گنجور

المقالة الخامس عشر

درآمد پنچمین فرزندِ هشیار
پدر راگفت کای دریای اسرار
من آن انگشتری خواهم باخلاص
که در ملکت سلیمان گشت ازان خاص
پری و دیو در فرمانش آمد
بساط ملک شادروانش آمد
زنام آن نگینش شد نه از غیر
رموز مور کشف و منطق طیر
گر آن انگشتری در دستم آید
فلک با این بلندی پستم آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درآمد پنچمین فرزندِ هشیار
پدر راگفت کای دریای اسرار
هوش مصنوعی: پنجمین فرزند پدر با بصیرت وارد شد و به او گفت: ای دریای رازها.
من آن انگشتری خواهم باخلاص
که در ملکت سلیمان گشت ازان خاص
هوش مصنوعی: من می‌خواهم انگشتری را داشته باشم که به خاطر وفاداری و صداقت، در سلطنت سلیمان نقل مکان کرده و خاص و ویژه باشد.
پری و دیو در فرمانش آمد
بساط ملک شادروانش آمد
هوش مصنوعی: فرشتگان و موجودات ناپسند تحت فرمان او هستند و بنابراین، شادی و خوشبختی در سلطنت او برقرار شده است.
زنام آن نگینش شد نه از غیر
رموز مور کشف و منطق طیر
هوش مصنوعی: از نام آن نگین، رازهای نهانی فاش می‌شود و این نه از دانش مور یا منطق پرنده است.
گر آن انگشتری در دستم آید
فلک با این بلندی پستم آید
هوش مصنوعی: اگر آن انگشتری به دستم بیفتد، آنگاه آسمان با این مقام بلند من به زمین خواهد آمد.

حاشیه ها

1399/05/03 13:08

آرزوی فرزند پنجم( مقاله 15)
من آن انگشتری خواهم به اخلاص
که در ملکت سلیمان گشت از آن خاص
ملک سلیمانی می خواهم، انگشتری که با آن این دنیا و دنیاهای موازی( فرشته و دیو) در فرمانم آید.
پاسخ پدر:پادشاهی چه کارایی برایت دارد در حالی که ناپایدار است و در این حسرت آباد، ستمهایت باقی می ماند.
جهان پر نوش داروی الهی
مکش خود را به زهر پادشاهی
اگر پادشاهی جاودانه می خواهی؛ چون خورشید به قرصی بسنده کن.
پسر: آدمی هیچ گاه از آرزوی پادشاهی( چیرگی بر دیگران)رها نمی شود:
نکو گفت آن حکیم مشتری فش
که گر شاهی بود روزی بود خوش
پدر: از آن رو پادشاهی را برگزیده ای که آگاهی از ملک آن سرا نداری و اگر به این آگاهی و شهود برسی، همینجا بر دو عالم شاه خواهی شد.
پسر( مقاله 17): همه بزرگان و حکیمان گرد دستگاه پادشاهان می چرخند.
پدر: چقدر بر این غفلت خود اصرار می ورزی، ازین پادشاهی سست و زوال پذیر چه می خواهی؟!
پسر( مقاله 18) :درخواست دارم که راز آن انگشتری را برایم آشکار کن تا دست کم از آن آگاهی یابم.
پدر: ضمن حکایت بلقیا و عفان، رازگشایی می کند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح