گنجور

احوال سلطان محمود در آن جهان

پاک رایی بود بر راه صواب
یک شبی محمود را دید او به خواب
گفت ای سلطان نیکو روزگار
حال تو چون است در دارالقرار
گفت تن زن خون جان من مریز
دم مزن چه جای سلطان است خیز
بود سلطانیم پندار و غلط
سلطنت کی زیبد از مشتی سقط
حق که سلطان جهاندار آمدست
سلطنت او را سزاوار آمدست
چون بدیدم عجز و حیرانی خویش
ننگ می‌دارم ز سلطانی خویش
گر تو خوانی، جز پریشانم مخوان
اوست سلطانم تو سلطانم مخوان
سلطنت او راست و من برسودمی
گر به دنیا در گدایی بودمی
کاشکی صد چاه بودی جاه نی
خاشه روبی بودمی و شاه نی
نیست این دم هیچ بیرون شو مرا
باز می‌خواهند یک یک جو مرا
خشک بادا بال و پر آن همای
کو مرا در سایهٔ خود داد جای

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پاک رایی بود بر راه صواب
یک شبی محمود را دید او به خواب
هوش مصنوعی: یک شب، فردی با اندیشه‌ای نیکو و درستی، در خواب محمود را دید.
گفت ای سلطان نیکو روزگار
حال تو چون است در دارالقرار
هوش مصنوعی: ای پادشاه نیکو روزگار، حال و روز تو در این سرای آرامش چگونه است؟
گفت تن زن خون جان من مریز
دم مزن چه جای سلطان است خیز
هوش مصنوعی: گوینده از زن درخواست می‌کند که خون و جان او را نریزد و از او خواهش می‌کند که در این وضعیت حساس، سکوت کند، زیرا این مکان مناسب برای صحبت کردن و فعالیت‌های دیگر نیست. او از او می‌خواهد که آرام باشد و در این شرایط بغرنج، هیچ اقدامی نکند.
بود سلطانیم پندار و غلط
سلطنت کی زیبد از مشتی سقط
هوش مصنوعی: ما در خیال خود را پادشاه می‌دانیم، اما آیا سلطنت و حکومت به چیزی به این کوچکی و بی‌ارزش تعلق دارد؟
حق که سلطان جهاندار آمدست
سلطنت او را سزاوار آمدست
هوش مصنوعی: حق که پادشاهی جهان را به عهده دارد، شایسته است که سلطنتش را داشته باشد.
چون بدیدم عجز و حیرانی خویش
ننگ می‌دارم ز سلطانی خویش
هوش مصنوعی: وقتی که ناتوانی و سرگردانی خود را دیدم، از مقام و شرف خود خجالت می‌کشم.
گر تو خوانی، جز پریشانم مخوان
اوست سلطانم تو سلطانم مخوان
هوش مصنوعی: اگر تو مرا بخوانی، مرا جز به حال پریشانی صدا نزن. او (یعنی محبوب من) سلطانت است و تو را سلطانی برای من ندان.
سلطنت او راست و من برسودمی
گر به دنیا در گدایی بودمی
هوش مصنوعی: سلطنت او بر همگان حاکم است و اگر به دنیا می‌آمدم، تنها به گدایی سرگرم می‌شدم.
کاشکی صد چاه بودی جاه نی
خاشه روبی بودمی و شاه نی
هوش مصنوعی: ای کاش که صد چاه وجود داشت و من در آن چاه‌ها رنج می‌کشیدم، اما در عوض، به مقام و ثروت نمی‌رسیدم.
نیست این دم هیچ بیرون شو مرا
باز می‌خواهند یک یک جو مرا
هوش مصنوعی: این لحظه برای من هیچ نیست. از اینجا بیرون برو، چرا که از من به شکل جداگانه خواسته می‌شود.
خشک بادا بال و پر آن همای
کو مرا در سایهٔ خود داد جای
هوش مصنوعی: بگذار بال و پر آن پرنده‌ای که به من پناه داده، خشک بماند.

خوانش ها

احوال سلطان محمود در آن جهان به خوانش گروه چامه‌خوان
احوال سلطان محمود در آن جهان به خوانش آزاده

حاشیه ها

1394/09/06 15:12
م. ح .گ

مصراع « اوست سلطانم تو سلطانم مخوان» را محمد روشن آورده است: «اوست سلطان نیز سلطانم مخوان»