گنجور

در نعت رسول ص

خواجهٔ دنیا و دین گنج وفا
صدر و بدر هر دو عالم مصطفی
آفتاب شرع و دریای یقین
نور عالم رحمة للعالمین
جان پاکان خاک جان پاک او
جان رها کن آفرینش خاک او
خواجهٔ کونین و سلطان همه
آفتاب جان و ایمان همه
صاحب معراج و صدر کاینات
سایهٔ حق خواجهٔ خورشید ذات
هر دو عالم بستهٔ فتراک او
عرش و کرسی قبله کرده خاک او
پیشوای این جهان و آن جهان
مقتدای آشکارا و نهان
مهترین و بهترین انبیا
رهنمای اصفیا و اولیا
مهدی اسلام و هادی سبل
مفتی غیب و امام جز و کل
خواجه‌ای کز هرچه گویم بیش بود
در همه چیز از همه در پیش بود
خویشتن را خواجهٔ عرصات گفت
انما انا رحمة مهدات گفت
هر دو گیتی از وجودش نام یافت
عرش نیز از نام او آرام یافت
همچو شبنم آمدند از بحر جود
خلق عالم بر طفیلش در وجود
نور او مقصود مخلوقات بود
اصل معدومات و موجودات بود
حق چو دید آن نور مطلق در حضور
آفرید از نور او صد بحر نور
بهر خویش آن پاک جان را آفرید
بهر او خلقی جهان را آفرید
آفرینش را جزو مقصود نیست
پاک دامن‌تر ازو موجود نیست
آنچه اول شد پدید از غیب غیب
بود نور پاک او بی‌هیچ ریب
بعد از آن آن نور عالی‌زد علم
گشت عرش و کرسی و لوح و قلم
یک علم از نور پاکش عالمست
یک علم ذریتیست و آدمست
چون شد آن نور معظم آشکار
در سجود افتاد پیش کردگار
قرنها اندر سجود افتاده بود
عمرها اندر رکوع استاده بود
سالها بودند مشغول قیام
در تشهد بود هم عمری تمام
از نماز نور آن دریای راز
فرض شد بر جملهٔ امت نماز
حق بداشت آن نور را چون مهر و ماه
در برابر بی‌جهت تا دیرگاه
پس به دریای حقیقت ناگهی
برگشاد آن نور را ظاهر رهی
چون بدید آن نور روی بحر راز
جوش در وی اوفتاد از عزو ناز
در طلب بر خود بگشت او هفت بار
هفت پرگار فلک شد آشکار
هر نظر کز حق بسوی او رسید
کوکبی گشت و طلب آمد پدید
بعد از آن نور پاک آرام یافت
عرش عالی گشت و کرسی نام یافت
عرش و کرسی عکس ذاتش خاستند
بس ملایک از صفاتش خاستند
گشت از انفاسش انوار آشکار
وز دل پر فکرش اسرار آشکار
سر روح از عالم فکرست و بس
بس نفخت فیه من روحی نفس
چون شد آن انفاس و آن اسرار جمع
زین سبب ارواح شد بسیار جمع
چون طفیل نور او آمد امم
سوی کل مبعوث از آن شد لاجرم
گشت او مبعوث تا روز شمار
از برای کل خلق روزگار
چون به دعوت کرد شیطان را طلب
گشت شیطانش مسلمان زین سبب
کرد دعوت هم به اذن کردگار
جنیان را لیلة الجن آشکار
قدسیان را با رسل بنشاند نیز
جمله رایک شب به دعوت خواند نیز
دعوت حیوان چو کرد او آشکار
شاهدش بزغاله بود و سوسمار
داعی بتهای عالم بود هم
سرنگون گشتند پیشش لاجرم
داعی ذرات بود آن پاک ذات
در کفش تسبیح‌زان کردی حصات
ز انبیا این زینت وین عز که یافت
دعوت کل امم هرگز که یافت
نور او چون اصل موجودات بود
ذات او چون معطی هر ذات بود
واجب آمد دعوت هر دو جهانش
دعوت ذرات پیدا و نهانش
جزو و کل چون امت او آمدند
خوشه چین همت او آمدند
روزحشر از بهر مشتی بی عمل
امتی او گوید و بس زین قبل
حق برای جان آن شمع هدی
می‌فرستد امت او را فدی
در همه کاری چو او بود اوستاد
کار اوست آنرا که این کار اوفتاد
گرچ او هرگز به چیزی ننگریست
بهر هر چیزیش می‌باید گریست
در پناه اوست موجودی که هست
وز رضای اوست مقصودی که هست
پیرعالم اوست در هر رسته‌ای
هرچ ازو بگذشت خادم دسته‌ای
آنچ از خاصیت او بود و بس
آن کجا در خواب بیند هیچ کس
خویش را کل دید و کل را خویش دید
هم چنانک از پس بدید از پیش دید
ختم کرده حق نبوت را برو
معجز و خلق و فتوت را برو
دعوتش فرمود بهر خاص و عام
نعمت خود را برو کرده تمام
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
کرده در شب سوی معراجش روان
سر کل با او نهاده در نهان
بوده از عز و شرف ذوالقلتین
ظل بی ظلی او در خافقین
هم ز حق بهتر کتابی یافته
هم کل کل بی حسابی یافته
امهات مؤمنین ازواج او
احترام مرسلین معراج او
انبیا پس رو بدند او پیشوا
عالمان امتش چون انبیا
حق تعالاش از کمال احترام
برده در توریت و در انجیل نام
سنگی از وی قدر و رفعت یافته
پس یمین الله خلعت یافته
قبله گشته خاک او از حرمتش
مسخ منسوخ آمده در امتش
بعثت او سرنگونی بتان
امت او بهترین امتان
کرده چاهی خشک را در خشک سال
قطرهٔ آب دهانش پر زلال
ماه از انگشت او بشکافته
مهر در فرمانش از پس تافته
بر میان دو کتف او خورشیدوار
داشته مهر نبوت آشکار
گشته در خیر البلاد او رهنمون
و هو خیرالخلق فی خیر القرون
کعبه زو تشریف بیت الله یافت
گشت ایمن هرکه در وی راه یافت
جبرئیل از دست او شد خرقه‌دار
در لباس دحیه زان گشت آشکار
خاک در عهدش قوی‌تر چیز یافت
مسجدی یافت و طهوری نیز یافت
سر یک یک ذره چون بودش عیان
امی آمد کو ز دفتر بر مخوان
چون زفان حق زفان اوست پس
بهترین عهدی زمان اوست پس
روز محشر محو گردد سر به سر
جز زفان او زفانهای دگر
تا دم آخر که بر می‌گشت حال
شوق کرد از حضرت عزت سؤال
چون دلش بی‌خود شدی در بحر راز
جوش او میلی برفتی در نماز
چون دل او بود دریای شگرف
جوش بسیاری زند دریای ژرف
در شدن گفته ارحنا یا بلال
تا برون آیم ازین ضیق خیال
باز در باز آمدن آشفته او
کلمینی یا حمیرا گفته او
زان شد آمد چون بیندیشد خرد
می‌ندانم تا برد یک جان ز صد
عقل را در خلوت او راه نیست
علم نیز از وقت او آگاه نیست
چون به خلوت جشن سازد با خلیل
گر بسوزد در نگنجد جبرئیل
چون شود سیمرغ جانش آشکار
موسی از دهشت شود موسیجه‌وار
رفت موسی بر بساط آن جناب
خلع نعلین آمدش از حق خطاب
چو به نزدیک او شد از نعلین دور
گشت در وادی المقدس غرق نور
باز در معراج شمع ذوالجلال
می‌شنود آواز نعلین بلال
موسی عمران اگر چه بود شاه
هم نبود آنجاش با نعلین راه
این عنایت بین که بهر جاه او
کرد حق با چاکر درگاه او
چاکرش را کرد مرد کوی خویش
داد با نعلین راهش سوی خویش
موسی عمران چو آن رتبت بدید
چاکر او را چنان قربت بدید
گفت یا رب ز امت او کن مرا
در طفیل همت او کن مرا
گرچه موسی خواست این حاجت مدام
لیک عیسی یافت این عالی مقام
لاجرم چون ترک آن خلوت کند
خلق را بر دین او دعوت کند
با زمین آید ز چارم آسمان
روی بر خاکش نهد جان بر میان
هندو او شد مسیح نامدار
زان مبشر نام کردش کردگار
گر کسی گوید کسی می‌بایدی
کو چو رفتی زان جهان باز آیدی
برگشادی مشکل ما یک به یک
تا نماندی در دل ما هیچ شک
باز نامد کس ز پیدا و نهان
در دو عالم جز محمد زان جهان
آنچ او آنجا ببینایی رسید
هر نبی آنجا به دانایی رسید
چون لعمرک تاج آمد بر سرش
کوه حالی چون کمر شد بر درش
اوست سلطان و طفیل او همه
اوست دایم شاه و خیل او همه
چون جهان از موی او پر مشک شد
بحر را زان تشنگی لب خشک شد
کیست کو نه تشنهٔ دیدار اوست
تا به چوب و سنگ غرق کار اوست
چون به منبر برشد آن دریای نور
نالهٔ حنانه می‌شد دور دور
آسمان بی‌ستون پر نور شد
و آن ستون از فرقتش رنجور شد
وصف او در گفت چون آید مرا
چون عرق از شرم خون آید مرا
او فصیح عالم و من لال او
کی توانم داد شرح حال او
وصف او کی لایق این ناکس است
واصف او خالق عالم بس است
ای جهان با رتبت خود خاک تو
صد جهان جان خاک جان پاک تو
انبیا در وصف تو حیران شده
سرشناسان نیز سرگردان شده
ای طفیل خندهٔ تو آفتاب
گریهٔ تو کار فرمای سحاب
هر دو گیتی گرد خاک پای تست
در گلیمی خفته‌ای، چه جای تست
سر برآور از گلیمت ای کریم
پس فرو کن پای بر قدر گلیم
محو شد شرع همه در شرع تو
اصل جمله کم ببود از فرع تو
تا ابد شرع تو و احکام تست
هم بر نام الهی نام تست
هرک بود از انبیا و از رسل
جمله با دین تو آیند از سبل
چون نیامد پیش، پیش از تو یکی
از پس تو باید آمد بی‌شکی
هم پس و هم پیش از عالم توی
سابق و آخر به یک جا هم توی
نه کسی در گرد تو هرگز رسد
نه کسی رانیز چندین عز رسد
خواجگی هر دو عالم تاابد
کرد وقف احمد مرسل احد
یا رسول الله بس درمانده‌ام
باد در کف ، خاک بر سر مانده‌ام
بی کسانرا کس تویی در هر نفس
من ندارم در دو عالم جز تو کس
یک نظر سوی من غم‌خواره کن
چارهٔ کار من بی‌چاره کن
گرچه ضایع کرده‌ام عمر از گناه
توبه کردم عذر من از حق بخواه
گر ز لاتَأمَن بود ترسی مرا
هست از لاتَيْأَسُوا درسی مرا
روز و شب بنشسته در صد ماتمم
تا شفاعت خواه باشی یک دمم
از درت گر یک شفاعت در رسد
معصیت را مهر طاعت در رسد
ای شفاعت خواه مشتی تیره روز
لطف کن شمع شفاعت برفروز
تا چو پروانه میان جمع تو
پرزنان آئیم پیش شمع تو
هرک شمع تو ببیند آشکار
جان به طبع دل دهد پروانه‌وار
دیدهٔ جان را لقای تو بس است
هر دو عالم را رضای تو بس است
داروی درد دل من مهرتست
نور جانم آفتاب چهرتست
بر درت جان بر میان دارم کمر
گوهر تیغ زفان من نگر
هر گهر کان از زفان افشانده‌ام
در رهت از قعر جان افشانده‌ام
زان شدم از بحر جان گوهرفشان
کز تو بحر جان من دارد نشان
تا نشانی یافت جان من ز تو
بی‌نشانی شد نشان من ز تو
حاجتم آنست ای عالی گهر
کز سر فضلی کنی در من نظر
زان نظر در بی‌نشانی داریم
بی‌نشانی جاودانی داریم
زین همه پندار و شرک و ترهات
پاک گردانی مرا ای پاک ذات
از گنه رویم نگردانی سیاه
حق هم نامی من داری نگاه
طفل راه تو منم غرقه شده
گرد من آب سیه حلقه شده

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواجهٔ دنیا و دین گنج وفا
صدر و بدر هر دو عالم مصطفی
هوش مصنوعی: این بیت به احترام و بزرگداشت حضرت محمد (ص) اشاره دارد. در آن به مقام والای ایشان در دنیا و آخرت و ویژگی‌های اخلاقی و روحی ایشان پرداخته شده است. معنای این بیت به این صورت است که ایشان ثروت وفا و راستی را دارند و در هر دو جهان، یعنی دنیای مادی و معنوی، مقام والایی دارند.
آفتاب شرع و دریای یقین
نور عالم رحمة للعالمین
هوش مصنوعی: نورانی که از آفتاب دانش و حقیقت می‌تابد، همچون دریای یقین است که همه جا را روشن می‌کند و پاسخی برای نیازهای بشری در دنیای علم و رحمت ارائه می‌دهد.
جان پاکان خاک جان پاک او
جان رها کن آفرینش خاک او
هوش مصنوعی: روح آدم‌های پاک، از روح پاک او نشأت می‌گیرد؛ پس جانت را از قید و بند این دنیا آزاد کن و به اصل و ریشه‌ات برگرد.
خواجهٔ کونین و سلطان همه
آفتاب جان و ایمان همه
هوش مصنوعی: سرور و بزرگ‌مرد عالم و فرمانروای همه چیز، نور و روشنی بخش جان و ایمان تمام انسان‌هاست.
صاحب معراج و صدر کاینات
سایهٔ حق خواجهٔ خورشید ذات
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقام والای پیغمبر اسلام اشاره دارد که به او معراج داده شده و او را به عنوان رئیس و پیشوای عالم معرفی می‌کند. همچنین، این بیت به نور و عظمت او که از حقیقت الهی نشأت گرفته، اشاره دارد و نشان می‌دهد که وی در سایه وجود خداوند قرار دارد و همچون خورشیدی در زمره موجودات روشنایی بخش است.
هر دو عالم بستهٔ فتراک او
عرش و کرسی قبله کرده خاک او
هوش مصنوعی: هر دو جهان تحت فرمان او هستند و عرش و کرسی به خاک او تبدیل شده‌اند.
پیشوای این جهان و آن جهان
مقتدای آشکارا و نهان
هوش مصنوعی: این بیت به بیان شخصیت و مقام کسی می‌پردازد که رهبر و راهنمایی برای مردم در هر دو دنیا، یعنی دنیا حاضر و دنیای پس از مرگ، است. او به‌عنوان یک الگو و نمونه کامل برای انسان‌ها به‌صورتی نمایان و غیرنمایان شناخته می‌شود.
مهترین و بهترین انبیا
رهنمای اصفیا و اولیا
هوش مصنوعی: بزرگترین و بهترین پیامبران، راهنمای پیشوایان و اولیا هستند.
مهدی اسلام و هادی سبل
مفتی غیب و امام جز و کل
هوش مصنوعی: مهدی، رهبر و راهنمای حقیقی مسلمانان است و به عنوان منبع و دلیلی برای فهم امور پنهان و استنباط حکم‌ها به شمار می‌آید. او تمام جزئیات و کلیات را درک می‌کند و می‌تواند در راه هدایت انسان‌ها نقش بسزایی داشته باشد.
خواجه‌ای کز هرچه گویم بیش بود
در همه چیز از همه در پیش بود
هوش مصنوعی: مردی وجود دارد که در هر چیزی از من پیش‌تر است و بیشتر از هر چیزی درباره‌اش می‌توانم بگویم.
خویشتن را خواجهٔ عرصات گفت
انما انا رحمة مهدات گفت
هوش مصنوعی: خود را بزرگ می‌شمارد و می‌گوید من فقط رحمت و عطا شده‌ای هستم.
هر دو گیتی از وجودش نام یافت
عرش نیز از نام او آرام یافت
هوش مصنوعی: وجود او به هر دو جهان اعتبار و نام داده است، حتی عرش نیز به خاطر نام او آرامش پیدا کرده است.
همچو شبنم آمدند از بحر جود
خلق عالم بر طفیلش در وجود
هوش مصنوعی: مانند شبنم، از دریا بخشش، مخلوقات عالم به خاطر وجود او به زمین آمده‌اند.
نور او مقصود مخلوقات بود
اصل معدومات و موجودات بود
هوش مصنوعی: نور او، هدف و مقصود تمام مخلوقات بود و او منبع اصلی همه عدم‌ها و وجودها بود.
حق چو دید آن نور مطلق در حضور
آفرید از نور او صد بحر نور
هوش مصنوعی: وقتی حق، آن نور مطلق را در حضور خود دید، از نور او صد دریا نور آفرید.
بهر خویش آن پاک جان را آفرید
بهر او خلقی جهان را آفرید
هوش مصنوعی: خداوند برای خود یک روح پاک را خلق کرد و به خاطر او، جهانی از موجودات را بوجود آورد.
آفرینش را جزو مقصود نیست
پاک دامن‌تر ازو موجود نیست
هوش مصنوعی: آفرینش به خودی خود هدف نیست و هیچ موجودی پاک‌تر و بی‌آلایش‌تر از آن وجود ندارد.
آنچه اول شد پدید از غیب غیب
بود نور پاک او بی‌هیچ ریب
هوش مصنوعی: هر آنچه در ابتدا به وجود آمده، از دنیای پنهان نشأت گرفته و نور خالص و بی‌نقص اوست که هیچ شکی در آن وجود ندارد.
بعد از آن آن نور عالی‌زد علم
گشت عرش و کرسی و لوح و قلم
هوش مصنوعی: پس از آن، آن نور بزرگ و نورانی باعث شد که علم در آسمان و در عرش و کرسی و لوح و قلم قرار بگیرد.
یک علم از نور پاکش عالمست
یک علم ذریتیست و آدمست
هوش مصنوعی: یک دانش از روشنی خالص او به وجود آمده است، و این دانش نیز نه تنها به عالم گسترده‌تری اشاره دارد، بلکه به انسان نیز مربوط می‌شود.
چون شد آن نور معظم آشکار
در سجود افتاد پیش کردگار
هوش مصنوعی: زمانی که آن نور بزرگ و باعظمت نمایان شد، در برابر خداوند بر زمین افتاد و سجده کرد.
قرنها اندر سجود افتاده بود
عمرها اندر رکوع استاده بود
هوش مصنوعی: سالیان طولانی در حال پرستش و عبادت بود و عمرها در حالی که در حالت رکوع ایستاده بودند.
سالها بودند مشغول قیام
در تشهد بود هم عمری تمام
هوش مصنوعی: سال‌ها مردم در حال قیام و تلاش بودند و در عین حال در نماز مشغول تشهد بودند و عمری را به همین صورت گذراندند.
از نماز نور آن دریای راز
فرض شد بر جملهٔ امت نماز
هوش مصنوعی: نماز به عنوان نور و دریای اسرار در نظر گرفته شده و بر همهٔ مسلمانان واجب و ضروری است.
حق بداشت آن نور را چون مهر و ماه
در برابر بی‌جهت تا دیرگاه
هوش مصنوعی: آن نور مانند خورشید و ماه از حق برخوردار است، و این موقعیت بی‌دلیل نیست و تا مدت طولانی ادامه دارد.
پس به دریای حقیقت ناگهی
برگشاد آن نور را ظاهر رهی
هوش مصنوعی: ناگهان درب حقیقت گشوده شد و آن نور نمایان شد.
چون بدید آن نور روی بحر راز
جوش در وی اوفتاد از عزو ناز
هوش مصنوعی: زمانی که آن نور زیبا را دید، در دل او حس شگفتی و شور و شوقی به وجود آمد که او را به راز و اسرار دریایی از عشق و زیبایی کشاند.
در طلب بر خود بگشت او هفت بار
هفت پرگار فلک شد آشکار
هوش مصنوعی: در جستجوی معشوق، آن شخص هفت بار دور خود چرخید و هفت بار دایره‌های آسمان برایش نمایان شد.
هر نظر کز حق بسوی او رسید
کوکبی گشت و طلب آمد پدید
هوش مصنوعی: هر نگاهی که از سوی حق به او بیفتد، مانند یک ستاره می‌شود و خواسته و جست‌وجو آشكار می‌گردد.
بعد از آن نور پاک آرام یافت
عرش عالی گشت و کرسی نام یافت
هوش مصنوعی: پس از آن که نور خالص و پاک آرامش پیدا کرد، عرش بلند و سروری به وجود آمد و به جایگاه خاصی دست یافت.
عرش و کرسی عکس ذاتش خاستند
بس ملایک از صفاتش خاستند
هوش مصنوعی: آسمان و زمین، نشانه‌های وجود او هستند و بسیاری از فرشتگان، از ویژگی‌های او نشأت گرفته‌اند.
گشت از انفاسش انوار آشکار
وز دل پر فکرش اسرار آشکار
هوش مصنوعی: از نفس‌های او نورهایی روشن به وجود آمد و از دل پرتفکرش رازهایی آشکار شد.
سر روح از عالم فکرست و بس
بس نفخت فیه من روحی نفس
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که وجود روح تنها از عالم تفکر و اندیشه نشأت می‌گیرد و خداوند از روح خود در آن دمیده است. به عبارت دیگر، روح انسان مربوط به یک مرحله عالی از فکر و درک است که با دمیدن خالق به وجود آمده است.
چون شد آن انفاس و آن اسرار جمع
زین سبب ارواح شد بسیار جمع
هوش مصنوعی: وقتی آن نفس‌ها و رازها گرد هم آمدند، به همین دلیل ارواح نیز به تعداد زیاد جمع شدند.
چون طفیل نور او آمد امم
سوی کل مبعوث از آن شد لاجرم
هوش مصنوعی: چون نور او درخشید، تمام امت‌ها به سوی او جذب شدند و بر همین اساس، او به عنوان پیامبر برگزیده شد.
گشت او مبعوث تا روز شمار
از برای کل خلق روزگار
هوش مصنوعی: او به عنوان پیامبر فرستاده شد تا روزی که تمام مردم دنیا وجود دارند و به خاطر آنها آمده است.
چون به دعوت کرد شیطان را طلب
گشت شیطانش مسلمان زین سبب
هوش مصنوعی: زمانی که شیطان دعوت کرد، انسان به دنبال او رفت و از آنجا که شیطان باعث شد او مسلمان شود، این ماجرا آغاز شد.
کرد دعوت هم به اذن کردگار
جنیان را لیلة الجن آشکار
هوش مصنوعی: دعوتی انجام شد با اجازه خدا تا جنیان به شب جن‌ها حاضر شوند.
قدسیان را با رسل بنشاند نیز
جمله رایک شب به دعوت خواند نیز
هوش مصنوعی: فرشتگان را با پیامبران جمع کرده و به دعوت خود، همه را در یک شب به میهمانی دعوت کرد.
دعوت حیوان چو کرد او آشکار
شاهدش بزغاله بود و سوسمار
هوش مصنوعی: وقتی حیوان دعوت کرد، تنها شاهدش یک بزغاله و یک سوسمار بودند که به وضوح در صحنه حضور داشتند.
داعی بتهای عالم بود هم
سرنگون گشتند پیشش لاجرم
هوش مصنوعی: دعوت کننده بت‌های جهان، خود به زیر افتاد و آنها نیز در برابرش به زمین افتادند.
داعی ذرات بود آن پاک ذات
در کفش تسبیح‌زان کردی حصات
هوش مصنوعی: آن وجود پاک و بی‌نظیر مانند یک دعوی‌گر، به ذرات و اجزای هستی می‌نگرد و تسبیح را در دست دارد، که نشان‌دهنده‌ی دقت و مراقبت او در شناسایی و درک حقیقت است.
ز انبیا این زینت وین عز که یافت
دعوت کل امم هرگز که یافت
هوش مصنوعی: از میان پیامبران، این جمال و این عزت به او بخشیده شده است که دعوت همه ملت‌ها را به او سپرده‌اند، و چنین نعمتی هرگز به کسی دیگر داده نشده است.
نور او چون اصل موجودات بود
ذات او چون معطی هر ذات بود
هوش مصنوعی: نور او مانند منبع همه موجودات است و ذات او مانند بخشنده هر وجودی می‌باشد.
واجب آمد دعوت هر دو جهانش
دعوت ذرات پیدا و نهانش
هوش مصنوعی: دعوت از هر دو جهان، یعنی جهان مادی و معنوی، لازم و ضروری شده است، و این دعوت به نوعی به همه ذرات آشکار و نهان وجود او تعلق دارد.
جزو و کل چون امت او آمدند
خوشه چین همت او آمدند
هوش مصنوعی: جزو و کل مانند امت او به هم پیوسته‌اند و کسانی که در تلاش و کوشش هستند، به همراه او آمدند.
روزحشر از بهر مشتی بی عمل
امتی او گوید و بس زین قبل
هوش مصنوعی: در روز قیامت، خداوند تنها به خاطر عده‌ای که هیچ کار نیکو انجام نداده‌اند، صحبت می‌کند و بس.
حق برای جان آن شمع هدی
می‌فرستد امت او را فدی
هوش مصنوعی: خداوند از طریق پیامبرش نور و هدایت را به انسان‌ها می‌فرستد و جان او را فدای امت‌اش می‌کند.
در همه کاری چو او بود اوستاد
کار اوست آنرا که این کار اوفتاد
هوش مصنوعی: در هر کاری که او باشد، خود او استاد آن کار است و کسی که در این کار موفق نمی‌شود، باید بداند که نقص از خود اوست.
گرچ او هرگز به چیزی ننگریست
بهر هر چیزیش می‌باید گریست
هوش مصنوعی: اگرچه او هرگز به چیزی توجه نکرده است، اما برای هر موضوعی باید افسوس خورد.
در پناه اوست موجودی که هست
وز رضای اوست مقصودی که هست
هوش مصنوعی: هر موجودی که هست، در حمایت و محافظت او قرار دارد و هر هدفی که دنبال می‌شود، از رضایت و خوشنودی او ناشی می‌شود.
پیرعالم اوست در هر رسته‌ای
هرچ ازو بگذشت خادم دسته‌ای
هوش مصنوعی: عالم سالخورده‌ای وجود دارد که در هر زمینه‌ای تخصص دارد و هر چیزی که از او بگذرد، به عنوان خدمت‌کار برای گروهی دیگر خواهد بود.
آنچ از خاصیت او بود و بس
آن کجا در خواب بیند هیچ کس
هوش مصنوعی: آنچه تنها به ویژگی‌های او تعلق دارد، هیچ‌کس نمی‌تواند در خواب نیز آن را ببیند.
خویش را کل دید و کل را خویش دید
هم چنانک از پس بدید از پیش دید
هوش مصنوعی: او خود را به صورت جامع و کامل می‌بیند و همه چیز را در خود می‌یابد، همان‌طور که از جلو به عقب نگاه می‌کند و از گذشته به حال می‌نگرد.
ختم کرده حق نبوت را برو
معجز و خلق و فتوت را برو
