(۱) سکندر و وفات او
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
پسر چهارم، رهایی خود را در آب حیات می داند و شوق بی وصفی برای رسیدن به آن ابراز می کند.
جواب پدر: آرزو بر تو چیره شده اگر روشنایی بر تو غالب شود باید آرزو مقهور تو باشد.( ذکر حکایت اسکندر و جستجوی آب حیات)
فرزند:.اگر آب حیات از مرگ نجاتم ندهد.هبچ کاری غیر از جویایی آن ندارم.اکنون مشتاقم بدانم آب حیات چیست؟ اگر به آن نمی رسم با گاهی آن دلم را روشن کنم.
پدر: ضمن حکایت درگذشت اسکندر، راهگشای شوقش می شود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
حکایت درگذشت اسکندر
اسکندر در کتابی دید که هر که آّب حیات خورد، چون خورشید جاودان گردد و همچنین طبلی است به جای مانده از هرمس که اگر بیمار قولنج بر آن دست زند خوب و شاد می شود و سرمه دانی که اگر در چشم کشیدی از ماهی دریا تا ساق عرش را خواهی دید.
اسکندر مشتاق شد که به این سه آرزو برسد.
با گروهی جهان را گشت تا به کوهی رسید، کوه شکافته شد و پس از طی مسیر ده روزه به خانه ای رسیدند که در طاقچه آن طبل و سرمه دانی بود.سرمه بر چشم کشید و از فرش تا عرش را دید.امیری که در خدمتش بود بر طبل هرمس زد و بادی از او خارج گشت، از خجالت طبل را پاره کرد. پس از آن در هندوستان جویای آب حیات شدند.در تاریکی یاقوت بزرگی دید که هزاران مور در اطرافش بودند گمان کرد آن گوهر نورانی برای اوست خطاب رسید که برای جماعت موران است تا راه را پیدا کنند.اسکندر بسیار ناامید برگشت، در سرزمین بابل دچار قولنج شدید شد و مرگ خویش را آشکارا دید. حکیمی از شاگردان افلاطون که هم نشین ذوالقرنین( کوروش) بود به بالینش آمد که اگر طبل هرمس را به دست نااهلان نمی دادی و چون جان عزیزش می داشتی گرفتار نمی شدی و اکنون شربتی از آب حیات هم می خوردی اما اندوهگین نباش دو کلمه بگویم بهتر از آب حیات:
-این پادشاهی و این همه تدبیر موقوف بادی است
- آن آب حیات چیزی جز دانش استوار( رزین) نیست و خداوند به تو آن را داده اکنون رها و سبک درگذر.
پادشاه روی به فرزند چهارم: غم نخور اگر جانت به نور دانش تابنده گردد هر دو عالم در پیشت آشکار است.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح