اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز پیش جمع آمد سر فراز
کرد از سر معالی پرده باز
هوش مصنوعی: او دوباره با طرز خاصی به جمع برگشت و از بالای مقام خود پرده را کنار زد.
سینه میکرد از سپهداری خویش
لاف میزد از کلهداری خویش
هوش مصنوعی: او در دل خود از دلاوریهایش سخن میگوید و به افتخار رهبریاش میبالد.
گفت من از شوق دست شهریار
چشم بربستم ز خلق روزگار
هوش مصنوعی: او گفت که به خاطر شوق و عشق به شهریار، چشمانم را از مردم این زمان بستم.
چشم از آن بگرفتهام زیر کلاه
تا رسد پایم به دست پادشاه
هوش مصنوعی: چشمم را زیر کلاه پنهان کردهام تا بتوانم به پای مقام و موقعیت پادشاه برسم.
در ادب خود را بسی پروردهام
همچو مرتاضان ریاضت کردهام
هوش مصنوعی: من در هنر و ادب خود را به خوبی تربیت کردهام، مانند افرادی که با تمرین و سختی به رشد و تکامل دست یافتهاند.
تا اگر روزی بر شاهم برند
از رسوم خدمت آگاهم برند
هوش مصنوعی: اگر روزی مرا به خدمت شاه ببرند، باید از آداب و رسوم آن آگاه باشم.
من کجا سیمرغ را بینم به خواب؟
چون کنم بیهوده سوی او شتاب؟
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم سیمرغ را در خواب ببینم و بیفایده به دنبال او بروم؟
زقهای از دست شاهم بس بود
در جهان این پایگاهم بس بود
هوش مصنوعی: یک ضربه یا صدمه از سوی شاه برای من کافی است و همین اندازه در این دنیا برای من کافی است.
چون ندارم رهروی را پایگاه
سرفرازی میکنم بر دست شاه
هوش مصنوعی: وقتی که من هیچ همراهی برای حمایت ندارم، پس به خاطر خودم، مقام بلندی برای خودم ایجاد میکنم و به درگاه شاه افتخار میکنم.
من اگر شایستهٔ سلطان شوم
به که در وادی بیپایان شوم
هوش مصنوعی: اگر به مقام و سلطنت برسم، بهتر است که در راهی بیپایان و بینهایت قرار بگیرم.
روی آن دارم که من بر روی شاه
عمر بگذارم خوشی این جایگاه
هوش مصنوعی: من میخواهم خوشی و شادیام را در کنار بزرگی، مثل شاه عمر، تجربه کنم.
گاه شه را انتظاری میکنم
گاه در شوقش شکاری میکنم
هوش مصنوعی: گاهی منتظر او هستم، گاهی در آرزویش به جستجو میروم.
هدهدش گفت ای به صورت مانده باز
از صفت دور و به صورت مانده باز
هوش مصنوعی: پرنده هدهد به او گفت: ای کسی که همواره از ویژگیهای خود دور افتادهای و شگفتیهای ظاهرت، تو را به یاد نیاورده است.
شاه را در ملک اگر همتا بود
پادشاهی کی بر او زیبا بود
هوش مصنوعی: اگر در سرزمین پادشاهی همتایی برای شاه وجود داشته باشد، چگونه میتواند سلطنت او زیبا و دلنشین باشد؟
سلطنت را نیست چون سیمرغ کس
زانک بی همتا به شاهی اوست و بس
هوش مصنوعی: سلطنت مانند سیمرغ هیچ کس دیگری ندارد، زیرا او تنها و بیهمتاست و تنها خودش شایستهی پادشاهی است.
شاه نبود آنک در هر کشوری
سازد او از خود ز بیمغزی سری
هوش مصنوعی: شاهی که در هر سرزمینی تنها به خاطر نادانیاش سردمداری میکند، در حقیقت شاه واقعی نیست.
شاه آن باشد که همتا نبودش
جز وفا و جز مدارا نبودش
هوش مصنوعی: شاه واقعی کسی است که جز وفاداری و نرمخویی، چیزی شایستهاش نیست و هیچ کسی نمیتواند همتای او باشد.
شاه دنیا گر وفاداری کند
یک زمان دیگر گرفتاری کند
هوش مصنوعی: اگر پادشاه دنیا به وفاداری و صداقت رفتار کند، در نهایت ممکن است دوباره به دردسر و مشکل بیفتد.
هرک باشد پیش او نزدیکتر
کار او بیشک بود تاریکتر
هوش مصنوعی: هر کسی که در نزد او نزدیکتر باشد، کارش به یقین تیرهتر و دشوارتر خواهد بود.
دایما از شاه باشد بر حذر
جان او پیوسته باشد پر خطر
هوش مصنوعی: همواره باید از شاه دوری جست، زیرا جان او همیشه در خطر است.
شاه دنیا فیالمثل چون آتش است
دور باش از وی که دوری زو خوش است
هوش مصنوعی: پادشاه جهان مانند آتش است، از او دوری کن، زیرا فاصله گرفتن از او بهتر و خوشایندتر است.
زان بود در پیش شاهان دور باش
کای شده نزدیک شاهان دور باش
هوش مصنوعی: از دوری با پادشاهان آگاه باش، زیرا نزدیکی به آنها ممکن است عواقب ناخوشایندی به همراه داشته باشد.
حاشیه ها
در متن اشتباہ چاپی زیر وجود دارد:" شاه نبو آنک در هر کشوری" در اینجا" نبود " "نبو" چاپ شدہ است۔ از زحماتتان متشکریم
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
1. «چون کنم بیهوده روی او شتاب» نادرست است، باید باشد: «چون کنم بیهوده سوی او شتاب»
2. «هدهدش گفت ای به صورت مانده باز» مصراعی است مربوط به حکایت و بلبل و وضعیت درگیران با ظواهر و نه مشغولان به حقایق. در اینجا احتمالاً باید باشد:
«هدهدش گفتای گرفتار مَجاز»
1404/02/07 14:05
افسانه چراغی
باز یا شاهین نماد انسانهایی است که به پادشاهان نزدیک هستند و از این که به مرکز قدرت نزدیکند و لقمهای از پادشاه به آنان میرسد، خرسند هستند و به دیگران فخر میفروشند.
1404/02/07 14:05
افسانه چراغی
زُقّه: آب و دانه
1404/02/07 14:05
افسانه چراغی
برای آموزش باز، چشمهای او را میبستند. میگویند چشم او را برای دیدن پادشاه باز میکردند؛ برای آن که تنها روی پادشاه را ببیند و او را بشناسد.
حافظ میگوید:
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است