هوش مصنوعی: کار نبوت به پایان رسیده است، برو و به معجزات و خلق و خوی جوانمردی خود ادامه بده.
دعوتش فرمود بهر خاص و عام
نعمت خود را برو کرده تمام
هوش مصنوعی: او همه را به مهمانی دعوت کرد و نعمت خود را به طور کامل فراهم کرده است.
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هوش مصنوعی: کافرها را مهلت داده‌اند و عذاب به سراغشان نیامده، زیرا خداوند هنوز به وعده‌اش عمل نکرده است.
کرده در شب سوی معراجش روان
سر کل با او نهاده در نهان
هوش مصنوعی: در شب معراج، او به سوی آسمان رفت و سر کل را پنهان در کنار خود داشت.
بوده از عز و شرف ذوالقلتین
ظل بی ظلی او در خافقین
هوش مصنوعی: تاریخچه و جایگاه بلند شخصیت ذوالقرنین به قدری است که هیچ سایه‌ای بر عظمت او نمی‌تواند بیفزاید؛ او در آسمان و زمین برتری خاصی دارد.
هم ز حق بهتر کتابی یافته
هم کل کل بی حسابی یافته
هوش مصنوعی: هم کتابی از حق پیدا کرده و هم به بی‌حسابی و هرج و مرج دچار شده است.
امهات مؤمنین ازواج او
احترام مرسلین معراج او
هوش مصنوعی: مادران مؤمنین همسران او هستند و احترام آن‌ها به اندازه احترام پیامبران در آسمان است.
انبیا پس رو بدند او پیشوا
عالمان امتش چون انبیا
هوش مصنوعی: پیامبران از خودشان رو برگرداندند، اما او پیشوای علمای خود است، مانند پیامبران.
حق تعالاش از کمال احترام
برده در توریت و در انجیل نام
هوش مصنوعی: خداوند با تمام احترام و بزرگی، به شکلی برجسته در کتاب‌های آسمانی مثل تورات و انجیل معرفی شده است.
سنگی از وی قدر و رفعت یافته
پس یمین الله خلعت یافته
هوش مصنوعی: سنگی که به خاطر او ارزش و بلندی پیدا کرده، پس به دست خداوند متعال به مقام و جایگاهی ممتاز رسیده است.
قبله گشته خاک او از حرمتش
مسخ منسوخ آمده در امتش
هوش مصنوعی: خاک او به خاطر احترامش همچون قبله شده است و به همین خاطر، دیگر نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
بعثت او سرنگونی بتان
امت او بهترین امتان
هوش مصنوعی: ظهور او موجب فروپاشی بت‌ها و idols خواهد شد و او از بهترین امتها است.
کرده چاهی خشک را در خشک سال
قطرهٔ آب دهانش پر زلال
هوش مصنوعی: چاهی که در سال‌های خشک خالی شده بود، حالا با قطره‌ای از آب دهانش پر از آب زلال است.
ماه از انگشت او بشکافته
مهر در فرمانش از پس تافته
هوش مصنوعی: ماه در انگشت او به دو نیم شده و محبت و زیبایی در دستورش گسترش یافته است.
بر میان دو کتف او خورشیدوار
داشته مهر نبوت آشکار
هوش مصنوعی: بر روی شانه‌های او، نشانه‌ای از نور و روشنایی وجود دارد که نمایانگر مقام نبوتش است.
گشته در خیر البلاد او رهنمون
و هو خیرالخلق فی خیر القرون
هوش مصنوعی: او به راهنمایی مردم در سرزمین نیکو پرداخته و بهترین مخلوق در بهترین دوران‌هاست.
کعبه زو تشریف بیت الله یافت
گشت ایمن هرکه در وی راه یافت
هوش مصنوعی: کعبه به عنوان خانه خدا موقعیت ویژه‌ای پیدا کرد و هر کسی که وارد آنجا شود، احساس امنیت و آرامش می‌کند.
جبرئیل از دست او شد خرقه‌دار
در لباس دحیه زان گشت آشکار
هوش مصنوعی: جبرئیل از دستان او، خرقه‌ای به دوش گرفت و در لباس دحیه، خود را نمایان کرد.
خاک در عهدش قوی‌تر چیز یافت
مسجدی یافت و طهوری نیز یافت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این دارد که زمین و خاک در زمان خود به چیزهایی با ارزش و معنوی دست یافته است، مانند مسجد که نماد عبادت و روحانیت است، و همچنین پاکی و طهارت که به مذهب و اصول اخلاقی مربوط می‌شود.
سر یک یک ذره چون بودش عیان
امی آمد کو ز دفتر بر مخوان
هوش مصنوعی: هر ذره و ذاتی در این دنیا آشکار است، اما علم و فهم عمیق آن به سادگی از نوشته‌ها و کتاب‌ها به دست نمی‌آید.
چون زفان حق زفان اوست پس
بهترین عهدی زمان اوست پس
هوش مصنوعی: چون کلمات حق از زبان اوست، پس بهترین زمان برای وفا به عهد، زمان اوست.
روز محشر محو گردد سر به سر
جز زفان او زفانهای دگر
هوش مصنوعی: در روز قیامت، همه چیز محو و نابود می‌شود و تنها سخن او باقی می‌ماند، نه سخن دیگران.
تا دم آخر که بر می‌گشت حال
شوق کرد از حضرت عزت سؤال
هوش مصنوعی: او تا آخرین لحظه که باز می‌گشت، با شوق و انگیزه از مقام رفیع پرسش می‌کرد.
چون دلش بی‌خود شدی در بحر راز
جوش او میلی برفتی در نماز
هوش مصنوعی: وقتی دلش از خود بی‌خود شد و در دریاهای راز غوطه‌ور گردید، تمایلش به نماز و عبادت افزایش یافت.
چون دل او بود دریای شگرف
جوش بسیاری زند دریای ژرف
هوش مصنوعی: وقتی دل او مانند دریایی عمیق و بزرگ است، بسیار پرجوش و خروش و پر از احساسات می‌شود.
در شدن گفته ارحنا یا بلال
تا برون آیم ازین ضیق خیال
هوش مصنوعی: در این بیت، شخص به بلال، که بانگ مؤذن است، می‌گوید که برای او اذان بگوید تا از تنگنای افکار و خیالاتش خارج شود و به آرامش برسد. این اشاره به نیاز به فرار از فشارهای ذهنی و رسیدن به یک وضعیت راحت‌تر دارد.
باز در باز آمدن آشفته او
کلمینی یا حمیرا گفته او
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به خانه باز می‌گردد، از رسیدن خود به شدت پریشان است و به شدت او اشاره‌ای دارد که مانند کلامی از حمیرا (پرنده‌ای زیبا) بیان شده است.
زان شد آمد چون بیندیشد خرد
می‌ندانم تا برد یک جان ز صد
هوش مصنوعی: هنگامی که خرد به فکر فرو می‌رود، نمی‌دانم چه چیزی باعث می‌شود که یک جان از میان صدها جان بگذرد و بیفتد.
عقل را در خلوت او راه نیست
علم نیز از وقت او آگاه نیست
هوش مصنوعی: عقل در تنهایی او جایی ندارد و علم هم از زمان او خبر ندارد.
چون به خلوت جشن سازد با خلیل
گر بسوزد در نگنجد جبرئیل
هوش مصنوعی: وقتی در خلوتی خوش می‌گذرانید و جشن می‌گیرید، حتی اگر احساساتی شود و بسوزد، فرشته جبرئیل در آنجا نمی‌تواند درک کند و بگنجید.
