بخش ۲۷ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
اگر سجده کنی مانند عطّار
ببینی بت پرست خویش دیدار
ببینی بُت پرستی خویش اینجا
تو برداری حجاب از پیش اینجا
ببینی بُت پرست خویش در خویش
حجاب این جات او بردارد از پیش
ببینی بت پرست مر وجودی
کنی او را دمادم تو سجودی
سجود بت پرست خویشتن کن
نمی گویم تو سجده جان و تن کن
سجود بت پرست لامکانی
بکن اینجا که تو او را بدانی
سجود بت پرست اینجاست دریاب
حقیقت دید او پیداست دریاب
سجود او کن و دریاب اصلش
در اینجاگاه کل دریاب وصلش
سجود او کن و دیدار او بین
وجود خویشتن اسرار او بین
توئی بت او حقیقت بُت پرستست
چو امروز اودرون خویش مستست
توئی بت سجده کن او را دمادم
که بنمودست رخ در عین عالم
سجود او کن از راه شریعت
که بنمودست اینجاگاه دیدت
سجود او کن اویت ره نماید
جمال خویش کل ناگه نماید
سجود او کن اندر زندگانی
که اندر زندگی او را بدانی
چه به باشد ترا دیدن از این راز
که بنماید دراو اینجا نظر باز
اگر بنمایدت ناگه جمالش
تو خود یابی حقیقت اتصالش
تو و او هر دو یکی در یک آمد
حقیقت در یکی کل بیشک آمد
تو و او در جلال لایزالی
حقیقت تو از او اندر جلالی
مرا او را سجده کن در شرع تحقیق
که از وی بازیابی عزّ و توفیق
مر او را سجده کن در شرع بیشک
که او اصلست و تو خود فرع بیشک
تو این دم صورتی او جان جان است
که در تو راز پیدا و نهانست
چنان کن سجده اندر پیش رویش
که یکی بینی اینجا جمله سویش
چنان کن سجده در دیدار جانان
که او را بیشکی یابی تو اعیان
چنان کن سجده پیش روی دلدار
که در یکی شوی با او نمودار
چنان کن سجده پیش روی آن ماه
که بینی در یکی مر جملگی شاه
چنان کن سجده پیش روی خورشید
که دریکی توئی تا عین جاوید
ببازی نیست اینجا دیدن یار
کسی کاینجا بود از وی خبردار
نبیند غیر او در هیچ بابی
حقیقت نشنود جزوی خطابی
نبیند غیر او در هیچ دیدار
ببازی نیست اینجا دیدن یار
نبیند غیر او در هیچ دیدار
که جمله اوست بیشک در نمودار
نبیند غیر او در کلّ دنیا
یکی بیند همه دیدارمولی
همه دیدار جانانست دریاب
درون خویش خورشید جهانتاب
جهان از نور رویش پر ضیایست
حقیقت نور با نور آشنایست
جهان از نور رویش روشن آمد
حقیقت سرّ او در گلشن آمد
در این صورت نمودارست جانان
حقیقت چون مه و خورشید تابان
در این صورت نمودارست دریافت
که خود در خود حقیقت خود خبر یافت
در این صورت همه مردان آفاق
از او در وی یقین گشتند مشتاق
در این صورت همه رویش بدیدند
اگرچه جمله در وی ناپدیدند
در این صورت چو بنماید جمالت
حقیقت در جهان نور جلالست
در این صورت تو دیدارش بیابی
مگو ور نه تو بردارش بیابی
نمود صورتِ او بیشکی راز
کند از خویشتن در خویش پرواز
نمیشاید بگفتن راز جانان
بجز با صاحب دردی به پنهان
اگر تو صاحب درد و بقائی
در اینجاگاه باید آشنائی
در اینجاگاه سرّ کار بنگر
نظر کن دیدِ دیدِ یار بنگر
مگو با هیچکس تو راز پنهان
وگرنه بر سرت چون گوی و چوگان
کند گردان در این میدان افلاک
بزاری آنگهی در زیر اینخاک
کند پنهان چون عطّار خدا بین
مگو ورنه سرت از تن جدا بین
حقیقت من در اینجا صاحب اسرار
شدم اینجا ز دید او خبردار
