گنجور

آغاز کتاب

الا ای مشک جان بگشای نافه
که هستی نایب دارالخلافه
چو روح امر ربّانی توداری
سریر ملک روحانی تو داری
جهان هر دو بهم یک مشت خاکست
فضای قدس دارالملک پاکست
همه عالم به کلی بستهٔ تست
زمین و آسمان پیوستهٔ تست
توئی پیوسته و أز ما بریده
ز دیده دور و اندر عین دیده
بهشت و دوزخ و روز قیامت
همه از بهر نامت یک علامت
ملایک را برمزی معرفت بخش
خلایق را بصد صورت صفت بخش
تو چون صد آفتابی گر بتابی
کند هر ذرّه‌ات صد آفتابی
چو نور آفتابت در مزیدست
ز ذرّاتت یکی عرش مجیدست
چه نقشی،خاص قیّومی همیشه
چه گویم من که معلومی همیشه
عجب مرغی نمی‌دانم که چونی
که از اثبات و نفی ما برونی
چو نه در آسمان نه در زمینی
کجائی، نزد رب العالمینی
همه چیزی توئی و هیچ هم تو
چه گویم راستی و پیچ هم تو
برآر ازدل دمی مشکین باخلاص
که شد عمر از دم تو مجمر خاص
توئی شاه و خلیفه جاودانه
پسر داری شش و هر یک یگانه
پسر هر یک ترا صاحب قرانیست
که اندر فن خود هر یک جهانیست
یکی نفسست و در محسوس جایش
یکی شیطان و درموهوم رایش
یکی عقلست و معقولات گوید
یکی علمست و معلومات جوید
یکی فقرست و معدومات خواهد
یکی توحید و کل یک ذات خواهد
چو این هر شش بفرمان راه یابند
حضور جاودان آنگاه یابند
چو دایم تاابد هستی خلیفه
ز لطفت گشت عالم پر لطیفه
سیه پوش خلافت شو چوآدم
سفر در سینهٔ خود کن چو عالم
قدم چون خضر نه در راه مردان
که گردت در نیابد چرخ گردان
مکانت کشتی نوحست ای صدر
زمانت والضُّحی ولیلة القدر
سلیمان وش به مسند باز نه پشت
ولی انگشترین کرده در انگشت
جمال یوسفی را جلوه‌گر باش
چو ابرهیم هفت اعضا بصر باش
چو داود نبی این پرده بنواز
چو عیسی زن نَفَس در عشق دمساز
چو همدستی تو با موسی عمران
همی ازجام جان خور آب حیوان
دو پر در سایهٔ سیمرغ کن باز
بر ادریس بنشین کیمیا ساز
چو کردی جد و جهد بی عدد تو
ز نور مصطفی یابی مدد تو
چو در دین حاصل آمد این کمالت
سخن گفتن کنون باشد حلالت
به چشم خرد منگر در سخن هیچ
که خالی نیست دو گیتی ز کن هیچ
اساس هر دوعالم جز سخن نیست
که از کن هست گشت از لاتکن نیست
سخن ازحق تعالی مُنْزَل آمد
که فخر انبیای مرسل آمد
اگر موسی کلیم روزگارست
کلیم او کلام کردگارست
اگر عیسی نبودی کلمة حق
کجا بودی ز عزّت روح مطلق
محمد نیز کو مقصود کن بود
شب معراج سلطان سخن بود
سخن نقد دوعالم بیش و کم هست
نکاحست و طلاق و بیع هم هست
بوقت عرض ذُرّیّات عشّاق
سخن بودست اصل عهد و میثاق
اگر مبصر و گرمسموع جوئی
وگر محسوس وگر معقول گوئی
اگر ملموس وگر موهوم گیری
وگر محسوس وگر معلوم گیری
وگر قسمیست فکرت یا خیالت
وگر چیزیست ممکن یا محالت
همه محدود باشد جز که ملفوظ
محیط از لفظ آمد لوح محفوظ
اگر موجود و گر معدوم باشد
در انگشت سخن چون موم باشد
ازین هر قسم در ذوق و اشارت
بصد گونه توان کردن عبارت
ازین حجّت شود بر عقل پیدا
که او کل سخن آمد ز اسما
چو اصل آمد سخن اکنون تو می‌گوی
سخن خواه و سخن پرس و سخن گوی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الا ای مشک جان بگشای نافه
که هستی نایب دارالخلافه
هوش مصنوعی: ای مشک گرانقدر، پرده را کنار بزن و خود را نشان بده، زیرا تو نماینده و جانشین مرکز قدرت و سلطنت هستی.
چو روح امر ربّانی توداری
سریر ملک روحانی تو داری
هوش مصنوعی: تو مانند روحی هستی که از فرمان پروردگار می‌آید؛ بر تختی از ملکوت و روحانیت نشسته‌ای.
