المقالة التاسع عشر
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
آرزوی فرزند ششم( مقاله 19)
پدر را گفت آن خواهم همیشه
که باشد کیمیاسازیم پیشه
گر آن دولت بیابم، دین بیابم
که چون آن یک دهددست این بیابم
با کیمیا جهانی را خواهم گرفت و نیازمندان را بهره مند می کنم.
پدر: حرص بر تو چیره شده است.چرا جویای دنیایی که جای فریب و دشمنی است؟! دنیا پیرزنی است بسیار فریبنده که هفت آرایش به خود بسته است.از حرص آرامشت از میان رفته( مثل پرنده در دام)پرنده حرص تنها با خوردن خاک سیر میشود.
پسر: فقر میوه کفر بار می دهد و با کیمیا دین و دنیا برپا میشود.
پدر: وقتی طلا بر تو سایه افکند، تو را از گوهر و رتبه حقیقی ات فرو می اندازد. دنیا و دین( تعلق به آن دو )در یک جا جمع نمی شوند.
پسر: هر پندت، بندی از من باز کرد و مس وجودم را به طلای رکنی تبدیل کرد.ولی من با کیمیا دنیا و دین می خواهم تا یار را به دست آورم.
پدر: سر پر سودا و غروری داری.برای رسیدن به یار و بیرون آمدن از بحرعشق سه چیز لازم است:
یکی اشک و دوم آتش سیم خون
اگرآئی ازین سه بحر بیرون...
پسر: ای پدر این کیمیا چیست، که بی آن نمی توانم زندگی کنم؟!
پدر: در ضمن حکایت افلاطون یونانی پاسخش را می دهد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح