المقالة الثالث عشر
در آمد چارمین فرزندِ زیبا
همه آرام و آسایش سراپا
پدر را گفت تا در کایناتم
بصد دل طالب آب حیاتم
اگر دستم دهد آن آب رَستم
وگر نه همچنین بادی بدستم
ز شوقم آتشین شد جان ازان آب
نه خور دارم بروز و نه بشب خواب
ازین اندیشه دل پُر تاب دارم
شدم تشنه هوای آب دارم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1399/04/27 08:06
پسر چهارم، رهایی خود را در آب حیات می داند و شوق بی وصفی برای رسیدن به آن ابراز می کند.
جواب پدر: آرزو بر تو چیره شده اگر روشنایی بر تو غالب شود باید آرزو مقهور تو باشد.( ذکر حکایت اسکندر و جستجوی آب حیات)
فرزند:.اگر آب حیات از مرگ نجاتم ندهد.هبچ کاری غیر از جویایی آن ندارم.اکنون مشتاقم بدانم آب حیات چیست؟ اگر به آن نمی رسم با گاهی آن دلم را روشن کنم.
پدر: ضمن حکایت درگذشت اسکندر، راهگشای شوقش می شود.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح