حکایت دیوانهای برهنه که جبهای ژنده به او بخشیدند
بود آن دیوانه دل برخاسته
برهنه میرفت و خلق آراسته
گفت یا رب جبهٔ ده محکمم
هم چو خلقان دگر کن خرمم
هاتقش آواز داد و گفت هین
آفتاب گرم دادم درنشین
گفت یا رب تا کیم داری عذاب
جبهای نبود ترا به ز آفتاب
گفت رو ده روز دیگر صبرکن
تا ترا یک جبه بخشم بیسخن
چون بشد ده روز، مرد سوخته
جبهای آورد بر هم دوخته
صد هزاران پاره بر وی بیش بود
زانک آن بخشنده بس درویش بود
مرد مجنون گفت ای دانای راز
ژندهای بر دوختی زان روز باز
در خزانهات جامها جمله بسوخت
کین همه ژنده همی بایست دوخت
صد هزاران ژنده بر هم دوختی
این چنین درزی ز که آموختی
کار آسان نیست با درگاه او
خاک میباید شدن در راه او
بس کسا کامد بدین درگه ز دور
گه بسوخت و گه فروخت از نار و نور
چون پس از عمری به مقصودی رسید
عین حسرت گشت و مقصودی ندید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود آن دیوانه دل برخاسته
برهنه میرفت و خلق آراسته
هوش مصنوعی: یک مرد دیوانه با دل شجاع و بیپروا در حال حرکت است و در حالی که برهنه است، دیگران با لباسهای آراسته و زیبا در اطراف او هستند.
گفت یا رب جبهٔ ده محکمم
هم چو خلقان دگر کن خرمم
هوش مصنوعی: ای پروردگار، مانند دیگران صورت و ظاهری محکم به من بده و مرا خوشحال و خرم کن.
هاتقش آواز داد و گفت هین
آفتاب گرم دادم درنشین
هوش مصنوعی: صدا زد و گفت: ای اهل زمین، من نور و گرما را به شما هدیه کردم، پس از آن بهرهمند شوید.
گفت یا رب تا کیم داری عذاب
جبهای نبود ترا به ز آفتاب
هوش مصنوعی: ای پروردگار، تا کی باید عذاب تو را تحمل کنم؟ نمیتوانم بدون تو تاب بیاورم، حتی گرمای خورشید را هم برانهام.
گفت رو ده روز دیگر صبرکن
تا ترا یک جبه بخشم بیسخن
هوش مصنوعی: گفت که ده روز دیگر صبر کن تا بدون هیچ حرفی یک لباس به تو هدیه دهم.
چون بشد ده روز، مرد سوخته
جبهای آورد بر هم دوخته
هوش مصنوعی: پس از گذشت ده روز، مردی که در آتش سوخته بود، لباسی را که دوخته شده بود، به همراه آورد.
صد هزاران پاره بر وی بیش بود
زانک آن بخشنده بس درویش بود
هوش مصنوعی: او به طور قابل توجهی مورد محبت و بخشش قرار گرفته است، به طوری که این محبت فراتر از تصور میرود، زیرا این بخشنده خود شخصی فقیر و نیازمند است.
مرد مجنون گفت ای دانای راز
ژندهای بر دوختی زان روز باز
هوش مصنوعی: مرد دیوانه گفت: ای کسی که به اسرار آگاهی، تو از روزی که پارچهای کهنه به تن کردهای، ندانسته خود را در قید و بند قرار دادهای.
در خزانهات جامها جمله بسوخت
کین همه ژنده همی بایست دوخت
هوش مصنوعی: در صندوقچهات تمام جامها خراب شد، زیرا همه چیزهایی که فرسوده هستند، نیاز به ترمیم و بازسازی دارند.
صد هزاران ژنده بر هم دوختی
این چنین درزی ز که آموختی
هوش مصنوعی: تو هزاران تکه پارچه را به هم دوختهای، این مهارت را از چه کسی آموختهای؟
کار آسان نیست با درگاه او
خاک میباید شدن در راه او
هوش مصنوعی: رسیدن به مقام و قرب الهی کار سادهای نیست، بلکه باید خود را در مسیر او humble و فروتن کرد.
بس کسا کامد بدین درگه ز دور
گه بسوخت و گه فروخت از نار و نور
هوش مصنوعی: بسیاری از انسانها به این درگاه آمدهاند؛ برخی از آنها از دور به اینجا رسیده و پس از آزمایشهای سخت و کشمکشهای مختلف، یا به نتیجهای خوب دست یافتهاند یا در این راه از بین رفتهاند.
چون پس از عمری به مقصودی رسید
عین حسرت گشت و مقصودی ندید
هوش مصنوعی: پس از سالها تلاش و سیری در مسیر زندگی، وقتی به هدفی رسید، اندوه و حسرت بر دلش حاکم شد، زیرا چیزی که میخواست و آرزویش را داشت، در نهایت به دست نیاورد.
خوانش ها
حکایت دیوانهای برهنه که جبهای ژنده به او بخشیدند به خوانش آزاده
حاشیه ها
1391/08/28 06:10
امیر
در مصراع:
"در خزانهات جامها جمله بسوخت"
"جامه ها" صحیح است.