده شد و در هر لحظه، پرندگان زیادی ظاهر می‌شوند.
صورت مرغان عالم سر به سر
سایهٔ اوست این بدان ای بی هنر
هوش مصنوعی: تمامی پرندگان جهان در حقیقت تحت تأثیر وجود او هستند، این را بدان ای کسی که فاقد هنر و مهارت هستی.
این بدان چون این بدانستی نخست
سوی آن حضرت نسب کردی درست
هوش مصنوعی: این موضوع را زمانی که دریافتی، به سوی آن شخصیت بزرگ نسبت درست و صحیحی باید بدهی.
حق بدانستی ببین آنگه بباش
چون بدانستی مکن این راز فاش
هوش مصنوعی: به حقیقت آگاه باش و بعد از آن در آن حضور داشته باش. اما وقتی به این آگاهی رسیدی، این راز را فاش نکن.
هرک او از کسب مستغرق بود
حاش لله گر تو گویی حق بود
هوش مصنوعی: هرکس که در کار و کسب خود غرق شده و به آن مشغول است، باید بداند که اگر تو بگویی این کار حق است، حاشا که چنین چیزی درست باشد.
گر تو گشتی آنچ گفتم نه حقی
لیک در حق دایما مستغرقی
هوش مصنوعی: اگر تو به آن چیزی که گفتم تبدیل نشدی، اما همیشه در حقیقت غرق هستی.
مرد مستغرق حلولی کی بود
این سخن کار فضولی کی بود
هوش مصنوعی: مردی که در عمیق‌ترین حال خود غرق شده، آیا به این مسائل اهمیت می‌دهد؟ آیا می‌تواند به حرف‌های بیهوده توجه کند؟
چون بدانستی که ظل کیستی
فارغی گر مردی و گر زیستی
هوش مصنوعی: زمانی که متوجه شوی که تحت سایه کیستی، باید بی‌خیال باشی، چه مرد باشی و چه زنده.
گر نگشتی هیچ سیمرغ آشکار
نیستی سیمرغ هرگز سایه‌دار
هوش مصنوعی: اگر به صحنه‌ی زندگی نیایی، هیچ چیز به وضوح نمایان نیست؛ زیرا سیمرغ، که نماد کمال و زیبایی است، هرگز در سایه قرار نمی‌گیرد.
باز اگر سیمرغ می‌گشتی نهان
سایه‌ای هرگز نماندی در جهان
هوش مصنوعی: اگر سیمرغ دوباره به صورت پنهان می‌آمد، هرگز نمی‌توانست در این دنیا باقی بماند.
هرچ اینجا سایه‌ای پیدا شود
اول آن چیز آشکار آنجا شود
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این مکان ظهور کند، ابتدا باعث نمایان شدن آن موضوع در آنجا می‌شود.
دیدهٔ سیمرغ بین گر نیستت
دل چو آیینه منور نیستت
هوش مصنوعی: اگر چشمانت مانند چشمان سیمرغ نیست، دل تو هم چون آینه‌ای روشن نخواهد بود.
چون کسی را نیست چشم آن جمال
وز جمالش هست صبر لامحال
هوش مصنوعی: زمانی که کسی را نیست که به زیبایی او نگاه کند، صبر کردن برای دیدن آن زیبایی به ناچار لازم می‌شود.
با جمالش عشق نتوانست باخت
از کمال لطف خود آیینه ساخت
هوش مصنوعی: زیبایی او باعث شد که عشق نتواند از کمال و محبتش کم بیاورد، بلکه او همانند آیینه‌ای درخشید.
هست از آیینه دل در دل نگر
تا ببینی روی او در دل نگر
هوش مصنوعی: در دل خود به عمق نگاه کن و با دقت به احساساتت توجه کن تا بتوانی زیبایی و حقیقت وجود او را در درونت دریابی.

خوانش ها

پرسش مرغان به خوانش آزاده

حاشیه ها

1388/11/18 07:02
مهدی

برای سیر و سلوک چه بسیار افرادی که در ابتدا با شور وارد راه می‌شوند ولی پس از مدتی بی صبری کرده و بهانه‌گیری می‌کنند، برای سیر باید مرد راه و رند بود و این امر منوط به شناخت اولیه درست از خود و خدای خود است.

1391/07/05 04:10
امیر

در مصراع
سوی آن حضرت نسب درست
"کردی" حذف شده است:
سوی آن حضرت نسب کردی درست

1392/07/17 10:10
ناشناس

در رابطه با نظر دوست عزیز مهدی باید بگویم که هدف از سیر و سلوک رسیدن به شناخت کامل خود و خداست.اگر شخصی از ابتدا این شناخت
کامل را دارد دیگر سیر و سلوک از برای چیست؟

1392/07/17 14:10
امین کیخا

به نگاه من مهدی گفته که هدف سلوک باید یزدان شناخت باشد ( چنانچه سهروردی بزرگ می فرماید) و نباید برای بدست اوردن مثلا کرامت پای به راه بگذارد

1392/07/17 14:10
امین کیخا

حالا ناشناس . ایشان هم درست می فرماید هدف رسیدن به اگاهی و یا بهتر بگویم به فرااگاهی است گونه ای اگاهی برین و کیهانی .
بزرگواری می فرماید ترا باید اگهی کسب کردن که اگر پاکی نباشد بود که تورا بخشند و پاک دارند ولی اگر ندانی بخشیده نمی شوی !

1395/09/28 19:11

این به بازوی چو مایی کی بود : بازو را در معنی قدرت به کار برده است . ذکر سبب و اراده ی خود آن چیز ، مجاز با علاقه ی سببیّه

1399/01/13 17:04
عباس

این بدان چون این بدانستی نخست
سوی آن حضرت نسب درست
مصرع دوم چنین است:
سوی آن حضرت نسب کردی درست

1399/01/15 09:04
اشرف

در مصرع " چون شدی در ذره ی ناچیز و غرق"
(( و )) باید حذف شود

1399/01/15 18:04
عباس

این بدان چون این بدانستی نخست
سوی آن حضرت نسب درست
مصرع دوم افتادگی دارد:
سوی آن حضرت نسب کردی درست