چو دانستم که اینجا آشنائی است
مرا این روشنی دید خدائی است
دم سرّ اناالحق را زدم من
از او مر کام جانم بستدم من
مرا گفتست رازم فاش کردی
تو نقشی دید خود نقاش کردی
تو از دیدارمائی صورتی فاش
کجا هرگز توانی گشت نقّاش
مرا از عقل اینجا کرد افگار
که تاگشتم ابر او عاشق زار
بسی در عقل اوّل راز دیدم
که با او عاقبت را باز دیدم
چو عشق آمد بشد عقل از تنم باز
بدیدم راز کلّی روشنم باز
حقیقت راز جانان فاش دیدم
یقین نقش خود نقّاش دیدم
حقیقت نقش خود دیدم عیان فاش
درون خویشتن مر دید نقاش
حقیقت فاش کردم روی جانان
همه ذرّات را در کوی جانان
حقیقت سرّ بیچون هر که گفتت
چو من او بیشک از جانان شنفتت
دمی کآندم بگوید با همه راز
چو من گردد یقین در دوست سرباز
حقیقت فاش کردم دید دیدار
همه ذرّات را کردم خبردار
حقیقت فاش کردم تا بدانند
نوشتم تا همه عالم بخوانند
چنین نیکو بود امّا بتقلید
حقیقت از حقیقت کی توان دید
کسی بیند که این سرّ فاش گفتست
حقیقت خویشتن نقّاش گفتست
کسانی کاندر این راهند زحمت
کنندش از نمود خویش لعنت
کنندش لعنت اینجاگاه از یار
چو منصورش در اینجاگاه بردار
کنندش لعنت اندر زندگانی
دهندش زحمت اندر زندگانی
کنندش لعنت اینجاگه دمادم
یکی بیند نه بنید هیچ محرم
چو بشناسد حقیقت سرّ این راه
که لعنت میکند او را عیان شاه
حقیقت لعنت دلدار نیکوست
اگر باشد در این پندار نیکوست
حقیقت چون کند دلدار لعنت
حقیقت به بود بیشک ز زحمت
اگر مر لعنت جانان کنی نوش
کنی رحمت بیکباره فراموش
بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه): در این پرگار گردانم عجائببخش ۲۸ - در سؤال نمودن از ابلیس که چرا سجده به آدم نکردی؟: یکی پرسید از ابلیس ناگاه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر سجده کنی مانند عطّار
ببینی بت پرست خویش دیدار
هوش مصنوعی: اگر مانند عطّار سجده کنی، میتوانی پرستندهی خود را ملاقات کنی.
ببینی بُت پرستی خویش اینجا
تو برداری حجاب از پیش اینجا
هوش مصنوعی: اگر به اینجا بیایی و بت پرستی خود را ببینی، باید پرده از جلوی چشمانت برداری.
ببینی بُت پرست خویش در خویش
حجاب این جات او بردارد از پیش
هوش مصنوعی: اگر بتپرست خود را در درونش ببیند، حجاب این مکان را از جلو برمیدارد.
ببینی بت پرست مر وجودی
کنی او را دمادم تو سجودی
هوش مصنوعی: اگر ببینی که کسی به بتها و خدایان دروغین ایمان دارد، باید همواره او را در حال سجده و عبادت ببینی.
سجود بت پرست خویشتن کن
نمی گویم تو سجده جان و تن کن
هوش مصنوعی: خودت را طوری پرستش کن که مانند پرستش یک بت باشد. نمیگویم که فقط جسم و جانت را در سجده بگذاری، بلکه باید به عمق وجودت بیندیشی و به خویشتنات عشق بورزی.
سجود بت پرست لامکانی
بکن اینجا که تو او را بدانی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که ای انسان، در جایی که تو به حقیقت و معنای واقعی آگاه هستی، باید به خدایان و نمادهای بیاساسی که مورد پرستش قرار میگیرند، تسلیم شوی و آنها را به خاک بیندازی. در واقع، این به نوعی دعوت به شناخت عمیقتر و رها شدن از اعتقادات بیاساس است.
سجود بت پرست اینجاست دریاب
حقیقت دید او پیداست دریاب
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که پرستش بتها و موجودات غیرواقعی نشانهای از جهل و ناآگاهی است. حقیقت وجود دارد و باید آن را درک کرد. دیدن واقعیت و حقیقت زندگی مهم است و نباید در دام ظواهر افتاد. در واقع، شناخت و فهم عمیق از شرایط و اطراف خود ضروری است.
سجود او کن و دریاب اصلش
در اینجاگاه کل دریاب وصلش
هوش مصنوعی: به او احترام بگذار و بفهم که ریشهاش در اینجا موجود است، در این مکان کل وجودش را درک کن و به پیوند او پی ببند.
سجود او کن و دیدار او بین
وجود خویشتن اسرار او بین
هوش مصنوعی: به او تعظیم کن و در نگاه او به خودت نگاهی بینداز، رازهای او را در درون خودت ببین.
توئی بت او حقیقت بُت پرستست
چو امروز اودرون خویش مستست
هوش مصنوعی: تو حقیقتی، همانطور که پرستندگان بت، امروز در خود غرق لذت و سرخوشی هستند.
توئی بت سجده کن او را دمادم
که بنمودست رخ در عین عالم
هوش مصنوعی: تو همواره باید در برابر زیباییاش سجده کنی، زیرا او با نمایاندن چهرهاش در جهانی که هست، توجه همه را به خود جلب کرده است.
سجود او کن از راه شریعت
که بنمودست اینجاگاه دیدت
هوش مصنوعی: به خاطر رعایت قوانین و اصول مذهبی، باید در برابر او فروتنی کنی، چون این مکان نشانهای از حضور اوست و اینجا را برای تماشا و درک او قرار داده است.
سجود او کن اویت ره نماید
جمال خویش کل ناگه نماید
هوش مصنوعی: وقتی او را سجده کنی، راه را برایت نشان میدهد و زیباییاش ناگهان نمایان میشود.
سجود او کن اندر زندگانی
که اندر زندگی او را بدانی
هوش مصنوعی: بهتر است در زندگی خود، در برابر او humble باشی و به ارزشهای او احترام بگذاری، زیرا در آگاهی از زندگیاش، حقیقت وجود او را درک خواهی کرد.
چه به باشد ترا دیدن از این راز
که بنماید دراو اینجا نظر باز
هوش مصنوعی: دیدن تو برای من چه فایدهای دارد، وقتی که این راز را در خود دارم و به هیچ کس نشان نمیدهم.
اگر بنمایدت ناگه جمالش
تو خود یابی حقیقت اتصالش
هوش مصنوعی: اگر ناگاه زیبایی او را ببینی، خودت حقیقت پیوندش را میفهمی.
تو و او هر دو یکی در یک آمد
حقیقت در یکی کل بیشک آمد
هوش مصنوعی: تو و او هر دو در حقیقت یکی هستید و این وحدت در واقعیت، کمال و تمامیت را به همراه دارد.
تو و او در جلال لایزالی
حقیقت تو از او اندر جلالی
هوش مصنوعی: تو و او در زیبایی و عظمت بیپایان حضور دارید، اما حقیقت تو در عمق جلال او قرار دارد.
مرا او را سجده کن در شرع تحقیق
که از وی بازیابی عزّ و توفیق
هوش مصنوعی: در نظر شرع، به من دستور داده شده که برای او سجده کنم، زیرا از اوست که عزت و موفقیت را میتوان به دست آورد.
مر او را سجده کن در شرع بیشک
که او اصلست و تو خود فرع بیشک
هوش مصنوعی: او را در دین به سجده ببر، زیرا که او اصل و بنیاد همه چیز است و تو تنها شاخه و پیوستگی هستی.
تو این دم صورتی او جان جان است
که در تو راز پیدا و نهانست
هوش مصنوعی: در این لحظه، صورت تو همانی است که جان جان در آن نهفته است و در تو اسراری وجود دارد که هم آشکار و هم پنهان است.
چنان کن سجده اندر پیش رویش
که یکی بینی اینجا جمله سویش
هوش مصنوعی: به گونهای سجده کن که در برابر او تنها او را ببینی و همه چیز دیگر را از یاد ببری.
چنان کن سجده در دیدار جانان
که او را بیشکی یابی تو اعیان
هوش مصنوعی: به گونهای سجده بکن که وقتی محبوب را ملاقات میکنی، او را در وجود خودت حس کنی و تمامی وجودت را پر کند.
چنان کن سجده پیش روی دلدار
که در یکی شوی با او نمودار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید با تمام وجود و عشق خود، در برابر معشوق سجده کنی و آنقدر به او نزدیک شوی که خودت و او یکی شوید و روحات با او پیوند بخورد.
چنان کن سجده پیش روی آن ماه
که بینی در یکی مر جملگی شاه
هوش مصنوعی: به گونهای سجده کن پیش روی آن ماه که در یک نگاه تمامی پادشاهان را ببینی.
چنان کن سجده پیش روی خورشید
که دریکی توئی تا عین جاوید
هوش مصنوعی: به قدری سجده کن و خضوع داشته باش که گویی خودت بخشی از نور خورشید هستی و دائمی و همیشگی.
ببازی نیست اینجا دیدن یار
کسی کاینجا بود از وی خبردار
هوش مصنوعی: اینجا خبری از محبوب نیست و کسی که در اینجا حضور دارد، روشنی وجود او را حس نکرده است.
نبیند غیر او در هیچ بابی
حقیقت نشنود جزوی خطابی
هوش مصنوعی: غیر از او هیچ کسی را مطالعه نمیکند و در هیچ موضوعی به حقیقت دست نمییابد، مگر اینکه پیامی از او دریافت کند.
نبیند غیر او در هیچ دیدار
ببازی نیست اینجا دیدن یار
هوش مصنوعی: در هیچ لحظهای به جز او کسی را نمیبیند؛ در اینجا دیدن محبوب برای دل به مثابه یک بازی است.
نبیند غیر او در هیچ دیدار
که جمله اوست بیشک در نمودار
هوش مصنوعی: در هیچ دیداری غیر از او را نمیبیند، زیرا او بهتنهایی و بهوضوح همهچیز را شامل میشود.
نبیند غیر او در کلّ دنیا
یکی بیند همه دیدارمولی
هوش مصنوعی: فقط او را میبیند و در کل جهان چیزی جز او نمیبیند؛ همه چیز را به چشم الهی و با دیدی خاص مینگرد.
همه دیدار جانانست دریاب
درون خویش خورشید جهانتاب
هوش مصنوعی: تمام زیبایی و جذابیت از برخورد با معشوق ناشی میشود؛ بنابراین، به درون خود بنگر و روشنایی و درخشش را که در وجودت هست، احساس کن.
جهان از نور رویش پر ضیایست
حقیقت نور با نور آشنایست
هوش مصنوعی: جهان به واسطه نور چهرهات پر از روشنی است و حقیقت همچون نوری است که با نور دیگر آشناست.
جهان از نور رویش روشن آمد
حقیقت سرّ او در گلشن آمد
هوش مصنوعی: جهان به سبب نور و زیبایی او روشن و درخشان شده است و حقیقت وجود او مانند گلی در باغ گلشن شکوفا و نمایان گردیده است.
در این صورت نمودارست جانان
حقیقت چون مه و خورشید تابان
هوش مصنوعی: در این حالت، محبوب مانند حقیقتی روشن و تابان است که همچون ماه و خورشید درخشان است.
در این صورت نمودارست دریافت
که خود در خود حقیقت خود خبر یافت
هوش مصنوعی: در این حالت، انسان به درکی از حقیقت خود میرسد و به طور عمیق متوجه وجود و ماهیت واقعیاش میشود.
در این صورت همه مردان آفاق
از او در وی یقین گشتند مشتاق
هوش مصنوعی: در این حالت، تمام مردان در دنیا به او ایمان آوردند و جذب شخصیت او شدند.
در این صورت همه رویش بدیدند
اگرچه جمله در وی ناپدیدند
هوش مصنوعی: اگرچه همه چیز در او پنهان است، اما در این حالت همه به زیباییاش نگاه خواهند کرد.
در این صورت چو بنماید جمالت
حقیقت در جهان نور جلالست
هوش مصنوعی: اگر جمال تو در جهان نمایان شود، حقیقت آن درخشش نور و عظمت را به همراه دارد.
در این صورت تو دیدارش بیابی
مگو ور نه تو بردارش بیابی
هوش مصنوعی: اگر او را ببینی، هیچ نگو. اما اگر او را نبینی، دست به کار شو و او را به دست بیاور.
نمود صورتِ او بیشکی راز
کند از خویشتن در خویش پرواز
هوش مصنوعی: چهرهی او بهراستی رازهای زیادی را در دل خود نهفته دارد و از این رو، در عمق وجودش پرواز میکند.
نمیشاید بگفتن راز جانان
بجز با صاحب دردی به پنهان
هوش مصنوعی: راز عشق و دلباختگی را جز با کسی که خود نیز درگیر این درد باشد، نمیتوان در میان گذاشت.
اگر تو صاحب درد و بقائی
در اینجاگاه باید آشنائی
هوش مصنوعی: اگر در این مکان مشکلی داری و میخواهی ادامه بدهی، باید با دیگران ارتباط برقرار کنی و آشنا شوی.
در اینجاگاه سرّ کار بنگر
نظر کن دیدِ دیدِ یار بنگر
هوش مصنوعی: در این مکان، به راز کار توجه کن و با دقت به چهره محبوب نگاه کن.
مگو با هیچکس تو راز پنهان
وگرنه بر سرت چون گوی و چوگان
هوش مصنوعی: هرگز راز خود را با کسی در میان نگذار، وگرنه ممکن است در دام مشکلاتی بیفتی که بهسادگی از آنها خارج نخواهی شد.
کند گردان در این میدان افلاک
بزاری آنگهی در زیر اینخاک
هوش مصنوعی: گردش افلاک در این میدان همچون بادی است که در زیر خاک آرام میگیرد.
کند پنهان چون عطّار خدا بین
مگو ورنه سرت از تن جدا بین
هوش مصنوعی: آرزوی خداوند را در دل خود پنهان نگهدار، زیرا اگر آن را به زبان بیاوری، ممکن است عواقب خطرناکی برای تو به دنبال داشته باشد.
حقیقت من در اینجا صاحب اسرار
شدم اینجا ز دید او خبردار
هوش مصنوعی: در اینجا به حقیقت وجودم پی بردم و از نگاه او به بسیاری از رازها آگاه شدم.
چو دانستم که اینجا آشنائی است
مرا این روشنی دید خدائی است
هوش مصنوعی: وقتی متوجه شدم که اینجا دوستی وجود دارد، این روشنی که میبینم نشانهای از وجود خداست.
دم سرّ اناالحق را زدم من
از او مر کام جانم بستدم من
هوش مصنوعی: من لحظهای از حقیقت وجودی خود، یعنی انا الحق، سخن گفتم و از آن لحظه زندگی واقعی و معنویام را به دست آوردم.
مرا گفتست رازم فاش کردی
تو نقشی دید خود نقاش کردی
هوش مصنوعی: چرا رازهای من را آشکار کردی؟ تو با تصاویری که به من نشان دادی، خود را به من معرفی کردی.
تو از دیدارمائی صورتی فاش
کجا هرگز توانی گشت نقّاش
هوش مصنوعی: تو هرگز نمیتوانی به زیبایی من دست یابی یا آن را به تصویر بکشی، چون زیبایی من آنقدر خاص و آشکار است که فقط میتوان آن را دید، ولی نمیتوان به درستی ترسیمش کرد.
مرا از عقل اینجا کرد افگار
که تاگشتم ابر او عاشق زار
هوش مصنوعی: عقل من در اینجا به هم ریخته است، بهطوری که به یادش، مانند ابر عاشقی غمگین شدم.
بسی در عقل اوّل راز دیدم
که با او عاقبت را باز دیدم
هوش مصنوعی: در بسیاری از مواقع، درک و فهم عمیق از رازهای اولیه را مشاهده کردم که به من توانایی درک و پیشبینی نتایج نهایی را داده است.
چو عشق آمد بشد عقل از تنم باز
بدیدم راز کلّی روشنم باز
هوش مصنوعی: وقتی عشق به وجودم وارد شد، عقل از من دور شد و دوباره به روشنی حقیقتی کلیدی پی بردم.
حقیقت راز جانان فاش دیدم
یقین نقش خود نقّاش دیدم
هوش مصنوعی: در عالم حقیقت، راز محبوب را روشن و آشکار دیدم و به طور قطع متوجه شدم که خودم را در آثار هنرمند خالق دیدم.
حقیقت نقش خود دیدم عیان فاش
درون خویشتن مر دید نقاش
هوش مصنوعی: حقیقت خود را به وضوح و روشنی مشاهده کردم و در باطن وجود خود، تصویر و آثار هنرمند را دیدم.
حقیقت فاش کردم روی جانان
همه ذرّات را در کوی جانان
هوش مصنوعی: من حقیقتی را که در دل داشتم در برابر محبوبم بیان کردم و تمام وجودم را در مسیر عشق او نثار کردم.
حقیقت سرّ بیچون هر که گفتت
چو من او بیشک از جانان شنفتت
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من به حقیقت بیپرده و بدون قید و شرط اشاره کند، یقیناً از محبوب واقعی خود شنیده است.
دمی کآندم بگوید با همه راز
چو من گردد یقین در دوست سرباز
هوش مصنوعی: هر زمان که کسی به رازی در دل بیدار باشد و در محبتش نسبت به دوست احساس اطمینان کند، مانند من، احساس آزادی و شجاعت میکند.
حقیقت فاش کردم دید دیدار
همه ذرّات را کردم خبردار
هوش مصنوعی: من حقیقت را به روشنی بیان کردم و در این فرآیند، آگاه شدم که همه ذرات وجود ناظر و مطلع هستند.
حقیقت فاش کردم تا بدانند
نوشتم تا همه عالم بخوانند
هوش مصنوعی: من حقیقت را به روشنی بیان کردم تا همه از آن آگاه شوند و آن را نوشتم تا همه افراد در جهان بتوانند بخوانند.
چنین نیکو بود امّا بتقلید
حقیقت از حقیقت کی توان دید
هوش مصنوعی: این کار زیباست، اما چگونه میتوان حقیقت را از حقیقت دیگر کپی کرد و دید؟
کسی بیند که این سرّ فاش گفتست
حقیقت خویشتن نقّاش گفتست
هوش مصنوعی: کسی که این راز را به زبان آورده، در واقع حقیقت وجود خود را به تصویر کشیده است.
کسانی کاندر این راهند زحمت
کنندش از نمود خویش لعنت
هوش مصنوعی: افرادی که در این مسیر تلاش میکنند، به خاطر ظاهر خود مورد نفرین قرار میگیرند.
کنندش لعنت اینجاگاه از یار
چو منصورش در اینجاگاه بردار
هوش مصنوعی: اینجا لعنت میفرستند بر کسی که محبوبش را از او دور کرده است.
کنندش لعنت اندر زندگانی
دهندش زحمت اندر زندگانی
هوش مصنوعی: کسانی که به او بد میگویند و او را نفرین میکنند، در زندگیاش زحمات زیادی به او میدهند.
کنندش لعنت اینجاگه دمادم
یکی بیند نه بنید هیچ محرم
هوش مصنوعی: لعنت بر این مکان که همیشه در آن کسی میآید و هیچ شخصی در اینجا محرم نیست.
چو بشناسد حقیقت سرّ این راه
که لعنت میکند او را عیان شاه
هوش مصنوعی: زمانی که کسی به درستی و عمق حقیقت این مسیر پی ببرد، به طور آشکار او را مورد نفرین قرار میدهد.
حقیقت لعنت دلدار نیکوست
اگر باشد در این پندار نیکوست
هوش مصنوعی: اگر در این تصور نیکو نداشته باشیم، حقیقت محبت و عشق واقعاً نکوهیده و بد است.
حقیقت چون کند دلدار لعنت
حقیقت به بود بیشک ز زحمت
هوش مصنوعی: حقیقت مانند محبوبی است که دل را تسخیر میکند، ولی به خاطر آن حقیقت، باید تحمل زحمتی را هم به جان خرید.
اگر مر لعنت جانان کنی نوش
کنی رحمت بیکباره فراموش
هوش مصنوعی: اگر تو از عشق محبوب خود بگذری و او را نفرین کنی، در این صورت تمامی رحمت و خوبیهایی را که به یکباره بر تو نازل میشود، فراموش کردهای.