گنجور

حکایت پیرزنی که به ده کلاوه ریسمان خریدار یوسف شد

گفت یوسف را چو می‌بفروختند
مصریان از شوق او می‌سوختند
چون خریداران بسی برخاستند
پنج ره هم سنگ مشکش خواستند
زان زنی پیری به خون آغشته بود
ریسمانی چند در هم رشته بود
در میان جمع آمد در خروش
گفت ای دلال کنعانی فروش
ز آرزوی این پسر سر گشته‌ام
ده کلاوه ریسمانش رشته‌ام
این زمن بستان و با من بیع کن
دست در دست منش نه بی سخن
خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم
نیست درخورد تو این در یتیم
هست صد گنجش بها در انجمن
مه تو و مه ریسمانت ای پیرزن
پیرزن گفتا که دانستم یقین
کین پسر را کس بنفروشد بدین
لیک اینم بس که چه دشمن چه دوست
گوید این زن از خریداران اوست
هر دلی کو همت عالی نیافت
ملکت بی‌منتها حالی نیافت
آن ز همت بود کان شاه بلند
آتشی در پادشاهی او فکند
خسروی را چون بسی خسران بدید
صد هزاران ملک صدچندان بدید
چون بپاکی همتش در کار شد
زین همه ملک نجس بیزارشد
چشم همت چون شود خورشید بین
کی شود با ذره هرگز هم نشین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت یوسف را چو می‌بفروختند
مصریان از شوق او می‌سوختند
هوش مصنوعی: وقتی یوسف را می‌فروختند، مصریان از عشق و علاقه‌اش به شدت ناراحت و نگران بودند.
چون خریداران بسی برخاستند
پنج ره هم سنگ مشکش خواستند
هوش مصنوعی: زمانی که خریداران زیادی خواسته‌اند، حتی پنج راه هم که برای عبور مشکش باشد، طلب کرده‌اند.
زان زنی پیری به خون آغشته بود
ریسمانی چند در هم رشته بود
هوش مصنوعی: زنی پیر به خون آغشته بود و چندین رشته ریسمان را در هم بافته و گره زده بود.
در میان جمع آمد در خروش
گفت ای دلال کنعانی فروش
هوش مصنوعی: در میان جمع جمعیت، با صدای بلند گفت: ای فروشنده کنعان، تو که کار دلالی می‌کنی، بیا و کالاهایت را عرضه کن.
ز آرزوی این پسر سر گشته‌ام
ده کلاوه ریسمانش رشته‌ام
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی این پسر، ذهنم درگیر و پریشان شده است و به همین خاطر، به نوعی خود را در بند او احساس می‌کنم.
این زمن بستان و با من بیع کن
دست در دست منش نه بی سخن
هوش مصنوعی: این زمان را از من بگیر و با من معامله کن. دست در دست من بگذار و بی‌هیچ حرفی این کار را انجام ده.
خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم
نیست درخورد تو این در یتیم
هوش مصنوعی: مردی خنده‎اش گرفت و گفت ای سلیم، این در یتیم برای تو مناسب نیست و لایق تو نمی‎باشد.
هست صد گنجش بها در انجمن
مه تو و مه ریسمانت ای پیرزن
هوش مصنوعی: در جمع زیبایی تو، ارزش‌های بسیار و گرانبهایی وجود دارد و مانند گنجشکان زیادی هستند که به صفای وجود تو، آمده‌اند. ای زن سالخورده، تو مانند ریسمانی هستی که همه چیز را به هم متصل می‌کند.
پیرزن گفتا که دانستم یقین
کین پسر را کس بنفروشد بدین
هوش مصنوعی: پیرزن گفت: "من مطمئنم که هیچ‌کس چنین پسر را نمی‌فروشد."
لیک اینم بس که چه دشمن چه دوست
گوید این زن از خریداران اوست
هوش مصنوعی: اما نکته این است که هم دشمن و هم دوست می‌گویند این زن از خریداران اوست.
هر دلی کو همت عالی نیافت
ملکت بی‌منتها حالی نیافت
هوش مصنوعی: هر کسی که آرزو و هدف بلندپروازانه نداشته باشد، هرگز به خوشبختی و خوشحالی واقعی دست نخواهد یافت.
آن ز همت بود کان شاه بلند
آتشی در پادشاهی او فکند
هوش مصنوعی: این جمله می‌گوید که آنچه موجب موفقیت و عظمت یک پادشاه می‌شود، به خاطر اراده و تلاش اوست. در واقع، این تلاش منجر به ایجاد تاثیرات بزرگی در سلطنت او می‌شود، مانند شعله‌ای از آتش که در پادشاهی‌اش فروزان است.
خسروی را چون بسی خسران بدید
صد هزاران ملک صدچندان بدید
هوش مصنوعی: به دلیل مشاهده‌ی زیان‌های بسیار، شاهی را نمی‌توان به سادگی ستود؛ چون او به همان اندازه که قدرت و ملک دارد، دچار آسیب‌ها و شکست‌های زیادی نیز شده است.
چون بپاکی همتش در کار شد
زین همه ملک نجس بیزارشد
هوش مصنوعی: زمانی که هدف و نیت او پاک و خالص شد، از همه چیزهایی که ناپاک هستند، دوری جست.
چشم همت چون شود خورشید بین
کی شود با ذره هرگز هم نشین
هوش مصنوعی: چشم کسی که به دنبال بلندپروازی و هدف‌های بزرگ است، مانند خورشید می‌درخشد و هرگز با چیزهای کوچک و ناچیز جمع نمی‌شود.

خوانش ها

حکایت پیرزنی که به ده کلاوه ریسمان خریدار یوسف شد به خوانش آزاده

حاشیه ها

1392/10/24 18:12
روح بخش

بسیار جالب و زیبا بود.ممنون

1393/10/14 22:01
احمد

بیت ماقبل آخر بپاکی چون بین بپا و کی فاصله افتاده ممکنه در خواندن مشکل ایجاد کند.

1394/11/23 17:01
احسان

سلام
در بیت 7 یعنی:
خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم
نیست درخورد تو این در یتیم
مصراع دوم در کتابی دیگر اینگونه آمده بود:
نیست درخورد تو این پهنا گلیم
وبیت 8 احتمالاً خطای OCR رخ داده و درست آن اینگونه است:
چه تو و چه ریسمان ای پیرزن؟
وبیت 9 مصراع دوم
کین پسر را کس بنفروشد بدین
در منبعی دیگر به جای بدین "به این" نیز بود
و لله اعلم

1394/11/23 17:01
احسان

سلام
در بیت 7 یعنی:
خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم
نیست درخورد تو این در یتیم
مصراع دوم در کتابی دیگر اینگونه آمده بود:
نیست درخورد تو این پهنا گلیم
وبیت 8 احتمالاً خطای OCR رخ داده و درست آن اینگونه است:
چه تو و چه ریسمان ای پیرزن؟
وبیت 9 مصراع دوم
کین پسر را کس بنفروشد بدین
در منبعی دیگر به جای بدین “به این” نیز بود
و لله اعلم

1396/11/22 01:01
محمد علیشاهی

مه تو و مه ریسمان ای پیرزن :
در گویش خراسانی "مه" بدون تلفظ "ه" چیزی شبیه به معنای عبارت محاوره ی امروزی : «بیا! بگیر» داردو هنوز در نواحی مورد استفاده است...شاید ازین معنی دور نباشد

1402/01/16 14:04
عرفان خسروی

«مه» همون «نه» می‌بایست باشه در این‌جا