گنجور

داستان همای

پیش جمع آمد همای سایه بخش
خسروان را ظل او سرمایه بخش
زان همای بس همایون آمد او
کز همه در همت افزون آمد او
گفت ای پرندگان بحر و بر
من نیم مرغی چو مرغان دگر
همت عالیم در کار آمدست
عزلت از خلقم پدیدار آمدست
نفس سگ را خوار دارم لاجرم
عزت از من یافت افریدون و جم
پادشاهان سایه پرورد من‌اند
بس گدای طبع نی مرد من‌اند
نفس سگ را استخوانی می‌دهم
روح را زین سگ امانی می‌دهم
نفس را چون استخوان دادم مدام
جان من زان یافت این عالی مقام
آنک شه خیزد ز ظل پر او
چون توان پیچید سر از فر او
جمله را در پر او باید نشست
تا ز ظلش ذره‌ای آید به دست
کی شود سیمرغ سرکش یار من
بس بود خسرو نشانی کار من
هدهدش گفت ای غرورت کرده بند
سایه در چین، بیش از این برخود مخند
نیستت خسرو نشانی این زمان
همچو سگ با استخوانی این زمان
خسروان را کاشکی ننشانیی
خویش را از استخوان برهانیی
من گرفتم خود که شاهان جهان
جمله از ظل تو خیزند این زمان
لیک فردا در بلا عمر دراز
جمله از شاهی خود مانند باز
سایهٔ تو گر ندیدی شهریار
در بلا کی ماندی روز شمار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیش جمع آمد همای سایه بخش
خسروان را ظل او سرمایه بخش
هوش مصنوعی: به نزد همگان آمد، سایه‌ای که بخشنده است و مانند سایه خسروان، حمایت و پشتیبانی فراهم می‌کند.
زان همای بس همایون آمد او
کز همه در همت افزون آمد او
هوش مصنوعی: پرنده ای بزرگ و خوشبخت به ما رسید که از همه در تلاش و اراده برتر است.
گفت ای پرندگان بحر و بر
من نیم مرغی چو مرغان دگر
هوش مصنوعی: ای پرندگان دریا و زمین، من همچون دیگر پرندگان، فقط یک مرغ هستم و از شما جدا نیستم.
همت عالیم در کار آمدست
عزلت از خلقم پدیدار آمدست
هوش مصنوعی: خواست و اراده‌ی بلند من در کارها جلوه‌گر شده و کناره‌گیری من از مردم به وضوح نمایان شده است.
نفس سگ را خوار دارم لاجرم
عزت از من یافت افریدون و جم
هوش مصنوعی: من سگ را پست و بی‌ارزش می‌شمارم، بنابراین افریدون و جم به خاطر من به عظمت و احترام دست پیدا کردند.
پادشاهان سایه پرورد من‌اند
بس گدای طبع نی مرد من‌اند
هوش مصنوعی: پادشاهان به مانند سایه‌هایی هستند که من را حمایت می‌کنند، اما من از نظر روحی و طبع، انسانی گدا و بی‌نوا هستم.
نفس سگ را استخوانی می‌دهم
روح را زین سگ امانی می‌دهم
هوش مصنوعی: به سگ استخوانی می‌دهم و از او درخواست می‌کنم که روح را به من بسپارد.
نفس را چون استخوان دادم مدام
جان من زان یافت این عالی مقام
هوش مصنوعی: من همیشه نفس و جان خود را به سختی و استقامت بخشیدم، به همین دلیل به این جایگاه والای روحانی رسیدم.
آنک شه خیزد ز ظل پر او
چون توان پیچید سر از فر او
هوش مصنوعی: بنگر که فرمانروای بزرگ از سایه‌اش بیرون می‌آید، چگونه می‌شود که کسی بتواند از زیر سلطنت او سرش را برگرداند؟
جمله را در پر او باید نشست
تا ز ظلش ذره‌ای آید به دست
هوش مصنوعی: برای دستیابی به نعمت‌ها و برکات الهی، باید در پناه و حمایت او قرار بگیریم تا حتی کمترین خیر و برکت از سایه او به ما برسد.
کی شود سیمرغ سرکش یار من
بس بود خسرو نشانی کار من
هوش مصنوعی: کی می‌تواند آن پرنده افسانه‌ای که سمبل آزادی و قدرت است، دوست من شود؟ من تنها به یاد خسرو، که نماد قدرت و دلیری است، می‌افتم.
هدهدش گفت ای غرورت کرده بند
سایه در چین، بیش از این برخود مخند
هوش مصنوعی: هدهد به او گفت: ای غرور، تو در چین لباس سایه‌دار بر تن کرده‌ای، دیگر به خود نخواهی خندید.
نیستت خسرو نشانی این زمان
همچو سگ با استخوانی این زمان
هوش مصنوعی: هیچ نشانی از خسرو در این زمان وجود ندارد، در حال حاضر مانند سگی هستی که به دنبال استخوانی می‌گردد.
خسروان را کاشکی ننشانیی
خویش را از استخوان برهانیی
هوش مصنوعی: کاش می‌توانستی شاهان را بر آن می‌داشتی که خود را از زنجیرهای وابستگی رها کنند.
من گرفتم خود که شاهان جهان
جمله از ظل تو خیزند این زمان
هوش مصنوعی: من درک کردم که همه‌ی پادشاهان جهان در حال حاضر از سایه‌ی تو سرچشمه می‌گیرند.
لیک فردا در بلا عمر دراز
جمله از شاهی خود مانند باز
هوش مصنوعی: اما فردا در سختی، عمر طولانی همچون پرنده‌ای خواهد بود که از سلطنت خود بهره‌مند است.
سایهٔ تو گر ندیدی شهریار
در بلا کی ماندی روز شمار
هوش مصنوعی: اگر در گرفتاری‌ها سایهٔ تو را نمی‌دیدم، ای شهریار، روزهایم چطور سپری می‌شد؟

خوانش ها

داستان همای به خوانش گروه چامه‌خوان
داستان همای به خوانش آزاده

حاشیه ها

1390/01/17 14:04
javad mahmoud

سلام،بیت 16 مصرع اول ( غلط داز - درست دراز). بیت آخر ( بلاکی - بلا کی )
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1394/09/06 15:12
م. ح .گ

1. «زان همای بس همایون آمد او» کلمه ی دوم «همایی» درست است: زان همایی بس همایون آمد او.
2. «سایه در چین» را به «سایه درچین» تغییر دهید لطفاً، درچیدن فعل است.