گنجور

بخش ۶۸ - تمثیل در عدل کسری و ثمرهٔ آن خصال، و ظلم‌آوری و نتیجهٔ آن، و حکایت شاهزادهٔ نیکو و از راه رفتن او به سخن مردم بدسکال و پند دادن شیخ ابوالحسن خرقانی او را و ابا نمودن او از آن

بود سلطانی به صورت چون پری
عکس رخسارش چو مهر خاوری
همچو اویی مادر گیتی نزاد
خاطر خلقان ز عدلش بود شاد
گرچه کودک بود شاه ملک جم
بود ز آثار بزرگی محترم
خود بزرگان و اکابر صد هزار
بهر دیدارش بعالم بیقرار
جملهٔ خلقان ز فیضش بهره‌مند
عارفان بوده ز زلفش درکمند
بود ابوالقاسم ورا اسم شریف
بود اندر تازگی چون گل لطیف
چند گاهی بود او با عدل وداد
پس بدست او وزیری اوفتاد
من بعصرش گوشه‌ای خوش داشتم
غیر حق را پیش خود نگذاشتم
منع شاهان از بدی کردی همو
تاج شاهان را ربودی همچو گو
خلقی آسوده بعصرش همچو من
ظلم را پیشش نبوده خود سخن
من بعصر او حضوری داشتم
تخم عصرش را بمظهر کاشتم
مظهرم در عصر او ختم الکتاب
رو کتاب آخرین دریاب یاب
زآنکه آخر معنی اوّل بود
در شریعت کامل و اکمل بود
در دم آخر بمظهر دم زنم
و از ولای آل حیدر دم زنم
غیر این دم خود مرا نبود دمی
ریش و دردم را بود او مرهمی
ریشها دارم ز دشمن صد هزار
لیک مرهم نیز دارم بیشمار
مرهم من حیدر و اولاد اوست
لاجرم این ریش و زخم من نکوست
مظهرم باشد ترا امن و امان
لیک پنهان دار او را از بدان
مظهرم دارد هزاران بحر درّ
رو تو جیب معرفت را کن تو پُر
مظهرم باشد نهفته از بدان
بلکه او گردد زچشم بد نهان
از بدان در امن باشد مظهرم
شیخ من بسیار خوانده جوهرم
هست مقصودم از این گفتن بتو
تابدانی سرّ اسرارش نکو
روز و شب آن شاه را دنبال بود
گفت او ترغیب جاه و مال بود
متّفق گشتند با او مردمان
شاه هم برتافت از عدلش عنان
شه به ایشان داد حکم و داوری
کار ایشان بود ظلم و کافری
شیخ خرقانی از آن آگاه شد
خاطرش با درد و غم همراه شد
روز دیگر چون امیران آمدند
پیش شیخ دین دلیران آمدند
بانگ بر زد گفت کای جمع کثیر
عاقبت گردید در محنت اسیر
خود بترسید از خدا و قهر او
هست مردم خلق و عالم شهر او
عالم وآدم همه او آفرید
آسمان را با زمین کرد او پدید
هرچه از هستیست جمله هست ازوست
غیر این معنی همه رنگست و بوست
خود شما خواهید ملک وبنده‌اش
خود بخاک و خون کنید افکنده‌اش
زو بترسید و جلال و قهر او
ورنه آویزد شما را از گلو
قهر او ملک جهانی کشته است
چرخ هم از هیبتش سرگشته است
هرکه با خلقان بظلم آمد برون
عاقبت گردد ز قهرش سرنگون
ترک ظلم و جور و بیدادی کنید
وز عدالت فکر آزادی کنید
گر شما از ظلم میدارید امید
بیخ عمر خویشتن را می‌برید
چون شنیدند این سخن از شیخ دین
جمله ترک ظلم کردند از یقین
چند گاهی چون برآمد زین سخن
باز نو کردند آن ظلم کهن
باز چون بشنید شیخ آن حال را
گفت از کف می‌دهید اقبال را
گشت دولتشان نکو چون بَدبُدند
همچو مست خمرایشان بیخودند
خلق را از ظلم سرگردان کنید
خانهٔ خود را از آن ویران کنید
بازکردند آن نصیحت را قبول
لیک می‌کردند دلها را ملول
شیخ چون دانست آن کار وهنر
گفت با ایشان نمی‌گویم دگر
دان که اوّل ملکشان گردد خراب
جمله را خواهد شدن دلها کباب
چون نگشتند از نصیحت رهنمون
دانکه خواهد گشت دولتشان نگون
خلق وملک و شاه سرگردان شوند
عاقبت از ظلم و کین ویران شوند
چون شنیدند این وزیران آمدند
باز پیش شیخ میران آمدند
شیخ با ایشان ازین معنی نگفت
قهر حق را دم نزد ز ایشان نهفت
جمله گفتند ای امین و مقتدا
در شریعت در طریقت پیشوا
رفته است این شاه ما از ره تمام
پیش ما این ظلم نبود والسلام
پیش شه گفتند جمعی بر ملا
اندرین معنی نباشد جرم ما
شیخ چون بشنید آمد پیش شاه
کرد آن شهزاده باغی را پناه
شیخ دین را راه پیش خود نداد
شیخ گفتا یا الهی از تو داد
بشنوی تو ناله‌های مرد و زن
از سر ظالم بقهرت پوست کن
بعد از آن آن شیخ از ملکش برفت
قطب حق از ملک آن سرکش برفت
شه رعیّت را بصد تهمت بسوخت
خلق را از آتش محنت بسوخت
زر بسی بگرفت و بس لشگر کشید
سوی ملک دیگران خنجر کشید
او برفت و ملکت عالم گرفت
مال مسکینان هم او بیغم گرفت
چون کمالی یافت در ظلم آن پسر
گشت با او لشکرش زیر و زبر
بود درآن ملک سرداری حقیر
کرد شاه و لشکرش را او اسیر
شاه را کشت و سرش را پوست کند
این عمل شاهان عالم راست پند
رفت شاه و لشکر و اهل و عیال
ماند اندر گردن شه آن وبال
گر نکردی ظلم ویران کی شدی
عاقبت در نار سوزان کی شدی
گر شنودی او سخن سلطان شدی
در ممالک صاحب فرمان شدی
حق از او راضی بُدی و خلق هم
پیش شیخ دین نگشتی متّهم
چون سخن نشنید سر بر باد داد
خود ترا این پند از من باد یاد
هرکه زو آید جفا بیند جفا
درگذر از ظلم تا یابی صفا
پادشاه و میر و قاضی و بزرگ
هست قدر برّه ایشان را چو گرگ
مال مسکینان حلال خود کنند
باعث نقص و وبال خود کنند
دان رعیّت برّه و ایشان چو گرگ
دین خود را هیچ کردندی چو ترک
دین ترکان ظلم باشد در جهان
واقفند از این سخن کارآگهان
بعد از این آیند ترکان در جهان
آید این عطّار از ایشان در فغان
بعد من بینند از ترکان عذاب
عالم از ترکان شود یکسر خراب
برندارد سلطنت شان در جهان
عاقبت ویران شودشان خانمان
هرکه او عادل بود سلطان شود
همره عطّار جاویدان شود
هست سلطان آنکه سلطانی کند
با رعیّت حکم انسانی کند
هرکه او عادل بود سرور بود
همره او خواجهٔ قنبر بود
عدل باشد کار انسان ای پسر
نی کزو باشد جهانی در ضرر
عدل کن ای تو غریب این جهان
پیشتر ز آنکه برندت بی‌نشان
عدل کن چون پنج روزت مهلت است
گر کنی عدل آن کمال حکت است
عدل کن با شهسوار روح و تن
تا شود ملک جهان او را وطن
عدل کن تا کفر بگریزد ز تو
مالک دوزخ بیاویزد ز تو
عدل کن باری مشو مغرور جاه
تا شوی در هر دوعالم پادشاه
عدل کن مثل نبیّ المرسلین
تا که باشی همنشین حور عین
عدل کن کین عدل تاج و ملک تست
جای شاهان جهان در فلک تست
عدل کن تا تاج ماند بر سرت
جام آزادی دهند از کوثرت
عدل کن تا شاه مصر جان شوی
همچو یوسف باز باکنعان شوی
عدل کن تا تو سلیمانی کنی
همچو اسکندر تو سلطانی کنی
عدل کن تا کشتی نوحت دهند
همچو ابراهیم مفتوحت دهند
عدل کن تا مصطفی خم خواندت
مرتضی در پیش خود بنشاندت
عدل کن تا من خلیفه دانمت
عاقبت نیکو صحیفه دانمت
عدل کن تا عدل بینی از خدا
رو بعدل اولیا کن التجا
عدل کن گر ذوق داری حور عین
ایستاده خودبعدلت این زمین
عدل کن تا پاسبان دین شوی
شادگردی گر تو عدل آئین شوی
عدل کن تا بر جهان سروری
ورنه در ملک جهانی بی سری
عدل کن تا شاه ترکستان شوی
والی ملک همه ایران شوی
عدل کن تا ملک آبادان شود
روح پیغمبر ز تو شادان شود
عدل کن تا راه یابی پیش حقّ
رو بدان از مظهر من این سبق
عدل کن در عدل کام دل ستان
تا دمد در جنّتت صد بوستان
هرکه عادل گشت پر انوار شد
بر طریق خواجه عطّار شد
هرکه عادل گشت او مردانه شد
او ز مذهبهای بد بیگانه شد
من ز عدل خواجه‌ام عادل شدم
در علوم دین حق کامل شدم
من زعدل خواجهٔ خود بنده‌ام
شادی جان را بجانان زنده‌ام
من غلام قنبر و فیروزی‌ام
مقبلم بخت و سعادت روزی‌ام
در کتاب من خوش آمد کم بود
این کتابم در یقین محکم بود
دان خوش آمد گفتن از ترس و طمع
من نترسم وز طمع جویم ورع
این کتاب من بود گنج فتوح
میکند آگاهت از کشتی نوح
جهد کن تا مظهرم آری بکف
واندر آن برخوان تو سرّ من عرف
مظهر من نور حیدر آمده
همچو خورشیدی منوّر آمده
مظهرم پنهان بود از چشم غیر
بعد من آید برون آخر بسیر
سیر او باشد بملک اولیا
رو تو او را می‌طلب در ملک ما
در زمان آخرین یابد ظهور
بخشد او اهل معانی را حضور
جاه و ملک و مال را نبود مجال
پیش درویشان دین با ذوق و حال
ذوق و حال ما درونها سوخته
خرقهٔ مستان خود بردوخته
در درون جبّه‌اش الله بین
خود باو منصور راهمراه بین
هرکه عادل گشت اومنصور شد
دین و دنیایش همه معمور شد
عدل باشد نور عاشق در وصال
عدل باشد نزد نااهلان وبال
من بعقل خود شناسم عدل را
تو بظلم و جهل کردی اقتدا
اقتدای من به حیّ لاینام
اقتدای تو بظلم و جور عام
شمعها بینم بعدل افروخته
وز شعاعش جسم ظالم سوخته
هرکه دارد عدل ایمان زآن اوست
پرتو خورشید در ایوان اوست
هرکه دارد عدل او محمود شد
در دوعالم مقصد و مقصود شد
هر که دارد عدل او مرد خداست
دایماً با یاد حقّ اندر دعاست
هر که دارد عدل جام هم اوست
در حقیقت عیسی مریم هم اوست
عیسی مریم بعادل همنشین
مصطفا دارد باو همّت یقین
مرتضایش فتح و نصرت آمده
اولیایش مانع ظلمت شده
هرکه عادل گشت چون خورشید تافت
او بهشت عدن را بیشک بیافت
هرچه خواهی کن ترا کردم بحل
لیک عدلت کن بخطّ خود سجل
عدل پیش مصطفا و آل اوست
در معانی همچو روی او نکوست
عدل پیش مصطفی و آل اوست
خوی عادل همچو روی او نکوست
همچو آل مصطفی تو عدل کن
پیرو ایشان تو باشی بی سخن
رو تو فعل غیر را در خود مبین
زآنکه هست این فعل شیطان لعین
بگذر از غیر و براه او خرام
تا نگردی در جهان رسوا چو عام
عام باشد خود بشیطان همنشین
او ندارد در شریعت هیچ دین
خاص او خود علم دین آئین بود
علم آن دان کز برای دین بود
گر بدانی علم عطّار ای پسر
کی ترا دیگر بود پروای سر
علم اسرار و معانیّ کلام
پیش عطّار است جمله والسّلام
گر بدانی حالت عطّار را
تو بدانی اصل و حال و کار را
گر طریق عدل را ورزی نکو
مصطفی آخر بگیرد دست تو
چون توئی عطّار مسکین را طبیب
دست ما و دامن تو یا حبیب
خود طبیب درد بیماران توئی
دردهم هست از تو و درمان توئی
خلق را ظالم ز دینت دور کرد
ظلم ظالم خود مرا رنجور کرد
درد دارم من ز دست ظالمان
چون از ایشان نیست دین اندر امان
درد دارم من ز ظلم بد بسی
لیک گفتن می نیارم باکسی
بوذر غفّار چون در نار رفت
نار پیش نور او گلزار رفت
هرکه او را ظلم نبود بوذر است
او بجان و دل محبّ حیدر است
رو چو سلمان خدمت شاهی بکن
یا چو بوذر توشهٔ راهی بکن
اوست سلطانی که عادل نام اوست
کوس سلطانی جان بر بام اوست
هر که دارد ظلم حق دان دشمنش
طوق لعنت باشد اندر گردنش
من زعدلت طوق دارم صد هزار
گردنم ز آن منّت اندر زیر بار
من گنه کارم خدا را عفو کن
مکرما وجور ما را عفو کن
من گنه کارم ز ذکر و ورد خویش
شرمسارم من بسی از کرد خویش
من گرفتارم بجور روزگار
یا الهی بنده را بیرون بیار
من گنه کارم در این دنیای دون
کرده چون دنیا مرا خوار و زبون
من گنه کارم چو از کردار خود
مانده‌ام شرمنده از گفتار خود
من گنه کارم ز قید این جهان
یا کریم از قید ما را وارهان
من گنه کارم ولی عفو آن تست
جمله جان عارفان بریان تست
من گنه کارم به پیشت ای رحیم
رحمتی بر جان عطّار ای کریم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود سلطانی به صورت چون پری
عکس رخسارش چو مهر خاوری
هوش مصنوعی: سلطانی وجود داشت که ظاهری همچون پری داشت و چهره‌اش همانند خورشید می‌درخشید.
همچو اویی مادر گیتی نزاد
خاطر خلقان ز عدلش بود شاد
هوش مصنوعی: مادر جهان کسی مانند او را به دنیا نیاورده است، و دل مردم از عدالت او شاد و خوش است.
گرچه کودک بود شاه ملک جم
بود ز آثار بزرگی محترم
هوش مصنوعی: هرچند که او فقط یک کودک بود، اما به خاطر نشانه‌های بزرگی که داشت، از احترام ویژه‌ای برخوردار بود.
خود بزرگان و اکابر صد هزار
بهر دیدارش بعالم بیقرار
هوش مصنوعی: بزرگان و افراد بزرگ در انتظار دیدار او به شدت بی‌تاب و ناآرام هستند.
جملهٔ خلقان ز فیضش بهره‌مند
عارفان بوده ز زلفش درکمند
هوش مصنوعی: تمام موجودات از رحمت و نعمت او بهره‌مند هستند، و عارفان به طور خاص از زیبایی‌های دل‌فریب او گرفتار شده‌اند.
بود ابوالقاسم ورا اسم شریف
بود اندر تازگی چون گل لطیف
هوش مصنوعی: ابوالقاسم شخصیتی distinguished و با نامی بزرگ است، که شکوه و تازگی او به زیبایی گل لطیف می‌ماند.
چند گاهی بود او با عدل وداد
پس بدست او وزیری اوفتاد
هوش مصنوعی: مدتی او با عدالت و انصاف رفتار کرد و به همین دلیل وزیرش به دست او افتاد.
من بعصرش گوشه‌ای خوش داشتم
غیر حق را پیش خود نگذاشتم
هوش مصنوعی: من در زمان خودم از یک گوشه آرامش لذت می‌بردم و هیچ چیزی جز حقیقت را در ذهنم راه ندادم.
منع شاهان از بدی کردی همو
تاج شاهان را ربودی همچو گو
هوش مصنوعی: تو با جلوگیری از شرارت‌های شاهان، تاج و منصب آن‌ها را از آن‌ها گرفتید، مانند اینکه...
خلقی آسوده بعصرش همچو من
ظلم را پیشش نبوده خود سخن
هوش مصنوعی: مردمی در زمان او مانند من در آرامش هستند و ظلمی را در برابر این شخصیت نمی‌بینند.
من بعصر او حضوری داشتم
تخم عصرش را بمظهر کاشتم
هوش مصنوعی: من در زمان او شرکت داشتم و نشانه‌های زمان او را در دنیای امروز نمایان کردم.
مظهرم در عصر او ختم الکتاب
رو کتاب آخرین دریاب یاب
هوش مصنوعی: من در زمان خودم نشانه‌ای هستم از آنچه در کتاب آخرین آمده است، پس آن را درک کن و بشناس.
زآنکه آخر معنی اوّل بود
در شریعت کامل و اکمل بود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در نهایت، آنچه که در ابتدا بیان شده است، در قالب دین و شریعت به بهترین شکل نمایان می‌شود و کامل‌ترین شکل آن در همانجا یافت می‌شود.
در دم آخر بمظهر دم زنم
و از ولای آل حیدر دم زنم
هوش مصنوعی: در لحظه‌ی آخر، ندا می‌زنم و درباره‌ی مقام و ولایت خاندان حیدر سخن می‌گویم.
غیر این دم خود مرا نبود دمی
ریش و دردم را بود او مرهمی
هوش مصنوعی: جز این لحظه، من هیچ لحظه‌ای ندارم و فقط این دلشکستگی و درد من، او را تسکین می‌دهد.
ریشها دارم ز دشمن صد هزار
لیک مرهم نیز دارم بیشمار
هوش مصنوعی: من از دشمنانم زخم‌های زیادی دارم، اما درمان و تسکین برای این زخم‌ها بیشمار است.
مرهم من حیدر و اولاد اوست
لاجرم این ریش و زخم من نکوست
هوش مصنوعی: پشتیبان و مایه آرامش من، حضرت علی و فرزندانش هستند. به همین خاطر، زخم‌ها و ناگواری‌های من زیبا و معنادارند.
مظهرم باشد ترا امن و امان
لیک پنهان دار او را از بدان
هوش مصنوعی: من نماد امنیت و آرامش برای تو هستم، اما باید او را از افراد بد دور نگه‌داری.
مظهرم دارد هزاران بحر درّ
رو تو جیب معرفت را کن تو پُر
هوش مصنوعی: من به عنوان یک مظهر از دریاهای بی‌پایان، پر از جواهرات دانایی هستم. تو نیز می‌توانی با درک و شناخت، ظرفیت خود را پر از این گنجینه‌های معرفت کنی.
مظهرم باشد نهفته از بدان
بلکه او گردد زچشم بد نهان
هوش مصنوعی: من به عنوان یک نماد، باید از دستان بد دور بمانم و به همین دلیل، به دور از چشم بدخواهان پنهان می‌شوم.
از بدان در امن باشد مظهرم
شیخ من بسیار خوانده جوهرم
هوش مصنوعی: من از افراد بد و ناپاک در امان هستم و استاد من، بارها علم و دانش مرا مورد ستایش قرار داده است.
هست مقصودم از این گفتن بتو
تابدانی سرّ اسرارش نکو
هوش مصنوعی: من از گفتن این حرف به تو هدفی دارم تا تو بتوانی رازهای خوب و پنهانش را متوجه شوی.
روز و شب آن شاه را دنبال بود
گفت او ترغیب جاه و مال بود
هوش مصنوعی: روز و شب، آن شاه به دنبال جاه و ثروت بود و می‌گفت که اینها او را ترغیب می‌کنند.
متّفق گشتند با او مردمان
شاه هم برتافت از عدلش عنان
هوش مصنوعی: مردم با شاه به توافق رسیدند و از عدالت او حمایت کردند و از او برای ادامه کارش پشتیبانی کردند.
شه به ایشان داد حکم و داوری
کار ایشان بود ظلم و کافری
هوش مصنوعی: پادشاه به آن‌ها حکم و قضاوت داد و عمل ایشان نشانه‌ای از ستم و بی‌ایمانی بود.
شیخ خرقانی از آن آگاه شد
خاطرش با درد و غم همراه شد
هوش مصنوعی: شیخ خرقانی از آن موضوع مطلع شد و دلش پر از درد و اندوه گردید.
روز دیگر چون امیران آمدند
پیش شیخ دین دلیران آمدند
هوش مصنوعی: روزی دیگر، زمانی که سران و امیران به نزد شیخ دین آمدند، دلیران نیز حضور داشتند.
بانگ بر زد گفت کای جمع کثیر
عاقبت گردید در محنت اسیر
هوش مصنوعی: صدا زد و گفت: ای جمعیت فراوان، سرانجام در سختی گرفتار شدید.
خود بترسید از خدا و قهر او
هست مردم خلق و عالم شهر او
هوش مصنوعی: از خدا و عصبانیت او بترسید، زیرا مردم و دنیا تماماً در سلطه و تحت نظر او هستند.
عالم وآدم همه او آفرید
آسمان را با زمین کرد او پدید
هوش مصنوعی: خداوند همه موجودات را خلق کرده و آسمان و زمین را نیز به وجود آورده است.
هرچه از هستیست جمله هست ازوست
غیر این معنی همه رنگست و بوست
هوش مصنوعی: تمام چیزهایی که در هستی وجود دارند، از او ناشی می‌شوند. جز این حقیقت، هر آنچه هست، تنها رنگ و بوی ظاهری است.
خود شما خواهید ملک وبنده‌اش
خود بخاک و خون کنید افکنده‌اش
هوش مصنوعی: شما خودتان خواهید که این پادشاهی را به دست بیاورید و همراه آن، بنده‌اش را به خاک و خون بکشید.
زو بترسید و جلال و قهر او
ورنه آویزد شما را از گلو
هوش مصنوعی: از جلال و خشمی که او دارد بترسید، وگرنه ممکن است شما را به شدت مجازات کند.
قهر او ملک جهانی کشته است
چرخ هم از هیبتش سرگشته است
هوش مصنوعی: خشم او باعث شده که تمام جهان نابود شود و حتی آسمان هم از خوف او به حالت سرگشتگی درآمده است.
هرکه با خلقان بظلم آمد برون
عاقبت گردد ز قهرش سرنگون
هوش مصنوعی: هر کس که با مردم به ظلم و ستم رفتار کند، در نهایت خود از خشم و انتقام آنها سقوط خواهد کرد.
ترک ظلم و جور و بیدادی کنید
وز عدالت فکر آزادی کنید
هوش مصنوعی: ستم و ظلم و بی‌عدالتی را کنار بگذارید و به فکر عدالت و آزادی باشید.
گر شما از ظلم میدارید امید
بیخ عمر خویشتن را می‌برید
هوش مصنوعی: اگر شما از ظلم و ستم بپرهیزید، می‌توانید امید به آینده و زندگی خود را حفظ کنید.
چون شنیدند این سخن از شیخ دین
جمله ترک ظلم کردند از یقین
هوش مصنوعی: هنگامی که مردم این سخن را از عالم دین شنیدند، به طور حتم و با اعتقاد راسخ ظلم را ترک کردند.
چند گاهی چون برآمد زین سخن
باز نو کردند آن ظلم کهن
هوش مصنوعی: مدتی بعد از این صحبت، دوباره ظلم و ستم قدیمی شروع شد.
باز چون بشنید شیخ آن حال را
گفت از کف می‌دهید اقبال را
هوش مصنوعی: وقتی شیخ آن وضعیت را شنید، گفت که از دست می‌دهید شانس و فرصت را.
گشت دولتشان نکو چون بَدبُدند
همچو مست خمرایشان بیخودند
هوش مصنوعی: سرنوشتشان به خوبی تغییر کرد، زیرا به رغم اینکه به حالت غفلت و سرخوشی بودند، باز هم به مانند مستی در اثر نوشیدنی، بی‌خبر از واقعیت‌های اطرافشان زندگی می‌کردند.
خلق را از ظلم سرگردان کنید
خانهٔ خود را از آن ویران کنید
هوش مصنوعی: مردم را با ظلم و ستم به حیرت و سردرگمی بیندازید، و خانه‌تان را از آن ویران کنید.
بازکردند آن نصیحت را قبول
لیک می‌کردند دلها را ملول
هوش مصنوعی: آن‌ها نصیحت را پذیرفتند، ولی دل‌هاشان همچنان کسالت و بی‌حوصلگی را تحمل می‌کرد.
شیخ چون دانست آن کار وهنر
گفت با ایشان نمی‌گویم دگر
هوش مصنوعی: وقتی آن عالم از کار و هنری که انجام شده آگاه شد، به آن افراد گفت که دیگر چیزی در این باره نمی‌گوید.
دان که اوّل ملکشان گردد خراب
جمله را خواهد شدن دلها کباب
هوش مصنوعی: بدان که وقتی که ملکشان ویران شود، دل‌ها همه دچار غم و سوز خواهند شد.
چون نگشتند از نصیحت رهنمون
دانکه خواهد گشت دولتشان نگون
هوش مصنوعی: زمانی که از راهنمایی و نصیحت پیروی نکردند، بدانید که سرنوشت و موقعیتشان به زودی به زوال خواهد گرایید.
خلق وملک و شاه سرگردان شوند
عاقبت از ظلم و کین ویران شوند
هوش مصنوعی: آدم‌ها و حاکمان سرانجام به دلیل ظلم و کینه از همدیگر دچار سردرگمی می‌شوند و نتیجه‌اش ویرانی خواهد بود.
چون شنیدند این وزیران آمدند
باز پیش شیخ میران آمدند
هوش مصنوعی: زمانی که وزیران متوجه شدند، دوباره به نزد شیخ آمدند.
شیخ با ایشان ازین معنی نگفت
قهر حق را دم نزد ز ایشان نهفت
هوش مصنوعی: شیخ درباره این موضوع با آن‌ها صحبت نکرد و از حقایق پنهان نگفت.
جمله گفتند ای امین و مقتدا
در شریعت در طریقت پیشوا
هوش مصنوعی: همه گفتند تو کسی هستی که در شریعت مورد اعتماد و در طریقت پیشوا هستی.
رفته است این شاه ما از ره تمام
پیش ما این ظلم نبود والسلام
هوش مصنوعی: شاه ما از راه دور رفته و دیگر ظلمی در پیش‌ ما وجود ندارد و این پایان کار است.
پیش شه گفتند جمعی بر ملا
اندرین معنی نباشد جرم ما
هوش مصنوعی: گروهی به پیش شاه گفتند که در این موضوع نباید ما را مجرم بشمارید.
شیخ چون بشنید آمد پیش شاه
کرد آن شهزاده باغی را پناه
هوش مصنوعی: شیخ وقتی شنید، نزد شاه آمد و از آن شهزادگان درخواست کرد که به باغی پناه ببرد.
شیخ دین را راه پیش خود نداد
شیخ گفتا یا الهی از تو داد
هوش مصنوعی: شیخ دین به خود راهی نداد و گفت: ای خدا، تویی که راه را به من عطا کن.
بشنوی تو ناله‌های مرد و زن
از سر ظالم بقهرت پوست کن
هوش مصنوعی: اگر صدای ناله‌های مردان و زنان را بشنوی که از ظلم و ستم شکایت می‌کنند، باید با قهر و خشم به مقابله با آن ظلم بپردازی و پوست ظالم را بکنید.
بعد از آن آن شیخ از ملکش برفت
قطب حق از ملک آن سرکش برفت
هوش مصنوعی: پس از آن، آن شیخ از سرزمینش رفت و قطب حق نیز از سرزمین آن سرکش دور شد.
شه رعیّت را بصد تهمت بسوخت
خلق را از آتش محنت بسوخت
هوش مصنوعی: پادشاه با صدها تهمت و افترا مردم را زجر می‌دهد و در نتیجه، آن‌ها از درد و رنج ناشی از این سوء رفتار می‌سوزند و عذاب می‌کشند.
زر بسی بگرفت و بس لشگر کشید
سوی ملک دیگران خنجر کشید
هوش مصنوعی: او مقدار زیادی طلا به دست آورد و سپس با جمع‌آوری سپاهی به سوی سرزمین‌های دیگر رفت و برای نبرد آماده شد.
او برفت و ملکت عالم گرفت
مال مسکینان هم او بیغم گرفت
هوش مصنوعی: او رفت و سلطنت دنیا را به دست آورد، اما نیز مال و دارایی فقیران را بدون دل‌سوزی گرفت.
چون کمالی یافت در ظلم آن پسر
گشت با او لشکرش زیر و زبر
هوش مصنوعی: زمانی که آن پسر به اوج قدرت و ظلم رسید، لشکریانش را به هم ریخت و تحت تأثیر قرار داد.
بود درآن ملک سرداری حقیر
کرد شاه و لشکرش را او اسیر
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، یک فرمانده ناچیز فرمانروایی کرد و شاه و سپاهش را به بند کشید.
شاه را کشت و سرش را پوست کند
این عمل شاهان عالم راست پند
هوش مصنوعی: شخصی پادشاه را به قتل رساند و پس از آن سر او را کند. این عمل، درس و عبرتی برای دیگر پادشاهان در سراسر جهان به حساب می‌آید.
رفت شاه و لشکر و اهل و عیال
ماند اندر گردن شه آن وبال
هوش مصنوعی: شاه و سپاهیان و خانواده‌اش رفتند، ولی بار سنگینی از مشکلات و معضلات بر دوش شهر باقی ماند.
گر نکردی ظلم ویران کی شدی
عاقبت در نار سوزان کی شدی
هوش مصنوعی: اگر به کسی ظلم نکرده‌ای، نهایتاً به عذاب‌های سخت نخواهی افتاد.
گر شنودی او سخن سلطان شدی
در ممالک صاحب فرمان شدی
هوش مصنوعی: اگر حرف او را بشنوی، همچون یک سطان در سرزمین‌ها صاحب قدرت و اختیار خواهی شد.
حق از او راضی بُدی و خلق هم
پیش شیخ دین نگشتی متّهم
هوش مصنوعی: تو از او راضی بودی و مردم هم در برابر عالم دین متهم نشدند.
چون سخن نشنید سر بر باد داد
خود ترا این پند از من باد یاد
هوش مصنوعی: وقتی که کسی به سخنان تو گوش نداد و تو حس کردی که بی‌فایده است، باید بدانید که این تجربه به شما یادآوری می‌کند که در آینده بهتر به این نکات توجه کنید.
هرکه زو آید جفا بیند جفا
درگذر از ظلم تا یابی صفا
هوش مصنوعی: هر کس از جانب او بدی ببیند، باید از ظلم و ستم بگذرد تا به صفا و آرامش برسد.
پادشاه و میر و قاضی و بزرگ
هست قدر برّه ایشان را چو گرگ
هوش مصنوعی: پادشاه، سردار، قاضی و بزرگان جامعه، همگی در نظر خداوند از نظر ارزش و مقام، به اندازه یک بره هستند، در حالی که گرگ نماینده قدرت و سلطه است. در واقع، این بیت به این نکته اشاره دارد که افراد بزرگ و مستبد در حقیقت هیچ اهمیتی ندارند و در برابر قدرت حقیقی خداوند کوچک و بی‌ارزش محسوب می‌شوند.
مال مسکینان حلال خود کنند
باعث نقص و وبال خود کنند
هوش مصنوعی: سودی که از اموال بیچارگان به دست می‌آید، موجب آسیب و مشکلات خودشان می‌شود.
دان رعیّت برّه و ایشان چو گرگ
دین خود را هیچ کردندی چو ترک
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که اگر مردم به رهبری شایسته و دلسوز نیاز داشته باشند، اما در عوض با بی‌محلی و بی‌توجهی مواجه شوند، مانند گرگ‌هایی هستند که به راحتی به بره‌های بی‌پناه آسیب می‌زنند. در واقع، در این وضعیت، جامعه ناتوان و رهبری ضعیف است و اصول اخلاقی و انسانی نادیده گرفته می‌شود.
دین ترکان ظلم باشد در جهان
واقفند از این سخن کارآگهان
هوش مصنوعی: دین ترکان ناحق و ستم‌زا است و افراد دانا و صاحب‌کار در دنیا از این حقیقت آگاه‌اند.
بعد از این آیند ترکان در جهان
آید این عطّار از ایشان در فغان
هوش مصنوعی: پس از این، ترک‌ها در دنیا خواهند آمد و عطّار از آن‌ها در حال نالیدن و فریاد خواهد بود.
بعد من بینند از ترکان عذاب
عالم از ترکان شود یکسر خراب
هوش مصنوعی: بعد از من، دیگران خواهند دید که چه عذاب و دردسرهایی از سوی ترکان بر سر مردم می‌آید و سرزمین به کلی ویران خواهد شد.
برندارد سلطنت شان در جهان
عاقبت ویران شودشان خانمان
هوش مصنوعی: اگر سلطنت و قدرت آنها در جهان پابرجا نباشد، در نهایت خانه و کاشانه‌شان به ویرانی می‌گراید.
هرکه او عادل بود سلطان شود
همره عطّار جاویدان شود
هوش مصنوعی: هر کسی که به انصاف و عدالت رفتار کند، به مانند یک فرمانروا خواهد شد و نامش در تاریخ برای همیشه باقی خواهد ماند.
هست سلطان آنکه سلطانی کند
با رعیّت حکم انسانی کند
هوش مصنوعی: سلطان کسی است که با رعیت خود به گونه‌ای انسانی و بزرگوارانه رفتار کند و قدرتش را در خدمت رفاه و عدالت قرار دهد.
هرکه او عادل بود سرور بود
همره او خواجهٔ قنبر بود
هوش مصنوعی: هر کسی که عدالت را رعایت کند، بزرگی و سروری را به دست می‌آورد و در کنار او، مثل قنبر به عنوان خدمت‌کار و یار وفادار خواهد بود.
عدل باشد کار انسان ای پسر
نی کزو باشد جهانی در ضرر
هوش مصنوعی: انسان باید با انصاف رفتار کند، زیرا با ناعدالتی، جهان به زیان خواهد افتاد.
عدل کن ای تو غریب این جهان
پیشتر ز آنکه برندت بی‌نشان
هوش مصنوعی: ای انسان غریب در این دنیا، قبل از آن که بی‌خبر و بدون نشانه از این جهان بروی، عدالت را برقرار کن.
عدل کن چون پنج روزت مهلت است
گر کنی عدل آن کمال حکت است
هوش مصنوعی: به عدالت رفتار کن چون مدت زمانت پنج روز است، و اگر به عدالت عمل کنی، به کمال کار خود دست یافته‌ای.
عدل کن با شهسوار روح و تن
تا شود ملک جهان او را وطن
هوش مصنوعی: با این عدالت که برای روح و جسم خود برقرار کنی، می‌توانی جهان را به عنوان سرزمین خود درآوری.
عدل کن تا کفر بگریزد ز تو
مالک دوزخ بیاویزد ز تو
هوش مصنوعی: به عدالت رفتار کن تا کفر از تو دور شود و مالک دوزخ به تو پناه بیاورد.
عدل کن باری مشو مغرور جاه
تا شوی در هر دوعالم پادشاه
هوش مصنوعی: عدالت را رعایت کن و فریب مقام و اعتبار را نخور، تا در این دنیا و آن دنیا به مقام و سلطنت برسی.
عدل کن مثل نبیّ المرسلین
تا که باشی همنشین حور عین
هوش مصنوعی: مثل پیامبرانی که به عدالت رفتار کردند، تو نیز عدالت را رعایت کن تا در کنار زیبارویان بهشتی قرار گیری.
عدل کن کین عدل تاج و ملک تست
جای شاهان جهان در فلک تست
هوش مصنوعی: عدالت ورزی کن، زیرا این عدالت، همانند تاج و سلطنت، جایگاه شاهان را در آسمان مشخص می‌کند.
عدل کن تا تاج ماند بر سرت
جام آزادی دهند از کوثرت
هوش مصنوعی: اگر انصاف را رعایت کنی، همچون تاجی بر سرت باقی خواهد ماند و از فراوانی نعمت و آزادی بهره‌مند خواهی شد.
عدل کن تا شاه مصر جان شوی
همچو یوسف باز باکنعان شوی
هوش مصنوعی: به انصاف رفتار کن تا مانند یوسف، به مقام عالی و محبوبیت برسی و دل‌ها را به سوی خود جلب کنی، همانند او که به مقام و منزلت در سرزمین مصر رسید.
عدل کن تا تو سلیمانی کنی
همچو اسکندر تو سلطانی کنی
هوش مصنوعی: اگر به عدالت رفتار کنی، مانند سلیمان قدرت و احترام پیدا خواهی کرد و اگر به ظلم و فساد روی بیاوری، همانند اسکندر به سلطنتی نخواهد انجامید.
عدل کن تا کشتی نوحت دهند
همچو ابراهیم مفتوحت دهند
هوش مصنوعی: به عدالت رفتار کن تا مانند ابراهیم، دریای نعمت‌ها و blessings برایت باز شود.
عدل کن تا مصطفی خم خواندت
مرتضی در پیش خود بنشاندت
هوش مصنوعی: اگر به انصاف رفتار کنی، حضرت محمد (مصطفی) تو را مانند علی (مرتضی) در نزد خود می‌نشاند.
عدل کن تا من خلیفه دانمت
عاقبت نیکو صحیفه دانمت
هوش مصنوعی: اگر به دستگاه حکومتی‌ات انصاف و عدالت بدهی، من تو را به عنوان خلیفه‌ای لایق می‌شناسم و در نهایت، سرنوشت نیکو و خوبی برای تو می‌نویسم.
عدل کن تا عدل بینی از خدا
رو بعدل اولیا کن التجا
هوش مصنوعی: برای اینکه عدالت را از خداوند ببینی، خودت نیز باید عادل باشی و با درخواستی از اولیای الهی، به این هدف نزدیک شوی.
عدل کن گر ذوق داری حور عین
ایستاده خودبعدلت این زمین
هوش مصنوعی: اگر علاقه‌داری به عدالت، به مانند حوریان بهشتی باش که در این زمین به خاطر عدلت ایستاده‌اند.
عدل کن تا پاسبان دین شوی
شادگردی گر تو عدل آئین شوی
هوش مصنوعی: اگر در زندگی خود عدالت را در پیش گیری، به پاسداری از دین مشغول می‌شوی و خوشبخت خواهی بود، به شرط آنکه عدالت را به عنوان اصول خود انتخاب کنی.
عدل کن تا بر جهان سروری
ورنه در ملک جهانی بی سری
هوش مصنوعی: عدالت را در زندگی خود برقرار کن تا بر دنیا تسلط داشته باشی؛ وگرنه در این دنیا بی‌پناه و بی‌هدفی خواهی بود.
عدل کن تا شاه ترکستان شوی
والی ملک همه ایران شوی
هوش مصنوعی: اگر به عدالت عمل کنی، می‌توانی همچون پادشاهی بزرگ و محترم در سرزمین ترکستان شناخته شوی و همچنین ممکن است حاکم بر تمامی ایران گردی.
عدل کن تا ملک آبادان شود
روح پیغمبر ز تو شادان شود
هوش مصنوعی: اگر به عدالت رفتار کنی، سرزمین‌ها آباد و پر رونق خواهد شد و روح پیامبر از این کار تو خوشنود خواهد شد.
عدل کن تا راه یابی پیش حقّ
رو بدان از مظهر من این سبق
هوش مصنوعی: به انصاف رفتار کن تا در مسیر درست قرار بگیری. به حقیقت توجه کن و از نشانه‌های من الهام بگیر.
عدل کن در عدل کام دل ستان
تا دمد در جنّتت صد بوستان
هوش مصنوعی: در عدل و انصاف رفتار کن تا دلت شاد شود و در بهشتت فضاهای سرسبز و زیبایی به وجود آید.
هرکه عادل گشت پر انوار شد
بر طریق خواجه عطّار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که عدالت را رعایت کند و به سوی راستی برود، به نور و روشنایی دست پیدا می‌کند و به مقام بالا و مشهور می‌رسد.
هرکه عادل گشت او مردانه شد
او ز مذهبهای بد بیگانه شد
هوش مصنوعی: هر کسی که عدالت را در زندگی‌اش در پیش گیرد، به مردی حقیقی تبدیل می‌شود و از عقاید نادرست و منحرف دوری می‌کند.
من ز عدل خواجه‌ام عادل شدم
در علوم دین حق کامل شدم
هوش مصنوعی: به خاطر عدل و انصاف خواجه، من هم در دانش‌ها و معارف دینی به حد کمال رسیدم.
من زعدل خواجهٔ خود بنده‌ام
شادی جان را بجانان زنده‌ام
هوش مصنوعی: من به خاطر عدل و انصاف آقایی که دارم، بنده‌ام و شادی جانم را به جان‌های دیگر تقدیم کرده‌ام.
من غلام قنبر و فیروزی‌ام
مقبلم بخت و سعادت روزی‌ام
هوش مصنوعی: من خدمتگزار قنبر و فیروز هستم و خوشبختی و سعادت در روزهای آینده به من روی می‌آورد.
در کتاب من خوش آمد کم بود
این کتابم در یقین محکم بود
هوش مصنوعی: در کتاب من چیزهای خوشایندی وجود دارد و این کتاب به رغم کمی مطالبش، به شدت معتبر و مستحکم است.
دان خوش آمد گفتن از ترس و طمع
من نترسم وز طمع جویم ورع
هوش مصنوعی: من از ترس و طمع کسی نمی‌ترسم و به دنبال چیزهایی هستم که به من ارزش و اخلاق بدهند.
این کتاب من بود گنج فتوح
میکند آگاهت از کشتی نوح
هوش مصنوعی: این کتابی که من دارم، گنجینه‌ای از پیروزی‌هاست که تو را با داستان کشتی نوح آشنا می‌کند.
جهد کن تا مظهرم آری بکف
واندر آن برخوان تو سرّ من عرف
هوش مصنوعی: کوشش کن که من را به نمایش بگذاری و در آن هنگام راز دل خود را با صدای بلند بخوان.
مظهر من نور حیدر آمده
همچو خورشیدی منوّر آمده
هوش مصنوعی: چراغ وجود من از نور حضرت علی روشن شده و همچون خورشیدی پرتاب نور و روشنی می‌کند.
مظهرم پنهان بود از چشم غیر
بعد من آید برون آخر بسیر
هوش مصنوعی: من در گذشته به گونه‌ای پنهان بودم که دیگران نتوانستند مرا ببینند، اما بعد از من، حقیقت وجود من آشکار خواهد شد.
سیر او باشد بملک اولیا
رو تو او را می‌طلب در ملک ما
هوش مصنوعی: سیر او در جهان مملکت اولیا خواهد بود، تو نیز او را برای ما در این زمین جستجو کن.
در زمان آخرین یابد ظهور
بخشد او اهل معانی را حضور
هوش مصنوعی: در آخرین زمان، او که صاحب معناست، ظهور خواهد کرد و به اهل معنا نمایان خواهد شد.
جاه و ملک و مال را نبود مجال
پیش درویشان دین با ذوق و حال
هوش مصنوعی: دولت و ثروت و مقام در برابر درویشان که به ایمان و حال خوبی دست یافته‌اند، ارزشی ندارند.
ذوق و حال ما درونها سوخته
خرقهٔ مستان خود بردوخته
هوش مصنوعی: احساس و شوق ما در دل‌هایمان شعله‌ور شده و لباس سرخوشی‌ام را به آتش کشیده‌ایم.
در درون جبّه‌اش الله بین
خود باو منصور راهمراه بین
هوش مصنوعی: در لباس او، خداوند با منصور درونی وجود دارد و آنها در کنار هم هستند.
هرکه عادل گشت اومنصور شد
دین و دنیایش همه معمور شد
هوش مصنوعی: هر کس که به عدالت رفتار کند، مانند منصور محبوب و مورد احترام خواهد شد و زندگی دینی و دنیوی او به خوبی سامان می‌گیرد و پر بار می‌شود.
عدل باشد نور عاشق در وصال
عدل باشد نزد نااهلان وبال
هوش مصنوعی: نور عشق در زمان وصال نتیجه‌ی عدل است، اما برای کسانی که شایستگی ندارند، این عدل می‌تواند به عذاب و مشکل تبدیل شود.
من بعقل خود شناسم عدل را
تو بظلم و جهل کردی اقتدا
هوش مصنوعی: من با عقل خود، مفهوم عدل را درک می‌کنم، اما تو به ظلم و نادانی پیروی می‌کنی.
اقتدای من به حیّ لاینام
اقتدای تو بظلم و جور عام
هوش مصنوعی: من به هدایت و روشنی خداوندی که هیچ‌گاه نمی‌خوابد، اقتدا می‌کنم؛ ولی تو به ظلم و ستمی که عمومی است، پیروی می‌کنی.
شمعها بینم بعدل افروخته
وز شعاعش جسم ظالم سوخته
هوش مصنوعی: شمع‌ها را می‌بینم که به طور عادلانه روشن شده‌اند و از نورشان بدن ستمگر سوخته است.
هرکه دارد عدل ایمان زآن اوست
پرتو خورشید در ایوان اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که به عدالت پایبند باشد، ایمان او از این حقیقت ناشی می‌شود که همانند نور خورشید در زندگی‌اش درخشش دارد.
هرکه دارد عدل او محمود شد
در دوعالم مقصد و مقصود شد
هوش مصنوعی: هر کسی که عدالت خداوند را دارد، در این دنیا و آن دنیا مورد ستایش قرار می‌گیرد و به هدف اصلی خود می‌رسد.
هر که دارد عدل او مرد خداست
دایماً با یاد حقّ اندر دعاست
هوش مصنوعی: هر کسی که عادل باشد و انصاف را رعایت کند، از بندگان خدا به شمار می‌رود و همیشه در یاد خداوند است و در دعاهای خود او را می‌خواند.
هر که دارد عدل جام هم اوست
در حقیقت عیسی مریم هم اوست
هوش مصنوعی: هر که عدالت را داشته باشد، در واقع همان کسی است که به حقیقت می‌تواند به مقام عیسی مریم دست یابد.
عیسی مریم بعادل همنشین
مصطفا دارد باو همّت یقین
هوش مصنوعی: حضرت عیسی که فرزند مریم است، با امام مصطفی (پیامبر اسلام) به عدالت نشسته و در برقراری حقیقت و ایمان جدّی و مصمم است.
مرتضایش فتح و نصرت آمده
اولیایش مانع ظلمت شده
هوش مصنوعی: مرتضی، به پیروزی و یاری دست یافته و یارانش عاملی شده‌اند که مانع تاریکی و ظلمت شوند.
هرکه عادل گشت چون خورشید تافت
او بهشت عدن را بیشک بیافت
هوش مصنوعی: هر کس که به عدالت روی آورد و مانند خورشید درخشید، بدون تردید به بهشت عدن خواهد رسید.
هرچه خواهی کن ترا کردم بحل
لیک عدلت کن بخطّ خود سجل
هوش مصنوعی: هر چه بخواهی، من آن را برایت فراهم کرده‌ام، اما انصاف را رعایت کن و حقایق را خودت با دقت بنویس.
عدل پیش مصطفا و آل اوست
در معانی همچو روی او نکوست
هوش مصنوعی: عدالت در دوران پیامبر اسلام و خانواده او به معنای واقعی و نیکو است، همان‌طور که زیبایی چهره او نیز مثال‌زدنی است.
عدل پیش مصطفی و آل اوست
خوی عادل همچو روی او نکوست
هوش مصنوعی: عدالت در پیشگاه پیامبر و اهل بیت او است و ویژگی عادلانه، مانند چهره زیبا و نیکوی اوست.
همچو آل مصطفی تو عدل کن
پیرو ایشان تو باشی بی سخن
هوش مصنوعی: برای پیروزی بر حق و عدالت، باید مانند خاندان پیامبر عمل کنی و بدون هیچ گونه گفتگویی در این مسیر قدم برداری.
رو تو فعل غیر را در خود مبین
زآنکه هست این فعل شیطان لعین
هوش مصنوعی: به خود توجه کن و اجازه نده که رفتارهای ناپسند دیگران بر تو تأثیر بگذارد، زیرا این رفتارها نشانه شیطانی است و نباید به آنها دل بست.
بگذر از غیر و براه او خرام
تا نگردی در جهان رسوا چو عام
هوش مصنوعی: از دیگران بگذر و به سمت او برو، تا در این دنیا مانند دیگران خوار و مفتضح نشوی.
عام باشد خود بشیطان همنشین
او ندارد در شریعت هیچ دین
هوش مصنوعی: عوام مردم، همواره با شیطان ارتباط دارند و این امر در هیچ دینی مورد تایید نیست.
خاص او خود علم دین آئین بود
علم آن دان کز برای دین بود
هوش مصنوعی: او به تنهایی خود دانش دین را داشت و کسی را بشناس که علمش به خاطر دین باشد.
گر بدانی علم عطّار ای پسر
کی ترا دیگر بود پروای سر
هوش مصنوعی: اگر بدانی دانش عطار چیست، دیگر برای تو نگرانی از سر نخواهد بود.
علم اسرار و معانیّ کلام
پیش عطّار است جمله والسّلام
هوش مصنوعی: علم و دانش اسرار و معانی کلمات نزد عطّار قرار دارد، و همین بس.
گر بدانی حالت عطّار را
تو بدانی اصل و حال و کار را
هوش مصنوعی: اگر حال و وضعیت عطّار را بشناسی، در واقع به اصل و ماهیت کار او نیز پی می‌بری.
گر طریق عدل را ورزی نکو
مصطفی آخر بگیرد دست تو
هوش مصنوعی: اگر در راه عدالت قدم بگذاری و به خوبی رفتار کنی، در نهایت پیامبر(ص) دست تو را خواهد گرفت و تو را هدایت خواهد کرد.
چون توئی عطّار مسکین را طبیب
دست ما و دامن تو یا حبیب
هوش مصنوعی: وقتی تو هستی، مانند طبیبی هستی که به مسکین عطاری کمک می‌کند و دستان و دامن تو، مایه‌ی دلگرمی و حمایت ماست.
خود طبیب درد بیماران توئی
دردهم هست از تو و درمان توئی
هوش مصنوعی: تو خود پزشک دردهای بیماران هستی، درد من ناشی از وجود توست و تو همان درمان منی.
خلق را ظالم ز دینت دور کرد
ظلم ظالم خود مرا رنجور کرد
هوش مصنوعی: مردم به خاطر ستمگری برخی، از دین تو دور شده‌اند و این ظلمی که بر آنها می‌شود، من را نیز رنجیده خاطر کرده است.
درد دارم من ز دست ظالمان
چون از ایشان نیست دین اندر امان
هوش مصنوعی: من از دست ستمگران رنج می‌برم، زیرا دین و ایمان من در این وضعیت در خطر است و از این افراد محافظتی وجود ندارد.
درد دارم من ز ظلم بد بسی
لیک گفتن می نیارم باکسی
هوش مصنوعی: من از ظلم و دردهای زیادی رنج می‌برم، اما نمی‌توانم به کسی بگویم و از این بابت نگران نیستم.
بوذر غفّار چون در نار رفت
نار پیش نور او گلزار رفت
هوش مصنوعی: بوذر غفّار وقتی به آتش وارد شد، آتش در برابر نور او به مانند یک باغ گل درخشید.
هرکه او را ظلم نبود بوذر است
او بجان و دل محبّ حیدر است
هوش مصنوعی: هر کسی که ظلمی از او سر نمی‌زند، مانند بوذر است و او با جان و دل عاشق و دوستدار حضرت علی (حیدر) است.
رو چو سلمان خدمت شاهی بکن
یا چو بوذر توشهٔ راهی بکن
هوش مصنوعی: به مانند سلمان، در خدمت مقام و بزرگی باش یا مانند بوذر، برای سفر و آینده‌ات، آمادگی و توشه جمع کن.
اوست سلطانی که عادل نام اوست
کوس سلطانی جان بر بام اوست
هوش مصنوعی: اوست آن پادشاهی که به انصاف و عدالت شناخته می‌شود و نشان پادشاهی‌اش در دل‌ها و جان‌هاست.
هر که دارد ظلم حق دان دشمنش
طوق لعنت باشد اندر گردنش
هوش مصنوعی: هر کسی که به ظلم و ستم کردن عادت کرده باشد، دشمنش باید بداند که لعنت و نفرین بر گردنش خواهد بود.
من زعدلت طوق دارم صد هزار
گردنم ز آن منّت اندر زیر بار
هوش مصنوعی: من به خاطر عدالت، مانند طوقی به گردنم آویخته‌ام و به خاطر این لطف و محبت، زیر بار سنگینی از سختی‌ها قرار دارم.
من گنه کارم خدا را عفو کن
مکرما وجور ما را عفو کن
هوش مصنوعی: من خطاکار هستم، ای خدا، لطف فرما و مرا ببخش و ظلم ما را نیز ببخشایید.
من گنه کارم ز ذکر و ورد خویش
شرمسارم من بسی از کرد خویش
هوش مصنوعی: من از یاد خداوند شرمنده‌ام و بابت کارهای نادرستم احساس گناه می‌کنم.
من گرفتارم بجور روزگار
یا الهی بنده را بیرون بیار
هوش مصنوعی: من در چنگال سختی‌های زندگی اسیر شده‌ام، ای خدا، تو مرا نجات بده.
من گنه کارم در این دنیای دون
کرده چون دنیا مرا خوار و زبون
هوش مصنوعی: من در این دنیا که حقیر و پست است، گناهکارم و به همین خاطر دنیا مرا تحقیر کرده و بی‌مقدار کرده است.
من گنه کارم چو از کردار خود
مانده‌ام شرمنده از گفتار خود
هوش مصنوعی: من به خاطر کارهای ناپسند خود احساس شرم و پشیمانی می‌کنم، زیرا نمی‌توانم در برابر گفته‌هایم سر بلند کنم.
من گنه کارم ز قید این جهان
یا کریم از قید ما را وارهان
هوش مصنوعی: من مرتکب گناه هستم و از این دنیای زمینی رنج می‌برم، ای بزرگوار، ما را از این قید و بند رها کن.
من گنه کارم ولی عفو آن تست
جمله جان عارفان بریان تست
هوش مصنوعی: من خطاکارم، اما بخشش فقط از توست، زیرا جان عارفان در آتش عشق تو می‌سوزد.
من گنه کارم به پیشت ای رحیم
رحمتی بر جان عطّار ای کریم
هوش مصنوعی: من خطاهای زیادی دارم، ای خداوند رحیم، بر جان عطار رحمت کن، ای بخشنده بزرگ.