گنجور

بخش ۸۵ - در خطاب کردن شیخ توبه و تمثیل و حقیقت کل فرماید

چنین گفتست شیخ مهنه آن پیر
که حق دیدم یقین چون روغن و شیر
چو روغن ناگهی پیدا نماید
نمود شیر آلایش نماید
جدا گردد مصفّا مانده روغن
حقیقت همچنین دان جان و هم تن
خورش شاید یقین و هر دو یک جا
ولی در اصل و فرع آید معمّا
نباشد دوغ، همچون روغن پاک
چنین آمد نمود آب در خاک
اگرچه اصل هر دو از یکی بود
درون شیر روغن بیشکی بود
یکی جان داری و جانان شوی تو
بهر جانب هزاران جان شوی تو
نظر کن ای ندیده جان جانان
که پیدائیّ تو سرّیست پنهان
بهر معنی که اندیشی در این راز
نخواهی یافت جز سررشتهٔ باز
چراکین جان خود مغرور ماندی
چو عکس از شمس بیشک دورماندی
اگرچه عکس و خورشید است با هم
کجا باشد حقیقت جان چو عالم
نمود عالم اینجا پیش افتاد
که صورت دید و جان در پیش افتاد
اگر دریابی این راز نهانی
تو این معنی حقیقت بازدانی
نظر کن آفتاب و سایه بنگر
که پنهان می شود هر سایه در خور
چنین خواهد بُدن در آخر کار
که درجان میشود پنهان به یکبار
تن و جان اصل جانانست اینجا
از آن پیدا و پنهانست اینجا
چو برفست این نمود اینجاکه برخواست
حقیقت برف در خورشید پیداست
شود آبی عجایب خوب و روشن
چنین خواهد بدن اینجان و این تن
تو حل خواهی شدن در آب معنی
اگر هستی یقین دریاب معنی
تو در صورت چنین ماندی گرفتار
که همچون مرغ در دامی گرفتار
تو مرغ لامکانی و قفس تن
بمانده اندر این زندان با من
قفس چون درگشاید بر اجل هان
شوی اندر فضای عشق پرّان
برون آئی و خوش آئی بپرواز
ببینی آنچه بُد گمکردهات باز
اگر ره سوی مسکن باز دانی
حقیقت زین معانی راز دانی
وگرمانی تو سرگردان در اینجا
بهرجانب شوی پرّان در اینجا
بسوی آشیان ره یاب تحقیق
حقیقت این زمان بشتاب توفیق
بیاب ای جان که ماندستی در این دام
طلب کن آشیان خود در این گام
ترا چون آشیان دیدار یار است
چرا مانده تنت در زیر بار است
چو خواهد بود اینت آخر کار
مباش اندر نهاد خود گرفتار
قفس بشکن برون رو تو ز زندان
تو از دام بلا مرخویش برهان
دریغا ماندهٔاندر قفس تو
در اینجاگه نداری هیچکس تو
نداری دانه اینجاگاه هم آب
بماندستی حقیقت رفته در خواب
شوی آگه چو تو بیرون خرامی
تو در آن ناتمامیّت تمامی
سزد گر بازدانی مسکن خویش
یکی بینی حقیقت مأمنِ خویش
همه پرواز تو اندر یکی است
یکی بنگر که این سرّ بیشکی است
بنزدیک خدابینان صادق
که ازدام بلا چون مرغ عاشق
برون جستند و در پرواز رفتند
بسوی آشیانه باز رفتند
سرانجامت چنین خواهد بدن راز
که خواهی رفت سوی آشیان باز
چو بیرون آمدی بی حیله ازدام
خوشی در مرغزار خلد بخرام
سرانجامت چنین خواهد بُدن کار
کنون بشکن قفس اینجا بیکبار
چو اندر سدرهٔ طوبی نشستی
زبند صورت دنیا برستی
ترا باشد سراسر ملک عالم
یکی بینی تو اینجاگه دمادم
یکی بینی تو چون صورت نباشد
در آن مسکن به جز نورت نباشد
حقیقت آن جهان به زین جهانست
که اینجا عاریت آن رایگان است
حقیقت آن جهان نوراست و راحت
در اینجادرد و رنج و عین زحمت
حقیقت آن جهان دیدار یاراست
که اینجا غصّههای بیشمار است
حقیقت آن جهان نور و صفایست
که اینجا حزن و خوفست و بلایست
حقیقت آن جهان دید بهشتست
که اینجامسکن ابلیس زشتست
حقیقت آن جهان دیدار باشد
همه دیدار حق اسرار باشد
نه زین زندان بلا میبینی و رنج
در آنجا باز بینی گوهرو گنج
چو زین زندان به جز خواری نیابی
سزد گر سوی آن بستان شتابی
بهشت جاودان اینجاست دریاب
اگر مرد خدائی زود بشتاب
همه جان عزیزان بهرِ این راز
گذر کردند ودیدند این بیان باز
همه جان عزیزان سرّ بدیدند
برون رفتند و آنجاگه رسیدند
همه جان عزیزان جان جانست
حقیقت آشکارا و نهانست
همه جان عزیزان گشت دلدار
حقیقت شد همه آنجا پدیدار
تو هم ای مانده و حیران و غمگین
پر از خوف آمدی تن خوارو مسکین
نه چندین انبیا بهرِ تو اسرار
یقین گفتند از اعیان دلدار
نشانت دادهاند اینجای ایشان
تو اینجا ماندهٔخوار و پریشان
نشانت دادهاند در بینشانی
که تا باشد که رمزی بازدانی
اگرچه بی نشانی است اینجا
همه رازِ نهانی است اینجا
تو اینجا بی نشان شو همچو مردان
که بیشک بی نشان بینی تو جانان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین گفتست شیخ مهنه آن پیر
که حق دیدم یقین چون روغن و شیر
هوش مصنوعی: شیخ مهنه، آن مرد دانا و پیر، می‌گوید که من به حقیقت و واقعیت ایمان دارم و این احساس برای من به روشنی مانند روغن و شیر است.
چو روغن ناگهی پیدا نماید
نمود شیر آلایش نماید
هوش مصنوعی: وقتی که روغن به ناگاه ظاهر شود، نشانه‌ای از وجودش به نمایش می‌گذارد و می‌تواند هر چیزی را تحت تاثیر قرار دهد.
جدا گردد مصفّا مانده روغن
حقیقت همچنین دان جان و هم تن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر وجود انسان از قید و بندهای ظاهری و دنیوی جدا شود، مانند روغن خالصی خواهد بود که از آلودگی‌ها پاک مانده است. بنابراین، روح و جسم انسان نیز باید به حقیقتی عمیق‌تر و خالص‌تر دست یابند.
خورش شاید یقین و هر دو یک جا
ولی در اصل و فرع آید معمّا
هوش مصنوعی: خورشید ممکن است در نظر ما روشن و واضح باشد، اما در واقعیت و جزئیات، سرشار از راز و معماست.
نباشد دوغ، همچون روغن پاک
چنین آمد نمود آب در خاک
هوش مصنوعی: اگر دوغ نباشد، مانند روغن خالص، در این صورت آب در خاک به این صورت نمی‌آید.
اگرچه اصل هر دو از یکی بود
درون شیر روغن بیشکی بود
هوش مصنوعی: اگرچه هر دو نوع از یک منشا هستند، اما در شیری که در آن روغن وجود دارد، کیفیت‌ها و ویژگی‌ها متفاوت است.
یکی جان داری و جانان شوی تو
بهر جانب هزاران جان شوی تو
هوش مصنوعی: تو یک روح داری و می‌توانی محبوبی شوی، به خاطر دیگران هم که شده می‌توانی به هزاران روح دیگر تبدیل شوی.
نظر کن ای ندیده جان جانان
که پیدائیّ تو سرّیست پنهان
هوش مصنوعی: به تماشای تو ای محبوبی که هنوز دیده نشده‌اید، بنگر که وجود تو یک راز نهفته است.
بهر معنی که اندیشی در این راز
نخواهی یافت جز سررشتهٔ باز
هوش مصنوعی: هر چه درباره این راز فکر کنی، نخواهی توانست به معنای واقعی آن پی ببری جز این که سرنخ‌هایی برای درک بهتر آن پیدا کنی.
چراکین جان خود مغرور ماندی
چو عکس از شمس بیشک دورماندی
هوش مصنوعی: چرا که تو به خودت مغرور شدی، مانند عکسی که از خورشید گرفته شده و به خاطر فاصله، از نور آن بی‌بهره مانده‌ای.
اگرچه عکس و خورشید است با هم
کجا باشد حقیقت جان چو عالم
هوش مصنوعی: اگرچه تصویر و نور خورشید در کنار هم وجود دارند، اما حقیقت جان و روح در کدام مکان است؟
نمود عالم اینجا پیش افتاد
که صورت دید و جان در پیش افتاد
هوش مصنوعی: در اینجا، جهان به گونه‌ای ارائه شده که ابتدا ظواهر و شکل‌ها نمایان می‌شوند و سپس جان و روح در پی آن به جلو آمده و خود را نشان می‌دهند.
اگر دریابی این راز نهانی
تو این معنی حقیقت بازدانی
هوش مصنوعی: اگر بتوانی به این راز پنهان پی ببری، حقیقت را به خوبی درک خواهی کرد.
نظر کن آفتاب و سایه بنگر
که پنهان می شود هر سایه در خور
هوش مصنوعی: به آفتاب نگاه کن و سایه را ببین که چگونه هر سایه در برابر نور خورشید پنهان می‌شود.
چنین خواهد بُدن در آخر کار
که درجان میشود پنهان به یکبار
هوش مصنوعی: در نهایت، سرنوشت به گونه‌ای رقم خواهد خورد که در یک لحظه، همه چیز در درون انسان نهان شود.
تن و جان اصل جانانست اینجا
از آن پیدا و پنهانست اینجا
هوش مصنوعی: در اینجا، جسم و روح از حقیقت محبوب سرچشمه می‌گیرند، و این حقیقت به وضوح و به صورت نهان در این مکان وجود دارد.
چو برفست این نمود اینجاکه برخواست
حقیقت برف در خورشید پیداست
هوش مصنوعی: وقتی واقعیت روشن می‌شود، مانند برفی است که در برابر نور خورشید خود را نشان می‌دهد.
شود آبی عجایب خوب و روشن
چنین خواهد بدن اینجان و این تن
هوش مصنوعی: آبی روشن و زیبا به وجود می‌آید و این بدن نیز با این ویژگی‌ها زیبا و دلنشین خواهد شد.
تو حل خواهی شدن در آب معنی
اگر هستی یقین دریاب معنی
هوش مصنوعی: اگر قصد داری که به عمق معنا پی ببری، باید خودت را در آن تن بزنید و ذوب شوی مثل آب. در این حالت، مطمئن باش که معنای واقعی را درک خواهی کرد.
تو در صورت چنین ماندی گرفتار
که همچون مرغ در دامی گرفتار
هوش مصنوعی: تو به گونه‌ای در این وضعیت مانده‌ای که مانند پرنده‌ای هستی که در دام اسیر شده است.
تو مرغ لامکانی و قفس تن
بمانده اندر این زندان با من
هوش مصنوعی: تو به گونه‌ای هستی که به هیچ مکان و زمان خاصی محدود نیستی، اما در عین حال، در این جسم محدود و دنیای مادی در زندان هستی.
قفس چون درگشاید بر اجل هان
شوی اندر فضای عشق پرّان
هوش مصنوعی: زمانی که قفس باز شود و مرگ را به جان بخوانی، در آغوش عشق چون پرنده‌ای آزاد خواهی شد.
برون آئی و خوش آئی بپرواز
ببینی آنچه بُد گمکردهات باز
هوش مصنوعی: وقتی از این دنیا بیرون می‌روی و به زندگی جدیدی وارد می‌شوی، می‌توانی دوباره آن چیزهایی را که در گذشته گم کرده‌ بودی، پیدا کنی.
اگر ره سوی مسکن باز دانی
حقیقت زین معانی راز دانی
هوش مصنوعی: اگر راهت به خانه برگردد و حقیقت این معانی را بشناسی، راز آنها را نیز درک خواهی کرد.
وگرمانی تو سرگردان در اینجا
بهرجانب شوی پرّان در اینجا
هوش مصنوعی: اگر تو دلتنگ و سردرگم هستی، هر کجا که بروی، احساس آزادی و پرواز خواهی کرد.
بسوی آشیان ره یاب تحقیق
حقیقت این زمان بشتاب توفیق
هوش مصنوعی: به سمت خانه‌ پرنده‌ها برو و هر چه سریع‌تر به جستجوی حقیقت این دوران بپرداز تا به موفقیت دست یابی.
بیاب ای جان که ماندستی در این دام
طلب کن آشیان خود در این گام
هوش مصنوعی: ای جان، بیا و از این دام عشق فرار کن و مکان خود را در این لحظه پیدا کن.
ترا چون آشیان دیدار یار است
چرا مانده تنت در زیر بار است
هوش مصنوعی: چرا در زیر سنگینی بار زندگی باقی مانده‌ای، در حالی که تو باید به دیدار محبوبت بروی و از او لذت ببری؟
چو خواهد بود اینت آخر کار
مباش اندر نهاد خود گرفتار
هوش مصنوعی: اگر اینگونه بخواهی که این کار نتیجه‌اش باشد، در جان خودت به دام نیفت.
قفس بشکن برون رو تو ز زندان
تو از دام بلا مرخویش برهان
هوش مصنوعی: بیرون بیا از قفسی که در آن هستی و آزاد شو. خود را از گرفتاری‌ها و مشکلات رهایی بخش.
دریغا ماندهٔاندر قفس تو
در اینجاگه نداری هیچکس تو
هوش مصنوعی: ای کاش، آنچه در قفس تو مانده، در این مکان هیچ کس را نداری.
نداری دانه اینجاگاه هم آب
بماندستی حقیقت رفته در خواب
هوش مصنوعی: تو در اینجا دانه‌ای نداری که آب به آن برسد، حقیقت تو در خواب و غفلت رفته است.
شوی آگه چو تو بیرون خرامی
تو در آن ناتمامیّت تمامی
هوش مصنوعی: وقتی تو با آگاهی و وقار حرکت می‌کنی، آن ناپایگی و عدم کمال به کمال تبدیل می‌شود.
سزد گر بازدانی مسکن خویش
یکی بینی حقیقت مأمنِ خویش
هوش مصنوعی: اگر به منزلت واقعی خود برگردی، شایسته است که حقیقت سرزمین خود را بشناسی.
همه پرواز تو اندر یکی است
یکی بنگر که این سرّ بیشکی است
هوش مصنوعی: تمام پروازها و آزادی‌های تو در یک جا خلاصه می‌شود. به یک نکته توجه کن که این موضوع بسیار عمیق و اسرارآمیز است.
بنزدیک خدابینان صادق
که ازدام بلا چون مرغ عاشق
هوش مصنوعی: در نزد کسانی که به خداوند نگاه واقعی دارند و با صداقت زندگی می‌کنند، مانند مرغی عاشق، از چنگال مصائب و مشکلات رها می‌شوند.
برون جستند و در پرواز رفتند
بسوی آشیانه باز رفتند
هوش مصنوعی: آنها از مکان خود بیرون رفتند و در حال پرواز به سوی خانه خود حرکت کردند.
سرانجامت چنین خواهد بدن راز
که خواهی رفت سوی آشیان باز
هوش مصنوعی: در پایان، اینگونه خواهد بود که تو به سرنوشت خود پی خواهی برد، که به زودی به خانه‌ات باز خواهی گشت.
چو بیرون آمدی بی حیله ازدام
خوشی در مرغزار خلد بخرام
هوش مصنوعی: وقتی که از تله‌ی خوشی با زیرکی بیرون آمدی، در باغ بهشت قدم بزن و خوش بگذران.
سرانجامت چنین خواهد بُدن کار
کنون بشکن قفس اینجا بیکبار
هوش مصنوعی: سرانجام تو به چنین وضعیتی خواهد رسید، پس اکنون زمان آن است که این قفس را در یک لحظه بشکنی.
چو اندر سدرهٔ طوبی نشستی
زبند صورت دنیا برستی
هوش مصنوعی: وقتی که در درخت طوبی قرار گرفتی و از قید و بند ظاهر دنیا آزاد شدی، می‌توانی به اوج معنویت و آرامش برسید.
ترا باشد سراسر ملک عالم
یکی بینی تو اینجاگه دمادم
هوش مصنوعی: تو باید بدانید که در کل جهان، چیزی جز یک حقیقت وجود ندارد و این موضوع به طور مداوم در اینجا به شما یادآوری می‌شود.
یکی بینی تو چون صورت نباشد
در آن مسکن به جز نورت نباشد
هوش مصنوعی: اگر در این مکان او را ببینی، هیچ چیزی جز نور تو در آن نخواهد بود.
حقیقت آن جهان به زین جهانست
که اینجا عاریت آن رایگان است
هوش مصنوعی: حقیقت عالم دیگر از این عالم بهتر است، زیرا در اینجا چیزها به صورت موقتی و بدون هزینه در اختیار ما قرار دارند.
حقیقت آن جهان نوراست و راحت
در اینجادرد و رنج و عین زحمت
هوش مصنوعی: جهان واقعی سرشار از نور و آسایش است، اما در این دنیا با درد، رنج و زحمات زیادی روبه‌رو هستیم.
حقیقت آن جهان دیدار یاراست
که اینجا غصّههای بیشمار است
هوش مصنوعی: حقیقت و واقعیت آن دنیا، دیدن محبوب و معشوق است؛ اما در اینجا ما با غم‌ها و مشکلات فراوانی روبه‌رو هستیم.
حقیقت آن جهان نور و صفایست
که اینجا حزن و خوفست و بلایست
هوش مصنوعی: جهان واقعی درخشان و پاک است، در حالی که این دنیا پر از غم، ترس و مشکلاتی است.
حقیقت آن جهان دید بهشتست
که اینجامسکن ابلیس زشتست
هوش مصنوعی: حقیقت آن جهان، جایی مانند بهشت است، در حالی که اینجا مکان ابلیس و زشتی‌هاست.
حقیقت آن جهان دیدار باشد
همه دیدار حق اسرار باشد
هوش مصنوعی: در واقع، در آن جهان، ملاقات با حقیقت وجود دارد و همه‌ی ملاقات‌ها در واقع مشاهده و درک اسرار الهی است.
نه زین زندان بلا میبینی و رنج
در آنجا باز بینی گوهرو گنج
هوش مصنوعی: در این دنیا، باید از سختی‌ها و دردهایی که تجربه می‌کنی گذر کنی و در آنجا چیزی ارزشمندتر و پربهاتر را ببینی.
چو زین زندان به جز خواری نیابی
سزد گر سوی آن بستان شتابی
هوش مصنوعی: اگر در این زندان جز ذلت و خواری چیزی نداشتی، مناسب است که به سوی آن باغ زیبا شتاب کنی.
بهشت جاودان اینجاست دریاب
اگر مرد خدائی زود بشتاب
هوش مصنوعی: بهشت ابدی همین‌جاست، اگر کسی از بندگان خدا هستی، سریع پیش‌قدم شو و از آن بهره‌مند شو.
همه جان عزیزان بهرِ این راز
گذر کردند ودیدند این بیان باز
هوش مصنوعی: همه عزیزان برای درک این راز جان خود را فدای آن کردند و این سخن را به وضوح مشاهده کردند.
همه جان عزیزان سرّ بدیدند
برون رفتند و آنجاگه رسیدند
هوش مصنوعی: همه جان‌های عزیز در اینجا راز را مشاهده کردند و سپس از اینجا خارج شدند و به آن مکان رسیدند.
همه جان عزیزان جان جانست
حقیقت آشکارا و نهانست
هوش مصنوعی: همه موجودات و عزیزان در واقع جان هستند و حقیقتی وجود دارد که هم به وضوح دیده می‌شود و هم در خفا وجود دارد.
همه جان عزیزان گشت دلدار
حقیقت شد همه آنجا پدیدار
هوش مصنوعی: همه‌ی روح و جان عزیزان به حقیقت دلدار تبدیل شد و همه‌چیز در آنجا نمایان شد.
تو هم ای مانده و حیران و غمگین
پر از خوف آمدی تن خوارو مسکین
هوش مصنوعی: ای کسی که در حیرت و غم مانده‌ای و پر از ترس و نگرانی، به اینجا آمده‌ای، در حالی که حال و روزت دلسوزانه و دردمند است.
نه چندین انبیا بهرِ تو اسرار
یقین گفتند از اعیان دلدار
هوش مصنوعی: بسیاری از پیامبران برای تو از رازهای یقین و حقیقت دلدار سخن گفته‌اند.
نشانت دادهاند اینجای ایشان
تو اینجا ماندهٔخوار و پریشان
هوش مصنوعی: به تو نشان داده‌اند که در اینجا چه حالتی دارند، در حالی که تو در اینجا باقی مانده‌ای و وضعیتت نگران‌کننده و بی‌سامان است.
نشانت دادهاند در بینشانی
که تا باشد که رمزی بازدانی
هوش مصنوعی: به تو نشان داده‌اند که در بین افراد خود قرار گیری، تا زمانی که بتوانی رازی را درک کنی.
اگرچه بی نشانی است اینجا
همه رازِ نهانی است اینجا
هوش مصنوعی: هرچند اینجا نشانی از کسی نیست، اما در دل آن یک راز پنهان وجود دارد.
تو اینجا بی نشان شو همچو مردان
که بیشک بی نشان بینی تو جانان
هوش مصنوعی: در اینجا خود را بی‌نام و نشان کن، مانند مردان بزرگ، زیرا تنها در این حالت است که می‌توانی محبوب واقعی را ببینی.