گنجور

جواب هدهد

هدهد رهبر چنین گفت آن زمان
کانک عاشق شد نه اندیشد ز جان
چون بترک جان بگوید عاشقی
خواه زاهد باش خواهی فاسقی
چون دل تو دشمن جان آمدست
جان برافشان ره به پایان آمدست
سد ره جانست، جان ایثار کن
پس برافکن دیده و دیدار کن
گر ترا گویند از ایمان برآی
ور خطاب آید ترا کز جان برآی
تو که باشی ، این و آن را برفشان
ترک ایمان گیر و جان را برفشان
منکری گوید که این بس منکرست
عشق گو از کفر و ایمان برترست
عشق را با کفر و با ایمان چه کار
عاشقان را لحظه‌ای با جان چه کار
عاشق آتش بر همه خرمن زند
اره بر فرقش نهند او تن زند
درد و خون دل بباید عشق را
قصهٔ مشکل بباید عشق را
ساقیا خون جگر در جام‌کن
گر نداری درد از ما وام‌کن
عشق را دردی بباید پرده‌سوز
گاه جان را پرده‌در گه پرده‌دوز
ذرهٔ عشق از همه آفاق به
ذرهٔ درد از همه عشاق به
عشق مغز کاینات آمد مدام
لیک نبود عشق بی‌دردی تمام
قدسیان را عشق هست و درد نیست
درد را جز آدمی درخورد نیست
هرکه را در عشق محکم شد قدم
در گذشت از کفر و از اسلام هم
عشق سوی فقر در بگشایدت
فقر سوی کفر ره بنمایدت
چون ترا این کفر وین ایمان نماند
این تن تو گم شد و این جان نماند
بعد از آن مردی شوی این کار را
مرد باید این چنین اسرار را
پای درنه همچو مردان و مترس
درگذار از کفر و ایمان و مترس
چند ترسی، دست از طفلی بدار
بازشو چون شیرمردان پیش کار
گر ترا صد عقبه ناگاه اوفتد
باک نبود چون درین راه اوفتد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هدهد رهبر چنین گفت آن زمان
کانک عاشق شد نه اندیشد ز جان
هوش مصنوعی: هدهد به عنوان رهبر در آن زمان گفت که زمانی که کسی عاشق می‌شود، دیگر به جان خود فکر نمی‌کند.
چون بترک جان بگوید عاشقی
خواه زاهد باش خواهی فاسقی
هوش مصنوعی: زمانی که جان انسان از دنیا برود، عشق خود را بیان می‌کند؛ خواه این شخص زاهد و پارسا باشد یا فاسق و گناهکار.
چون دل تو دشمن جان آمدست
جان برافشان ره به پایان آمدست
هوش مصنوعی: وقتی دل تو به دشمنی جان تبدیل شده، جان هم از شدت رنج و درد به پایان راه رسیده است.
سد ره جانست، جان ایثار کن
پس برافکن دیده و دیدار کن
هوش مصنوعی: مانع اصلی، جان انسان است؛ پس برای عبور از آن، جان خود را فدای عشق کن و با دل و دیده‌ای باز به ملاقات بپرداز.
گر ترا گویند از ایمان برآی
ور خطاب آید ترا کز جان برآی
هوش مصنوعی: اگر به تو بگویند که ایمان را ترک کن، یا اگر به تو بگویند که از جان خود دست بردار، پاسخ تو باید محکم و شجاعانه باشد.
تو که باشی ، این و آن را برفشان
ترک ایمان گیر و جان را برفشان
هوش مصنوعی: وقتی تو حضور داشته باشی، دیگران را رها کن و ایمان را به آن‌ها بسپار و به جان خودت توجه کن.
منکری گوید که این بس منکرست
عشق گو از کفر و ایمان برترست
هوش مصنوعی: شخصی که منکر عشق است می‌گوید که عشق چیزی نامناسب و ناپسند است، ولی باید گفت که عشق بالاتر از هرگونه کفر و ایمان است.
عشق را با کفر و با ایمان چه کار
عاشقان را لحظه‌ای با جان چه کار
هوش مصنوعی: عشق نیازی به اعتقادات و باورهای مختلف ندارد؛ عاشقان در هر حالتی، لحظه‌ای از زندگی خود را با دل و جان سپری می‌کنند.
عاشق آتش بر همه خرمن زند
اره بر فرقش نهند او تن زند
هوش مصنوعی: عاشق، حتی اگر به او آسیب برسد و درد ببیند، باز هم به خاطر عشق خود سختی‌ها را تحمل می‌کند و جان خود را فدای آن عشق می‌نماید.
درد و خون دل بباید عشق را
قصهٔ مشکل بباید عشق را
هوش مصنوعی: برای عشق باید درد و رنج کشید و داستان‌های سختی را تحمل کرد.
ساقیا خون جگر در جام‌کن
گر نداری درد از ما وام‌کن
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگر نمی‌توانی برای ما شادی بیاوری، پس جام را پر کن از غم و اندوه ما.
عشق را دردی بباید پرده‌سوز
گاه جان را پرده‌در گه پرده‌دوز
هوش مصنوعی: عشق واقعی درد و رنجی نیاز دارد که دل را بسوزاند و گاهی انسان را از همه چیز آزاد کند و به نوعی دوباره متولدش کند.
ذرهٔ عشق از همه آفاق به
ذرهٔ درد از همه عشاق به
هوش مصنوعی: یک ذره عشق از تمام جهان به یک ذره درد از تمام عاشقان می‌رسد.
عشق مغز کاینات آمد مدام
لیک نبود عشق بی‌دردی تمام
هوش مصنوعی: عشق جوهره و اصل هستی و جهان است که همیشه حضور دارد، اما عشق واقعی همیشه با درد و رنج همراه است و نمی‌توان آن را بدون چالش و سختی تجربه کرد.
قدسیان را عشق هست و درد نیست
درد را جز آدمی درخورد نیست
هوش مصنوعی: فرشتگان فقط محبت و عشق دارند و از درد و رنج بی‌بهره‌اند. رنج و درد تنها در دنیای انسان‌ها وجود دارد و مختص آن‌هاست.
هرکه را در عشق محکم شد قدم
در گذشت از کفر و از اسلام هم
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق به خدا و حقیقت استوار شود، از تعصبات دینی و باورهای سطحی فراتر می‌رود و به عمق عشق و معنویت می‌رسد.
عشق سوی فقر در بگشایدت
فقر سوی کفر ره بنمایدت
هوش مصنوعی: عشق تو را به سوی فقر هدایت می‌کند، اما فقر می‌تواند تو را به کفر و بی‌ایمانی رهنمون سازد.
چون ترا این کفر وین ایمان نماند
این تن تو گم شد و این جان نماند
هوش مصنوعی: زمانی که این کفر و ایمان در تو دیگر باقی نماند، این بدن تو به فراموشی سپرده می‌شود و جانت از دست می‌رود.
بعد از آن مردی شوی این کار را
مرد باید این چنین اسرار را
هوش مصنوعی: بعد از آن باید به مردی تبدیل شوی که برای انجام این کار، نیاز به درک عمیق و خصلت‌های خاصی دارد، زیرا انجام چنین کارهایی نیاز به دلیر بودن و شناخت رازها دارد.
پای درنه همچو مردان و مترس
درگذار از کفر و ایمان و مترس
هوش مصنوعی: در زندگی همچون یک مرد استوار و قوی باش و از عبور کردن از مرزهای اعتقادات و باورها نترس.
چند ترسی، دست از طفلی بدار
بازشو چون شیرمردان پیش کار
هوش مصنوعی: چقدر می‌ترسی، از بچه‌گانه بودن دست بردار و مانند مردان دلیر، به جلو پیش برو.
گر ترا صد عقبه ناگاه اوفتد
باک نبود چون درین راه اوفتد
هوش مصنوعی: اگر به هر دلیلی با مشکلی مواجه شوی، نگران نباش زیرا در این مسیر، این اتفاقات طبیعی است.

