بخش ۱۹ - در عین ذات و حقیقت صفات و کاف و نون فرماید
ز اصل کاف و نون گشتی تو پیدا
در این روی زمین گشتی هویدا
از آنجا آمدی بی جسم و بی جان
در اینجا فاش گشتی، راز خود دان
تو نور جوهر ذات و صفاتی
که از حضرت کنون عین حیاتی
اگر خورشید لاهوتی بیابی
حقیقت مرغ ناسوتی بیابی
زمین و آسمانها در تو پیداست
همه اشیا درون تو هویداست
نباشد هیچ تا آن مر ترا هست
ولی در یافتن آن کی دهد دست
که هر چیزی که بینی خویش یابی
حقیقت جزو و کل در پیش یابی
اگر خورشیدی بینی هم تو آنی
که در صورت ترا بنمود جانی
تو خورشیدی ز برج ذات گردان
حقیقت دروجود خویش گردان
بتو پیداست اینجا نور خورشید
وگرنه ذات خواهی بود جاوید
بتو پیداست اینجا صورت ماه
زده از بهر تو این هفت خرگاه
بتو پیداست اینجا مشتری بین
ترا صد ماه زهره مشتری بین
بتو پیداست اینجا نور زهره
توئی در عین اشیا مانده شهره
بتو پیداست اینجا جمله انجم
حقیقت جملگی در نور تو گم
بتو پیداست اینجا چرخ و افلاک
ز بهر تست گردان جوهر پاک
بتو پیداست اینجا نور آتش
توئی آتش ولیکن گشته سرکش
بتو پیداست اینجا مخزن باد
ز تو پیداست اینجا نور اضداد
بتو پیداست آب اینجا روانه
زند آتش بسوی او زبانه
بتو پیداست اینجا خاک بنگر
تو خود را سر صنع پاک بنگر
بتو پیداست اینجا کوه و دریا
کشیده جوهرت اندر ثریّا
بتو پیداست فرش و عرش و کرسی
قلم با لوح و جنّت می چه پرسی
بتو پیداست نور دل حقیقت
فکنده پرتوی سوی طبیعت
بتو پیداست نور نور جانان
درون جان و دل او مانده پنهان
همه او بین که جز او کس ندید است
از او پیدا همه او ناپدید است
همه او بین و ذات اوست جمله
یقین اشیا صفات اوست جمله
دوئی بگذار و همچون او یکی باش
توئی نقش و درونت اوست نقاش
یکی بنگر که این نقاش بیچون
ز خود کردست پیدا بی چه و چون
یکی بنگر که این نقاش کردست
خودی خود یقینِ هفت پرده است
یکی بین و دوئی اینجا رها کن
چو منصورت وجود خود رها کن
یکی بین و چو دیدی راز اوّل
مشو بر هر صفت دیگر مبدّل
یکی بین و یقین را دار در پیش
دگر اینجایگه کافر میندیش
یکی بین گبر و ترسا و مسلمان
که بنمودست از خود جمله جانان
یکی بین بت پرست و اهل زنّار
همه از او و او را کل طلبکار
یکی بین کین همه جمله یقین اوست
اگر نه این چنین بینی نه نیکوست
یکی دریاب و در یکی احد شو
حقیقت فارغت از نیک و بد شو
یکی بین و دم اینجا از یکی زن
اگر نه این چنین بینی توئی زن
یکی بین و وجود انبیا باش
حقیقت هم لقای اولیا باش
مسلمانی رها کن گرد کافر
بگو تا چند باشی در پی شر
حقیقت کافر فقر و فنا شو
تو در یکی بکل عین بقا شو
تو در یکی قدم زن همچو مردان
رخت را از دوئی اینجا بگردان
تو در یکی قدم زن اصل آسا
کلش رنج و بلا و خوش بیاسا
تو در یکی قدم زن در تولّا
همه لابین و در لا گرد الا
تو در یکی قدم زن همچو منصور
یکی نزدیک بین و بس دوئی دور
تو در یکی قدم زن در اناالحق
انالحق گوی کاین است سرّ مطلق
تو در یکی قدم زن سالک پیر
مکن دیگر تو در هر راز تدبیر
تو در یکی قدم زن بی نمودار
حجابت جسم دان آن نیز بردار
تو چون منصور اینجا راز کل گوی
وگر نادان شدستی راز کل جوی
در این صورت نظر کن نفخهٔ ذات
یقین اللّه بین در جمله ذرّات
تو بیچون آمدی، چون این بدانی؟
مگر آن دم که باشی در معانی
تو بیچون آمدی از پرده بیرون
نمودی روی خود را بی چه و چون
تو بیچون آمدی از هفت پرده
حقیقت راز خود را پی نبرده
تو بیچون آمدی در جمله ذرّات
حقیقت هست اینجا عین آن ذات
تو بیچون آمدی در روی عالم
شدی فارغ عجب در کوی عالم
تو بیچون آمدی ای سرّ بیچون
تو لیلی هستی و خود گشته مجنون
تو بیچون آمدی در هر چه دیدی
ولی اینجا کمال خود ندیدی
تو بیچون آمدی در عین عالم
نمودی سر خود در نقش آدم
بخش ۱۸ - در حکایت مجنون و اسرار او فرماید: یکی پرسید از مجنون یکی روزبخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید: تو بیچون آمدی این راز بشنو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز اصل کاف و نون گشتی تو پیدا
در این روی زمین گشتی هویدا
هوش مصنوعی: با توجه به وجود کاف و نون، تو در این دنیا به وجود آمدهای و خود را نشان دادهای.
از آنجا آمدی بی جسم و بی جان
در اینجا فاش گشتی، راز خود دان
هوش مصنوعی: تو از مکانی ناشناخته و بیوزن آمدهای و در اینجا به وضوح خود را نشان دادی؛ پس راز وجودت را خودت بهتر میدانی.
تو نور جوهر ذات و صفاتی
که از حضرت کنون عین حیاتی
هوش مصنوعی: تو روشنایی جوهر وجود و ویژگیهایی هستی که از جانب پروردگار، تجلی عینی حیات به شمار میرود.
اگر خورشید لاهوتی بیابی
حقیقت مرغ ناسوتی بیابی
هوش مصنوعی: اگر به حقیقتی آسمانی و الهی دست پیدا کنی، میتوانی به واقعیت وجود انسانی و زمینی نیز پی ببری.
زمین و آسمانها در تو پیداست
همه اشیا درون تو هویداست
هوش مصنوعی: زمین و آسمانها در وجود تو نمایان است و همه چیز در درون تو روشن و واضح است.
نباشد هیچ تا آن مر ترا هست
ولی در یافتن آن کی دهد دست
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که اگر چیزی وجود نداشته باشد، آنچه که برای تو ارزشمند است هم نمیتواند یافت شود. در واقع، برای دستیابی به چیزهای با ارزش، باید ابتدا آن چیزها وجود داشته باشند.
که هر چیزی که بینی خویش یابی
حقیقت جزو و کل در پیش یابی
هوش مصنوعی: هر چیزی که ببینی، حقیقت را در آن مییابی و همچنین میتوانی اجزا و کلیت آن را درک کنی.
اگر خورشیدی بینی هم تو آنی
که در صورت ترا بنمود جانی
هوش مصنوعی: اگر خورشید را ببینی، پس تو هم آن نور و زندگیای هستی که در چهرهات نمایان شده است.
تو خورشیدی ز برج ذات گردان
حقیقت دروجود خویش گردان
هوش مصنوعی: تو همچون خورشید هستی، و باید در وجود خود، حقیقت را به دور از همه چیز به تصویر بکشی.
بتو پیداست اینجا نور خورشید
وگرنه ذات خواهی بود جاوید
هوش مصنوعی: به تو واضح است که اینجا نور خورشید وجود دارد وگرنه حقیقت جاودانهای که مورد خواست تو است، در اینجا نیست.
بتو پیداست اینجا صورت ماه
زده از بهر تو این هفت خرگاه
هوش مصنوعی: تو به خوبی میدانی که در این جا، زیبایی و درخشش ماه به خاطر تو و برای توست. این هفت آسمان نیز به همین منظور به وجود آمدهاند.
بتو پیداست اینجا مشتری بین
ترا صد ماه زهره مشتری بین
هوش مصنوعی: تو در اینجا مانند مشتری میدرخشی، در حالیکه زهره هم در کنارت به چشم میآید.
بتو پیداست اینجا نور زهره
توئی در عین اشیا مانده شهره
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح مشخص است که در میان چیزها، نور و درخشش تو مانند ستارهای با ارزش و شناخته شده است.
بتو پیداست اینجا جمله انجم
حقیقت جملگی در نور تو گم
هوش مصنوعی: تو میدانی که اینجا تمام ستارهها و حقیقتها در نور تو محو و ناپیدا هستند.
بتو پیداست اینجا چرخ و افلاک
ز بهر تست گردان جوهر پاک
هوش مصنوعی: اینجا برای تو روشن است که این جهان و سرنوشت، به خاطر تو در حال چرخش و حرکت است تا جوهر خالص و ناب را به نمایش بگذارد.
بتو پیداست اینجا نور آتش
توئی آتش ولیکن گشته سرکش
هوش مصنوعی: تو معلوم هستی که نور و روشنی آتش تویی، اما این آتش به شدت سرکش و غیرقابل کنترل شده است.
بتو پیداست اینجا مخزن باد
ز تو پیداست اینجا نور اضداد
هوش مصنوعی: در اینجا واضح است که وجود تو مانند مخزنی از باد است و اینجا نیز روشنایی از ضدین به وضوح نمایان است.
بتو پیداست آب اینجا روانه
زند آتش بسوی او زبانه
هوش مصنوعی: آب در اینجا در حال حرکت است و آتش به سمت او شعلهور میشود.
بتو پیداست اینجا خاک بنگر
تو خود را سر صنع پاک بنگر
هوش مصنوعی: به تو روشن است که در اینجا خاک وجود دارد، خودت را با دقت نگاه کن و آثار آفرینش خالص را ببین.
بتو پیداست اینجا کوه و دریا
کشیده جوهرت اندر ثریّا
هوش مصنوعی: به تو واضح است که اینجا کوه و دریا وجود دارد و زیبایی تو به آسمانها میرسد.
بتو پیداست فرش و عرش و کرسی
قلم با لوح و جنّت می چه پرسی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو به خوبی از همه چیز در عالم، از زمین و آسمان و مکان نشستن قدرت اطلاع داری و در کنار آن، از علوم و رازهای کیهانی نیز آگاهی. به طور کلی، این بیانگر دانایی و درک عمیق شما از عالم هستی است.
بتو پیداست نور دل حقیقت
فکنده پرتوی سوی طبیعت
هوش مصنوعی: تو میدانی که نور دل، حقیقت را بهگونهای روشن کرده است که پرتو آن به سوی طبیعت میتابد.
بتو پیداست نور نور جانان
درون جان و دل او مانده پنهان
هوش مصنوعی: نوری که از عشق معشوق میتابد، در عمق جان و دل او پنهان است و شما به خوبی آن را میبینید.
همه او بین که جز او کس ندید است
از او پیدا همه او ناپدید است
هوش مصنوعی: همه چیز از اوست و هیچ کس دیگری را جز او نمیتوان دید. هر چه پیدا است، از او نشأت میگیرد و هر چه ناپیداست، در حقیقت از اوست.
همه او بین و ذات اوست جمله
یقین اشیا صفات اوست جمله
هوش مصنوعی: همه چیز در واقع به او مرتبط است و وجود تمام اشیا نشانههایی از صفات او هستند.
دوئی بگذار و همچون او یکی باش
توئی نقش و درونت اوست نقاش
هوش مصنوعی: دوگانگی را کنار بگذار و همچون او وحدت داشته باش. تو فقط یک نقش هستی و درون تو، او به عنوان نقاش حضور دارد.
یکی بنگر که این نقاش بیچون
ز خود کردست پیدا بی چه و چون
هوش مصنوعی: نگاهی بینداز به این هنرمند بزرگ که بدون هیچگونه وابستگی، خود را به نمایش گذاشته است. او چطور و با چه انگیزهای این کار را کرده است؟
یکی بنگر که این نقاش کردست
خودی خود یقینِ هفت پرده است
هوش مصنوعی: نگاهی به این نقاشی بینداز که هنرمند خود را به تصویر کشیده است. این اثر نشاندهندهی عمق و حقیقتی است که در هفت لایه نهفته است.
یکی بین و دوئی اینجا رها کن
چو منصورت وجود خود رها کن
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره میشود که فرد باید از مفاهیم دوگانگی و جدایی فاصله بگیرد. به گونهای که به جای تمرکز بر تفکیکهای موجود، به یگانگی و وجود حقیقی خود توجه داشته باشد. این دعوت به رهایی از اندیشههای محدود کننده و درک عمیقتری از خود و جهان است.
یکی بین و چو دیدی راز اوّل
مشو بر هر صفت دیگر مبدّل
هوش مصنوعی: اگر یک راز را دیدی، ابتدا آن را به خوبی درک کن و سپس در مورد هیچ ویژگی دیگری به شکل نادرست قضاوت نکن.
یکی بین و یقین را دار در پیش
دگر اینجایگه کافر میندیش
هوش مصنوعی: به یک حقیقت و باور راستین توجه کن و در نظر داشته باش که در برابر دیگران، نباید به اشخاص بیایمان فکر کنی.
یکی بین گبر و ترسا و مسلمان
که بنمودست از خود جمله جانان
هوش مصنوعی: در بین زرتشتیان، مسیحیان و مسلمانان، شخصی وجود دارد که حقیقت وجودی و جان خود را به نمایش گذاشته است.
یکی بین بت پرست و اهل زنّار
همه از او و او را کل طلبکار
هوش مصنوعی: میان بتپرستان و کسانی که به "زنار" (معتقدان به دین زرتشتی) اعتقاد دارند، همه به نوعی از یک منبع و اصل واحد سرشارند و در واقع همگی به دنبال او هستند.
یکی بین کین همه جمله یقین اوست
اگر نه این چنین بینی نه نیکوست
هوش مصنوعی: اگر همه چیز را به صورت یقین و مطمئن ببینی، پس باید بدان که این یقین از آن اوست. اما اگر اینطور نبینید، بهتر است که اینجا نمانید.
یکی دریاب و در یکی احد شو
حقیقت فارغت از نیک و بد شو
هوش مصنوعی: به دنبال درک عمیقتری از زندگی باش و در این مسیر به یگانگی با حقیقت برس. از قضاوتهای خوب و بد رها شو و به آرامش درونی دست یاب.
یکی بین و دم اینجا از یکی زن
اگر نه این چنین بینی توئی زن
هوش مصنوعی: اگر نتوانی درک کنی که اینجا چه خبر است و چطور باید باشد، به تو خواهد گفت که وجودت نیز در سفری است که باید آن را ببینی.
یکی بین و وجود انبیا باش
حقیقت هم لقای اولیا باش
هوش مصنوعی: وجود انبیا را در نظر بگیر و سپس به حقیقت واقعی که در ارتباط با اولیا وجود دارد، پی ببر.
مسلمانی رها کن گرد کافر
بگو تا چند باشی در پی شر
هوش مصنوعی: به دین و مذهب خود اهمیتی نده و به جای آن به کافران بپیوند. تا چه زمانی میخواهی در پی بدیها و آلودگیها باشی؟
حقیقت کافر فقر و فنا شو
تو در یکی بکل عین بقا شو
هوش مصنوعی: به واقعیتهای زندگی که مینگری، ببین که در فقر و ناپایداری خودت را گم نکن و سعی کن به حالت وجودیای برسی که همیشه پایدار و جاودان باشد.
تو در یکی قدم زن همچو مردان
رخت را از دوئی اینجا بگردان
هوش مصنوعی: به قدم زدن ادامه بده و مانند مردان، از دوگانگی و جدایی اینجا فاصله بگیر.
تو در یکی قدم زن اصل آسا
کلش رنج و بلا و خوش بیاسا
هوش مصنوعی: تو با یک قدم بر روی زمین، میتوانی تمام رنجها و دردها را پشت سر بگذاری و آرامش را به دست آوری.
تو در یکی قدم زن در تولّا
همه لابین و در لا گرد الا
هوش مصنوعی: در یک قدم خود به محبت و دوستی نزدیک شو و از دوری و جدایی فاصله بگیر.
تو در یکی قدم زن همچو منصور
یکی نزدیک بین و بس دوئی دور
هوش مصنوعی: تو در یک قدم خودت را مانند منصور قرار بده؛ کسی که نزدیک و واضح میبیند، اما دوگانگی و فاصله را نمیبیند.
تو در یکی قدم زن در اناالحق
انالحق گوی کاین است سرّ مطلق
هوش مصنوعی: در یک قدم وارد معنای حقیقت شو و بگو که اینجا راز مطلق وجود دارد.
تو در یکی قدم زن سالک پیر
مکن دیگر تو در هر راز تدبیر
هوش مصنوعی: تو یک گام به جلو بردار و از تجربههای گذشتهات درس بگیر، اما از تکرار اشتباهات خودت بپرهیز و در هر موقعیتی با تدبیر و فکر عمل کن.
تو در یکی قدم زن بی نمودار
حجابت جسم دان آن نیز بردار
هوش مصنوعی: در یک قدم تو قدم بردار و حجاب پنهانت را به دور انداز، زیرا که بدن نیز از آن توست.
تو چون منصور اینجا راز کل گوی
وگر نادان شدستی راز کل جوی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند منصور در اینجا آگاهی و دانش کامل را بیان کنی، در غیر این صورت، اگر نادان بمانی، هیچگاه به رازهای بزرگ نخواهی رسید.
در این صورت نظر کن نفخهٔ ذات
یقین اللّه بین در جمله ذرّات
هوش مصنوعی: در این حالت نگاه کن به نشانههای وجود خداوند که در تمام ذرات عالم پراکنده است.
تو بیچون آمدی، چون این بدانی؟
مگر آن دم که باشی در معانی
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ گونه شکی آمدی، چطور میتوانی این را بفهمی؟ مگر زمانی که در عمق معانی و مفاهیم قرار داشته باشی.
تو بیچون آمدی از پرده بیرون
نمودی روی خود را بی چه و چون
هوش مصنوعی: تو به صورت بیمدعا و بدون هیچ قید و شرطی از پس پرده ظاهر شدی و چهرهات را بدون هیچ خوب و بدی به نمایش گذاشتی.
تو بیچون آمدی از هفت پرده
حقیقت راز خود را پی نبرده
هوش مصنوعی: تو بدون هیچگونه تغییر و نقصی به این دنیا آمدی، اما هنوز نتوانستهای اسرار وجود خود را درک کنی.
تو بیچون آمدی در جمله ذرّات
حقیقت هست اینجا عین آن ذات
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ تعریف و تصوری وارد شدهای، در تمام ذرات هستی، آن حقیقت وجود دارد که عین ذات توست.
تو بیچون آمدی در روی عالم
شدی فارغ عجب در کوی عالم
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ قید و شرکتی به این جهان آمدی و در این دنیا آزاد و بینگرانی زندگی میکنی.
تو بیچون آمدی ای سرّ بیچون
تو لیلی هستی و خود گشته مجنون
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ گونه قید و شرطی به دنیای ما آمدهای، ای راز بیپایان. تو همان لیلی هستی و خودت را به مجنون تبدیل کردهای.
تو بیچون آمدی در هر چه دیدی
ولی اینجا کمال خود ندیدی
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ شکی به اینجا آمدی و هرچه را که دیدی، اما کمال و زیبایی واقعی خودت را در اینجا نخواهی یافت.
تو بیچون آمدی در عین عالم
نمودی سر خود در نقش آدم
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ شکی به این دنیا آمدی و در عین حال، خودت را در قالب انسان نشان دادی.