(۹) حکایت شیخ ابوالقاسم همدانی
مگر بوالقاسم همدانی آنگاه
که از همدان برون افتاد ناگاه
سوی بت خانه آمد در نظاره
ستاده دید خلقی بر کناره
بر آتش دید دیگ پر ز روغن
که میجوشید چون دریای کف زن
زمانی بود،ترسائی درآمد
بخدمت پیش آن بت در سر آمد
بپرسیدند ازو کای سرفکنده
خدا را کیستی تو؟ گفت: بنده
بدو گفتند پس هدیه بنه زود
نهاد القصّه هدیه رفت چون دود
یکی دیگر درآمد همچنان کرد
بدین ترتیب ده کس را روان کرد
بآخر دیگری در پیش آمد
قوی بی قوّت و بی خویش آمد
نزار وزرد و خشک و لاغری بود
تو گوئی مردهٔ بر بستری بود
بپرسیدند کآخر کیستی تو
که مرده گوئیا میزیستی تو
چنین گفت او که لختی پوستم من
خدای خویشتن را دوستم من
چو گفت او این سخن گفتند بنشین
خوشی بنشست بر کرسی زرّین
بیاوردند آن روغن بیکبار
همی کردند بر فرقش نگونسار
ز تف دیگ روغن مرد مضطر
به پای افکند حالی کاسهٔ سر
چو برخاست آن زمان کاسه ز ره زود
تمامش سوختند آن جایگه زود
که از خاکسترش گردی که باشد
بود درمان هر دردی که باشد
چو شیخ آن حال دید از دور، بگریخت
بسی با خود در آن قصه بر آویخت
بدل میگفت کای مشغول بازی
چو ترسا دوستی آمد مجازی
برای دوستی جان باز آمد
اگر جان تو اهل راز آمد
تو هم در دوستی حق چنین باش
وگرنه با مخنّث هم نشین باش
چو او در دوستی بت چنین است
ترا گر دوستی حق یقینست
بترک جان بگو یا ترک دین کن
چو نتوانی چنان کردن چنین کن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر بوالقاسم همدانی آنگاه
که از همدان برون افتاد ناگاه
هوش مصنوعی: آیا ممکن است بوالقاسم همدانی، زمانی که از همدان خارج شد، ناگهان...
سوی بت خانه آمد در نظاره
ستاده دید خلقی بر کناره
هوش مصنوعی: او به سوی معبد رد شد و در تماشا ایستاد و دید که گروهی بر کناره نشستهاند.
بر آتش دید دیگ پر ز روغن
که میجوشید چون دریای کف زن
هوش مصنوعی: او در دید آتش متوجه دیگی شد که پر از روغن بود و مثل دریای پر از کف داغ میجوشید.
زمانی بود،ترسائی درآمد
بخدمت پیش آن بت در سر آمد
هوش مصنوعی: روزی یک ترسایی به حضور بت (عکاسی) آمد، و در آن لحظه، ترس و نگرانیاش از قلبش دور شد.
بپرسیدند ازو کای سرفکنده
خدا را کیستی تو؟ گفت: بنده
هوش مصنوعی: از او پرسیدند که ای شخص ناآرام و خوار، تو کیستی؟ او پاسخ داد: من بنده (خدا) هستم.
بدو گفتند پس هدیه بنه زود
نهاد القصّه هدیه رفت چون دود
هوش مصنوعی: به او گفتند که سریعاً هدیهای ارائه بده، و او نیز به سرعت داستان را پیش برد و هدیه را به مانند دود فرستاد.
یکی دیگر درآمد همچنان کرد
بدین ترتیب ده کس را روان کرد
هوش مصنوعی: یک نفر دیگر وارد شد و به همین شکل، ده نفر را به راه انداخت.
بآخر دیگری در پیش آمد
قوی بی قوّت و بی خویش آمد
هوش مصنوعی: در نهایت، شخصی قوی و قدرتمند با وجود اینکه هیچ نیرویی نداشت و به تنهایی نمیتوانست کاری انجام دهد، به سوی هدفی حرکت کرد.
نزار وزرد و خشک و لاغری بود
تو گوئی مردهٔ بر بستری بود
هوش مصنوعی: نزار به شدت زرد، خشک و لاغر شده بود، به گونهای که انگار روی تختی دراز کشیده و حالتی شبیه به مرده دارد.
بپرسیدند کآخر کیستی تو
که مرده گوئیا میزیستی تو
هوش مصنوعی: از من پرسیدند که تو کی هستی، که انگار مردهای اما هنوز زندهای.
چنین گفت او که لختی پوستم من
خدای خویشتن را دوستم من
هوش مصنوعی: او میگوید که من به مدت کوتاهی خودم را فراموش کردهام و در واقع خدای وجود خودم هستم و به خودم عشق میورزم.
چو گفت او این سخن گفتند بنشین
خوشی بنشست بر کرسی زرّین
هوش مصنوعی: وقتی او این حرف را زد، دیگران هم گفتند که بنشین. خوشی بر روی تخت طلا نشسته است.
بیاوردند آن روغن بیکبار
همی کردند بر فرقش نگونسار
هوش مصنوعی: آن روغن را آوردند و یکباره بر سر او ریختند.
ز تف دیگ روغن مرد مضطر
به پای افکند حالی کاسهٔ سر
هوش مصنوعی: از شدت گرما و فشار، مردی ناچار به زمین افتاده است و اکنون کاسهٔ سرش به حالت خطرناکی درآمده.
چو برخاست آن زمان کاسه ز ره زود
تمامش سوختند آن جایگه زود
هوش مصنوعی: وقتی آن زمان فرارسید و کاسه آماده شد، به سرعت همه آنجا را سوزاندند.
که از خاکسترش گردی که باشد
بود درمان هر دردی که باشد
هوش مصنوعی: از خاکستر چیزی که باقی مانده، درمان هر دردی میتواند وجود داشته باشد.
چو شیخ آن حال دید از دور، بگریخت
بسی با خود در آن قصه بر آویخت
هوش مصنوعی: وقتی شیخ آن وضعیت را از دور مشاهده کرد، ترسید و نسبت به آن ماجرا بسیار با خود فکر کرد.
بدل میگفت کای مشغول بازی
چو ترسا دوستی آمد مجازی
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به کسی دارد که در حال بازی و سرگرمی است و در عین حال دوستی دروغین و غیر واقعی دارد. به نوعی میگوید که این فرد در یک دنیای مجازی غرق شده و از واقعیت فاصله گرفته است.
برای دوستی جان باز آمد
اگر جان تو اهل راز آمد
هوش مصنوعی: اگر دوستی با جان و دل به سوی تو آمده باشد، نشان از آن دارد که تو نیز از درون آگاهی و رازهای عمیق برخورداری.
تو هم در دوستی حق چنین باش
وگرنه با مخنّث هم نشین باش
هوش مصنوعی: در دوستی باید به گونهای باشی که شایسته و راستین باشد، وگرنه بهتر است که با افرادی که به آنها علاقمند نیستی، همراهی کنی.
چو او در دوستی بت چنین است
ترا گر دوستی حق یقینست
هوش مصنوعی: اگر او در دوستی اینگونه است، پس اگر دوستی با حقیقت را یقین داری، باید بدان که باید به او وفا کنی.
بترک جان بگو یا ترک دین کن
چو نتوانی چنان کردن چنین کن
هوش مصنوعی: اگر نمیتوانی عاشقانه و با تمام وجود زندگی کنی، پس انتخاب کن: یا از عشق بگذر و جان را رها کن یا دین و ایمان خود را ترک کن.
حاشیه ها
1388/03/30 10:05
رسته
بیت: 3
غلط: دیگر
درست: دیگ
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد. به جای «دیگ ِ » به نظرم «دیگی» هم میتواند درست باشد.
1388/10/01 07:01
با سلام
بیت 14
ز دست دیگ روغن مرد مضطر
بپای افکند حالی کاسه ی سر
بیت 15
چو برخاست آن سیه کاسه ز ره زود
تمامش سوختند آنجایگه زود
---
پاسخ: با تشکر، «دیگر» با «دیگ» جایگزین شد. غیر از این مورد، در متن حاضر در ابیات مورد اشاره غلطی ندیدیم. احتمالاً پیشنهادات دیگر شما حدسی یا مبتنی بر نسخهٔ بدل دیگری است (اگر این گونه است لطفاً مشخصات منبع را بنویسید).