حکایت مردی که پس از مرگ حقهای زر او بازمانده بود
حقهای زر داشت مردی بیخبر
چون بمرد و زو بماند آن حقه زر
بعد سالی دید فرزندش به خواب
صورتش چون موش و دو چشمش پر آب
پس در آن موضع که زر بنهاده بود
موشی اندر گرد آن میگشت زود
گفت فرزندش کزو کردم سؤال
کز چه اینجا آمدی بر گوی حال
گفت زر بنهادهام این جایگاه
من ندانم تا بدو کس یافت راه
گفت آخر صورت موشت چراست
گفت هر دل را که مهر زر بخاست
صورتش اینست و در من مینگر
پند گیر و زر بیفکن ای پسر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
حکایت مردی که پس از مرگ حقهای زر او بازمانده بود به خوانش گروه چامهخوان
حکایت مردی که پس از مرگ حقهای زر او بازمانده بود به خوانش آزاده
حاشیه ها
1394/11/28 17:01
زری
با درود،
سه تفاوت با نسخه دکتر شفیعی نو هست که معنا و آهنگ آن درست تر می نُماید:
1- بیت 1- تفاوت کوچک در نوع نوشتن "حقهٔ" گه " حقه ای" است و در خواندن نیز "حقه ای" موزون است.
2- بیت 2، مصرع 2، "صورتش چون موش و چشمش پر آب" که به گونه "صورتش چون موش و دو چشمش پر آب" است.
3- بیت 6، مصراع دوم، "گفت هر دل را که مهر زر نخاست" که " گفت هر دل را که مهر زر بخاست" است.
با سپاس
---
پاسخ: با تشکر، مطابق تحقیق شما تصحیح شد.
1403/04/23 02:06
Mojtaba Razaq zadeh
من ندانم تا بدو کس راه یافت یعنی چه