گنجور

المقالة السّابعة

پسر گفتش که این کاری بلندست
که داند تا علو عشق چندست
بقدر مایه برتر می‌توان شد
بیک یک پایه بر سر می‌توان شد
چنان اَوجی که دارد عشق جان سوز
کس آنجا کی رسد آخر بیک روز
بدان شاخی که نرسد دستم آنجا
چرا دعوی بود پیوستم آنجا
خیال سحر نتوانم ز سر برد
مرا این کار می‌باید بسر برد
چو این می‌خواهدم دل چون کنم من
وگر خالی شود دل خون کنم من

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پسر گفتش که این کاری بلندست
که داند تا علو عشق چندست
هوش مصنوعی: پسر گفت که این کار بسیار دشواری است و تنها کسی از علو و بلندی عشق آگاه است که به عمق آن پی ببرد.
بقدر مایه برتر می‌توان شد
بیک یک پایه بر سر می‌توان شد
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازه‌ توانایی و امکاناتش می‌تواند پیشرفت کند، و با یک تلاش و کوشش مناسب، به بالاترین درجات دست یابد.
چنان اَوجی که دارد عشق جان سوز
کس آنجا کی رسد آخر بیک روز
هوش مصنوعی: عشق دارای اوجی بسیار بالا و سوزان است و هیچ‌کس نمی‌تواند به آنجا برسد. این حالت عاشقانه و عمیق در یک روز به دست نمی‌آید.
بدان شاخی که نرسد دستم آنجا
چرا دعوی بود پیوستم آنجا
هوش مصنوعی: بنابراین که نمی‌توانم به جایی بروم و به آن دسترسی پیدا کنم، چرا باید در مورد آن جا ادعا کنم یا پیوستگی داشته باشم؟
خیال سحر نتوانم ز سر برد
مرا این کار می‌باید بسر برد
هوش مصنوعی: نمی‌توانم از فکر شب سحر بیرون بیایم، این موضوعی است که باید به آن فکر کنم و آن را تحمل کنم.
چو این می‌خواهدم دل چون کنم من
وگر خالی شود دل خون کنم من
هوش مصنوعی: اگر این خواسته‌ام را به دست بیاورم، چگونه باید دل خود را نگه‌دارم؟ و اگر دل از این خواسته خالی شود، به شدت غمگین و دچار درد و رنج می‌شوم.