گنجور

(۲۳) حکایت مجنون

یکی پرسید از مجنون که چونی
که بس بیچارهٔ و بس زبونی
چنین گفت او که هستم من خری پیر
بدن سوراخ از بار گلوگیر
تنم گرچه نزار و ناتوانست
همه روزی همه بارش گرانست
وگر آسایشی را بعدِ صد غم
ز پشتش جامه برگیرند یک دم
هزاران خرمگس آید گزنده
همه در ریشِ او نیش اوفکنده
که گویم کاش این بیچاره هرگز
ندیدی از چنین آسایشی عز
اگر باشی تو کار افتادهٔ راه
چنین کارت بسی افتد باِکراه
چو کار افتادگی نبود بغایت
ترا بس خنده آید زین حکایت
چو مشغولی بناز و کامرانی
تو کار افتادگی را می‌ندانی
کسی باید مرا افتاده در کار
بروزی ماتم خود کرده صد بار
بحق زنده شده وز خویش مرده
نه از پس ماندگان کز پیش مرده
تو تا عاشق نگردی نیک جانباز
نیابی سرِّ کار افتادگان باز
کسی کو در میان ناز ماندست
ز جان بازانِ عاشق باز ماندست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی پرسید از مجنون که چونی
که بس بیچارهٔ و بس زبونی
هوش مصنوعی: یک نفر از مجنون سؤال کرد که حال تو چطور است؟ چرا اینقدر بیچاره و ضعیف به نظر می‌رسی؟
چنین گفت او که هستم من خری پیر
بدن سوراخ از بار گلوگیر
هوش مصنوعی: او می‌گوید که من همچون یک خر پیر هستم که بدنم خسته و ناتوان شده و زیر بار سنگین، به زحمت نفس می‌کشم.
تنم گرچه نزار و ناتوانست
همه روزی همه بارش گرانست
هوش مصنوعی: بدن من اگرچه ضعیف و ناتوان است، اما هر روز بار سنگینی بر دوش دارم.
وگر آسایشی را بعدِ صد غم
ز پشتش جامه برگیرند یک دم
هوش مصنوعی: اگر بعد از تحمل صد غم و رنج، یک لحظه آرامش به سراغش بیاید، آن را به آسانی از دست می‌دهد.
هزاران خرمگس آید گزنده
همه در ریشِ او نیش اوفکنده
هوش مصنوعی: هزاران مگس شاد و سرخوش می‌آیند و همه بر روی ریش او نشسته و نیش خود را به او می‌زنند.
که گویم کاش این بیچاره هرگز
ندیدی از چنین آسایشی عز
هوش مصنوعی: ای کاش این بیچاره هرگز این آرامش را ندید و این احساس خوشبختی را تجربه نکرد.
اگر باشی تو کار افتادهٔ راه
چنین کارت بسی افتد باِکراه
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی به مشکلات و سختی‌ها بیفتی، ممکن است که خواسته یا ناخواسته، کارها به نیکی پیش نرود.
چو کار افتادگی نبود بغایت
ترا بس خنده آید زین حکایت
هوش مصنوعی: وقتی کار و فعالیتی در میان نباشد، ممکن است برایت این مسئله بسیار خنده‌دار به نظر برسد.
چو مشغولی بناز و کامرانی
تو کار افتادگی را می‌ندانی
هوش مصنوعی: وقتی در خوشی و لذت مشغول هستی، نمی‌دانی که به چه مناصب و موقعیت‌های خاصی دست می‌یابی.
کسی باید مرا افتاده در کار
بروزی ماتم خود کرده صد بار
هوش مصنوعی: کسی باید به حال من توجه کند که بارها در غم و اندوه خود غرق شده و به زمین افتاده‌ام.
بحق زنده شده وز خویش مرده
نه از پس ماندگان کز پیش مرده
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم زنده بودن و در عین حال بی‌وجود بودن اشاره دارد. شخصی زنده است اما به نوعی از خود بی‌خبر و گویی مرده است. او به کسانی که از او جلوتر رفته‌اند فکر می‌کند و می‌فهمد که عده‌ای پیش از او از دنیا رفته‌اند و این پدیده زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است. زندگی‌اش به گونه‌ای است که درگیر گذشته و یاد مردن‌های دیگران است و خود را در پس آن‌ها می‌بیند.
تو تا عاشق نگردی نیک جانباز
نیابی سرِّ کار افتادگان باز
هوش مصنوعی: تا زمانی که عاشق نشوی، به مقام جانبازی حقیقی نخواهی رسید و از اسرار کسانی که ناکام مانده‌اند، باخبر نخواهی شد.
کسی کو در میان ناز ماندست
ز جان بازانِ عاشق باز ماندست
هوش مصنوعی: کسی که در میان لذت و زیبایی غرق شده است، برای عاشقانی که جانشان را فدای عشق می‌کنند، چیزی از دست داده و از عشق واقعی دور مانده است.