(۱) حکایت سلطان محمود در شکار کردن
مگر محمود میشد در شکاری
جداماند او ز لشکر برکناری
بنزدیکش یکی ده بود میدید
بجائی بر سر ده دود میدید
فرس میراند شه تا پیش آن زود
نشسته دید زالی پیشِ آن دود
بدو گفت آمدت مهمان خلیفه
چه آتش میکنی هان ای عفیفه
چنین دادش جواب آن زال آنگاه
که خود را مُلک میجوشم من ای شاه
شهش گفتا بگو ای پیرِ عاجز
که مُلکم میدهی؟ گفتا نه هرگز
که من مُلک از برای خویش جوشم
بمُلکت مُلکِ خود را کی فروشم
نَیَم ملک ترا هرگز خریدار
که مُلک من به از ملک تو صد بار
جهانی خصم دارد ملکت از پس
مرا بی آن همه غم مُلکِ خود بس
چو شه در مُلک پیر زال نگریست
بسی از ملک خود برخویش بگریست
بآخر یافت مشتی مُلک ازان زال
بدادش بدرهٔ و رفت در حال
چو جَوجَو در حساب آرند یکسر
ز مُلک زال ملکی نیست برتر
اگرچه روستم صاحب کمالیست
ولی در آرزوی ملکِ زالیست
طریقت چیست، عین راه دیدن
سبکباری کم آزاری گزیدن
بمشتی مُلک پُر کردن شکم را
جَوی انگاشتن ملک و حشم را
چو ملک بی زوالی نیست امروز
چه جوئی چون کمالی نیست امروز
درین عالم کمال امکان ندارد
که گرماهست جز نقصان ندارد
در اول میفزاید تا دو هفته
دو هفته نیز میگردد نهفته
تو اکنون زین مثال آگاه گردی
که دایم ناقصی گر ماه گردی
ندارد هیچ اینجا پایداری
پس اینجا خواه عزّت خواه خواری
چو ملک این جهان ناپایدارست
ترا در بیقراری چون قرارست؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مگر محمود میشد در شکاری
جداماند او ز لشکر برکناری
هوش مصنوعی: محمود در هنگام شکار به تنهایی از لشکر خود جدا شد.
بنزدیکش یکی ده بود میدید
بجائی بر سر ده دود میدید
هوش مصنوعی: نزدیک او دهی وجود داشت که مردی در بالای آن ده دیده میشد و از آنجا دودی برمیخاست.
فرس میراند شه تا پیش آن زود
نشسته دید زالی پیشِ آن دود
هوش مصنوعی: فرس، اسب، را پیش میبرد تا به جایی برسد که زنی جوان در حال نشستن است و در کنار او دود مشاهده میشود.
بدو گفت آمدت مهمان خلیفه
چه آتش میکنی هان ای عفیفه
هوش مصنوعی: او به او گفت: چه کار میکنی که چنین آتش برپا کردهای، وقتی مهمانی از خلیفه در راه است؟ ای خانم محترم!
چنین دادش جواب آن زال آنگاه
که خود را مُلک میجوشم من ای شاه
هوش مصنوعی: او به آن پهلوان پاسخ داد و گفت: «من خود را در شاهی و سلطنت میبینم، ای پادشاه!»
شهش گفتا بگو ای پیرِ عاجز
که مُلکم میدهی؟ گفتا نه هرگز
هوش مصنوعی: شهش از پیر عاجز میپرسد که آیا ملک و سلطنت خود را به او میدهد؟ پیر جواب میدهد که هرگز این کار را نخواهد کرد.
که من مُلک از برای خویش جوشم
بمُلکت مُلکِ خود را کی فروشم
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا پادشاهی و سلطنت خود را حفظ کنم و هرگز حاضر نیستم که این سلطنت را به دیگران واگذار کنم.
نَیَم ملک ترا هرگز خریدار
که مُلک من به از ملک تو صد بار
هوش مصنوعی: من هرگز حاضر نیستم حکومت تو را بخرم، زیرا ملک و دارایی من به مراتب از ملک تو ارزش بیشتری دارد.
جهانی خصم دارد ملکت از پس
مرا بی آن همه غم مُلکِ خود بس
هوش مصنوعی: این دنیا برای من دشمنانی دارد و من از این همه غم و رنج، داراییها و ملک خود را به کسی نمیسپارم.
چو شه در مُلک پیر زال نگریست
بسی از ملک خود برخویش بگریست
هوش مصنوعی: وقتی شاه به سرزمین خود که تحت فرمان پیر زال بود نگریست، از وضعیت ملکش بسیار غمگین شد و بر حال خود گریست.
بآخر یافت مشتی مُلک ازان زال
بدادش بدرهٔ و رفت در حال
هوش مصنوعی: در نهایت، گروهی از زمین و ملک به آن مرد زال بخشیده شد و او با خوشحالی و در آن لحظه، به راه خود ادامه داد.
چو جَوجَو در حساب آرند یکسر
ز مُلک زال ملکی نیست برتر
هوش مصنوعی: اگر همهی امور را بهدقت در نظر بگیریم، در بین تمام پادشاهیها و سلطنتها، هیچکدام برتر از پادشاهی زال نیست.
اگرچه روستم صاحب کمالیست
ولی در آرزوی ملکِ زالیست
هوش مصنوعی: با اینکه روستای ما فردی با کمالات و تواناییهای زیاد است، اما او همچنان به داشتن یک زمین یا ملک دلباخته و آرزو میکند.
طریقت چیست، عین راه دیدن
سبکباری کم آزاری گزیدن
هوش مصنوعی: طریقت به معنای راه و روش زندگی است که در آن انسان با دیدن و درک صحیح، سبکبار و کمزحمت زندگی کند و از دردسرها و آزارها دور بماند. یعنی هدف از پیروی این روش، رسیدن به سبکی و راحتی در زندگی بدون تحمل آزار و سختی است.
بمشتی مُلک پُر کردن شکم را
جَوی انگاشتن ملک و حشم را
هوش مصنوعی: داشتن یک مشت غلات و پر کردن شکم را به اشتباه، سلطنت و قدرت و دارایی بزرگ پنداشتن.
چو ملک بی زوالی نیست امروز
چه جوئی چون کمالی نیست امروز
هوش مصنوعی: امروز که هیچ چیز پایدار و بیزوال نیست، چه انتظاری داری وقتی که کمال و برتری وجود ندارد؟
درین عالم کمال امکان ندارد
که گرماهست جز نقصان ندارد
هوش مصنوعی: در این جهان، چیزی به عنوان کمال وجود ندارد و اگر هم باشد، تنها در حد نقص میباشد.
در اول میفزاید تا دو هفته
دو هفته نیز میگردد نهفته
هوش مصنوعی: در ابتدا، هر چیزی به صورت تدریجی و کمکم افزایش پیدا میکند و این روند پنهان بودن آن به مدت دو هفته ادامه مییابد.
تو اکنون زین مثال آگاه گردی
که دایم ناقصی گر ماه گردی
هوش مصنوعی: حالا به خوبی میدانی که اگر همیشه در حال نقص باشی، هرگز به سوی کمال نخواهی رفت، حتی اگر بخواهی مانند ماه کامل باشی.
ندارد هیچ اینجا پایداری
پس اینجا خواه عزّت خواه خواری
هوش مصنوعی: در اینجا هیچ چیزی ثابت و پایدار نیست، بنابراین در این مکان ممکن است به مقام و احترام دست یابی یا به ذلت و خواری دچار شوی.
چو ملک این جهان ناپایدارست
ترا در بیقراری چون قرارست؟
هوش مصنوعی: این دنیا که تویی در آن زندگی میکنی، سرنوشتی ناپایدار دارد. پس چرا در حالتی از بیقراری به سر میبری، در حالی که میتوانی در آرامش باشی؟