بخش ۷۱ - تمثیل در رعایت ادب نمودن، و از عبادت و معرفت غافل نبودن، و مغرور نبودن بطاعت، و تقصیر نمودن در طلب، و تنبیه نمودن حضرت امام جعفر صادق علیه السلام شیخ داود طائی را برعایت ادب
بشنو از گفتار فرزند نبی
آنکه از جان بوده پیوند نبی
آن امامی کو بحقّ این راه رفت
از جهان او با دل آگاه رفت
آن امامی کو چو جدّش پاک بود
کی چو بابش خود ز دشمن باک بود
آن امامی کو زجدّ میراث یافت
علم باطن روی خود از غیر تافت
آنکه او را من همی دانم امام
غیر مهر او ندانم والسلام
در ولایت معنی اسرار داشت
در هدایت جان هشت و چار داشت
جعفر صادق امام خاص و عام
مقتدای خلق و معنی کلام
دایم آن سلطان دین در خانه بود
کز درش خلق جهان بیگانه بود
یک شبی داود دید انوار او
موج میزد بحر دل ز اسرار او
یک شبی داود طائی پیر راه
آستان بوسید و آمد پیش شاه
کرد او چون بر امام دین سلام
گفت ای در دین احمد بانظام
چون توئی هادی ارباب قبول
باب تو شاه است و جدّ تو رسول
تو مرا ای بحر عرفان پند ده
بر دلم از پند خودپیوند ده
شاه گفتش ای سلیمان زمین
علم شرعت هست در زیر نگین
زاهد وقتی ودولت باشدت
خود به پند من چه حاجت باشدت
گفت داودش که ای نور قمر
خواهم از نخل ولایت یک ثمر
پس امام دین بگفتش این جواب
من همی ترسم در آخر از عذاب
زآنکه فرموده است جدّم مصطفی
آن نبیّ خاص و محبوب خدا
گر تو بی من رهروی در گلخنی
بلکه اندر این نسب دور از منی
اندر این ره خود نسب ناید بکار
طاعت و زهد و ورع داری بیار
اند راین ره جان بباید باختن
خانه در کوی ملامت ساختن
آنچه جدّم گفته است ای پاک دین
بشنو وبرخوان و در معنی ببین
گشت خود داود بس ترسان ازین
تا نباشد حال من فردا چنین
پیش جدّم من نباشم شرمسار
بی عبادت من نبودم برقرار
چون شنید از صادق این زد جامه چاک
اوفتاد از گریه و زاری بخاک
گفت یارب تو همی دانی که من
شرم دارم پیش تو گفتن سخن
آنکه مقصود زمین و آسمان
اصل و فضل او به پیش من عیان
او همی گوید به پیشم عجز خویش
چون نگردم دل فکار و سینه ریش
رفت داود و به خلوت کار کرد
رو بسوی کلبهٔ اسرار کرد
برتراشید از ضمیرش غیر حق
پیش صادق خوانده بود او این سبق
او بگفت صادق حق کار کرد
رو بسوی کلبهٔ اسرار کرد
در بروی خلق عالم بست او
جان ودل در ذکر حق پیوست او
زندگیّش وحدت و عرفان شده
مردگیّش زندگیّ جان شده
او دگر با خلق همراهی نکرد
بوددایم جان او با سوز ودرد
چون درآمد عشق و دروی گرم شد
وز محبّت دل چو مومش نرم شد
نزد صادق یک ره آمد شیخ فرد
صادقش برخوان نعمت خاص کرد
او ز پیش شاه خود نانی گرفت
خود ز یک لقمه از آن جانی گرفت
چون ز پیش صادق آمد او برون
دید ترسائی بغایت ذوفنون
داد از نان شه او را لقمهای
ساخت ترسا هم از آن نان طعمهای
کاندرین لقمه بسی اسرارهاست
واندر این لقمه بسی گفتارها
خود ز دست شیخ ترسا آن گرفت
خورد آن نن و از آننان جان گرفت
خورد از آن لقمه روان معروف شد
او بمعروفی از آن موصوف شد
از عدم چون جانب دنیا شتافت
اووجود خویش را پرنور یافت
شد سوی بازار روزی با شتاب
دید سقّائی که او میداد آب
گفت با خلقان که از بهر خدا
آب من گیرید و نوشید از صفا
نام حق بشنید چون معروف ازو
گشت از آن معروف در دم آب جو
آب نوشید و بدستش جام داد
نام حق را در دل او آرام داد
خلق گفتندش که روزه داشتی
معده را از آب چون انباشتی
گفت از بهر خدا خوردم من آب
تا رسد از روزه و آبم ثواب
من دعا از زحمت خود ساختم
ز آن بصورت روزه را پرداختم
رو ز صورت بگذر و معنی بدان
تا شوی واقف ز اسرار نهان
گر بمعنی میرسی انسان توئی
در حقیقت آیت رحمن توئی
هر که درمعنی بحق واصل نشد
او بکوی عاشقان مقبل نشد
همچو کرخی تو بحق مشغول شو
تو قبول او طلب مقبول شو
تا نگردی روز آخر شرمسار
تو از این کردار خود شرمی بدار
خودنخواهی ماند زنده جاودان
عاقبت باید برون رفت از جهان
تو چه حاصل کردی ای گم کرده راه
همچو پنبه ساختی موی سیاه
مو سفید ایمان ضعیف و دل سیاه
کی شوی تقصیر خود را عذر خواه
گشت اگر عطّار در تقصیر پیر
رحم کن یا رب به تقصیرش مگیر
بخش ۷۰ - تنبیه به حال کسانی که در عمل قاصرند و مردم را بدان فرمایند، و مناظرهٔ شیخ شبلی و شیخ ابوالحسن نوری قدس سرهما: بازهم نقلی ز شبلی گویمتبخش ۷۲ - در تنبیه حال غافلان و اظهار حقایق عارفان، و بیان یکتائی حق سبحانه و تعالی، و تکرار ظهور صفات او جل جلاله: ای بدنیا صرف کرده عمر خویش
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بشنو از گفتار فرزند نبی
آنکه از جان بوده پیوند نبی
هوش مصنوعی: به سخنان فرزند پیامبر گوش بده، او که از جان پیامبر جدا نمیشود و پیوسته با اوست.
آن امامی کو بحقّ این راه رفت
از جهان او با دل آگاه رفت
هوش مصنوعی: امامی که به حق و با آگاهی کامل این مسیر را طی کرد، از این دنیا با درک و آگاهی رفت.
آن امامی کو چو جدّش پاک بود
کی چو بابش خود ز دشمن باک بود
هوش مصنوعی: امام ما همانند جدش پاک و بیآلایش است و مانند پدرش از دشمنان ترسی ندارد.
آن امامی کو زجدّ میراث یافت
علم باطن روی خود از غیر تافت
هوش مصنوعی: امام بزرگی که از نسل خود علمی عمیق و باطننگر به ارث برده است، نور معرفت را از دیگران نگرفته و خود به آن دست یافته است.
آنکه او را من همی دانم امام
غیر مهر او ندانم والسلام
هوش مصنوعی: کسی که من او را میشناسم، امام است و جز محبت او چیزی دیگری نمیشناسم و بس.
در ولایت معنی اسرار داشت
در هدایت جان هشت و چار داشت
هوش مصنوعی: در سرزمین معنویت، رازهای عمیقی وجود دارد و راهنمایی روح انسان به عدد هشت و چهار محدود نمیشود.
جعفر صادق امام خاص و عام
مقتدای خلق و معنی کلام
هوش مصنوعی: جعفر صادق امامی است که هم برای مردم عادی و هم برای خواص، الگوی معنوی و علمی به شمار میرود. او در بیان معانی عمیق کلام پیشرو و سرآمد است.
دایم آن سلطان دین در خانه بود
کز درش خلق جهان بیگانه بود
هوش مصنوعی: همیشه آن رهبر دین (پیامبر یا امام) در خانهاش بود، اما از در آن خانه مردم دنیا او را نمیشناختند و بیخبر بودند.
یک شبی داود دید انوار او
موج میزد بحر دل ز اسرار او
هوش مصنوعی: یک شب داود نوری را دید که همچون امواج دریا در دل او میجنبد و از رازهای درونی او حکایت میکند.
یک شبی داود طائی پیر راه
آستان بوسید و آمد پیش شاه
هوش مصنوعی: یک شب، داود طائی که شخصی سالخورده و خیرخواه بود، به احترام درگاه الهی فرود آمد و سپس به حضور شاه رفت.
کرد او چون بر امام دین سلام
گفت ای در دین احمد بانظام
هوش مصنوعی: او زمانی که به امام دین سلام کرد، به او احترام و ارادت خاصی نشان داد و او را در زمره افرادی با نظم و ساختار در دین اسلام معرفی کرد.
چون توئی هادی ارباب قبول
باب تو شاه است و جدّ تو رسول
هوش مصنوعی: وقتی تو راهنمایی، آقایان به تو احترام میگذارند، چون درب وجودت به سوی پادشاهی است و جدّ تو پیامبر خداست.
تو مرا ای بحر عرفان پند ده
بر دلم از پند خودپیوند ده
هوش مصنوعی: ای دریای معرفت، به من نصیحت کن و بر دلم نشانی از راهنماییهایت بگذار تا به یاری آنها به همپیوندی برسم.
شاه گفتش ای سلیمان زمین
علم شرعت هست در زیر نگین
هوش مصنوعی: شاه به سلیمان گفت: این زمین، دنیای علم و دانش قوانین الهی است که در زیر انگشتر تو قرار دارد.
زاهد وقتی ودولت باشدت
خود به پند من چه حاجت باشدت
هوش مصنوعی: وقتی که تو خودت صاحب مقام و ثروت هستی، نیازی به نصیحت من نداری.
گفت داودش که ای نور قمر
خواهم از نخل ولایت یک ثمر
هوش مصنوعی: داود به او گفت: ای نور ماه، من میخواهم از درخت مقام و رهبری، یک میوه بگیرم.
پس امام دین بگفتش این جواب
من همی ترسم در آخر از عذاب
هوش مصنوعی: امام دین به او گفت که من این پاسخ را میدهم، اما از عذاب در پایان میترسم.
زآنکه فرموده است جدّم مصطفی
آن نبیّ خاص و محبوب خدا
هوش مصنوعی: چون جدّم، پیامبر ویژه و محبوب خدا، فرموده است
گر تو بی من رهروی در گلخنی
بلکه اندر این نسب دور از منی
هوش مصنوعی: اگر تو در جایی باشی که از من دوری، حتی اگر در جایی پر از گل و خوشبو باشی، هنوز هم به دوری از من دچار هستی.
اندر این ره خود نسب ناید بکار
طاعت و زهد و ورع داری بیار
هوش مصنوعی: در این مسیر، ارتباط دادن به خود مفید نیست؛ بلکه باید به اعمالی چون عبادت، تقوا و پرهیزکاری توجه کرد.
اند راین ره جان بباید باختن
خانه در کوی ملامت ساختن
هوش مصنوعی: در این مسیر باید جان را فدای عشق کرد و در کوی ملامت، خانهای ساخت که عذاب و درد در آن باشد.
آنچه جدّم گفته است ای پاک دین
بشنو وبرخوان و در معنی ببین
هوش مصنوعی: آنچه اجدادم گفتهاند را با دقت بشنو و بخوان، و به عمق و معنی آن فکر کن.
گشت خود داود بس ترسان ازین
تا نباشد حال من فردا چنین
هوش مصنوعی: داوود به شدت از ترس میلرزد، و امیدوار است که حال او فردا اینگونه نباشد.
پیش جدّم من نباشم شرمسار
بی عبادت من نبودم برقرار
هوش مصنوعی: من در پیش پدرانم شرمنده نیستم، زیرا بدون عبادت و بندگیام، استواری نداشتم.
چون شنید از صادق این زد جامه چاک
اوفتاد از گریه و زاری بخاک
هوش مصنوعی: وقتی او از سخنان صادق آگاه شد، به شدت غمگین گردید و لباسش را پاره کرد و از شدت گریه و زاری به زمین افتاد.
گفت یارب تو همی دانی که من
شرم دارم پیش تو گفتن سخن
هوش مصنوعی: درود بر تو، آیا نمیدانی که من در برابر تو از بیان کلمات شرم دارم؟
آنکه مقصود زمین و آسمان
اصل و فضل او به پیش من عیان
هوش مصنوعی: شخصی که هدف و مقصود از زمین و آسمان به وضوح برای من روشن است و نعمت و برتری او را میتوانم ببینم.
او همی گوید به پیشم عجز خویش
چون نگردم دل فکار و سینه ریش
هوش مصنوعی: او میگوید که نمیتواند در برابر من ضعف خود را نشان دهد، چون نمیخواهد دلش را در معرض فکرهای آزاردهنده و سینهاش را در برابر زخمها قرار دهد.
رفت داود و به خلوت کار کرد
رو بسوی کلبهٔ اسرار کرد
هوش مصنوعی: داود به تنهایی به کلبهای رفت و در آنجا به کارهای عمیق و محرمانهاش مشغول شد.
برتراشید از ضمیرش غیر حق
پیش صادق خوانده بود او این سبق
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی به شدت نیاز دارد که از درون خود هر چیزی غیر از حقیقت را پراکنده کند و فقط به حق و صداقت پایبند باشد. او به نوعی از تجربیات و درسهایی که آموخته است، اشاره میکند که در زندگیاش به اهمیت صداقت و راستگویی پی برده است.
او بگفت صادق حق کار کرد
رو بسوی کلبهٔ اسرار کرد
هوش مصنوعی: او گفت، انسان صادق و راستگو به سمت کلبهای که پر از رازها بود حرکت کرد.
در بروی خلق عالم بست او
جان ودل در ذکر حق پیوست او
هوش مصنوعی: او درهای دنیا را بر روی مردم بسته و جان و دلش تنها در یاد حق مشغول است.
زندگیّش وحدت و عرفان شده
مردگیّش زندگیّ جان شده
هوش مصنوعی: زندگی او به اتحاد و شناخت عمیق رسیده و مرگش به نوعی زندگی روح تبدیل شده است.
او دگر با خلق همراهی نکرد
بوددایم جان او با سوز ودرد
هوش مصنوعی: او دیگر با دیگران همراهی نکرد و جانش پر از سوز و درد شده است.
چون درآمد عشق و دروی گرم شد
وز محبّت دل چو مومش نرم شد
هوش مصنوعی: وقتی عشق به دل وارد شد و شخصی که از دنیا فاصله گرفته و درویش است، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت، دلش مانند موم نرم و انعطافپذیر شد.
نزد صادق یک ره آمد شیخ فرد
صادقش برخوان نعمت خاص کرد
هوش مصنوعی: یک فرد راستگو نزد شیخی رفت و از او خواست تا نعمت خاصی را برایش بخواند.
او ز پیش شاه خود نانی گرفت
خود ز یک لقمه از آن جانی گرفت
هوش مصنوعی: او از پیشِ شاه خود نان گرفت و از یک لقمه آن، جان خود را سیر کرد.
چون ز پیش صادق آمد او برون
دید ترسائی بغایت ذوفنون
هوش مصنوعی: وقتی که صادق از پیش رفت، او را دید که به شدت ترسیده و دچار اضطراب است.
داد از نان شه او را لقمهای
ساخت ترسا هم از آن نان طعمهای
هوش مصنوعی: از نان شاه به او لقمهای دادند و ترسا (مسیحی) نیز از آن نان بهرهای برد.
کاندرین لقمه بسی اسرارهاست
واندر این لقمه بسی گفتارها
هوش مصنوعی: در این لقمه، رازهای زیادی وجود دارد و همچنین در این لقمه، سخنهای زیادی نهفته است.
خود ز دست شیخ ترسا آن گرفت
خورد آن نن و از آننان جان گرفت
هوش مصنوعی: او از دست شیخ ترسا چیزی گرفت که به همسرش نداد و از آن کسان نیز جان گرفت.
خورد از آن لقمه روان معروف شد
او بمعروفی از آن موصوف شد
هوش مصنوعی: او با خوردن آن لقمهای که به معروفیت معروف شده است، به صفاتی ارزشمند دست پیدا کرد و به عنوان فردی نیکوکار شناخته شد.
از عدم چون جانب دنیا شتافت
اووجود خویش را پرنور یافت
هوش مصنوعی: از عدم و نیستی که به سمت دنیا حرکت کرد، وجود خود را پرنور و روشن یافت.
شد سوی بازار روزی با شتاب
دید سقّائی که او میداد آب
هوش مصنوعی: روزی به سرعت به بازار رفت، و در آنجا سقایی را دید که آب میداد.
گفت با خلقان که از بهر خدا
آب من گیرید و نوشید از صفا
هوش مصنوعی: گفت به مردم که برای خدا آب من را بگیرید و از طراوت و خنکی آن بنوشید.
نام حق بشنید چون معروف ازو
گشت از آن معروف در دم آب جو
هوش مصنوعی: زمانی که نام خداوند شنیده شد، آن نام به اندازهای معروف گشت که به جریان آب جو تبدیل شد، و این معروف در همان لحظه به وجود آمد.
آب نوشید و بدستش جام داد
نام حق را در دل او آرام داد
هوش مصنوعی: آب نوشید و جامی به دستش داد، نام خداوند را در دلش آرامش بخشید.
خلق گفتندش که روزه داشتی
معده را از آب چون انباشتی
هوش مصنوعی: مردم گفتند که تو در حال روزه بودی، اما با این حال معدهات را از آب پر کردی.
گفت از بهر خدا خوردم من آب
تا رسد از روزه و آبم ثواب
هوش مصنوعی: گفت من به خاطر خدا آب نوشیدم تا از روزهام و آبی که نوشیدم پاداش بگیرم.
من دعا از زحمت خود ساختم
ز آن بصورت روزه را پرداختم
هوش مصنوعی: من دعا را با زحمت و تلاش خود ساختهام و به خاطر آن، روزه را نیز به جا آوردهام.
رو ز صورت بگذر و معنی بدان
تا شوی واقف ز اسرار نهان
هوش مصنوعی: به ظاهر توجه نکن و به عمق معنی بپرداز تا به رازهای پنهان آگاه شوی.
گر بمعنی میرسی انسان توئی
در حقیقت آیت رحمن توئی
هوش مصنوعی: اگر به معنای حقیقی برسید، در حقیقت شما یک انسان هستید و نشانهای از رحمت الهی.
هر که درمعنی بحق واصل نشد
او بکوی عاشقان مقبل نشد
هوش مصنوعی: هر کسی که به حقیقت و درک واقعی نرسد، نمیتواند به عشق و محبت حقیقی روی آورد.
همچو کرخی تو بحق مشغول شو
تو قبول او طلب مقبول شو
هوش مصنوعی: مانند کرخی، به حق مشغول شو و پذیرای او باش تا خواستهات پذیرفته شود.
تا نگردی روز آخر شرمسار
تو از این کردار خود شرمی بدار
هوش مصنوعی: تا زمانی که به پایان روز آخرت نرسیدهای، از رفتار و عملکرد خود شرمنده نباش. بنابراین، از الآن باید در اعمال خویش احتیاط کنی و شرم و حیا داشته باشی.
خودنخواهی ماند زنده جاودان
عاقبت باید برون رفت از جهان
هوش مصنوعی: زندگی ابدی ممکن نیست و در نهایت هرکس باید از این دنیا خارج شود.
تو چه حاصل کردی ای گم کرده راه
همچو پنبه ساختی موی سیاه
هوش مصنوعی: ای کسی که راه را گم کردهای، تو چه به دست آوردهای؟ مثل پنبهای که در هم پیچیده شده، موی سیاه خود را به هم ریختهای.
مو سفید ایمان ضعیف و دل سیاه
کی شوی تقصیر خود را عذر خواه
هوش مصنوعی: زمانی که موهای تو سفید شده و ایمان تو ضعیف گشته و دل تو پر از نگرانی و سیاهی است، باید خودت را ببخشی و عذرخواهی کنی.
گشت اگر عطّار در تقصیر پیر
رحم کن یا رب به تقصیرش مگیر
هوش مصنوعی: اگر عطّار در خطا بود، ای پروردگار، به خاطر گناهش مقصرش نکن و بر او رحم کن.