بخش ۸۷ - مناجات کردن شیخ اکّافی در حضرت آفریدگار عزّ شانه و آمرزش خواستن او از حق
شبی میگفت اکّافی همین راز
که یارب این حجاب آخر برانداز
مسوزان بیش از این مر دوستانت
بگو تا کی بود راز نهانت
چنین پیدا چنین پنهان چرائی
که با رندان دمادم آشنائی
همه خاصان کشیدستی بزنجیر
ندارند اندر اینجا هیچ تدبیر
همه حیران تو اینجا بماندند
بیک ره دست از ره برفشاندند
تو یار عامی و خاصان چنین خوار
کنی پیوسته میداری تو غمخوار
تمامت عاشقان در خون فکندی
میان پردهشان بیرون فکندی
ترا باشد مسلّم آنچه خواهی
بکن بر بندگان خود تو شاهی
بیک ره ماندهام اینجای بر در
اسیر و عاجز و مسکین و غمخور
نمود عشق خود اینجا تو بنمای
گره ازکار جمله هم تو بگشای
تو بگشا این گره از بود جمله
که هستی بیشکی معبود جمله
تو داری جان و دل هستی دل و جان
دمادم عاشقان خود مرنجان
رهی بنمودهٔ عشاق با خود
همان دارند طمع کآخر توشان زد
نگردانی و بخشی آخر کار
مر ایشان را بوصل خود بیکبار
بلای عشق تو اینجا کشیدند
برای آنکه دید تو بدیدند
در آخرشان لقای خویش بنمای
نمود خویشتان از پیش بنمای
همه واصل کن اینجاگه چو منصور
که تاگردند کل نور علی نور
حقیقت شان بیکره بود گردان
زیان جملگی شان سود گردان
بدست تست این سرّ نهانی
که راز جملگی اینجا تو دانی
گر آمرزی تمامت در قیامت
کف خاکست پیشت این تمامت
کف خاکست پیشت جمله جانها
مکن ضایع در اینجاگاه تنها
ببگذار ای کریم ناتوانبخش
بفضل خویش بر خلق جهان بخش
سوی جنّت رسان مر جمله را پاک
چه باشد نزد تو پاکان کف خاک
وصال خویش کن روزیّ جمله
ببین آخر جگر سوزیّ جمله
همه حیران و زار افتاده نزدیک
بتو اندر صراطی مانده باریک
در این زندان کن ایشان راتو آزاد
اسیرانند دهشان جملگی داد
در آخرشان بکن مقصود حاصل
همه از ذات خودگردان تو واصل
بخش ۸۶ - حکایت کردن از شیخ شبلی در بی نشانی حسین منصور از عالم و در بی نشانی یافتن فرماید: چنین گفت است شبلی پیر عشاقبخش ۸۸ - در جواب دادن اکّافی قدّس سره هاتف غیب و اسرارهای نهانی یافتن فرماید: یکی هاتف مر او را داد آواز
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی میگفت اکّافی همین راز
که یارب این حجاب آخر برانداز
هوش مصنوعی: شبی شخصی به من گفت که ای پروردگار، این پرده و مانع را از میان بردار.
مسوزان بیش از این مر دوستانت
بگو تا کی بود راز نهانت
هوش مصنوعی: دیگر به سوز و ناراحت نکردن دوستانت ادامه نده، بگو تا کی میخواهی این راز پنهانی را در دل نگهداری؟
چنین پیدا چنین پنهان چرائی
که با رندان دمادم آشنائی
هوش مصنوعی: چرا تو با آدمهای رند و خوشگذران در هر لحظه آشنا هستی، در حالی که خودت هم به همین اندازه آشکار و پنهان هستی؟
همه خاصان کشیدستی بزنجیر
ندارند اندر اینجا هیچ تدبیر
هوش مصنوعی: تمامی افرادی که در این مکان به مقامات و امتیازهای ویژه دست یافتهاند، در واقع هیچگونه تدبیری ندارند و در زنجیر محدودیتها گرفتار هستند.
همه حیران تو اینجا بماندند
بیک ره دست از ره برفشاندند
هوش مصنوعی: همه در اینجا به شگفتی تو مشغول هستند و برخی از آنها از ادامهی مسیر خود دست کشیدهاند.
تو یار عامی و خاصان چنین خوار
کنی پیوسته میداری تو غمخوار
هوش مصنوعی: تو دوست عامه و خاص هستی و این گونه به آنها بیاحترامی میکنی، اما همیشه برای آنها دلسوزی میکنی.
تمامت عاشقان در خون فکندی
میان پردهشان بیرون فکندی
هوش مصنوعی: تمام عاشقان را در خون غوطهور کردی و پردهنشینانشان را از میان آنها بیرون آوردی.
ترا باشد مسلّم آنچه خواهی
بکن بر بندگان خود تو شاهی
هوش مصنوعی: هر چیزی که میخواهی، به آسانی میتوانی انجام بدهی، چرا که تو یک سلطان بر بندگانت هستی.
بیک ره ماندهام اینجای بر در
اسیر و عاجز و مسکین و غمخور
هوش مصنوعی: من در پیش در بستهای نشستهام و در حالتی ناامید و بیپناه به سر میبرم. احساس ناتوانی و غم در وجودم جاری است.
نمود عشق خود اینجا تو بنمای
گره ازکار جمله هم تو بگشای
هوش مصنوعی: ای عشق، اینجا خودت را نشان بده و مشکلات و دردهای همه را برطرف کن.
تو بگشا این گره از بود جمله
که هستی بیشکی معبود جمله
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تو باید این مشکل و سختی را حل کنی، زیرا تمامی موجودات و چیزهایی که وجود دارند، زیر نظر و تحت فرمان تو هستند.
تو داری جان و دل هستی دل و جان
دمادم عاشقان خود مرنجان
هوش مصنوعی: تو وجودت تمام جان و دل است، پس دل و جان عاشقانت را هر لحظه ناراحت نکن.
رهی بنمودهٔ عشاق با خود
همان دارند طمع کآخر توشان زد
هوش مصنوعی: عاشقان راهی را نشان دادهاند و همگی به یک چیز امیدوارند و آن اینکه در نهایت به وصال معشوق خود دست یابند.
نگردانی و بخشی آخر کار
مر ایشان را بوصل خود بیکبار
هوش مصنوعی: شما آنها را رنجانیدهاید، اما در پایان راه، یک بار دیگر با محبت و دوستی به آنها نزدیک خواهید شد.
بلای عشق تو اینجا کشیدند
برای آنکه دید تو بدیدند
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شد که مشکلاتی را تحمل کنند، زیرا برای دیدن چهره تو سختیها را متحمل شدند.
در آخرشان لقای خویش بنمای
نمود خویشتان از پیش بنمای
هوش مصنوعی: در پایان کار خود، دیدار و ملاقات با خدا را نشان بده و خودت را از قبل آماده کن.
همه واصل کن اینجاگه چو منصور
که تاگردند کل نور علی نور
هوش مصنوعی: همه را به این مکان برسانید مانند منصور، تا همه نورها به نور دیگری تبدیل شوند.
حقیقت شان بیکره بود گردان
زیان جملگی شان سود گردان
هوش مصنوعی: واقعیت آنها وسیع و غیرقابل دسترسی است، در حالی که همهی آنها به دور از سود و فایدهای هستند.
بدست تست این سرّ نهانی
که راز جملگی اینجا تو دانی
هوش مصنوعی: این راز پنهانی که همه چیز در آن نهفته است، تنها در دست تو قرار دارد و تو به خوبی از آن آگاهی داری.
گر آمرزی تمامت در قیامت
کف خاکست پیشت این تمامت
هوش مصنوعی: اگر در قیامت بخواهی تمام آمرزشهایت را به دست آوردی، این تمام هستند و مانند خاکستری در مقابل تو قرار میگیرند.
کف خاکست پیشت جمله جانها
مکن ضایع در اینجاگاه تنها
هوش مصنوعی: خاکستری که در پیش تو قرار دارد، نمایانگر همه جانهاست؛ بنابراین در این مکان، تنها نگذار آنها را بیارزش کن.
ببگذار ای کریم ناتوانبخش
بفضل خویش بر خلق جهان بخش
هوش مصنوعی: ای بخشنده بزرگوار، بگذار تا با لطف و کرامتت، به بندگان خود رحمت کنی و نعمت را بر شهروندان جهان ارزانی داری.
سوی جنّت رسان مر جمله را پاک
چه باشد نزد تو پاکان کف خاک
هوش مصنوعی: به سوی بهشت، همه را با دل پاک ببر که در نظر تو، پاکان همچون خاک معمولی هستند.
وصال خویش کن روزیّ جمله
ببین آخر جگر سوزیّ جمله
هوش مصنوعی: روزی به وصال و رسیدن به معشوق خود بپرداز و در نهایت نتیجهاش را ببین که چقدر دلسوز و دردناک خواهد بود.
همه حیران و زار افتاده نزدیک
بتو اندر صراطی مانده باریک
هوش مصنوعی: همه گیج و پریشان به کنار تو افتادهاند و در مسیر باریک و دشوار ماندهاند.
در این زندان کن ایشان راتو آزاد
اسیرانند دهشان جملگی داد
هوش مصنوعی: در این زندان، کن این شخص را آزاد کن، چرا که همهی اسیران در اینجا فریاد دادخواهی دارند.
در آخرشان بکن مقصود حاصل
همه از ذات خودگردان تو واصل
هوش مصنوعی: در نهایت، مقصود و هدف همه چیز از وجود خودت به دست میآید.