جهان هر دو بهم یک مشت خاکست
فضای قدس دارالملک پاکست
هوش مصنوعی: دنیا و آنچه در آن است، در نهایت به یک توده خاک تبدیل می‌شود و در عین حال، مکان مقدس و پاکی نیز وجود دارد که ارزش‌ها و زیبایی‌ها را در خود جای داده است.
همه عالم به کلی بستهٔ تست
زمین و آسمان پیوستهٔ تست
هوش مصنوعی: تمام جهان به نوعی به تو وابسته است؛ زمین و آسمان نیز به هم متصل هستند و به تو مربوط می‌شوند.
توئی پیوسته و أز ما بریده
ز دیده دور و اندر عین دیده
هوش مصنوعی: تو همیشه با ما هستی، اما از دید ما دوری و در عین حال در نگاه ما حاضر هستی.
بهشت و دوزخ و روز قیامت
همه از بهر نامت یک علامت
هوش مصنوعی: بهشت و جهنم و روز رستاخیز همه به خاطر نام تو نشانه‌هایی هستند.
ملایک را برمزی معرفت بخش
خلایق را بصد صورت صفت بخش
هوش مصنوعی: فرشتگان را از شناخت و آگاهی برخوردار کن و به مردم در هزاران چهره، ویژگی و صفات بده.
تو چون صد آفتابی گر بتابی
کند هر ذرّه‌ات صد آفتابی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند خورشید بتابی و درخشان باشی، هر ذره‌ای از وجودت نوری مانند صد خورشید خواهد داشت.
چو نور آفتابت در مزیدست
ز ذرّاتت یکی عرش مجیدست
هوش مصنوعی: وقتی نور آفتاب بر افرازش می‌تابد، از ذرات وجودت، یک عرش عظیم و باشکوه به وجود می‌آید.
چه نقشی،خاص قیّومی همیشه
چه گویم من که معلومی همیشه
هوش مصنوعی: یک نقش خاصی در عالم وجود دارد که همواره پابرجا و ثابت است. من چه می‌توانم بگویم وقتی که خود آن نقش برای همیشه مشخص و معلوم است؟
عجب مرغی نمی‌دانم که چونی
که از اثبات و نفی ما برونی
هوش مصنوعی: عجب پرنده‌ای است که نمی‌دانم حالش چه طور است، چون تو به گونه‌ای از اثبات و نفی ما را دور کرده‌ای.
چو نه در آسمان نه در زمینی
کجائی، نزد رب العالمینی
هوش مصنوعی: اگر نه در آسمان هستی و نه بر روی زمین، پس کجایی؟ تو نزد پروردگار جهانیان هستی.
همه چیزی توئی و هیچ هم تو
چه گویم راستی و پیچ هم تو
هوش مصنوعی: همه چیز تو هستی و چیزی هم جز تو نیست. به راست و دروغ چه بگویم که تو خود آن هستی.
برآر ازدل دمی مشکین باخلاص
که شد عمر از دم تو مجمر خاص
هوش مصنوعی: لحظه‌ای با نیتی خالص و درست، مشک پر از دل را بیرون بیاور، زیرا عمر ما تحت تاثیر نفس تو به پایان رسیده است.
توئی شاه و خلیفه جاودانه
پسر داری شش و هر یک یگانه
هوش مصنوعی: تو پادشاه و جانشین ابدی هستی و از تو شش پسر به دنیا آمده است که هر یک به تنهایی ویژگی‌های خاص خود را دارند.
پسر هر یک ترا صاحب قرانیست
که اندر فن خود هر یک جهانیست
هوش مصنوعی: هر کدام از پسرانت در زمینه خود مانند یک صاحب قران هستند، چرا که در تخصص خود به اندازه یک دنیا دانش و تبحر دارند.
یکی نفسست و در محسوس جایش
یکی شیطان و درموهوم رایش
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در دنیای محسوس و قابل مشاهده، وجودی است که به نوعی با آن در ارتباطیم، و در عالم تجری و غیرملموس، نیرویی وجود دارد که می‌تواند به ما فریب بدهد یا ما را به سمت خطا هدایت کند. به عبارت دیگر، اشاره به دو بعد از وجود انسان دارد: یکی واقعی و دیگری خیال و وسوسه‌هایی که از درون یا بیرون به ما القا می‌شود.
یکی عقلست و معقولات گوید
یکی علمست و معلومات جوید
هوش مصنوعی: عقل به درک و فهم چیزها کمک می‌کند و مفاهیم را بیان می‌کند، در حالی که علم به جستجوی دانایی و اطلاعات می‌پردازد.
یکی فقرست و معدومات خواهد
یکی توحید و کل یک ذات خواهد
هوش مصنوعی: یک نفر در جستجوی فقر و نیازمندی است، در حالی که دیگری به دنبال توحید و یگانگی ذاتی است.
چو این هر شش بفرمان راه یابند
حضور جاودان آنگاه یابند
هوش مصنوعی: زمانی که این شش عنصر (یا ویژگی‌ها) به خوبی و با دقت به مسیر صحیح هدایت شوند، در آن صورت به حضور جاودان و ابدی دست خواهند یافت.
چو دایم تاابد هستی خلیفه
ز لطفت گشت عالم پر لطیفه
هوش مصنوعی: همواره و همیشه، به عنوان معصوم و جانشین، لطف تو باعث شده که جهان پر از زیبایی و لطافت باشد.
سیه پوش خلافت شو چوآدم
سفر در سینهٔ خود کن چو عالم
هوش مصنوعی: ای انسان، برای رسیدن به مقام خلافت و رهبری، باید مانند آدم، سفر درون را آغاز کنی و به شناخت عمیقی از خود و جهانی که در درونت وجود دارد، بپردازی.
قدم چون خضر نه در راه مردان
که گردت در نیابد چرخ گردان
هوش مصنوعی: وقتی قدم برمی‌داری، مانند خضر (پیامبری که به دانش و حکمت مشهور است) رفتار کن و به دنبال مسیرهای عادی و معمولی نرو، زیرا در این مسیرها تو به چالاکی و حرکت زمانه نیازی نداری و ممکن است به سرنوشت‌های نادر و ارزشمند دست نیابی.
مکانت کشتی نوحست ای صدر
زمانت والضُّحی ولیلة القدر
هوش مصنوعی: جایگاه تو نظیر کشتی نوح است، ای بزرگ‌ترین زمانه، که روز باران و شب قدر را در بر دارد.
سلیمان وش به مسند باز نه پشت
ولی انگشترین کرده در انگشت
هوش مصنوعی: سلیمان مانند پادشاهی در جایگاه خود نشسته است و اگرچه از پشت به مسند تکیه نکرده، اما نشانه‌ای از قدرت و سلطه‌اش را در انگشتش دارد.
جمال یوسفی را جلوه‌گر باش
چو ابرهیم هفت اعضا بصر باش
هوش مصنوعی: به زیبایی یوسف عشق ورز و مانند ابراهیم با تمام وجود ببین.
چو داود نبی این پرده بنواز
چو عیسی زن نَفَس در عشق دمساز
هوش مصنوعی: مانند داوود پیامبر، این پرده را به زیبایی بنواز و مانند عیسی در عشق، نفس را به همدم خود بده.
چو همدستی تو با موسی عمران
همی ازجام جان خور آب حیوان
هوش مصنوعی: هنگامی که تو در کنار موسی پسر عمران هستی، گویی از جام جان خود آب حیات می‌نوشی.
دو پر در سایهٔ سیمرغ کن باز
بر ادریس بنشین کیمیا ساز
هوش مصنوعی: دو پر را در برابر سیمرغ قرار بده و دوباره بر ادریس بنشین تا جادوگری را خلق کنی.
چو کردی جد و جهد بی عدد تو
ز نور مصطفی یابی مدد تو
هوش مصنوعی: وقتی که با جدیت و تلاش بی‌وقفه تلاش کنی، از نور و عظمت پیامبر (مصطفی) مدد و یاری خواهی گرفت.
چو در دین حاصل آمد این کمالت
سخن گفتن کنون باشد حلالت
هوش مصنوعی: زمانی که در دین به کمال رسیدی، حالا می‌توانی به راحتی صحبت کنی و نظراتت را بیان کنی.
به چشم خرد منگر در سخن هیچ
که خالی نیست دو گیتی ز کن هیچ
هوش مصنوعی: به دید عقلانه به حرف‌ها نگاه نکن، زیرا در دنیا هیچ چیزی خالی از محتوا و مفهوم نیست.
اساس هر دوعالم جز سخن نیست
که از کن هست گشت از لاتکن نیست
هوش مصنوعی: بنای هر دو جهان تنها به وسیله کلام است، چرا که از «هست» به وجود آمده و از «نیست» شکل نگرفته است.
سخن ازحق تعالی مُنْزَل آمد
که فخر انبیای مرسل آمد
هوش مصنوعی: سخن خداوندی نازل شده است که بهترین و بزرگترین پیامبران به زمین آمده‌اند.
اگر موسی کلیم روزگارست
کلیم او کلام کردگارست
هوش مصنوعی: اگر موسی در زمان خود، پیامبر و فرستاده خداست، کلام او نیز کلام خداوند است.
اگر عیسی نبودی کلمة حق
کجا بودی ز عزّت روح مطلق
هوش مصنوعی: اگر عیسی نمی‌بود، حقیقت کجا وجود داشت و کجا می‌توانست از عظمت روح مطلق نشأت بگیرد؟
محمد نیز کو مقصود کن بود
شب معراج سلطان سخن بود
هوش مصنوعی: محمد نیز در شب معراج به اوج و هدف خود رسید و در آنجا به عنوان بالاترین مقام سخن به حساب می‌آمد.
سخن نقد دوعالم بیش و کم هست
نکاحست و طلاق و بیع هم هست
هوش مصنوعی: سخن از امور دنیوی و آخرتی، در مجموع به مسائل مربوط به ازدواج، جدایی و معاملات اقتصادی اشاره دارد.
بوقت عرض ذُرّیّات عشّاق
سخن بودست اصل عهد و میثاق
هوش مصنوعی: در زمان بیان احساسات و عشق، سخنانی به میان می‌آید که نشان‌دهنده تعهد و پیمان عاشقانه است.
اگر مبصر و گرمسموع جوئی
وگر محسوس وگر معقول گوئی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال کسی هستی که توانایی درک و فهم عمیق داشته باشد، چه در عالم محسوسات (چیزهایی که می‌توان دید و لمس کرد) و چه در عالم معقولات (چیزهایی که به ذهن مربوط می‌شود)، می‌توانی او را پیدا کنی.
اگر ملموس وگر موهوم گیری
وگر محسوس وگر معلوم گیری
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی چیزی را درک کنی، چه واقعی باشد و چه خیالی، چه قابل‌لمس باشد و چه فقط در ذهن باشد، در هر حال باید از آن بگذری و به نکات عمیق‌تری توجه کنی.
وگر قسمیست فکرت یا خیالت
وگر چیزیست ممکن یا محالت
هوش مصنوعی: اگر فکر یا خیال تو قسمتی از واقعیت است، یا اگر چیزی که به آن می‌اندیشی ممکن است یا غیرممکن.
همه محدود باشد جز که ملفوظ
محیط از لفظ آمد لوح محفوظ
هوش مصنوعی: هر چیز محدود و مشخصی دارد، جز آنچه که در محیط وجود دارد و در کلام به آن اشاره شده و در لوح محفوظ ثبت شده است.
اگر موجود و گر معدوم باشد
در انگشت سخن چون موم باشد
هوش مصنوعی: اگر چیزی وجود داشته باشد یا نداشته باشد، در صحبت کردن مانند موم انعطاف‌پذیر است و می‌توان آن را به راحتی تغییر داد.
ازین هر قسم در ذوق و اشارت
بصد گونه توان کردن عبارت
هوش مصنوعی: از هر نوع ذوق و احساس، به شکل‌های مختلف می‌توان سخن گفت و بیان کرد.
ازین حجّت شود بر عقل پیدا
که او کل سخن آمد ز اسما
هوش مصنوعی: این جمله نشان می‌دهد که این دلیل و استدلال برای عقل روشن و واضح است که تمام سخنان و مطالب از اسم‌ها و نام‌ها نشأت می‌گیرد.
چو اصل آمد سخن اکنون تو می‌گوی
سخن خواه و سخن پرس و سخن گوی
هوش مصنوعی: حالا که موضوع اصلی مطرح شده، تو هم صحبت کن. سوال بپرس، بگو و با ما در گفتگو شرکت کن.

حاشیه ها

1399/08/28 08:10

خلیفه و شش فرزند( آغاز کتاب) خلیفه آدمی است که جانشین حق است و هر یک از فرزندان سمبل و رمزی از وسعت وجودی اش( پادشاه حقیقی آن است که بر ابعاد وجودی خویش چیره شود و آنها را هماهنگ نماید)
تویی شاه و خلیفه جاودانه
پسر داری شش و هر یک یگانه
پسر هر یک تو را صاحب قرانیست
که اندر فن خود هر یک جهانیست
یکی نفسست و درمحسوس جایش
یکی شیطان و در موهوم رایش
یکی عقل است و معقولات گوید
یکی علم است و معلومات جوید
یکی فقرست و معدومات خواهد
یکی توحید و کل یک ذات خواهد
چو این هر شش به فرمان راه یابند
حضور جاودان آنگاه یابند
پس از آن از آدمی می خواهد تا در پی پیامبران رود:
-چون آدم لباس سیاه خلافت پوش
-چون خضر قدم در راه مردان گزار
- مکان تو کشتی نوح باشد و زمانت شب قدر( ورای آن دو)
-جلوه گر جمال یوسفی باش
-- چون داود نوازنده موسیقی جهان باش
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح