حکایت طوطی
طوطی آمد با دهان پر شکر
در لباس فستقی با طوق زر
پشه گشته باشهای از فر او
هر کجا سرسبزیی از پر او
در سخن گفتن شکرریز آمده
در شکر خوردن پگه خیز آمده
گفت هر سنگین دل و هر هیچکس
چون منی را آهنین سازد قفس
من در این زندان آهن مانده باز
زآرزوی آب خضرم در گداز
خضر مرغانم از آنم سبزپوش
بوک دانم کردن آب خضر نوش
من نیارم در بر سیمرغ تاب
بس بود از چشمهٔ خضرم یک آب
سر نهم در راه چون سوداییی
میروم هر جای چون هر جاییی
چون نشان یابم ز آب زندگی
سلطنت دستم دهد در بندگی
هدهدش گفت ای ز دولت بینشان
مرد نبود هرک نبود جان فشان
جان ز بهر این به کار آید تو را
تا دمی در خورد یار آید تو را
آب حیوان خواهی و جاندوستی
رو که تو مغزی نداری پوستی
جان چه خواهی کرد، بر جانان فشان
در ره جانان چو مردان جان فشان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
طوطی آمد با دهان پر شکر
در لباس فستقی با طوق زر
هوش مصنوعی: یک طوطی با دهان پر از شکر و در لباسی به رنگ پستهای و با گردنی از طلا به سراغ ما آمده است.
پشه گشته باشهای از فر او
هر کجا سرسبزیی از پر او
هوش مصنوعی: پشهای شبیه به باشکوهی از زیبایی او، هر جا که سبز و خرم باشد، نشان از پر و جان او دارد.
در سخن گفتن شکرریز آمده
در شکر خوردن پگه خیز آمده
هوش مصنوعی: در گفتار شیرینی و لطف وجود دارد، اما در عمل و رفتاری که نشان میدهیم، باید فعال و پویا باشیم.
گفت هر سنگین دل و هر هیچکس
چون منی را آهنین سازد قفس
هوش مصنوعی: هر فردی که دلش سنگین و دلزده است، مانند من، در قفس مشکلات و ناامیدیها به تنگنا میافتد.
من در این زندان آهن مانده باز
زآرزوی آب خضرم در گداز
هوش مصنوعی: من در این زندان سخت و طاقتفرسا گرفتار ماندهام و با وجود این که در حیرت و اندوه هستم، هنوز در آرزوی دستیابی به سرسبزی و طراوت زندگی هستم.
خضر مرغانم از آنم سبزپوش
بوک دانم کردن آب خضر نوش
هوش مصنوعی: من با مرغان خضر آشنا هستم و میدانم که آنها از آب خضر مینوشند. این نشان میدهد که من هم باید از دانش و آگاهی بهرهمند شوم.
من نیارم در بر سیمرغ تاب
بس بود از چشمهٔ خضرم یک آب
هوش مصنوعی: من نمیتوانم در برابر سیمرغ (فرشته یا موجودی افسانهای) تاب و توانایی مقابله داشته باشم، همانطور که یک قطره آب از چشمهٔ زنده و سبز بسنده است.
سر نهم در راه چون سوداییی
میروم هر جای چون هر جاییی
هوش مصنوعی: من در راهی مثل یک دیوانه سر به راه میگذارم و در هر مکان، شبیه به هر مکان دیگری حرکت میکنم.
چون نشان یابم ز آب زندگی
سلطنت دستم دهد در بندگی
هوش مصنوعی: زمانی که از آب حیات نشانهای دریافت کنم، سلطنت و قدرت در دستانم خواهد بود، در حالی که در بندگی باقی خواهم ماند.
هدهدش گفت ای ز دولت بینشان
مرد نبود هرک نبود جان فشان
هوش مصنوعی: هدهد به او گفت: ای مردی که از محبت و خوشبختی بیخبر هستی، هیچکس در این دنیا وجود ندارد که بدون فدا کردن جانش به مقام و کمال برسد.
جان ز بهر این به کار آید تو را
تا دمی در خورد یار آید تو را
هوش مصنوعی: جان انسان برای چه هدفی به کار میرود؟ تا لحظهای در کنار یار و محبوبش باشد.
آب حیوان خواهی و جاندوستی
رو که تو مغزی نداری پوستی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال زندگی و محبت واقعی هستی، باید بدان که صرفاً داشتن ظاهری زیبا کافی نیست؛ بلکه باید عمق وجودی و روحی در خودت داشته باشی.
جان چه خواهی کرد، بر جانان فشان
در ره جانان چو مردان جان فشان
هوش مصنوعی: اگر میخواهی جانت را به خوبی بگذرانی، باید آن را در راه محبوب فدا کنی. مانند مردان واقعی که جانشان را در این مسیر نثار میکنند.
حاشیه ها
1399/08/10 03:11
علی یزدانی
فُستُقی به معنای رنگ سبز مایل به زرد (مغز پسته ای)
مُعرَّب پسته ای
1401/01/12 21:04
سرگردان وادی
احتراما
آب ح٫ ی٫ وآن (آب زندگی)صحیح میباشد نه آب حیوان
1402/01/17 08:04
آیسان عباسی
درود بر شما. به فرهنگ لغت دهخدا که مراجعه کنید حَیَوان به معنی زندگانی است. یعنی آب حیات
ح َ ی َ وان
1402/01/17 08:04
آیسان عباسی
جای کلمات باشه و پشه باید عوض شود.
باشه گشته پشه ای از فر او
یعنی باشه یا همان باز شکاری در برابر شکوه او همچون پشه ای است.
تو نسخه خطی ای که گذاشتین هم نوشته باشه گشته پشه ای از فر او.
1403/09/15 21:12
افسانه چراغی
فُستُقی: به رنگ پسته، سبز مغزپستهای