گنجور

بخش ۲۶ - تمثیل آنکه هرکرا جوهر قابلیت معنی هست پاک سخن را بهتر از جواهر قیمتی داند و خودرا بنافرمانی از نظر پادشاهان معنی نیفکند

شاه غازی شاه محمود آنکه داشت
برجهان حکم نکونامی گذاشت
بود شاه عادل و بس هوشمند
هیچ خلقی را نبوده زو گزند
صیت عدلش در جهان مشهور بود
زنگ ظلمت از دل او دور بود
داشت سلطان در جهان یک جوهری
گوهری در بحر معنی مظهری
بود او را یک غلام راز دان
نام او را خود ایاز خاص خوان
گفت سلطان خود ایاز خاص را
رو طلب کن جوهروقّاص را
جوهری اندر خزینه خاص بود
نام آن جوهر یقین وقّاص بود
آن جواهر را بگویم کز که بود
وز که آمدآن جواهر در وجود
خود سلیمان داشت آن جوهر نگین
زو رسیده تا به آن و تا به این
خود تبرّک بود آن جوهر بدهر
صدهزاران کُشته گشته زو بزهر
گوهری بود او و روشن همچو خور
کرده او را اهل دنیا نام دُر
رفت ایاز و در خزینه گشت زود
یافت جوهر راکه سلطان می‌نمود
پس بد او درّی بزرگ و قیمتی
هرکرا باشد ندارد محنتی
گفت سلطان کن بهایش از قیاس
ز آنکه هستی در جهان جوهرشناس
گفت ایاز خاص کی سلطان جود
من بگویم خود بهایش هرچه بود
لیک سرّی اندر او موجود هست
دردل آن سرّی از معبود هست
گر نبودی آن بهایش کردمی
آنچه مقصود تو بودی گفتمی
گفت سلطانش که آن سر را بگو
تا شوم دانا بر آن معنی نگو
گفت ایازش گر کنی تصدیق تو
من بگویم تاکنی تحقیق تو
قرنها بوده است این سر خود نهان
می‌شوداندر زمان تو عیان
در درونش کرم بی برگی بود
در دهان او مگر برگی بود
رو تو بشناس این در معنیّ خود
تانیفتی دور از تقویّ خود
چیست درّ و کرم در معنی بگو
گر نمی‌دانی مرو در کوی او
جسم دُردانِ کرم عقل و برگ عشق
کی توانم کرد هرگز ترک عشق
عشق چبود معنی عرفان جهان
این معانی در میان جان بدان
شد درون جوهرم عشقش نهان
لیک در مظهر کنم او را عیان
چونکه این سرّ از ایاز آن شه شنید
گفت می‌خواهم شود این سرّ پدید
بشکنم او را بدست خویش زود
تا عیان گردد که پنهانی چه بود
خود درون گوهر است آن سرّ غیب
من برون آرم از آن چون زرزجیب
گفت بامیری که بودی قدرتش
بشکن این گوهر مبین در قیمتش
گفت امیر اشکستنش از عقل نیست
این جواهر خود خراج ملکتی است
نشکنم گفتا که هست ازعقل دور
تو خراج ملک را مشکن بزور
کرد امروگفت سلطان کی ایاز
بشکن این جوهر که بینم سرّ راز
تا ببینم کرم و برگش را عیان
زآنکه بوده سالها این سرّ نهان
چون ایاز از امر سلطان درشکست
جمله میران را برفت از کار دست
که چرا بشکستی این در را علن
گفت از امر شه است اینت سخن
من ز گفت شه شکستم درّ او
گفت او درّ است و این دانم نکو
چون شما از امر شه لب بسته‌اید
درّ گفت شاه را بشکسته‌اید
خود شما صورت همی بینید و جسم
ز آنکه نشناسید معنی را ز اسم
من ز معنی گفتم این اسرار را
تو بصورت خود مبین گفتار را
من ز گفتار کسی گویم سخن
برکنم بنیاد بد ازبیخ و بن
زآنکه او اسرار در نیکیم داد
وین چنین گنجی بجان من نهاد
هست این اسرار معنی‌ام بجوش
میکنم در عالم معنی خروش
جوهر ذاتم که اشکستش نبود
درمعانی همّت پستش نبود
جوهر من خود لدنّی آمده است
نه چو ن جوهر که کونی آمده است
جوهر معنی من در بحر عشق
غوطه‌ای خورده بدیده شهر عشق
چون برون آمد ز جوهر کرمکی
شاه گفتا با ایازش نرمکی
کاین زمان گردید بر من این عیان
کرمکی یک برگ دارد در دهان
جوهر معنیّ من گوید سخن
رو تو اسرار خدا را گوش کن
جوهر معنیّ من گوید بتو
تا بکی باشی چو صورت تو بتو
جوهر معنی من گوید که رو
پیش عشاق رخم کن جان گرو
جوهر معنی من این رمز گفت
رو تو با اهل خدا میباش جفت
جوهر معنی من معنی شکافت
وز شکاف آن معانی عشق یافت
جوهر معنی من از عشق گفت
این چنین اسرار زو باید شنفت
جوهر معنی من خود یار دید
نه چو تو خوددید و او اغیار دید
جوهر معنی من مظهر شده
همچو درّی در صدف گوهر شده
ای که مهر تست در جان نور من
ای تو گشته ناظر و منظور من
مهر تو در کام جانم ریخته
جان بمهرت از ازل آمیخته
جوهر ذاتت بود عالی بسی
پی نخواهد برد بر ذاتت کسی
چون ایاز این لطفها از شه شنید
خویش راکمتر ز خاک راه دید
گفت شاها بندهٔ خاص توام
در هواداریت رقّاص توام
من تمام ازخود برونم آمده
در ره عشقت زبونم آمده
در زبان و در بیان من توئی
آشکارا ونهان من توئی
جز خداوند جهان در پیش و پس
غیر تو دیگر نبینم هیچکس
چونکه شد بشنید این راز از ایاز
ز آتش غیرت در آمد در گداز
گفت هستی تو بجای جان من
با تو یک شخصیم در یک پیرهن
این سخن را عشق می‌گوید تمام
تا شوند آگاه ازین هر خاص و عام
منکران عشق کوران رهند
هرکسی را کی چنین می میدهند
جوهر معنی به بینایان دهند
این سعادت کی برعنایان دهند
جوهر معنی من عالم گرفت
تو نپنداری همین آدم گرفت
جوهر معنیّ من حقّ ساخته
دین ودنیا را به یک جو باخته
جوهر معنی من شادان شده
همچو نوری در میان جان شده
جوهر معنی من انسان شده
غرقه در دریای بی‌پایان شده
جوهر معنی من واصل شده
جوهر ذاتم ازو حاصل شده
جوهر معنی من عطّار شد
زآنکه او با دین احمد یار شد
جوهر معنی من کرّار شد
ز آنکه او از دید حق دیندار شد
جوهر معنی من توحید گفت
سرّ اسرار خدا ازدید گفت
جوهرمعنی من ایمان شده
همچو درّی در میان جان شده
جوهر معنی من واصل شده
جوهر ذاتم ازو حاصل شده
جوهر معنی من زو راه یافت
ز آنکه او از سرّ حق آگاه یافت
جوهر معنی من مظهر شده
در میان عینها انور شده
جوهر معنی من خود نور دید
همچو موسائی که او بر طور دید
جوهر معنی من حقدان شده
فی المثل از کفر با ایمان شده
جوهر معنی من شاداب شد
ز آنکه در بحر نبی غرقاب شد
جوهر معنی من از احمد است
زآنکه او از رحمت حق سرمداست
جوهر معنی من شاه ولی است
زآنکه درعین محمّد چون علی است
جوهر معنی من ایشان بُدند
ز آنکه ایشان معنی جانان بُدند
جوهر معنی من انسان شده
همچو حیدر رحمت رحمن شده
جوهر معنی من زو نور شد
جوهر ذاتم از او مشهور شد
جوهر معنی من از مظهر است
در درون این صدف چون گوهر است
جوهر معنی من اصلی بود
ز آنکه اورا با علی وصلی بود
جوهر معنی من معنی اوست
این معانی را یقین می‌دار دوست
جوهر معنی من از اصل بود
زآنکه با او شاه مردان وصل بود
جوهر معنی من دریا شده
واندر آن دریا بسی غوغا شده
جوهر معنی من از کین گذشت
زآنکه شاهش بر دل مسکین گذشت
جوهر معنی من اسرار شد
همره منصور خود بر دار شد
جوهر معنی من آدم بُد است
ز آنکه او در دین حق محرم بُد است
جوهر معنی من طوفان شده
همچو نوح از کشتی عرفان شده
جوهر معنی من داود بخت
بوده او رادر معانی تاج و تخت
جوهر معنی من جان یافته
چون سلیمان ملک و فرمان یافته
جوهر معنی من سرّ جلیل
این معانی ظاهر از ذات جلیل
جوهر معنی من برهان نمود
همچو اسمعیل جان قربان نمود
جوهر معنی من اسحق بود
زآنکه اودر ملک معنی طاق بود
جوهر معنی من خندان شده
ز آنکه یعقوبم بسی گریان شده
جوهر معنی من آگاه بود
زآنکه او با یوسف اندر چاه بود
جوهر معنی من ز آن صالح است
کین چنین ناقه ز جان صالح است
جوهر معنی من همراه بود
همچو جرجیسی که با الله بود
جوهر معنی من پاک آمده
همچو ادریسی که چالاک آمده
جوهر معنی من برکوه تافت
موسی اندر کوه از آن انوار یافت
جوهر معنی من با خاک گفت
همچو یوشع سرّ معنی در نهفت
جوهر من سرّ غیبی را نمود
بعد از آن راز شعیبی را نمود
جوهر معنی من دریای شوق
همچو الیاس او گرفته جام ذوق
جوهر معنی من مات آمده است
همچو عیسی جوهر ذات آمده است
جوهر معنی من خضر نبی
صاحب اسرار کشتی و صبی
جوهر معنی من چون جوش کرد
همره ذوالکفل عرفان نوش کرد
جوهر معنی من آمد پدید
زآنکه احمد را چو بحر نور دید
جوهر معنی من شد سرّ صور
چون علی شد واصل دریای نور
جوهر معنی من گفت از حسن
زآنکه اودر جان من دارد وطن
جوهر معنی من چون عشق دید
گفت حسینی مذهبم دارم دو عید
جوهر معنی من دارد ظهور
زین عبّاد است در جانم چو نور

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاه غازی شاه محمود آنکه داشت
برجهان حکم نکونامی گذاشت
هوش مصنوعی: شاه محمود، که حاکم مقتدری بود، بر جهان فرمانروایی کرد و نام نیکی برای خود برجای گذاشت.
بود شاه عادل و بس هوشمند
هیچ خلقی را نبوده زو گزند
هوش مصنوعی: یک پادشاه عادل و باهوش وجود داشت که هیچ‌کس از او آسیب نمی‌دید.
صیت عدلش در جهان مشهور بود
زنگ ظلمت از دل او دور بود
هوش مصنوعی: نام انصاف او در سراسر دنیا شناخته شده بود و تاریکی ظلمت از دل او دور بود.
داشت سلطان در جهان یک جوهری
گوهری در بحر معنی مظهری
هوش مصنوعی: سلطان یک گوهر با ارزش و نایاب در دنیا داشت که در دریاچه معانی، جلوه‌گری می‌کرد.
بود او را یک غلام راز دان
نام او را خود ایاز خاص خوان
هوش مصنوعی: او یک غلام باهوش و راز دان داشت که نامش ایاز خاص بود.
گفت سلطان خود ایاز خاص را
رو طلب کن جوهروقّاص را
هوش مصنوعی: سلطان به ایاز می‌گوید که باید به دنبال شخص خاصی بگردی، یعنی شخصی که دارای ارزش و خاصیت ویژه‌ای است.
جوهری اندر خزینه خاص بود
نام آن جوهر یقین وقّاص بود
هوش مصنوعی: مرواریدی در گنجینه‌ای خاص وجود دارد که نام آن یقین است و به روشنی و وضوحی است که شایسته است.
آن جواهر را بگویم کز که بود
وز که آمدآن جواهر در وجود
هوش مصنوعی: بگذار بگویم آن گوهر گرانبها از کیست و چه کسی آن را به وجود آورد.
خود سلیمان داشت آن جوهر نگین
زو رسیده تا به آن و تا به این
هوش مصنوعی: سلیمان خود دارای آن گوهر باارزش بود که توانست از آن به دیگران نیز دست یابد و اثرش را به همه جا برساند.
خود تبرّک بود آن جوهر بدهر
صدهزاران کُشته گشته زو بزهر
هوش مصنوعی: آن جوهر خاص و ارزشمند باعث خیر و برکت است و در طول تاریخ، بسیاری به خاطر آن جان باخته‌اند.
گوهری بود او و روشن همچو خور
کرده او را اهل دنیا نام دُر
هوش مصنوعی: او گوهر باارزشی بود که مانند خورشید درخشان است، اما مردم دنیا او را تنها به نام مروارید می‌شناسند.
رفت ایاز و در خزینه گشت زود
یافت جوهر راکه سلطان می‌نمود
هوش مصنوعی: ایاز رفت و به سرعت در خزانه، جواهر را پیدا کرد که سلطان به او نشان داده بود.
پس بد او درّی بزرگ و قیمتی
هرکرا باشد ندارد محنتی
هوش مصنوعی: اگر کسی دارای درّ گرانبها و با ارزشی باشد، هیچ زحمتی برای او وجود ندارد.
گفت سلطان کن بهایش از قیاس
ز آنکه هستی در جهان جوهرشناس
هوش مصنوعی: سلطان گفت: ارزش این چیز را با مقایسه تعیین کن، زیرا در این جهان، هویت و حقیقت هر چیز قابل شناسایی و درک است.
گفت ایاز خاص کی سلطان جود
من بگویم خود بهایش هرچه بود
هوش مصنوعی: ایاز، که خاص سلطان جود و بخشندگی من است، بگویم که ارزشش هر چه باشد، خودم می‌دانم.
لیک سرّی اندر او موجود هست
دردل آن سرّی از معبود هست
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در ظاهر چیزی شاید ساده به نظر بیاید، اما در باطن آن یک راز وجود دارد. این راز به نوعی با ذات الهی ارتباط دارد و نشان‌دهنده عمق و معنای پنهان در چیزهاست.
گر نبودی آن بهایش کردمی
آنچه مقصود تو بودی گفتمی
هوش مصنوعی: اگر قیمت آن کمتر بود، هر آنچه که مورد پسند تو بود را به زبان می‌آوردم.
گفت سلطانش که آن سر را بگو
تا شوم دانا بر آن معنی نگو
هوش مصنوعی: سلطان به او گفت که آن موضوع را بگو تا من بتوانم درباره‌اش بیشتر بدانم. اما او از بیان آن موضوع خودداری کرد.
گفت ایازش گر کنی تصدیق تو
من بگویم تاکنی تحقیق تو
هوش مصنوعی: اگر تو تصدیق کنی که ایاز را، من هم می‌گویم که تو باید بررسی کنی.
قرنها بوده است این سر خود نهان
می‌شوداندر زمان تو عیان
هوش مصنوعی: سال‌هاست که این راز در دل خود پنهان بوده و اکنون در زمان تو آشکار می‌شود.
در درونش کرم بی برگی بود
در دهان او مگر برگی بود
هوش مصنوعی: در درون او چیزی خالی و بی‌ارزش وجود داشت، در حالی که به ظاهر فقط یک چیز بی‌اهمیت در دهانش بود.
رو تو بشناس این در معنیّ خود
تانیفتی دور از تقویّ خود
هوش مصنوعی: شما باید خودت را بشناسی و در درونت جستجو کنی، زیرا دور از تقوا و صفات نیکو، به حقیقت خود پی نخواهی برد.
چیست درّ و کرم در معنی بگو
گر نمی‌دانی مرو در کوی او
هوش مصنوعی: اگر معنا و ارزش‌های درون‌گرا را نمی‌دانی، بهتر است به جستجوی آنها نپردازی و در آستانه آن شخص قدم نگذار.
جسم دُردانِ کرم عقل و برگ عشق
کی توانم کرد هرگز ترک عشق
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم از عشق دلسرد شوم، در حالی که جسم من پر از اندیشه‌های عاقلانه و عاشقانه است؟
عشق چبود معنی عرفان جهان
این معانی در میان جان بدان
هوش مصنوعی: عشق، اساس و مفهوم واقعی شناخت و درک عمیق از دنیا است. این معانی در درون وجود انسان نهفته‌اند.
شد درون جوهرم عشقش نهان
لیک در مظهر کنم او را عیان
هوش مصنوعی: عشق او در عمق وجودم پنهان شده است، اما در عمل و ظاهر می‌خواهم آن را به وضوح نشان دهم.
چونکه این سرّ از ایاز آن شه شنید
گفت می‌خواهم شود این سرّ پدید
هوش مصنوعی: پس از آنکه این راز را ایاز به پادشاه گفت، او تصمیم گرفت که می‌خواهد این راز روشن و آشکار شود.
بشکنم او را بدست خویش زود
تا عیان گردد که پنهانی چه بود
هوش مصنوعی: من او را به دست خودم می‌شکنم تا به زودی مشخص شود که در پنهان چه چیزی وجود دارد.
خود درون گوهر است آن سرّ غیب
من برون آرم از آن چون زرزجیب
هوش مصنوعی: درون من راز بزرگی وجود دارد که مانند جواهر است و من آن را از درون خود خارج می‌کنم، همان‌طور که طلا از جیب خود بیرون آورده می‌شود.
گفت بامیری که بودی قدرتش
بشکن این گوهر مبین در قیمتش
هوش مصنوعی: گفتند به یکی از بزرگانی که اگر می‌توانی، این گوهر را که ارزشش را نمی‌توان اندازه‌گیری کرد، بشکن و قدرت خود را نشان بده.
گفت امیر اشکستنش از عقل نیست
این جواهر خود خراج ملکتی است
هوش مصنوعی: امیر می‌گوید که شکستن این جواهر از روی عقل نیست، زیرا این جواهر خود نشان‌دهنده ارزش و ثروت یک ملک است.
نشکنم گفتا که هست ازعقل دور
تو خراج ملک را مشکن بزور
هوش مصنوعی: نگفته است که تو برای حفظ سلطنت نباید قدرت خود را abus کنی، زیرا این کار عقلانی نیست و باعث خسارت می‌شود.
کرد امروگفت سلطان کی ایاز
بشکن این جوهر که بینم سرّ راز
هوش مصنوعی: امروز سلطان به ایاز گفت: این گوهر را بشکن تا راز نهفته‌اش را ببینم.
تا ببینم کرم و برگش را عیان
زآنکه بوده سالها این سرّ نهان
هوش مصنوعی: می‌خواهم ببینم که آیا لطف و نیکی او به روشنی آشکار می‌شود، زیرا این راز به مدت سال‌ها پنهان بوده است.
چون ایاز از امر سلطان درشکست
جمله میران را برفت از کار دست
هوش مصنوعی: ایاز به دستور سلطان و به خاطر او، قدرت همه سران را از بین برد و آنها را از فعالیت بازداشت.
که چرا بشکستی این در را علن
گفت از امر شه است اینت سخن
هوش مصنوعی: چرا این در را شکستی؟ باید بدانید که این سخن به دستور پادشاه است.
من ز گفت شه شکستم درّ او
گفت او درّ است و این دانم نکو
هوش مصنوعی: من از صحبت‌های شاه ناراحت شدم، او گفت که او گوهر است و من می‌دانم که این سخن نیکو است.
چون شما از امر شه لب بسته‌اید
درّ گفت شاه را بشکسته‌اید
هوش مصنوعی: زمانی که شما در مورد دستور شاه سکوت کرده‌اید، مانند این است که جواهرات او را شکسته‌اید.
خود شما صورت همی بینید و جسم
ز آنکه نشناسید معنی را ز اسم
هوش مصنوعی: شما فقط ظاهری را مشاهده می‌کنید و به دلیل نداشتن درک عمیق از مفهوم واقعی، نمی‌توانید ماهیت را از نامش تشخیص دهید.
من ز معنی گفتم این اسرار را
تو بصورت خود مبین گفتار را
هوش مصنوعی: من از مفهوم این اسرار سخن می‌گویم، اما تو به ظاهر کلمات توجه نکن.
من ز گفتار کسی گویم سخن
برکنم بنیاد بد ازبیخ و بن
هوش مصنوعی: من از حرف‌های دیگران صحبت می‌کنم و اگر نیاز باشد، ریشه‌ی بدی را از بیخ و بن می‌کنم.
زآنکه او اسرار در نیکیم داد
وین چنین گنجی بجان من نهاد
هوش مصنوعی: او اسرار نیکویی را به من آموخت و این هدیه گرانبها را در جانم قرار داد.
هست این اسرار معنی‌ام بجوش
میکنم در عالم معنی خروش
هوش مصنوعی: در دل من رازهایی وجود دارد که به شدت در حال جوش و خروش هستند و این شور و هیجان در دنیای معنوی من نمایان می‌شود.
جوهر ذاتم که اشکستش نبود
درمعانی همّت پستش نبود
هوش مصنوعی: جوهر واقعی من هرگز در معانی کم‌ارزش و بی‌اهمیت نمی‌شکند و تحت تأثیر آنها قرار نمی‌گیرد.
جوهر من خود لدنّی آمده است
نه چو ن جوهر که کونی آمده است
هوش مصنوعی: ماهیت من به صورت الهی و از منبعی آسمانی آمده است، نه مانند جوهری که از دنیای مادی نشأت گرفته باشد.
جوهر معنی من در بحر عشق
غوطه‌ای خورده بدیده شهر عشق
هوش مصنوعی: هویت و ذات من در عمق عشق غرق شده و به شگفتی‌های شهر عشق چشم دوخته است.
چون برون آمد ز جوهر کرمکی
شاه گفتا با ایازش نرمکی
هوش مصنوعی: زمانی که کرم خاکی از درون خاک خارج شد، شاه با نرم‌خویی با ایازش سخن گفت.
کاین زمان گردید بر من این عیان
کرمکی یک برگ دارد در دهان
هوش مصنوعی: در حال حاضر، من در وضعیتی هستم که یک کرم کوچک فقط یک برگ را در دهان دارد.
جوهر معنیّ من گوید سخن
رو تو اسرار خدا را گوش کن
هوش مصنوعی: مفهوم اصلی من در حال بیان است، حالا تو باید به رازهای خداوند گوش بسپاری.
جوهر معنیّ من گوید بتو
تا بکی باشی چو صورت تو بتو
هوش مصنوعی: معنی اصلی وجود من به تو می‌گوید که تا چه زمانی می‌خواهی تنها به ظاهرت تکیه کنی و از عمق وجودت غافل باشی.
جوهر معنی من گوید که رو
پیش عشاق رخم کن جان گرو
هوش مصنوعی: عشق و محبت باعث می‌شود که به سوی محبان بروی و جان خود را در قدم ایشان بگذاری.
جوهر معنی من این رمز گفت
رو تو با اهل خدا میباش جفت
هوش مصنوعی: جوهر وجود من این است که این راز را بگو: با اهل خدا هم‌نشین و هم‌سفر باش.
جوهر معنی من معنی شکافت
وز شکاف آن معانی عشق یافت
هوش مصنوعی: جوهر وجود من، در حقیقت از عمق معانی سرچشمه می‌گیرد و از همین عمق است که عشق واقعی را به دست می‌آورم.
جوهر معنی من از عشق گفت
این چنین اسرار زو باید شنفت
هوش مصنوعی: عشق، ذات و ماهیت مرا شکل داده و از این رو، باید اسرار عمیق آن را شنید و درک کرد.
جوهر معنی من خود یار دید
نه چو تو خوددید و او اغیار دید
هوش مصنوعی: معنی وجود من را فقط یار من درک کرد و نه مانند تو که خود را دیدی و دیگران را شناختی.
جوهر معنی من مظهر شده
همچو درّی در صدف گوهر شده
هوش مصنوعی: معنای وجود من به گونه‌ای نمایان شده که مانند یک مروارید درون صدف درخشیده است.
ای که مهر تست در جان نور من
ای تو گشته ناظر و منظور من
هوش مصنوعی: ای کسی که محبتت در جان من مانند نوری می‌درخشد، تو به من نظاره‌گر و هدف من تبدیل شده‌ای.
مهر تو در کام جانم ریخته
جان بمهرت از ازل آمیخته
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو در اعماق وجود من نفوذ کرده و جانم از ازل با محبت تو گره خورده است.
جوهر ذاتت بود عالی بسی
پی نخواهد برد بر ذاتت کسی
هوش مصنوعی: جوهر وجود تو بسیار باارزش و عالی است و هیچ کس به عمق این ارزش و ذات واقعی تو پی نخواهد برد.
چون ایاز این لطفها از شه شنید
خویش راکمتر ز خاک راه دید
هوش مصنوعی: ایاز زمانی که این همه محبت و توجه از سوی پادشاه را شنید، خود را کمتر از خاک و زمین حس کرد.
گفت شاها بندهٔ خاص توام
در هواداریت رقّاص توام
هوش مصنوعی: می‌گوید که ای پادشاه، من بنده و خدمتگزار ویژهٔ تو هستم و در حمایت از تو همچون رقصنده‌ای هستم که به شوق و محبت به تو می‌رقصد.
من تمام ازخود برونم آمده
در ره عشقت زبونم آمده
هوش مصنوعی: من تمام وجودم را رها کرده‌ام و به خاطر عشق تو، خود را تسلیم کرده‌ام.
در زبان و در بیان من توئی
آشکارا ونهان من توئی
هوش مصنوعی: تو در سخنان و گفتار من به وضوح حضور داری و در دل من نیز وجود داری.
جز خداوند جهان در پیش و پس
غیر تو دیگر نبینم هیچکس
هوش مصنوعی: به جز خداوند، هیچ موجود دیگری نه در گذشته و نه در آینده برای من اهمیتی ندارد و نمی‌توانم کسی را ببینم.
چونکه شد بشنید این راز از ایاز
ز آتش غیرت در آمد در گداز
هوش مصنوعی: وقتی ایاز این راز را شنید، به خاطر غیرت و حمیتش به شدت دچار ناراحتی و احساساتی شد.
گفت هستی تو بجای جان من
با تو یک شخصیم در یک پیرهن
هوش مصنوعی: تو می‌گویی که وجود تو به جای جان من است و ما در واقع یک نفر هستیم که در یک لباس قرار داریم.
این سخن را عشق می‌گوید تمام
تا شوند آگاه ازین هر خاص و عام
هوش مصنوعی: عشق این حرف را به همه می‌زند تا همه، چه خاص و چه عام، از آن آگاه شوند.
منکران عشق کوران رهند
هرکسی را کی چنین می میدهند
هوش مصنوعی: کسانی که عشق را انکار می‌کنند، مانند افرادی هستند که در تاریکی به سر می‌برند و نمی‌توانند راهی را درست پیدا کنند. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که چرا آنها چنین تاثیری را از عشق دریافت نمی‌کنند.
جوهر معنی به بینایان دهند
این سعادت کی برعنایان دهند
هوش مصنوعی: معنای واقعی و ارزشمند چیزها به کسانی که بینش و درک دارند، اعطا می‌شود. اما آیا این سعادت و خوشبختی به کسانی که فقط ظواهر را می‌بینند نیز داده می‌شود؟
جوهر معنی من عالم گرفت
تو نپنداری همین آدم گرفت
هوش مصنوعی: معنای واقعی من در دنیا به دست آمده است، اما شاید تو فکر کنی که فقط یک انسان عادی هستم.
جوهر معنیّ من حقّ ساخته
دین ودنیا را به یک جو باخته
هوش مصنوعی: جوهر وجود من از حقیقت دین و دنیا شکل گرفته است، اما به خاطر یک لحظه بی‌اعتنایی، تمام ارزش‌هایم را از دست داده‌ام.
جوهر معنی من شادان شده
همچو نوری در میان جان شده
هوش مصنوعی: معنای واقعی من به شادابی و روشنایی تبدیل شده است، مثل نوری که در دل جان می‌تابد.
جوهر معنی من انسان شده
غرقه در دریای بی‌پایان شده
هوش مصنوعی: جوهر وجود من انسان است و اکنون در عمق دریای بی‌پایان غرق شده‌ام.
جوهر معنی من واصل شده
جوهر ذاتم ازو حاصل شده
هوش مصنوعی: معنای واقعی من به او پیوسته و اصل وجودم از او به دست آمده است.
جوهر معنی من عطّار شد
زآنکه او با دین احمد یار شد
هوش مصنوعی: معنای وجود من به خاطر عطّار، روحانی و عارف وارسته‌ای شده است، چون او به دیانت و آموزه‌های پیامبر اسلام (احمد) کمک کرده و پشتیبان آن شده است.
جوهر معنی من کرّار شد
ز آنکه او از دید حق دیندار شد
هوش مصنوعی: ماهرانه و پیوسته در مفهوم من تغییر و تحول ایجاد شد، زیرا او از منظر حق به حقیقتی روشن دست یافت.
جوهر معنی من توحید گفت
سرّ اسرار خدا ازدید گفت
هوش مصنوعی: معنی وجود من و جوهر نجات من در یگانگی خداوند است؛ چرا که رازهای نهفته الهی از این اصل ناشی می‌شود.
جوهرمعنی من ایمان شده
همچو درّی در میان جان شده
هوش مصنوعی: معنای درونم به ایمان تبدیل شده و مانند مرواریدی در درون جانم جا گرفته است.
جوهر معنی من واصل شده
جوهر ذاتم ازو حاصل شده
هوش مصنوعی: معنای واقعی من به او رسیده و ذات من از او به دست آمده است.
جوهر معنی من زو راه یافت
ز آنکه او از سرّ حق آگاه یافت
هوش مصنوعی: معنای واقعی من از او به دست آمد، چراکه او از اسرار حق آگاه شد.
جوهر معنی من مظهر شده
در میان عینها انور شده
هوش مصنوعی: معنای واقعی من درخشان و واضح شده و در برابر نگاه‌ها نمایان گشته است.
جوهر معنی من خود نور دید
همچو موسائی که او بر طور دید
هوش مصنوعی: معنی من همانند نوری است که به وضوح دیده می‌شود، مثل حضرت موسی که نور الهی را بر کوه طور مشاهده کرد.
جوهر معنی من حقدان شده
فی المثل از کفر با ایمان شده
هوش مصنوعی: معنای واقعی من به حسادت تبدیل شده است، به گونه‌ای که از کفر به ایمان رسیده‌ام.
جوهر معنی من شاداب شد
ز آنکه در بحر نبی غرقاب شد
هوش مصنوعی: معنای واقعی من با غوطه‌ور شدن در دریای نبوت تازه و شاداب شده است.
جوهر معنی من از احمد است
زآنکه او از رحمت حق سرمداست
هوش مصنوعی: ماهیت واقعی من تحت تأثیر احمد است، زیرا او تجلی رحمت الهی است و همواره در این رحمت باقی است.
جوهر معنی من شاه ولی است
زآنکه درعین محمّد چون علی است
هوش مصنوعی: معنای وجود من به مانند پادشاهی است، زیرا در حقیقت محمد همانند علی است.
جوهر معنی من ایشان بُدند
ز آنکه ایشان معنی جانان بُدند
هوش مصنوعی: معنای وجود من از آن‌ها نشأت می‌گیرد، زیرا آن‌ها خود روح و جوهر عشق هستند.
جوهر معنی من انسان شده
همچو حیدر رحمت رحمن شده
هوش مصنوعی: معنای واقعی من به انسانیت تبدیل شده، مانند حیدر که رحمت الهی را دریافت کرده است.
جوهر معنی من زو نور شد
جوهر ذاتم از او مشهور شد
هوش مصنوعی: معنای حقیقی من از او روشن شد و ذات من به واسطه او به معروفیت رسید.
جوهر معنی من از مظهر است
در درون این صدف چون گوهر است
هوش مصنوعی: ماهیت وجود من از جلوه‌ای درونی به دست می‌آید، درست مانند یک دانه گوهری که درون صدفی نهفته است.
جوهر معنی من اصلی بود
ز آنکه اورا با علی وصلی بود
هوش مصنوعی: معنای وجود من به خاطر پیوندی است که با علی دارم، زیرا او اصل و اساس من است.
جوهر معنی من معنی اوست
این معانی را یقین می‌دار دوست
هوش مصنوعی: ماهیت و عمق وجود من در واقع به درک و معنای او بستگی دارد. من به این معانی اعتماد کامل دارم و برایم مهم هستند.
جوهر معنی من از اصل بود
زآنکه با او شاه مردان وصل بود
هوش مصنوعی: عصاره و اصل وجود من به همان خاطر است که به بزرگترین و نیکوترین انسان‌ها ارتباط دارم.
جوهر معنی من دریا شده
واندر آن دریا بسی غوغا شده
هوش مصنوعی: معنای اصلی من به اندازه دریا عمیق و گسترده شده و در این عمق، هیاهوی زیادی به وجود آمده است.
جوهر معنی من از کین گذشت
زآنکه شاهش بر دل مسکین گذشت
هوش مصنوعی: معنای وجود من به خاطر کینه‌ها و رنج‌ها گذشت، چرا که محبت پادشاه بر دل بی‌نوایان رسید.
جوهر معنی من اسرار شد
همره منصور خود بر دار شد
هوش مصنوعی: معنای اصلی من به رازهایی تبدیل شد که همراه با منصور بر دار رفت.
جوهر معنی من آدم بُد است
ز آنکه او در دین حق محرم بُد است
هوش مصنوعی: جوهر وجود من انسانیت است، زیرا او در دین حق جایگاه ویژه‌ای دارد.
جوهر معنی من طوفان شده
همچو نوح از کشتی عرفان شده
هوش مصنوعی: معنای وجودی من به شدت دگرگون شده است، مانند نوح که در طوفان، کشتی‌اش را به سوی عرفان هدایت کرد.
جوهر معنی من داود بخت
بوده او رادر معانی تاج و تخت
هوش مصنوعی: بنا بر این بیت، می‌توان گفت که خوشبختی و معنای واقعی من به مانند داوود در حکمت و قدرت بوده است، که در معانی سلطنت و عظمت تجلی یافته است.
جوهر معنی من جان یافته
چون سلیمان ملک و فرمان یافته
هوش مصنوعی: معنای واقعی من مانند روحی زنده شده است، شبیه به سلیمان که قدرت و سلطه را به دست آورده است.
جوهر معنی من سرّ جلیل
این معانی ظاهر از ذات جلیل
هوش مصنوعی: عمیق‌ترین مفهوم من، راز بزرگ این معانی است که از ذات شریف و بلند من نمایان است.
جوهر معنی من برهان نمود
همچو اسمعیل جان قربان نمود
هوش مصنوعی: جوهر وجود من مانند اسماعیل، جانم را برای اثبات خود فدای حق کرد.
جوهر معنی من اسحق بود
زآنکه اودر ملک معنی طاق بود
هوش مصنوعی: معنای وجود من به اسحاق ارتباط دارد، چون او در قلمرو معنا دارای ویژگی‌های خاص و برجسته‌ای است.
جوهر معنی من خندان شده
ز آنکه یعقوبم بسی گریان شده
هوش مصنوعی: من به خاطر شادی و خوشحالی‌ام، همواره لبخند می‌زنم، چرا که مانند یعقوب، بسیار اندوهگین و غمگین بوده‌ام.
جوهر معنی من آگاه بود
زآنکه او با یوسف اندر چاه بود
هوش مصنوعی: روح و باطن من به حقیقت آگاه بود، چرا که او در زمان حضور یوسف در چاه، از واقعیت‌ها خبر داشت.
جوهر معنی من ز آن صالح است
کین چنین ناقه ز جان صالح است
هوش مصنوعی: وجود من از کیفیت نیکی و صلاح است، همان‌طور که این شتر از جان نیکو و صالحی می‌آید.
جوهر معنی من همراه بود
همچو جرجیسی که با الله بود
هوش مصنوعی: معنای حقیقی من همواره با من بوده است، مانند جرجیس که همیشه در کنار خدا بود.
جوهر معنی من پاک آمده
همچو ادریسی که چالاک آمده
هوش مصنوعی: معنی من مانند یک پرده‌ی شفاف و زلال است که به زیبایی و نشاط می‌تابد.
جوهر معنی من برکوه تافت
موسی اندر کوه از آن انوار یافت
هوش مصنوعی: عطر حقیقت من از کوه هایی مثل کوه موسی تابیده و از این نورها بهره‌مند شده است.
جوهر معنی من با خاک گفت
همچو یوشع سرّ معنی در نهفت
هوش مصنوعی: جوهر وجود من به خاک گفت که مانند یوشع، اسرار معنا را در خود پنهان کرده است.
جوهر من سرّ غیبی را نمود
بعد از آن راز شعیبی را نمود
هوش مصنوعی: روح من پس از آنکه راز پنهانی را آشکار کرد، راز دیگری را نیز به نمایش گذاشت.
جوهر معنی من دریای شوق
همچو الیاس او گرفته جام ذوق
هوش مصنوعی: معنای وجود من مانند دریایی از شوق است که به اندازه الیاس، سرشار از لذت و ذوق شده‌ام.
جوهر معنی من مات آمده است
همچو عیسی جوهر ذات آمده است
هوش مصنوعی: معنای واقعی من به وضوح و روشنایی تجلی کرده است، همان‌طور که جوهر وجود عیسی نیز در قالبش ظاهر شده است.
جوهر معنی من خضر نبی
صاحب اسرار کشتی و صبی
هوش مصنوعی: من دارای جوهری هستم که مانند خضر نبی، صاحب اسرار و دانش‌های نهفته است، به‌گونه‌ای که در سفر زندگی‌ام مثل یک کودک در حال رشد و یادگیری هستم.
جوهر معنی من چون جوش کرد
همره ذوالکفل عرفان نوش کرد
هوش مصنوعی: زمانی که معنا و حقیقت وجود من به جوش و خروش آمد، همزمان با ذوالکفل، عارف بزرگ، از این احساس شیرینی بهره‌مند شدم.
جوهر معنی من آمد پدید
زآنکه احمد را چو بحر نور دید
هوش مصنوعی: وجود حقیقی من بواسطه نمود و تجلی احمد (پیامبر) نمایان شد، چرا که او مانند دریایی از نور است.
جوهر معنی من شد سرّ صور
چون علی شد واصل دریای نور
هوش مصنوعی: معنای وجود من به عمق و اصل خود رسید و مانند علی، به حقیقت نور گریخت.
جوهر معنی من گفت از حسن
زآنکه اودر جان من دارد وطن
هوش مصنوعی: معنی وجود من از زیبایی اوست، زیرا او در جان من جای دارد.
جوهر معنی من چون عشق دید
گفت حسینی مذهبم دارم دو عید
هوش مصنوعی: معنای وجود من، مانند عشق است که وقتی به آن نگاه می‌کند، می‌گوید من پیرو مذهب حسینم و دو روز شادی دارم.
جوهر معنی من دارد ظهور
زین عبّاد است در جانم چو نور
هوش مصنوعی: ماهیت حقیقی من از وجود عباد خدا در جانم مانند نوری تابان است که نمایان می‌شود.