خوانش ها

جواب هدهد به خوانش آزاده

حاشیه ها

1394/07/21 08:10
iman

عاشق آتش بر همه خرمن زند

اره بر فرقش نهند او تن زند

1397/05/09 20:08
امیررضا

چرا داستان شیخ صنعان (سمعان) باز نمیشه ؟
من تقریبا 20 بار از طرق مختلف سعی کردم....ولی نشد

1401/04/24 05:06
مهری جوان

خانم سحر محمدی بروجردی در کنسرت فسانه بسیار زیبا این شعر را اجرا کرده اند. پیشنهاد میکنم با گوش جان بشنوید.

1401/05/19 23:08
Meraj Hosseini

بعد از بیت ۱۷ این بیت از قلم افتاده:

عشق را با کافری خویشی بود     کافری خود مغز درویشی بود

1402/03/31 20:05
امید نقیبی نسب

با توجه به نسخه منطق‌الطیر تصحیح احمدخوشنویس مشهور به «عماد الکتاب» چاپ سال ۱۳۳۶ بعد از بیت شماره ۱۷ بیت زیر می‌آید

عشق را با کافری خویشی بود

کافری خود مغز درویشی بود

1403/06/14 10:09
احمد رحمت‌بر

درد و خون دل بباید عشق را / قصه‌ای مشکل بباید عشق را

ساقیا خون جگر در جام‌ کن / گر نداری درد از ما وام‌ کن

عشق را با کافری خویشی بود / کافری خود مغز درویشی بود

و سه بیت زیر مربوط به «بیان وادی عشق»:

عاشق آن باشد که چون آتش بود / گرم رو سوزنده و سرکش بود

مرد کارافتاده باید عشق را / مردم آزاده باید عشق را

تو نه کار افتاده‌ای نه عاشقی / مرده‌ای تو، عشق را کی لایقی

استاد ناظری این شش بیت را در کنسرت جشن طوس به همراه گروه سماعی خوانده است. نام اثر «ای حریفان» یا «افشاری» است.

قابل شنیدن در وبگاه خصوصی