گنجور

حکایت بط

بط به صد پاکی برون آمد ز آب
در میان جمع با خیرالثیاب
گفت در هر دو جهان ندهد خبر
کس ز من یک پاک‌روتر پاک‌تر
کرده‌ام هر لحظه غسلی بر صواب
پس سجاده باز افکنده بر آب
همچو من بر آب چون استد یکی
نیست باقی در کراماتم شکی
زاهد مرغان منم با رای پاک
دایمم هم جامه و هم جای پاک
من نیابم در جهان بی‌آب، سود
زآن‌که زاد و بودِ من در آب بود
گرچ در دل عالمی غم داشتم
شستم از دل کاب همدم داشتم
آب در جوی منست اینجا مدام
من به خشکی چون توانم یافت کام
چون مرا با آب افتادست کار
از میان آب چون گیرم کنار
زنده از آب است دایم هرچ هست
این چنین از آب نتوان شست دست
من ره وادی کجا دانم برید
زانک با سیمرغ نتوانم پرید
آنک باشد قلهٔ آبش تمام
کی تواند یافت از سیمرغ کام
هدهدش گفت ای به آبی خوش شده
گرد جانت آب چون آتش شده
در میان آب خوش خوابت ببرد
قطرهٔ آب آمد و آبت ببرد
آب هست از بهر هر ناشسته روی
گر تو بس ناشسته رویی آب جوی
چند باشد همچو آب روشنت
روی هر ناشسته رویی دیدنت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بط به صد پاکی برون آمد ز آب
در میان جمع با خیرالثیاب
هوش مصنوعی: یک بط با ظاهری بسیار پاک و تمیز از آب خارج شد و در میان مردم با لباس‌های زیبا و نیکو ظاهر گردید.
گفت در هر دو جهان ندهد خبر
کس ز من یک پاک‌روتر پاک‌تر
هوش مصنوعی: در هر دو جهان، هیچ‌کس از من خبر نخواهد داشت، جز شخصی که از لحاظ پاکی و صفا برتر است.
کرده‌ام هر لحظه غسلی بر صواب
پس سجاده باز افکنده بر آب
هوش مصنوعی: من هر لحظه برای خودم طهارتی انجام داده‌ام، بنابراین سجاده‌ام را بر روی آب گسترده‌ام.
همچو من بر آب چون استد یکی
نیست باقی در کراماتم شکی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس همچون من در آب باقی نمی‌ماند، در کرامات و فضائل من هیچ شکی وجود ندارد.
زاهد مرغان منم با رای پاک
دایمم هم جامه و هم جای پاک
هوش مصنوعی: من زاهدی هستم که همچون پرندگان با اندیشه‌ای پاک تا ابد در جایی پاک و دور از آلودگی زندگی می‌کنم. جامه و مکان من همواره تمیز و باصفاست.
من نیابم در جهان بی‌آب، سود
زآن‌که زاد و بودِ من در آب بود
هوش مصنوعی: من در این دنیا بدون آب نمی‌توانم چیزی به دست بیاورم، چون من از همان آب به وجود آمده‌ام و وجودم وابسته به آن است.
گرچ در دل عالمی غم داشتم
شستم از دل کاب همدم داشتم
هوش مصنوعی: اگرچه در دل من غم و اندوهی بود، اما از دل خودم تمام غم‌ها را پاک کردم و دوستانم را فراموش نکردم.
آب در جوی منست اینجا مدام
من به خشکی چون توانم یافت کام
هوش مصنوعی: آب همیشه در جوی من جاری است، اما من در اینجا به خاطر خشکی چگونه می‌توانم به آرزویم برسم؟
چون مرا با آب افتادست کار
از میان آب چون گیرم کنار
هوش مصنوعی: وقتی که کار من با آب گره خورده و در حال غرق شدن هستم، چگونه می‌توانم به خشکی برسم؟
زنده از آب است دایم هرچ هست
این چنین از آب نتوان شست دست
هوش مصنوعی: همه چیز در زندگی از آب تأثیر گرفته است و نمی‌توان از آب برای پاک کردن آنچه که وجود دارد، استفاده کرد.
من ره وادی کجا دانم برید
زانک با سیمرغ نتوانم پرید
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چگونه می‌توانم به این مسیر بروم، زیرا نمی‌توانم از سیمرغ فاصله بگیرم.
آنک باشد قلهٔ آبش تمام
کی تواند یافت از سیمرغ کام
هوش مصنوعی: آن قله‌ای که آبش به انتها می‌رسد، کسی نمی‌تواند از سیمرغ بهره‌مند شود.
هدهدش گفت ای به آبی خوش شده
گرد جانت آب چون آتش شده
هوش مصنوعی: هدهد به او گفت: ای که به رنگ آبی زیبا شده‌ای، جانت مثل آتشی در حال سوختن است.
در میان آب خوش خوابت ببرد
قطرهٔ آب آمد و آبت ببرد
هوش مصنوعی: در آب خوشی که غرق خواب شده‌ای، ناگهان یک قطره آب می‌آید و تو را از خواب بیدار می‌کند و می‌برد.
آب هست از بهر هر ناشسته روی
گر تو بس ناشسته رویی آب جوی
هوش مصنوعی: آب برای شست‌وشوی صورت‌های ناپاک است، اما اگر تو خود به طرز زیادی ناپاک باشی، حتی آب جوی هم برای تو کارساز نخواهد بود.
چند باشد همچو آب روشنت
روی هر ناشسته رویی دیدنت
هوش مصنوعی: چند نفر مانند آب زلال، زیبایی صورت ناهموار تو را می‌بینند؟

