گنجور

حکایت باز

باز پیش جمع آمد سر فراز
کرد از سر معالی پرده باز
سینه می‌کرد از سپه‌داری خویش
لاف می‌زد از کله‌داری خویش
گفت من از شوق دست شهریار
چشم بربستم ز خلق روزگار
چشم از آن بگرفته‌ام زیر کلاه
تا رسد پایم به دست پادشاه
در ادب خود را بسی پرورده‌ام
همچو مرتاضان ریاضت کرده‌ام
تا اگر روزی بر شاهم برند
از رسوم خدمت آگاهم برند
من کجا سیمرغ را بینم به خواب
چون کنم بیهوده روی او شتاب
زقه‌ای از دست شاهم بس بود
در جهان این پایگاهم بس بود
چون ندارم رهروی را پایگاه
سرفرازی می‌کنم بر دست شاه
من اگر شایستهٔ سلطان شوم
به که در وادی بی‌پایان شوم
روی آن دارم که من بر روی شاه
عمر بگذارم خوشی این جایگاه
گاه شه را انتظاری می‌کنم
گاه در شوقش شکاری می‌کنم
هدهدش گفت ای به صورت مانده باز
از صفت دور و به صورت مانده باز
شاه را در ملک اگر همتا بود
پادشاهی کی بر او زیبا بود
سلطنت را نیست چون سیمرغ کس
زانک بی همتا به شاهی اوست و بس
شاه نبود آنک در هر کشوری
سازد او از خود ز بی‌مغزی سری
شاه آن باشد که همتا نبودش
جز وفا و جز مدارا نبودش
شاه دنیا گر وفاداری کند
یک زمان دیگر گرفتاری کند
هرک باشد پیش او نزدیک‌تر
کار او بی‌شک بود تاریک‌تر
دایما از شاه باشد بر حذر
جان او پیوسته باشد پر خطر
شاه دنیا فی‌المثل چون آتش است
دور باش از وی که دوری زو خوش است
زان بود در پیش شاهان دور باش
کای شده نزدیک شاهان دور باش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باز پیش جمع آمد سر فراز
کرد از سر معالی پرده باز
هوش مصنوعی: او دوباره با طرز خاصی به جمع برگشت و از بالای مقام خود پرده را کنار زد.
سینه می‌کرد از سپه‌داری خویش
لاف می‌زد از کله‌داری خویش
هوش مصنوعی: او در دل خود از دلاوری‌هایش سخن می‌گوید و به افتخار رهبری‌اش می‌بالد.
گفت من از شوق دست شهریار
چشم بربستم ز خلق روزگار
هوش مصنوعی: او گفت که به خاطر شوق و عشق به شهریار، چشمانم را از مردم این زمان بستم.
چشم از آن بگرفته‌ام زیر کلاه
تا رسد پایم به دست پادشاه
هوش مصنوعی: چشمم را زیر کلاه پنهان کرده‌ام تا بتوانم به پای مقام و موقعیت پادشاه برسم.
در ادب خود را بسی پرورده‌ام
همچو مرتاضان ریاضت کرده‌ام
هوش مصنوعی: من در هنر و ادب خود را به خوبی تربیت کرده‌ام، مانند افرادی که با تمرین و سختی به رشد و تکامل دست یافته‌اند.
تا اگر روزی بر شاهم برند
از رسوم خدمت آگاهم برند
هوش مصنوعی: اگر روزی مرا به خدمت شاه ببرند، باید از آداب و رسوم آن آگاه باشم.
من کجا سیمرغ را بینم به خواب
چون کنم بیهوده روی او شتاب
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم سیمرغ را در خواب ببینم و بی‌فایده به دنبال او بروم؟
زقه‌ای از دست شاهم بس بود
در جهان این پایگاهم بس بود
هوش مصنوعی: یک ضربه یا صدمه از سوی شاه برای من کافی است و همین اندازه در این دنیا برای من کافی است.
چون ندارم رهروی را پایگاه
سرفرازی می‌کنم بر دست شاه
هوش مصنوعی: وقتی که من هیچ همراهی برای حمایت ندارم، پس به خاطر خودم، مقام بلندی برای خودم ایجاد می‌کنم و به درگاه شاه افتخار می‌کنم.
من اگر شایستهٔ سلطان شوم
به که در وادی بی‌پایان شوم
هوش مصنوعی: اگر به مقام و سلطنت برسم، بهتر است که در راهی بی‌پایان و بی‌نهایت قرار بگیرم.
روی آن دارم که من بر روی شاه
عمر بگذارم خوشی این جایگاه
هوش مصنوعی: من می‌خواهم خوشی و شادی‌ام را در کنار بزرگی، مثل شاه عمر، تجربه کنم.
گاه شه را انتظاری می‌کنم
گاه در شوقش شکاری می‌کنم
هوش مصنوعی: گاهی منتظر او هستم، گاهی در آرزویش به جستجو می‌روم.
هدهدش گفت ای به صورت مانده باز
از صفت دور و به صورت مانده باز
هوش مصنوعی: پرنده هدهد به او گفت: ای کسی که همواره از ویژگی‌های خود دور افتاده‌ای و شگفتی‌های ظاهرت، تو را به یاد نیاورده است.
شاه را در ملک اگر همتا بود
پادشاهی کی بر او زیبا بود
هوش مصنوعی: اگر در سرزمین پادشاهی همتایی برای شاه وجود داشته باشد، چگونه می‌تواند سلطنت او زیبا و دلنشین باشد؟
سلطنت را نیست چون سیمرغ کس
زانک بی همتا به شاهی اوست و بس
هوش مصنوعی: سلطنت مانند سیمرغ هیچ کس دیگری ندارد، زیرا او تنها و بی‌همتاست و تنها خودش شایسته‌ی پادشاهی است.
شاه نبود آنک در هر کشوری
سازد او از خود ز بی‌مغزی سری
هوش مصنوعی: شاهی که در هر سرزمینی تنها به خاطر نادانی‌اش سردمداری می‌کند، در حقیقت شاه واقعی نیست.
شاه آن باشد که همتا نبودش
جز وفا و جز مدارا نبودش
هوش مصنوعی: شاه واقعی کسی است که جز وفاداری و نرمخویی، چیزی شایسته‌اش نیست و هیچ کسی نمی‌تواند همتای او باشد.
شاه دنیا گر وفاداری کند
یک زمان دیگر گرفتاری کند
هوش مصنوعی: اگر پادشاه دنیا به وفاداری و صداقت رفتار کند، در نهایت ممکن است دوباره به دردسر و مشکل بیفتد.
هرک باشد پیش او نزدیک‌تر
کار او بی‌شک بود تاریک‌تر
هوش مصنوعی: هر کسی که در نزد او نزدیک‌تر باشد، کارش به یقین تیره‌تر و دشوارتر خواهد بود.
دایما از شاه باشد بر حذر
جان او پیوسته باشد پر خطر
هوش مصنوعی: همواره باید از شاه دوری جست، زیرا جان او همیشه در خطر است.
شاه دنیا فی‌المثل چون آتش است
دور باش از وی که دوری زو خوش است
هوش مصنوعی: پادشاه جهان مانند آتش است، از او دوری کن، زیرا فاصله گرفتن از او بهتر و خوشایندتر است.
زان بود در پیش شاهان دور باش
کای شده نزدیک شاهان دور باش
هوش مصنوعی: از دوری با پادشاهان آگاه باش، زیرا نزدیکی به آن‌ها ممکن است عواقب ناخوشایندی به همراه داشته باشد.

خوانش ها

حکایت باز به خوانش گروه چامه‌خوان
حکایت باز به خوانش آزاده

حاشیه ها

1393/08/20 11:11
بہار

در متن اشتباہ چاپی زیر وجود دارد:" شاه نبو آنک در هر کشوری" در اینجا" نبود " "نبو" چاپ شدہ است۔ از زحماتتان متشکریم
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1394/09/07 16:12
م. ح .گ

1. «چون کنم بیهوده روی او شتاب» نادرست است، باید باشد: «چون کنم بیهوده سوی او شتاب»
2. «هدهدش گفت ای به صورت مانده باز» مصراعی است مربوط به حکایت و بلبل و وضعیت درگیران با ظواهر و نه مشغولان به حقایق. در اینجا احتمالاً باید باشد:
«هدهدش گفت‌ای گرفتار مَجاز»