گنجور

حکایت چوب خوردن یوسف به دستور زلیخا

چون زلیخا حشمت واعزاز داشت
رفت یوسف را به زندان بازداشت
با غلامی گفت بنشان این دمش
پس بزن پنجاه چوب محکمش
بر تن یوسف چنان بازو گشای
کین دم آهش بشنوم از دور جای
آن غلام آمد بسی کارش نداد
روی یوسف دید دل بارش نداد
پوستینی دید مرد نیک بخت
دست خود بر پوستین بگشاد سخت
مرد هر چوبی که می‌زد استوار
ناله‌ای می‌کرد یوسف زار زار
چون زلیخا بانگ بشنودی ز دور
گفتی آخر سخت‌تر زن ای صبور
مرد گفت ای یوسف خورشید فر
گر زلیخا بر تو اندازد نظر
چون نبیند بر تو زخم چوب هیچ
بی شک اندازد مرا در پیچ پیچ
برهنه کن دوش، دل برجای دار
بعد از آن چوبی قوی را پای دار
گرچه این ضربت زیانی باشدت
چون ترا بیند نشانی باشدت
تن برهنه کرد یوسف آن زمان
غلغلی افتاد در هفت آسمان
مرد حالی کرد دست خود بلند
سخت چوبی زد که در خاکش فکند
چون زلیخا زو شنود آن بار آه
گفت بس، کین آه بود از جایگاه
پیش ازین آن آهها ناچیزبود
آه آن باد این ز جایی نیز بود
گر بود در ماتمی صد نوحه‌گر
آه صاحب درد آید کارگر
گر بود در حلقه‌ای صد غم زده
حلقه را باشد نگین ماتم زده
تا نگردی مرد صاحب درد تو
در صف مردان نباشی مرد تو
هر که درد عشق دارد، سوز هم
شب کجا یابد قرار و روز هم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون زلیخا حشمت واعزاز داشت
رفت یوسف را به زندان بازداشت
هوش مصنوعی: زلیخا به خاطر مقام و قدرتی که داشت، یوسف را به زندان انداخت.
با غلامی گفت بنشان این دمش
پس بزن پنجاه چوب محکمش
هوش مصنوعی: با خدمتکاری صحبت کرد و به او گفت که این لحظه را به تأخیر بینداز و پنجاه ضربه محکم به او بزن.
بر تن یوسف چنان بازو گشای
کین دم آهش بشنوم از دور جای
هوش مصنوعی: یوسف را چنان زیبا و با وقار می‌بینم که وقتی نفسش را به آه کشید، صدای آن را از دور می‌شنوم.
آن غلام آمد بسی کارش نداد
روی یوسف دید دل بارش نداد
هوش مصنوعی: غلام به خدمت آمد و تلاش زیادی کرد، اما وقتی یوسف را دید، دلش دیگر به کار نکردن راضی نشد.
پوستینی دید مرد نیک بخت
دست خود بر پوستین بگشاد سخت
هوش مصنوعی: مرد خوشبختی را مشاهده کرد که پوستینی به دوش دارد و به شدت آن را کنار زد.
مرد هر چوبی که می‌زد استوار
ناله‌ای می‌کرد یوسف زار زار
هوش مصنوعی: مرد هر بار که ضربه‌ای به چوب می‌زد، یوسف به شدت و با ناامیدی گریه می‌کرد.
چون زلیخا بانگ بشنودی ز دور
گفتی آخر سخت‌تر زن ای صبور
هوش مصنوعی: وقتی زلیخا را از دور می‌دیدی و صدایش را می‌شنیدی، با خودت فکر می‌کردی که ای کاش بیشتر صبر می‌کردی و سختی را تحمل می‌کردی.
مرد گفت ای یوسف خورشید فر
گر زلیخا بر تو اندازد نظر
هوش مصنوعی: مرد به یوسف گفت: "ای یوسف، اگر زلیخا به تو نگاه کند، مثل خورشیدی درخشان خواهی شد."
چون نبیند بر تو زخم چوب هیچ
بی شک اندازد مرا در پیچ پیچ
هوش مصنوعی: وقتی که کسی زخم تازیانه را بر بدنت نبیند، به یقین من را در تنگنا و مشکلات قرار خواهد داد.
برهنه کن دوش، دل برجای دار
بعد از آن چوبی قوی را پای دار
هوش مصنوعی: دوش خود را نمایان کن و دل را در جای خود نگه‌دار، سپس چوبی محکم را به پا دار.
گرچه این ضربت زیانی باشدت
چون ترا بیند نشانی باشدت
هوش مصنوعی: هرچند این ضربه به تو آسیب می‌زند، اما زمانی که کسی نشانه‌ای از تو ببیند، به تو متوجه خواهد شد.
تن برهنه کرد یوسف آن زمان
غلغلی افتاد در هفت آسمان
هوش مصنوعی: زمانی که یوسف، با جوانی و زیبایی خود، لباس‌هایش را کنار گذاشت، خبری بلند در آسمان‌ها پیچید.
مرد حالی کرد دست خود بلند
سخت چوبی زد که در خاکش فکند
هوش مصنوعی: مردی با قدرت و تلاشی زیاد، دستانش را بالا برد و با چوبی محکم ضربه‌ای زد که آن را در زمین فرو کرد.
چون زلیخا زو شنود آن بار آه
گفت بس، کین آه بود از جایگاه
هوش مصنوعی: وقتی زلیخا آن ناله را شنید، فهمید که این ناله از عمق دل و جایگاه واقعی است.
پیش ازین آن آهها ناچیزبود
آه آن باد این ز جایی نیز بود
هوش مصنوعی: قبل از این، آن آه‌ها بی‌اهمیت بودند، اما حالا آه آن باد از جایی دیگر هم به حساب می‌آید.
گر بود در ماتمی صد نوحه‌گر
آه صاحب درد آید کارگر
هوش مصنوعی: اگر در سوگواری صدای نوحه‌گران بلند باشد، اما در دل کسی که درد را می‌شناسد، درد و غم واقعی وجود داشته باشد، آن شخص تاثیر عمیق‌تری خواهد داشت.
گر بود در حلقه‌ای صد غم زده
حلقه را باشد نگین ماتم زده
هوش مصنوعی: اگر در یک حلقه، صد غم وجود داشته باشد، آن حلقه خود را با یکی از جواهرات غم‌انگیز زینت می‌دهد.
تا نگردی مرد صاحب درد تو
در صف مردان نباشی مرد تو
هوش مصنوعی: برای اینکه به مرتبه‌ای از انسانیت و درک عمیق‌تر برسید، باید تجربیات تلخ و چالش‌های زندگی را پشت سر بگذارید؛ در غیر این صورت، در جمع مردان واقعی و صاحب‌نظران قرار نخواهید گرفت.
هر که درد عشق دارد، سوز هم
شب کجا یابد قرار و روز هم
هوش مصنوعی: کسی که دچار عشق است، نه در شب آرامش می‌یابد و نه در روز.

خوانش ها

حکایت چوب خوردن یوسف به دستور زلیخا به خوانش آزاده

حاشیه ها

1399/10/31 14:12
۰

این شعر اسرار مهمی توش هست ولی چشم دل میخواد.
تشکر میکنم که همچین سایت خوب و توانمندی و به وجود اوردید.
بسیار تشکر پایا،مانا،پویا باشید،مرسی از زحمتاتون