چون شود سیمرغ جانش آشکار
موسی از دهشت شود موسیجه‌وار
هوش مصنوعی: زمانی که سیمرغ، روحش را نمایان کند، موسی از ترس به حالتی شبیه به موسیجه درمی‌آید.
رفت موسی بر بساط آن جناب
خلع نعلین آمدش از حق خطاب
هوش مصنوعی: موسی به حضور آن شخصیت بزرگ رفت و هنگام ورود، دستور داده شد که کفش‌هایش را درآورد، زیرا از جانب حق به او پیامی داده شد.
چو به نزدیک او شد از نعلین دور
گشت در وادی المقدس غرق نور
هوش مصنوعی: وقتی به او نزدیک شد، کفش‌های او از پا درآمد و در سرزمین مقدس به شدت در نور غوطه‌ور شد.
باز در معراج شمع ذوالجلال
می‌شنود آواز نعلین بلال
هوش مصنوعی: جمعیتی به معراج می‌روند و در آنجا شمعی از نور وجود خداوند را احساس می‌کند و صدای نعلین بلال، صحابی بزرگ پیامبر را می‌شنود.
موسی عمران اگر چه بود شاه
هم نبود آنجاش با نعلین راه
هوش مصنوعی: موسی، پسر عمران، اگرچه مقام و جایگاه بسیار بلندی داشت، اما در آن مکان با کفش‌هایش قدم می‌زد و خود را متواضع نشان می‌داد.
این عنایت بین که بهر جاه او
کرد حق با چاکر درگاه او
هوش مصنوعی: به این توجه کن که چه لطفی خداوند به خاطر مقام او به خدمتگزارش می‌کند.
چاکرش را کرد مرد کوی خویش
داد با نعلین راهش سوی خویش
هوش مصنوعی: مردی که در کوی خود بود، خدمتکارش را به خاطر محبت و ارتباط نزدیکش، با نعلین خود هدیه داد و او را به سوی خود فراخواند.
موسی عمران چو آن رتبت بدید
چاکر او را چنان قربت بدید
هوش مصنوعی: موسی فرزند عمران وقتی آن مقام و رتبه را مشاهده کرد، به آن خدمتگزار خود نزدیک شد و او را با مقام و نزدیکی ویژه‌ای نگریست.
گفت یا رب ز امت او کن مرا
در طفیل همت او کن مرا
هوش مصنوعی: ای پروردگار، از امت او مرا کمک کن و اجازه ده که به واسطه‌ی تلاش و ویژگی‌های او به مقام و منزلت برسم.
گرچه موسی خواست این حاجت مدام
لیک عیسی یافت این عالی مقام
هوش مصنوعی: اگرچه موسی (پیامبر) خواستار برآورده شدن این نیاز همیشگی بود، ولی عیسی (پیامبر) به این مقام بلند و والا دست یافت.
لاجرم چون ترک آن خلوت کند
خلق را بر دین او دعوت کند
هوش مصنوعی: مسلم است که وقتی کسی از تنهایی و دوری از مردم بیرون بیاید، دیگران را به پیروی از دین و راه او ترغیب خواهد کرد.
با زمین آید ز چارم آسمان
روی بر خاکش نهد جان بر میان
هوش مصنوعی: از آسمان، جان به زمین می‌آید و به خاک می‌افتد، در حالی که زندگی در دل خاک قرار می‌گیرد.
هندو او شد مسیح نامدار
زان مبشر نام کردش کردگار
هوش مصنوعی: هندو به مسیح بزرگ تبدیل شد و به خاطر او، به عنوان مژده‌دهنده، خداوند خوانده شد.
گر کسی گوید کسی می‌بایدی
کو چو رفتی زان جهان باز آیدی
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که باید به جایی بروی، به او بگویید که وقتی از این جهان رفتی، دیگر نمی‌توانی به آنجا بازگردی.
برگشادی مشکل ما یک به یک
تا نماندی در دل ما هیچ شک
هوش مصنوعی: ما به تدریج مشکلات‌مان را حل می‌کنیم تا دیگر هیچ شکی در دل‌مان باقی نماند.
باز نامد کس ز پیدا و نهان
در دو عالم جز محمد زان جهان
هوش مصنوعی: هیچ کس از عالم ظاهر و پنهان به جز محمد (ص)، به این دنیا نیامده است.
آنچ او آنجا ببینایی رسید
هر نبی آنجا به دانایی رسید
هوش مصنوعی: هر کسی که در آن مکان به دیدار او برسد، به دانایی و آگاهی نبی‌ها دست خواهد یافت.
چون لعمرک تاج آمد بر سرش
کوه حالی چون کمر شد بر درش
هوش مصنوعی: از آنجا که زندگی او همچون تاجی بر سرش است، حالش همانند کوهی است که در برابر درش به شکل کمری درآمده است.
اوست سلطان و طفیل او همه
اوست دایم شاه و خیل او همه
هوش مصنوعی: او پادشاه است و همه چیز به دنبال اوست، او همیشه سلطنت می‌کند و همه چیز در اختیار اوست.
چون جهان از موی او پر مشک شد
بحر را زان تشنگی لب خشک شد
هوش مصنوعی: زمانی که دنیا به خاطر زیبایی او معطر شد، دریای عالم از شدت عشق و اشتیاق به او، لبانش خشک و تشنه ماند.
کیست کو نه تشنهٔ دیدار اوست
تا به چوب و سنگ غرق کار اوست
هوش مصنوعی: کیست که به عشق او به دنبال وصال نیست و به خاطر او به سختی و زحمت تن نمی‌دهد؟
چون به منبر برشد آن دریای نور
نالهٔ حنانه می‌شد دور دور
هوش مصنوعی: زمانی که آن دریای نور بر منبر می‌رود، صدای ناله و اندوه حنانه ای در اطراف شنیده می‌شود.
آسمان بی‌ستون پر نور شد
و آن ستون از فرقتش رنجور شد
هوش مصنوعی: آسمان بدون ستون، پر از نور و روشنایی شده است، اما آن ستونی که از آسمان جدا شده، به خاطر جدایی‌اش در رنج و ناراحتی به سر می‌برد.
وصف او در گفت چون آید مرا
چون عرق از شرم خون آید مرا
هوش مصنوعی: زمانی که می‌خواهم او را توصیف کنم، حس شرم و عرق به من دست می‌دهد، مانند وقتی که خون در اثر شرم به چهره‌ام می‌آید.
او فصیح عالم و من لال او
کی توانم داد شرح حال او
هوش مصنوعی: او در بیان و سخنوری در میان مردم بی‌نظیر است، اما من در برابر او ناتوان و خاموش هستم. چگونه می‌توانم حال و ویژگی‌های او را توضیح دهم؟
وصف او کی لایق این ناکس است
واصف او خالق عالم بس است
هوش مصنوعی: توصیف و تعریف او جایگاه این فرد ناقص نیست و توصیف‌کننده او، خالق و سازنده تمامی جهان است.
ای جهان با رتبت خود خاک تو
صد جهان جان خاک جان پاک تو
هوش مصنوعی: ای جهان، با مقام و منزلت خود، خاک تو ارزشمندتر از هزاران جهان است و جان پاک تو، بالاتر از همه چیزهاست.
انبیا در وصف تو حیران شده
سرشناسان نیز سرگردان شده
هوش مصنوعی: پیامبران در وصف تو حیران مانده‌اند و شخصیت‌های بزرگ نیز در دلمشغولی تو سردرگم شده‌اند.
ای طفیل خندهٔ تو آفتاب
گریهٔ تو کار فرمای سحاب
هوش مصنوعی: ای نازنین، لبخند تو مانند آفتاب روشنی‌بخش است و اشک‌های تو همچون بارانی است که بر زمین می‌بارد و زندگی می‌بخشد.
هر دو گیتی گرد خاک پای تست
در گلیمی خفته‌ای، چه جای تست
هوش مصنوعی: هر دو جهان زیر پای تو هستند و تو در یک فرش خوابیده‌ای، پس جایگاه تو کجاست؟
سر برآور از گلیمت ای کریم
پس فرو کن پای بر قدر گلیم
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، از روی فرش خود بلند شو و در عوض، پاهای خود را بر روی فرش بگذار.
محو شد شرع همه در شرع تو
اصل جمله کم ببود از فرع تو
هوش مصنوعی: تمام قوانین و اصول شرع در پرتو شخصیت و وجود تو ناپدید شده است و به نظر می‌رسد آنچه که مهم است، به عنوان اصل، در برابر ویژگی‌های فرعی تو، بسیار کم‌رنگ است.
تا ابد شرع تو و احکام تست
هم بر نام الهی نام تست
هوش مصنوعی: تا ابد قوانین و دستورات تو، در واقع نام الهی و نام تو را به همراه دارد.
هرک بود از انبیا و از رسل
جمله با دین تو آیند از سبل
هوش مصنوعی: هر کسی که از پیامبران و فرستادگان الهی باشد، همگی با دین تو خواهند آمد و از راه‌های تو پیروی خواهند کرد.
چون نیامد پیش، پیش از تو یکی
از پس تو باید آمد بی‌شکی
هوش مصنوعی: اگر کسی قبل از تو نیاید، حتماً پس از تو فرد دیگری خواهد آمد و در این موضوع شکی نیست.
هم پس و هم پیش از عالم توی
سابق و آخر به یک جا هم توی
هوش مصنوعی: هم در پس و هم در پیش، تویی که در گذشته و آینده به یک جا جمع شده‌ای.
نه کسی در گرد تو هرگز رسد
نه کسی رانیز چندین عز رسد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس هرگز به دور تو نمی‌رسد و هیچ‌کس دیگری نیز به چنین مقام و عظمتی نخواهد رسید.
خواجگی هر دو عالم تاابد
کرد وقف احمد مرسل احد
هوش مصنوعی: مقام و فضیلت هر دو جهان تا ابد به پیامبر احمد اختصاص یافته است.
یا رسول الله بس درمانده‌ام
باد در کف ، خاک بر سر مانده‌ام
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا، من به شدت در困困 هستم و در حال حاضر مانند کسی هستم که در دستم بادی می‌وزد و خاک بر سرم ریخته شده است.
بی کسانرا کس تویی در هر نفس
من ندارم در دو عالم جز تو کس
هوش مصنوعی: تو برای بی‌کسان تنها پشتیبان و یار هستی، و من در هیچ‌کدام از این دو جهان کسی جز تو را ندارم.
یک نظر سوی من غم‌خواره کن
چارهٔ کار من بی‌چاره کن
هوش مصنوعی: لطفاً نگاهی به من بنداز و غم‌هایم را مداوا کن؛ به من کمک کن تا از این وضعیت بی‌چاره‌گی رها شوم.
گرچه ضایع کرده‌ام عمر از گناه
توبه کردم عذر من از حق بخواه
هوش مصنوعی: اگرچه عمرم را در گناه هدر داده‌ام، اما توبه کرده‌ام. از خداوند بخواه که عذرم را بپذیرد.
گر ز لاتَأمَن بود ترسی مرا
هست از لاتَيْأَسُوا درسی مرا
هوش مصنوعی: اگر از ناامیدی مطمئن باشم، ترسی از ناامیدی ندارم؛ زیرا درسی از ناامیدی دارم.
روز و شب بنشسته در صد ماتمم
تا شفاعت خواه باشی یک دمم
هوش مصنوعی: روز و شب در انتظار و در حال غم نشسته‌ام تا شاید لحظه‌ای شفاعت و یاری از تو نصیبم شود.
از درت گر یک شفاعت در رسد
معصیت را مهر طاعت در رسد
هوش مصنوعی: اگر کسی از در تو درخواست شفاعت کند، گناهان او به خاطر محبت و اطاعت تو بخشیده خواهد شد.
ای شفاعت خواه مشتی تیره روز
لطف کن شمع شفاعت برفروز
هوش مصنوعی: ای کسی که شفاعت می‌کنی، به این افراد بدشانس کمک کن و نور شفاعتت را روشن کن.
تا چو پروانه میان جمع تو
پرزنان آئیم پیش شمع تو
هوش مصنوعی: ما همچون پروانه‌ها با شور و عشق در کنار تو حضور پیدا کنیم و به سوی روشنی وجود تو پرواز کنیم.
هرک شمع تو ببیند آشکار
جان به طبع دل دهد پروانه‌وار
هوش مصنوعی: هر کسی که شمع وجود تو را ببیند، بی‌اختیار جان خود را به تو تقدیم می‌کند، مانند پروانه‌ای که به سمت شمع می‌رود.
دیدهٔ جان را لقای تو بس است
هر دو عالم را رضای تو بس است
هوش مصنوعی: نظاره کردن تو برای روح و جانم کافی است، خواسته و رضایت تو برای من از تمام دنیا ارزشمندتر است.
داروی درد دل من مهرتست
نور جانم آفتاب چهرتست
هوش مصنوعی: داروی دردم عشق توست و نور زندگی‌ام، چهره زیبای توست که مانند آفتاب درخشان است.
بر درت جان بر میان دارم کمر
گوهر تیغ زفان من نگر
هوش مصنوعی: بر درگاه تو جانم را قربانی می‌کنم؛ کافیست نگاهی به تیغی که از زبانم بیرون می‌آید بیندازی.
هر گهر کان از زفان افشانده‌ام
در رهت از قعر جان افشانده‌ام
هوش مصنوعی: هر گوهری که از زبانم در مسیر تو پاشیده‌ام، از عمق وجودم نثار کرده‌ام.
زان شدم از بحر جان گوهرفشان
کز تو بحر جان من دارد نشان
هوش مصنوعی: من از دریاچه جانم چون گوهر می‌درخشم، زیرا دریاچه جان من نشانه‌ای از تو دارد.
تا نشانی یافت جان من ز تو
بی‌نشانی شد نشان من ز تو
هوش مصنوعی: وقتی که جان من از تو نشانه‌ای پیدا کرد، بی‌نشان شدن من هم به خاطر تو بود.
حاجتم آنست ای عالی گهر
کز سر فضلی کنی در من نظر
هوش مصنوعی: خواسته‌ام این است که ای مروارید گرانبها، از سر لطف و بزرگواری به من نگاهی بیفکن.
زان نظر در بی‌نشانی داریم
بی‌نشانی جاودانی داریم
هوش مصنوعی: از دید آن عشق، ما در حالتی هستیم که نشانی نداریم، اما در این بی‌نشانی به نوعی از وجود جاودانه دست یافته‌ایم.
زین همه پندار و شرک و ترهات
پاک گردانی مرا ای پاک ذات
هوش مصنوعی: از میان تمام افکار نادرست و باطل، مرا پاک و خالص کن، ای ذات پاک و بی‌خود.
از گنه رویم نگردانی سیاه
حق هم نامی من داری نگاه
هوش مصنوعی: اگر من از گناه خود روی بگردانم و از حق دور شوم، تو هم که در حق، طرفی با من داری، مرا نمی‌نگری.
طفل راه تو منم غرقه شده
گرد من آب سیه حلقه شده
هوش مصنوعی: من مانند یک کودک در مسیر تو هستم و در احاطه‌ی مشکلات و ناامیدی‌ها غرق شده‌ام.

حاشیه ها

باز در معراج شمغ دوالجلال
می‌شنود آواز نعلین بلال
«شمع ذوالجلال» درست است که اشتباه تایپ شده «شمغ دوالجلال»

1394/09/10 11:12
احمد

اللهم صل علی محمد و آل محمد
درود بر عطار بزرگ که زیباترین و کاملترین مدح پیامبر را در بین همه شاعران با استادی تمام و زیبایی هر چه تمامتر بیان کرده ،به صورتی که هر کس آن را میخواند هم بسیار لذت میبرد هم بسیاری از اتفاقات مهم زندگی پیامبر را مرور میکند...
خواجه دنیا و دین گنج وفا
صدر و بدر هر دو عالم مصطفی ....
اللهم صل علی محمد و آل محمد

1395/12/24 16:02
میرسعید

معنی این بیت رو میشه بفرمایید:
گر ز لاتاء من بود ترسی مرا
هست از لاتیاء سو درسی مرا
هر چی گشتم نتونستم چیزی مرتبط با معنی این بیت پیدا کنم
پیشاپیش سپاسگزارم

1395/12/27 10:02
احمد سالک

دوست عزیز این دو بیت اشاره به دو صفت خداوند تعالی دارد: اولی که از جلال الهی خبر میدهد و میگوید: لا تأمن من مکر الله ... یعنی از مکر او ایمن مباش چون تنها زیان کاران و کسانی که از جلال او بی خبر اند از مکرش ایمن میشوند. این عبارات هر عارفی را به خوف دچار میسازد. اما در عین زمان خداوند مهربان میگوید: لا تیأسو من رَوح الله ... از رحمت و لطف پروردگار نا امید و مأیوس مباشید. این فرموده او عارف را امیدوار میسازد. بصورت فشرده: عارف در میان خوف از جلال و امید به لطف و جمال مولایش سیر و سلوک میکند. امید این توضیح درست باشد و شما را قناعت ببخشد

1398/08/02 06:11
ابوالیاس

گر ز لاتاء من بود ترسی مرا
هست از لاتیاء سو درسی مرا
با سلام
املای دو کلمه اصلاح شود:
لاتأمنْ / لاتیأسوا

1399/08/04 16:11
معصومه

با سلام و تشکر
بفرمایید منظور از بیت زیر چیست
دعوت حیوان چو کرد او آشکار
شاهدش بزغاله بود و سوسمار
ممنون

1399/08/04 20:11
nabavar

گرامی معصومه
چون به دعوت کرد شیطان را طلب
گشت شیطانش مسلمان زین سبب
کرد دعوت هم به اذن کردگار
جنیان را لیلة الجن آشکار
قدسیان را با رسل بنشاند نیز
جمله رایک شب به دعوت خواند نیز
دعوت حیوان چو کرد او آشکار
شاهدش بزغاله بود و سوسمار
در جستجوی چه هستی؟
خیال و موهومی بیش نیست
می گوید از جن، شیطان و قدسیان، همه را دعوت کرد، از حیوانات هم بز و سوسمار را،
داستانهایی که بیشتر برای خواباندن کودکان مناسب است

1402/11/23 07:01
Shurideh

بحار:17/406، حدیث 30

داستان سوسمار

1403/06/10 13:09
عرفان شیرین بیان

این بیت پس از بیت زیر ذکر شده

داعی ذرات بود آن پاکزاد/ در کفش تسبیح زان کردی حصات