حکایت حلاج که در دم مرگ روی خود را به خون خود سرخ کرد
چون شد آن حلاج بر دار آن زمان
جز انا الحق مینرفتش بر زبان
چون زبان او همینشناختند
چار دست و پای او انداختند
زرد شد خون بریخت از وی بسی
سرخ کی ماند درین حالت کسی
زود درمالید آن خورشید و ماه
دست بریده به روی هم چو ماه
گفت چون گلگونهٔ مردست خون
روی خود گلگونه بر کردم کنون
تا نباشم زرد در چشم کسی
سرخ رویی باشدم اینجا بسی
هرکه را من زرد آیم در نظر
ظن برد کاینجا بترسیدم مگر
چون مرا از ترس یک سر موی نیست
جز چنین گلگونه اینجا روی نیست
مرد خونی چون نهد سر سوی دار
شیرمردیش آن زمان آید به کار
چون جهانم حلقهٔ میمی بود
کی چنین جایی مرا بیمی بود
هر که را با اژدهای هفت سر
در تموز افتاده دایم خورد و خور
زین چنین بازیش بسیار اوفتد
کمترین چیزیش سر دار اوفتد
حکایت خسروی که سگ تازی خود را رها کرد: خسروی میرفت در دشت شکارحکایت جنید که سر پسرش را بریدند: مقتدای دین، جنید، آن بحر ژرف
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون شد آن حلاج بر دار آن زمان
جز انا الحق مینرفتش بر زبان
هوش مصنوعی: وقتی حلاج در حال اعدام بود، تنها جملهای که بر زبانش جاری میشد، جمله «من حقیقت هستم» بود.
چون زبان او همینشناختند
چار دست و پای او انداختند
هوش مصنوعی: وقتی که زبان او را درک نکردند، او را به چهار دست و پا درآوردند.
زرد شد خون بریخت از وی بسی
سرخ کی ماند درین حالت کسی
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که وقتی خون زرد و بیرنگ میشود، دیگر سرخی و حالت طبیعی آن باقی نمیماند. این به نوعی نشاندهنده تغییر و زوال وضعیت است و بیان میکند که وقتی زندگی یا انرژی از بین برود، اثری از زیبایی یا زندگی واقعی باقی نخواهد ماند.
زود درمالید آن خورشید و ماه
دست بریده به روی هم چو ماه
هوش مصنوعی: به سرعت آن خورشید و ماه را درمان کن، دست بریدهای که مانند خود ماه بر روی یکدیگر قرار دارند.
گفت چون گلگونهٔ مردست خون
روی خود گلگونه بر کردم کنون
هوش مصنوعی: او گفت وقتی که چهرهٔ مرد به زیبایی گل است، من هم بر روی خود مثل گل، رنگ خونش را نمایان کردم.
تا نباشم زرد در چشم کسی
سرخ رویی باشدم اینجا بسی
هوش مصنوعی: من میخواهم در حضور دیگران چهرهای شاداب و خوشحال داشته باشم و از هر گونه زردی یا ناکامی دوری کنم.
هرکه را من زرد آیم در نظر
ظن برد کاینجا بترسیدم مگر
هوش مصنوعی: هر کسی که من را زرد و بیمار ببینید، به او سوءتفاهم خواهد شد که من در اینجا به خاطر ترس آمدهام.
چون مرا از ترس یک سر موی نیست
جز چنین گلگونه اینجا روی نیست
هوش مصنوعی: وقتی به خاطر ترس، حتی یک تار موی خود را ندارم، در اینجا جز این گلهای زیبا چیزی نمیبینم.
مرد خونی چون نهد سر سوی دار
شیرمردیش آن زمان آید به کار
هوش مصنوعی: زمانی که مردی آماده میشود تا جان خود را فدای هدفی کند، در آن لحظه است که شجاعت و مردانگی او به نمایش درمیآید.
چون جهانم حلقهٔ میمی بود
کی چنین جایی مرا بیمی بود
هوش مصنوعی: زمانی که دنیای من از عشق و محبت پر شده است، چگونه میتوانم از جایی که در آن قرار دارم هراسی داشته باشم؟
هر که را با اژدهای هفت سر
در تموز افتاده دایم خورد و خور
هوش مصنوعی: هر کسی که در تابستان با موجودی خطرناک و ترسناک مواجه شود، دائماً از او آسیب میبیند و در مضیقه قرار میگیرد.
زین چنین بازیش بسیار اوفتد
کمترین چیزیش سر دار اوفتد
هوش مصنوعی: از این نوع بازیها، اگر زیاد پیش بیاید، حتی کوچکترین آسیبها هم متوجه او خواهد شد.
حاشیه ها
1391/09/09 07:12
امیر
مصراع اول بیت سوم در بعضی از نسخ دیگر این گونه آمده
«زرد شد چون خون برفت از وی بسی»
که از نظر وزنی نیز صحیح تر است.
1395/04/25 10:06
رضا
بیت سه مصرع اول
زرد شد چون ریخت از وی خون بسی
هم میتواند باشد