خوانش ها

حکایت بط به خوانش گروه چامه‌خوان
حکایت بط به خوانش آزاده

حاشیه ها

1391/01/17 02:04
احسان

فکر میکنم مصراع دوم بیت ششم این طور صحیح باشه:
زانکه زاد و بود من در آب بود

1391/12/13 10:03
مریم

منم با احسان موافقم.به متن مراجعه نکردم.ولی برای هماهنگی وزن

1394/09/04 10:12
م. ح .گ

«شستم از دل کاب همدم داشتم» نه هم دم. (تصحیح روشن)
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1395/06/06 09:09
مهران

مقصود از سه بیت زیر در شعر چیست؟
1- من ره وادی کجا دانم برید - زانک با سیمرغ نتوانم پرید
2- آنک باشد قلهٔ آبش تمام - کی تواند یافت از سیمرغ کام
3- چند باشد همچو آب روشنت - روی هر ناشسته رویی دیدنت

1401/01/12 21:04
سرگردان وادی

احتراماسوال اول 

بروید به دنبال کار خودتان چون من راه و مسیر و محیط خاص سیمرغ را درک نمتوانم درک کنم  پس نمیتوانم در این راه و نهایتا با سیمرغ همگام شوم در مورد سوال دوم شما مقصود این است که کسی که نهایت آمال و آرزوها وقفه و چشم اندازش محدود(در اینجا آب) باشد کی میتواند به مدارج بالاتری و مهمترین دست پیدا کند مقصود این است که به کم و یک زمان و مکان و هدف کوچک بسنده کنی نمی‌توانی گامهای بزرگتر و غایت برداری و به نهایت  برسیدرمورد سوال سوم تا کی میخواهید همچون آب صورت چهره نشسته ها راببینی (خدمت کردن جهت کارهای کوچک)

کنی 

 

1401/05/30 20:07
امید

سلام 

 شعر و بیت  "آنک باشد قلهٔ آبش تمام - کی تواند یافت از سیمرغ کام" اشاره به این دارد که انسان هایی که خیلی خوب هستن این خوب بودن و سرمستیشون از کمالات باعث شده از راه حقیقت و اتصال با پروردگار باز بمونن 

بیت چند باشد همچو آب روشنت -روی هر ناشسته رویی دیدنت  اشاره به این دارد که اب هرچند تمیز و شفاف باشد باز هم فقط میشه تصویر ها رو در اون دید ( اب منظور عصاره وجود انسان یا روح هست و اب شفاف یعنی انسانی که صفات عالی و کمالات رو داره )تازه تصویر هایی هم که میبینیم تصویر های ناشسته هستن ( یعنی نواقص دنیا و مخلوقات ) زیرا که پرودگار جهانیان جایی فراتر از این تصویر ها و توهمات هست 

نهایتا شعر به این اشاره میکنه که ای انسان به کمال رسیده دیگه بسه تا کی میخوای در بند همین وضعیت متوهمانه و جدا افتاده از پروردگار باقی بمونی چرا برای اتصال با پروردگار تلاشی نمیکنی ؟

1395/06/07 02:09
بابک چندم

@ مهران،
از منطق الطیر به تصحیح جناب شفیعی کدکنی
1- من ره وادی کجا دانم بُرید
2- قُلّه : سبوی بزرگِ آب، هر قله برابر است با یک خم یا سبوی بزرگ آب و اشاره است به حدیثی که مبنای آرای فقهی است در باب کُرّ (مبلغ آبی که از تلاقی با شیء نجس نجس نشود). و حدیث این است:
چون آب به اندازه دو قله (خم یا سبوی بزرگ) رسد نجس نشود...
3-روشنت : روشن تو را
ناشسته روی: شخص پلید و ناپاک

1396/05/20 14:08
پژمان

با سلام، اتفاقا توی این مصرع «شستم از دل کاب همدم» داشتم چون کلمه‌ی «دَم» بطور خاصی معناهای زیادی داره و همچنین دم دادن و دم گرفتن در بین عارفین وجود داره و کلمه‌ی همدم بیت رو به طور عجیبی سبک میکنه در مقابل مابقی ابیات عطار، پس کلمه‌ی دم صحیح تر بنظر میرسه هم به معنای بلادرنگ و «در همان زمان» و هم به معنای «دم» در بین عارفین، و هم اینکه داره میگه از دلم چیزی رو زدودم شبیه به یجور بیماری اگر به زنگار های دلش نگاه کنیم، دم یا دم کرده هم میتونه یجور دارو باشه پس سه معنا توی این درومد که با کلمه همدم کاهش پیدا میکنه و یک معنی میشه... نظر شما چیه؟

1403/09/15 21:12
افسانه چراغی

قُلّه: سبوی بزرگ، کوزه