حکایت بط
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
فکر میکنم مصراع دوم بیت ششم این طور صحیح باشه:
زانکه زاد و بود من در آب بود
منم با احسان موافقم.به متن مراجعه نکردم.ولی برای هماهنگی وزن
«شستم از دل کاب همدم داشتم» نه هم دم. (تصحیح روشن)
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
مقصود از سه بیت زیر در شعر چیست؟
1- من ره وادی کجا دانم برید - زانک با سیمرغ نتوانم پرید
2- آنک باشد قلهٔ آبش تمام - کی تواند یافت از سیمرغ کام
3- چند باشد همچو آب روشنت - روی هر ناشسته رویی دیدنت
احتراماسوال اول
بروید به دنبال کار خودتان چون من راه و مسیر و محیط خاص سیمرغ را درک نمتوانم درک کنم پس نمیتوانم در این راه و نهایتا با سیمرغ همگام شوم در مورد سوال دوم شما مقصود این است که کسی که نهایت آمال و آرزوها وقفه و چشم اندازش محدود(در اینجا آب) باشد کی میتواند به مدارج بالاتری و مهمترین دست پیدا کند مقصود این است که به کم و یک زمان و مکان و هدف کوچک بسنده کنی نمیتوانی گامهای بزرگتر و غایت برداری و به نهایت برسیدرمورد سوال سوم تا کی میخواهید همچون آب صورت چهره نشسته ها راببینی (خدمت کردن جهت کارهای کوچک)
کنی
سلام
شعر و بیت "آنک باشد قلهٔ آبش تمام - کی تواند یافت از سیمرغ کام" اشاره به این دارد که انسان هایی که خیلی خوب هستن این خوب بودن و سرمستیشون از کمالات باعث شده از راه حقیقت و اتصال با پروردگار باز بمونن
بیت چند باشد همچو آب روشنت -روی هر ناشسته رویی دیدنت اشاره به این دارد که اب هرچند تمیز و شفاف باشد باز هم فقط میشه تصویر ها رو در اون دید ( اب منظور عصاره وجود انسان یا روح هست و اب شفاف یعنی انسانی که صفات عالی و کمالات رو داره )تازه تصویر هایی هم که میبینیم تصویر های ناشسته هستن ( یعنی نواقص دنیا و مخلوقات ) زیرا که پرودگار جهانیان جایی فراتر از این تصویر ها و توهمات هست
نهایتا شعر به این اشاره میکنه که ای انسان به کمال رسیده دیگه بسه تا کی میخوای در بند همین وضعیت متوهمانه و جدا افتاده از پروردگار باقی بمونی چرا برای اتصال با پروردگار تلاشی نمیکنی ؟
@ مهران،
از منطق الطیر به تصحیح جناب شفیعی کدکنی
1- من ره وادی کجا دانم بُرید
2- قُلّه : سبوی بزرگِ آب، هر قله برابر است با یک خم یا سبوی بزرگ آب و اشاره است به حدیثی که مبنای آرای فقهی است در باب کُرّ (مبلغ آبی که از تلاقی با شیء نجس نجس نشود). و حدیث این است:
چون آب به اندازه دو قله (خم یا سبوی بزرگ) رسد نجس نشود...
3-روشنت : روشن تو را
ناشسته روی: شخص پلید و ناپاک
با سلام، اتفاقا توی این مصرع «شستم از دل کاب همدم» داشتم چون کلمهی «دَم» بطور خاصی معناهای زیادی داره و همچنین دم دادن و دم گرفتن در بین عارفین وجود داره و کلمهی همدم بیت رو به طور عجیبی سبک میکنه در مقابل مابقی ابیات عطار، پس کلمهی دم صحیح تر بنظر میرسه هم به معنای بلادرنگ و «در همان زمان» و هم به معنای «دم» در بین عارفین، و هم اینکه داره میگه از دلم چیزی رو زدودم شبیه به یجور بیماری اگر به زنگار های دلش نگاه کنیم، دم یا دم کرده هم میتونه یجور دارو باشه پس سه معنا توی این درومد که با کلمه همدم کاهش پیدا میکنه و یک معنی میشه... نظر شما چیه؟
قُلّه: سبوی بزرگ، کوزه