گنجور

بخش ۲۵ - قال النبی صلی الله علیه و اله و سلم ضربة علی علیه السلام یوم الخندق افضل من عبادة امتی الی یوم القیمة

چون نبی آن شاه دین را دید شاد
مهر او را در میان جان نهاد
روی او را پاک کرد از گرد جنگ
گفت در دین از تو دارم نام وننگ
چون عمر آن ضرب دید از مرتضی
پیش او افتاد اندر دست و پا
گفت جان ما شده گلشن ز تو
شمع ایمان نیز هم روشن ز تو
گر نبودی ضرب تیغت در جهان
بیشکی بودی شریعت خود نهان
جملهٔ اصحاب هم شادان شدند
زان خرابی جمله آبادان شدند
با علی گفتند کی شاه ازنخست
فتح در دین نبی ازتیغ تست
ضرب تیغش را چو دیدند آن بدان
منهزم رفتند تا مکه دوان
گفت حیدر کای شه هر دو سرا
می‌روم این قوم بد را از قفا
چون اجازت یافت از احمد ولی
بود انوار ولایت زو جلی
برکشید آن شاه مردان ذوالفقار
کرد ارض از خون اعدا لاله زار
کشت بسیاری از آن بدسیرتان
در مدینه گشت سیل خون روان
لشکر اسلام قوّت یافتند
جملگی مال و غنیمت یافتند
لیک حیدر میل دنیائی نکرد
مهر دنیا در دل او بود سرد
رو گذر تو زین جهان کن میل حق
تا دهندت در معانی خود سبق
تا بگیرد مهر شه بر دل قرار
روی از دنیا بگردان مردوار
هر که او دل از جهان خود برگرفت
همچو شاه ما ز دشمن سرگرفت
هر که او آلودهٔ دنیا بود
در دو عالم او یقین رسوا بود
هر که او از هستی خود دور شد
بیشکی میدان که چون منصور شد
هر که او از غیر حق بیزار شد
در میان جان و دل انوار شد
رو تو از خواب امل بیدار شو
و آنگهی در وادی کرّار شو
تو زخواب غفلتت بیدار باش
همچو جمع اولیادر کار باش
تا بیابی آنچه مطلوبت بود
وز معانی آنچه محبوبت بود
هست مقصودم در این گفتن کسی
آنکه او با اولیا باشد بسی
تو چه دانی اولیا را در یقین
زآنکه خودبین گشتهٔ در راه دین
تو همین نامی بگیری بر زبان
اولیا را تو ببین از چشم جان
دنیئی داری و عقبی هیچ نه
صورتی داری و معنی هیچ نه
من ز روی یار خود در حیرتم
اندرین حسرت بسی در حسرتم
اوّلین منزل ز سر باید گذشت
ورنه زین بابت بدرباید گذشت
رو ز سربگذر که شاه از سرگذشت
تا که گردد زندگی‌ات سرگذشت
هیچ میدانی در آن سر سرّ کیست
تو چه میدانی که آن اسرار چیست
سرّ آن معنی طلب کن همچو من
تا که گردد حاصلت اصل وطن
رو طلب کن تا بیابی یار او
ز آنکه یابند از طلب اسرار او
در طلب من یافتم اسرارها
بعد از آن گفتا بیا عطّار ما
گر نیابی در جهان او را عیان
رو تو جوهر ذات خود عطّار خوان
تانماید او بتو آن یار را
بعد از آنی بینی او را بی لقا
از لقا مقصود مامعنی بود
وندر آنجا دنیی و عقبی بود
هرچه می‌گویم ببین و گوش کن
جامها از خمّ وحدت نوش کن
آن چنان می خور که ازدل بردغم
نه از آن می خور که گردی متّهم
می چنان خور که امامان خورده‌اند
چون پیمبر ره بمعنی برده‌اند
هم شریعت را بحکمت گفته‌اند
راه معنی را بعزّت رفته‌اند
او حقیقت دان اسرار حق است
نور رحمان وجه حق مطلق است
خود محمّد بود و احمد نام او
در میان جان ودل انعام او
هست روشن همچو نور اندر مبین
آنکه با مظهر شده او همنشین
رو ز جوهر معنی او را طلب
تا خبریابی ز معنی بی سبب
هر که او در راه معنی رفت رست
پرتو نورش همه در جان نشست
هر که در دین نبی بندد کمر
شرع او گردد مر او را راهبر
دارم از دریای شرعش جوهری
مثل مظهر خود نیابی گوهری
ز آنکه اسرار محمّد دیده‌ام
راه شرع ازگفته‌اش بگزیده‌ام
من بگفتم جمله اسرارت تمام
لیک این مظهر نهان باشد ز عام
معجزی دارد بمعنی مظهرم
پیش هر مفلس نباشد جوهرم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون نبی آن شاه دین را دید شاد
مهر او را در میان جان نهاد
هوش مصنوعی: زمانی که نبی آن پادشاه دین را دید، با شادی و محبت او، عشقش را در دل خود قرار داد.
روی او را پاک کرد از گرد جنگ
گفت در دین از تو دارم نام وننگ
هوش مصنوعی: ظاهر او را از آلودگی جنگ پاک کرد و گفت: در دین، نام و ننگ من به تو وابسته است.
چون عمر آن ضرب دید از مرتضی
پیش او افتاد اندر دست و پا
هوش مصنوعی: زمانی که عمر به زخم‌هایی که از مرتضی خورده بود، پی برد، به سختی به حالت افتاده و ناتوانی دچار شد.
گفت جان ما شده گلشن ز تو
شمع ایمان نیز هم روشن ز تو
هوش مصنوعی: جان ما به مانند باغی پر از گل شده است و شمعی که نور ایمان را می‌افروزد، از تو نور می‌گیرد.
گر نبودی ضرب تیغت در جهان
بیشکی بودی شریعت خود نهان
هوش مصنوعی: اگر ضربه‌های تیغ تو در جهان نبود، شریعت خود را پنهان می‌کردی.
جملهٔ اصحاب هم شادان شدند
زان خرابی جمله آبادان شدند
هوش مصنوعی: تمامی دوستان از آن ویرانی خوشحال شدند و به خاطر آن، همه آباد و سرحال شدند.
با علی گفتند کی شاه ازنخست
فتح در دین نبی ازتیغ تست
هوش مصنوعی: با علی صحبت کردند که ای شاه! نخستین پیروزی در دین پیامبر از تیغ توست.
ضرب تیغش را چو دیدند آن بدان
منهزم رفتند تا مکه دوان
هوش مصنوعی: وقتی آن یاران ضربه شمشیر او را دیدند، ترسیده به سمت مکه فرار کردند.
گفت حیدر کای شه هر دو سرا
می‌روم این قوم بد را از قفا
هوش مصنوعی: حیدر گفت: ای پادشاه، من به سوی هر دو جهان می‌روم و این مردم بد را از پشت سر می‌رانم.
چون اجازت یافت از احمد ولی
بود انوار ولایت زو جلی
هوش مصنوعی: وقتی که احمد ولی اجازه داد، نورهای ولایت از او نمایان شد.
برکشید آن شاه مردان ذوالفقار
کرد ارض از خون اعدا لاله زار
هوش مصنوعی: آن شاه مردان با شمشیر خود، زمین را از خون دشمنان سرشار کرد و مانند باغی پر از گل لاله درآورد.
کشت بسیاری از آن بدسیرتان
در مدینه گشت سیل خون روان
هوش مصنوعی: در مدینه، به خاطر رفتار بد بعضی افراد، خون‌های زیادی ریخته شد و مشکلات فراوانی به وجود آمد.
لشکر اسلام قوّت یافتند
جملگی مال و غنیمت یافتند
هوش مصنوعی: لشکر اسلام قوی شد و همه به دست آوردند و از غنایم بهره‌مند شدند.
لیک حیدر میل دنیائی نکرد
مهر دنیا در دل او بود سرد
هوش مصنوعی: اما حیدر به دنیا علاقه‌مند نبود و دلش نسبت به دنیا سرد بود.
رو گذر تو زین جهان کن میل حق
تا دهندت در معانی خود سبق
هوش مصنوعی: به دنیای مادی پشت کن و به سوی حقیقت و معنای عمیق‌تر زندگی رو بیاور، تا به تو فهم و آگاهی بیشتری از معانی واقعی زندگی عطا کنند.
تا بگیرد مهر شه بر دل قرار
روی از دنیا بگردان مردوار
هوش مصنوعی: تا هنگامی که عشق شاه بر دل قرار گیرد، از دنیای ظاهری دوری کن.
هر که او دل از جهان خود برگرفت
همچو شاه ما ز دشمن سرگرفت
هوش مصنوعی: هر کس که دل خود را از مسایل دنیا جدا کند، مانند ما، به دشمن حمله می‌کند.
هر که او آلودهٔ دنیا بود
در دو عالم او یقین رسوا بود
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنیا و مسائل آن وابسته باشد، در تمام عالم‌ها به خوبی می‌داند که در نهایت رسوا و ناکام خواهد بود.
هر که او از هستی خود دور شد
بیشکی میدان که چون منصور شد
هوش مصنوعی: هر کس که از وجود خود فاصله بگیرد، بدون شک می‌داند که چه زمانی به مقام عالی و آزادی می‌رسد.
هر که او از غیر حق بیزار شد
در میان جان و دل انوار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از چیزهای نادرست و غیر حقیقی دوری کند، در درون خود احساس روشنی و نوری می‌کند.
رو تو از خواب امل بیدار شو
و آنگهی در وادی کرّار شو
هوش مصنوعی: از خواب آرزوهای دور و دراز بیدار شو و سپس به سمت جایی که همیشه در حال تکرار و بازگشت است برو.
تو زخواب غفلتت بیدار باش
همچو جمع اولیادر کار باش
هوش مصنوعی: از خواب بی‌توجهی بیدار شو و مانند جمعی از بزرگان در کار و فعالیت باش.
تا بیابی آنچه مطلوبت بود
وز معانی آنچه محبوبت بود
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خواسته‌هایت و درک معنی آنچه برایت عزیز است تلاش کن.
هست مقصودم در این گفتن کسی
آنکه او با اولیا باشد بسی
هوش مصنوعی: من در این صحبت به دنبال کسی هستم که با اولیا و دوستان خدا ارتباط داشته باشد.
تو چه دانی اولیا را در یقین
زآنکه خودبین گشتهٔ در راه دین
هوش مصنوعی: تو چه می‌دانی که اولیا (بندگان خاص خدا) در یقین و ایمان چگونه‌اند، چون تو خود را در راه دین متعصب و فقط ناظر به خود می‌بینی.
تو همین نامی بگیری بر زبان
اولیا را تو ببین از چشم جان
هوش مصنوعی: هر زمان که نام تو را بر زبان اولیا ببرند، می‌توانی تأثیر آن را با چشمان دل خود مشاهده کنی.
دنیئی داری و عقبی هیچ نه
صورتی داری و معنی هیچ نه
هوش مصنوعی: زندگی دنیایی را داری، اما برای آخرت چیزی نداری. نه تنها ظاهری داری، بلکه عمق و معنایی هم در آن وجود ندارد.
من ز روی یار خود در حیرتم
اندرین حسرت بسی در حسرتم
هوش مصنوعی: من از زیبایی معشوقم به شدت تحت تأثیر قرار گرفته‌ام و این حسرتی که دارم، بسیار عمیق و آزاردهنده است.
اوّلین منزل ز سر باید گذشت
ورنه زین بابت بدرباید گذشت
هوش مصنوعی: برای آغاز هر سفر و راهی، باید مرحله‌ی اول را پشت سر گذاشت، و اگر به این مرحله تصدیق نشود، مشکلات و موانع ناخواسته پیش می‌آید که باید فراتر از آن عبور کرد.
رو ز سربگذر که شاه از سرگذشت
تا که گردد زندگی‌ات سرگذشت
هوش مصنوعی: برای اینکه زندگی‌ات تبدیل به یک داستان الهام‌بخش شود، باید از چیزهای عادی و روزمره عبور کنی و به بالاترین اهداف و آرزوهایت برسید.
هیچ میدانی در آن سر سرّ کیست
تو چه میدانی که آن اسرار چیست
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی در آن‌جا چه رازهایی نهفته است؟ تو چه می‌دانی که آن رازها چه هستند؟
سرّ آن معنی طلب کن همچو من
تا که گردد حاصلت اصل وطن
هوش مصنوعی: راز آن معنی را همچون من جستجو کن تا اینکه نتیجه‌اش به تو اصل و ریشه‌ات را برگرداند.
رو طلب کن تا بیابی یار او
ز آنکه یابند از طلب اسرار او
هوش مصنوعی: در جستجوی عشق ببر، تا دوستش را پیدا کنی، زیرا تنها از طریق علاقه و خواستن، می‌توان به رازهای او دست یافت.
در طلب من یافتم اسرارها
بعد از آن گفتا بیا عطّار ما
هوش مصنوعی: در جستجوی من رازهای زیادی را کشف کردم و سپس صدایی به من گفت که به سوی عطّار ما بیا.
گر نیابی در جهان او را عیان
رو تو جوهر ذات خود عطّار خوان
هوش مصنوعی: اگر نتوانی در این دنیا او را به وضوح ببینی، به درون خود نگاه کن و اصل وجود خود را بشناس.
تانماید او بتو آن یار را
بعد از آنی بینی او را بی لقا
هوش مصنوعی: اگر او (یار) را بعد از مدتی ببینی، دیگر او را بدون دیدار نخواهی شناخت.
از لقا مقصود مامعنی بود
وندر آنجا دنیی و عقبی بود
هوش مصنوعی: دیدار و ملاقات هدف اصلی ما نیست؛ بلکه در آنجا، نه تنها جهان مادی بلکه آخرت نیز وجود دارد.
هرچه می‌گویم ببین و گوش کن
جامها از خمّ وحدت نوش کن
هوش مصنوعی: هر چیزی که می‌گویم را با دقت ببین و بشنو، و از ظرف‌های عشق و دوستی بنوش.
آن چنان می خور که ازدل بردغم
نه از آن می خور که گردی متّهم
هوش مصنوعی: به قدری بنوش که غم‌هایت را فراموش کنی، نه اینکه به خاطر شایعات یا اتهام‌ها به این کار روی بیاوری.
می چنان خور که امامان خورده‌اند
چون پیمبر ره بمعنی برده‌اند
هوش مصنوعی: مثل شرابی بنوش که امامان نوشیده‌اند، زیرا پیامبران راه را به خوبی پیموده‌اند.
هم شریعت را بحکمت گفته‌اند
راه معنی را بعزّت رفته‌اند
هوش مصنوعی: شریعت به عنوان یک راهنمایی حکیمانه معرفی شده و مسیر معنوی نیز با احترام و افتخار پیموده شده است.
او حقیقت دان اسرار حق است
نور رحمان وجه حق مطلق است
هوش مصنوعی: او کسی است که به رازهای الهی آگاه است و نور رحمان و جلوه‌ی حق مطلق را تجلی می‌بخشد.
خود محمّد بود و احمد نام او
در میان جان ودل انعام او
هوش مصنوعی: او خود پیامبر است و نامش احمد است که در جان و دل مردم مایه خیر و برکت است.
هست روشن همچو نور اندر مبین
آنکه با مظهر شده او همنشین
هوش مصنوعی: آنکه با مظهر الهی هم‌نشین شده، همانند نور در روشنی و وضوح است.
رو ز جوهر معنی او را طلب
تا خبریابی ز معنی بی سبب
هوش مصنوعی: برای درک عمیق‌تر از حقیقت وجودی او تلاش کن، تا بتوانی اطلاعاتی در مورد معنا و حقیقت بدون هیچ دلیل ظاهری به دست آوری.
هر که او در راه معنی رفت رست
پرتو نورش همه در جان نشست
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر درک و فهم عمیق قدم بگذارد، نور دانایی‌اش در وجود او جاودانه می‌شود و به روحش نفوذ می‌کند.
هر که در دین نبی بندد کمر
شرع او گردد مر او را راهبر
هوش مصنوعی: هر کسی که به آموزه‌های پیامبر در دین پایبند باشد، از قوانین او پیروی کرده و راهنمایی برای خود پیدا می‌کند.
دارم از دریای شرعش جوهری
مثل مظهر خود نیابی گوهری
هوش مصنوعی: من از عمق و وسعت احکام و قوانین او، مرواریدی می‌سازم که هیچ چیز نمی‌تواند مانند آن را بیابد.
ز آنکه اسرار محمّد دیده‌ام
راه شرع ازگفته‌اش بگزیده‌ام
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه رازهای محمد را دیده‌ام، تصمیم گرفته‌ام که راه دین را از صحبت‌های او انتخاب کنم.
من بگفتم جمله اسرارت تمام
لیک این مظهر نهان باشد ز عام
هوش مصنوعی: من گفتم تمام رازهایت روشن است، ولی این تجلی از رازی پنهان است که برای همگان آشکار نیست.
معجزی دارد بمعنی مظهرم
پیش هر مفلس نباشد جوهرم
هوش مصنوعی: من ویژگی خاصی دارم که در برابر هر بی‌چیز و بی‌مقداری، حقیقت وجودی‌ام مشخص نمی‌شود.